حال ما بد نیست غم کم میخوریم کم که نه هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم سرابم میدهند عشق می ورزم عذابم می دهند
خوب نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیـــــــــدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ی نامرد بر پشتم نشست ازغم نا مردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سنگ آزاد شد یک شبِ بیداد آمد داد شد
عشق اگر اینست مُرتاد میشوم خوب اگر اینست من بد میشوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر مسلمانی بس است
آب میخواهم سرابم میدهند عشق می ورزم عذابم می دهند
خوب نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیـــــــــدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ی نامرد بر پشتم نشست ازغم نا مردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سنگ آزاد شد یک شبِ بیداد آمد داد شد
عشق اگر اینست مُرتاد میشوم خوب اگر اینست من بد میشوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر مسلمانی بس است