بچه که بودم...

zahra.j

عضو جدید
بچه که بودیم همه آرزومون این بود که تیله هامون بیشترش سه پر باشه هر چند توش هر چقدر پر داشت تاثیری تو حرکتش نداشت فقط مهم بود که سه پر باش
منم عاشق این بودم که تیله هام سه پر باشه حاضر بودم دو تا دو پر بدم یه سه پر بگیرم راستی چرا؟
 

zahra.j

عضو جدید
بچه که بودم با دادشم که یه ساتل ازمن بزرگتره خیلی شیطونی میکردیم یادمه یه بار یه چاله کوچولو اندازه یه کاسه درست کرده بودیم و توش نفت ریختیم آزمایشمون این بود که با فوت کردن آتیششو خاموش کنیم دراز کشیده بودیم رو زمین با اولین فوتی که کردیم از همه جا بی خبر آتیش بلتد تر شد و مژه به چشم هیچکدوممون نموند مخصوصا آقا داداش
 

majidhosseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجید جان اینطور که تو نوشتی به نظر من تو یکی از اون بچه تو دل بروهای فامیل بودی ها!
واقعیتش اره..هم اینجوری...هم خیلی ناز بودم...حالا بزرگ شدم کاری ندارم تغییر قیافه و مردی و کارو درس و بدبختی پیرمون کردو زشت شدم.....کچل میکردم..اوووه ه ه ه ....بیا جمع کن:D

اصولا یربهزیر...ساکت.....خیلی خیلی مهربون...دلسوز...در حدی که تو اوج بچگی ..اگه بستنی میخوردم....یکی بهم میگفت حتی به شوخی بستنی تو بده من...سریع بهش میدادم...اگه نمی خورد....به اون بستنی لب نمی زدم:d
سیستمی داشتم.......چقدر روزای خوبی بود:(
 

.سیاوش.

عضو جدید
واقعیتش اره..هم اینجوری...هم خیلی ناز بودم...حالا بزرگ شدم کاری ندارم تغییر قیافه و مردی و کارو درس و بدبختی پیرمون کردو زشت شدم.....کچل میکردم..اوووه ه ه ه ....بیا جمع کن:D

اصولا یربهزیر...ساکت.....خیلی خیلی مهربون...دلسوز...در حدی که تو اوج بچگی ..اگه بستنی میخوردم....یکی بهم میگفت حتی به شوخی بستنی تو بده من...سریع بهش میدادم...اگه نمی خورد....به اون بستنی لب نمی زدم:d
سیستمی داشتم.......چقدر روزای خوبی بود:(
بابا الان هم همونطوری هستی یا نه؟بستنی میدی به ملت؟:gol:
 

.سیاوش.

عضو جدید
بچه که بودم بابام مرد. 4 سالم بود. تنها 3 تا خاطره بیشتر از پدرم ندارم. یکی اینکه تو حوض حیاط خونه باهام آب بازی میکرد، یکی اینکه یه روز منو برد دکتر آمپول زد، یکی اینکه تو عاشورا منو سوار شتر کرد. دیگه هیچی از بچگیم با پدرم یادم نمیاد.
12 سالم بود که شاگرد لوله کش شدم. همون باعث شد برم مکانیک سیالات بخونم.

خلاصه و مفید ;)
خدا پدرتو بیامرزه دادا.
بابا خداییش احسنت داره که شدی مهندس.:gol:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم از یکی از بچه های فامیل بدم میومد یه لباش خوشگل داشت با قیچی به 2 قسمت موساوی تقسیمش کردم :D
 

.سیاوش.

عضو جدید
یه بار رفته بودم از جالباسی خونه لباسمو بر دارم.منم قدم کوچولو موچولو...چادر مامانم روی لباسم بود.رو چادر مامانم هم لباس بود.من دستم به چادر فقط می رسید.با قدرت تموم چادر مامانمو کشیدم.چادر به یه جا گیر کرده بود.چادر کشیدن من همان و جر رفتنش همون.اون چادر چادر مهمونی مامانم بود.که گرون هم بود.منم تا دیدم کسی دور و برم نیست فورا چادر رو تا ته کشیدم و پشت لباسها قایم کردم.تا مهمانی بعدی مامانم نفهمید چه بلایی سر چادرش اومد.منم اون لحظه ای که مادر جانم داد و جیغ می کشید که این بلا رو کی سر چادر من آورد خودمو زدم به ندونستن.....:biggrin:
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
داش سیاوش شرمندتم. تشکرام ته کشیده. بعدا از خجالتت در میام! :gol:


:w30:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بارم یه جوجه رو زنده به گور کردم!!
الان بعضی شبا خوابشو میبینم دچار عذاب وجدان میشم :cry:
 

piton

عضو جدید
بچه که بودم رفته بودم بالای درخت بید مجنون جلوی در خونه بابا بزرگم اینا که یه شاخه بزرگش شکست و من با شاخه اومدم بخش زمین شدم و اول داشتم از درد میمیردم بعد گفتم وای بابا بزرگم الان بیاد میکشه منو درخت دوست داشتنیشو شکستم
شب خونشون نموندم رفتم خونه خودمون فرداکه رفتم بابا بزرگم گفت درخت رو ببین مامان بزرگت میگه از شهرداری اومدن شاخشو بریدن چه خوب شده این باعث میشه قد بکشه خدا خیرشون بده منم تو دلم گفتم دیدی هی روزگار اما حالا من سر خاک بابا بزرگم که پارسال فوت کرد دلم میخواد یدونه بید مجنون بکارم
 

m_roshan

عضو جدید
سلام
ماشين بابا بزرگم خلاص بود ب اپسر خاله هام و پسر داييام يه 6 تا شديم محكم زديمش تو ديوار:D:D
 

khatriya

عضو جدید
بچه که بودم به پسرخالم گفتم اگه پولای قلکت رو بکاری درخت پول در میاد و پولدار میشی اونم کاشت و همش خراب شد .. هنوزم منو اذیت میکنه به خاطر پولای قلکش:)
 

Similar threads

بالا