اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بر هر چه بود و هست

در پیش روی تو

محکم و استوار اقرار می کنم

این اعتراف من

باواژه های مهر

جمله های شوق

در موجی از غرور

این اعتراف من:

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...
 

noom

عضو جدید
روسری ام که به دستان " تو " کافر شد...

ایمان آوردم که خدایم " تو "هستی....!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
معنای زنده بودن من با تو بودن است

نزدیک ـ دور

سیر ـ گرسنه

رها ـ اسیر

دلتنگ ـ شاد

آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد!

مفهوم مرگ من

در راه سرفرازی تو در کنار تو

مفهوم زندگی ست .

معنای عشق نیز

در سرنوشت من

با تو همیشه با تو

برای تو زیستن...

 
  • Like
واکنش ها: noom

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غروب آمد و کبوتران قاصدم نيامدند
و من دلم چه شور مي زند
به آسمان نگاه مي کنم
به پولک ستاره ها
و يادشان در اين تن تکيده تر مي کشد
کجا فرود آمديد
کدام بام ناشناس
و بر پر سفيدتان کنون که دست مي کشد ؟
چه فکر تلخ و تيره اي به دور از شما
نوار خون که بسته در ميان بالهايتان
ستارگان کبوتران بي پيام و بي پرند
هنوز از کنار اين دريچه من در انتظار
به آسمان نگاه مي کنم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کفتم که بعداز اين
در جان نهان کنم همه شور و شتابها
آرام همچو بحر
توفان درون سينه جوشان فروکشم
پنهان کنم ز غير همه التهابها
بگذارم اين غمان
تا آب ها بيفتد از آسيابها
اما
با موج درد دوست
دريادلي کجا و دل تنگ من کجا ؟
چون اشک پرده در
مي شويدم ز ديده بيخواب خوابها
باز اين منم به جاي وهمان پيچ و تابها
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم


به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حمید مصّدق


من مرغ آتشم
می سوزم از شراره این عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم
چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
آنگاه باز از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می شود
و من دوباره زندگیم را
آغاز می کنم
پر باز می کنم
پرواز می کنم .

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را صدا كردم
تو عطري بودي و نور
تو نور بودي و عطر گريز رنگ خيال
درون ديده من ابر بود و باران بود
صداي سوت ترن
صوت سوگواران بود
ز پشت پرده باران
تو را نمي ديدم
تو را كه مي رفتي
مرا نمي ديدي
مرا كه مي ماندم
ميان ماندن و رفتن
حصار فاصله فرسنگهاي سنگي بود
غروب غمزدگي
سايه هاي دلتنگي
تو را صدا مردم
تو رفتي و گل و ريحان تو را صدا كردند
و برگ برگ درختان تو را صدا كردند
صداي برگ درختان صداي گلها را
سرشك ديده من ناله تمنا را
نه ديدي و نه شنيدي
يرن تو را مي برد
برن تو را به تب و تاب تا كجا مي برد؟
و من خصار فاصله فرسنگهاي آهن را
غروب غمزده در لحظه هاي رفتن را
نظاره مي كردم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
(سهیل محمودی)

(سهیل محمودی)

عشق طرح ساده لبخند ماست
معنی لبخند ما پیوند ماست

عشق را با دست های مهربان
هر که قسمت می کند مانند ماست
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست
دوستی همسایه نزدیک ماست
مهربانی نیز خویشاوند ماست
شرح مبسوط زیان و سود عشق
چشم غمگین و دل خرسند ماست
گر چه ما خود را نصیحت می کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست
دست خوبت را به دست من بده
دست های ما پل پیوند ماست
در همه قاموس های معتبر
عشق تنها واژه پسوند ماست


 

s.mojdeh

عضو جدید
با من سفر كن ....

با من سفر كن ....

وقتی نگاهم می کنی
تکرار دنیای تو ام
تو آرزو های منی
من مثل رویای تو ام

با من سفر کن تا تو رو
مثل خودم عاشق کنم
با هر نفس با هر تپش
با هر قدم عاشق کنم

دستت که تو دست منه
دنیا توی دستای ماست
وقتی که همراه منی
دنیا دیگه دنیای ماست


خواننده: ایمان خطیب
تیتراژ پایانی تصویر زندگی



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
 

s.mojdeh

عضو جدید
تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی

دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ

بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده

از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده

میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره

سر راه بهشت من درخت سیب می کاره

چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه

خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه

چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته

کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته

دلم پیر و پریشونه یه کاری کن جوون باشم

پرنده بودن آسونه کمک کن آسمون باشم

تا الان هیچ گنجشکی نگفته من قفس میخام

آهای دنیا خفه م کردی ولم کن من نفس میخام

خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه

از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه



خواننده: علی لهراسبی
ترانه سرا: پویا بیاتی
تیتراژ‌دوم سریال دلنوازان
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چي آرزوي خوبه مال تو
هر چي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بيقراري مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
توئي و بدون من رها شدن

 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آسمان شب خانه ي جديد من است



كه تو به من هديه دادي اش



كنج آسمان را كه نگاه كني



ستاره اي مي بيني كم سو



كه چشمك زنان محو تماشاي توست



اين همان ستاره ايست كه تو به نام من زده اي



و خانه اي كه امن است و دور از دسترس هر بيگانه



و دور از هياهوي شهر شلوغ



ازين بالا چهره ي تو ديدني تر است



و بوسه اي كه از آن دور برايت مي فرستم



دقيق تر به هدف بر مي خورد



صداي درد دل هايت را بهتر مي شنوم



بهتر از آنها كه در زمان تو و محل زيستن تو زيسته اند



تمام سياهي شب حياط خانه ي من است



و من اين هديه ي بزرگ را



كه تو به من ارزاني داشته اي



از ته قلب دوست مي دارم
 

elhamanwar

عضو جدید
مهربانی را اگر قسمت کنیم
من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم میرسد
 
  • Like
واکنش ها: noom

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سرچشمه رويش هايي دريايي پايان تماشايي
تو تراويدي باغ جهان تر شد ديگر شد
صبحي سر زد مرغي پر زد يك شاخه شكست خاموشي هست
خوابم برد خوابي ديدم تابش آبي در خواب لرزش برگي در آب
اين سو تاريكي مرگ آن سو زيبايي برگ اينها چه آنها چيست ؟ انبوه زمان چيست ؟
اين مي شكفد ترس تماشا دارد آن مي گذرد وحشت دريا دارد
پرتو محرابي مي تابي من هيچم : پيچك خوابي بر نرده اندوه تو مي پيچم
تاريكي پروازي روياي بي آغازي بي موجي بي رنگي درياي هم آهنگي
 

elhamanwar

عضو جدید
شبی از پشت یک تنهای شبی برفی وبارانی
خدا را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای
با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل با اميد وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنين بي‌دوا نبود
 

پارمیدا72

عضو جدید
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می‌بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه‌ی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه‌ی بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می‌شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه‌کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه‌ی طوفان‌زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام‌آور فروردینی
شهریارا گر آئین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی
 

پارمیدا72

عضو جدید
نمانده فاصله از چشم های تو تا من
ببین تو خیره در آیینه ام شدی یا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزدیک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من
برای دیدن زیباترین منظره ها
همیشه نوبت همسایه بود ، حالا من
چه چشمهای قشنگی ! خدا به خیر کند
دچار این همه زیبایی تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نیازمند همین حیله های حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهی رفت
تو می روی و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخی مطمئن ترباش
جواب مساله ی عشق و نان و گل با من
 

پارمیدا72

عضو جدید
سیبی شدی بر بلند ترین شاخه درخت
سرخ ...............
زیبا و دست نیافتنی
پس این جاذبه لعنتی كی اتفاق میافتد؟
 

پارمیدا72

عضو جدید
*خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن/ ببین هم گریه هام از عشق، چه زندونی برام ساختن*
*خداحافظ گل پونه، گل تنهای بی خونه/ لالایی ها دیگه خوابی، به چشمونم نمی شونه*
*یکی با چشمای نازش، دل کوچیکمو لرزوند/ یکی با دست نا پاکش، گلای باغچمو سوزوند*
*تو این شب های تو در تو، خداحافظ گل شب بو/ هنوز آوار تنهایی،داره می باره از هر سو*
*خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم/ نشد با این تن زخمی، به آغوش تو برگردم*
*نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم/ از این فصل سکوت وشب، غم بارونو بردارم*
*نمی دونی چه دلتنگم، از این خواب زمستونی/ تو که بیدار بیداری، بگو از شب چه می دونی*
*تو این رویای سردرگم، خداحافظ گل گندم/ تو هم بازیچه ای بودی، تو دست سرد این مردم*
*خداحافظ گل پونه، که بارونی نمی تونه/ طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه*
*خداحافظ همین حالا/همین حالا که من تنهام ،خداحافظ*
*به شرطی که بفهمی تر شده چشمام*
*خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید*
*به یاد آسمونی که ، منو از چشم تو می دید*
*اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده ست*
*نه اینکه می شه باور کرد،دوباره آخر جاده ست*
*خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها*
*بدونی با تو و بی تو، همینه رسم این دنیا*
*خداحافظ، خداحافظ،همین حالا...*
 
  • Like
واکنش ها: noom

پارمیدا72

عضو جدید
قلبت که می‌زند، سر من درد می‌کند

این روزها سراسر من درد می‌کند

قلبت که ... نیمه‌ی چپ من تیر می‌کشد

تب کرده، نیم دیگر من درد می‌کند

تحریک می‌کند عصب چشم‌هام را

چشمی که در برابر من درد می‌کند

شاید تو وصله‌ی تن من نیستی، چقدر

جای تو روی پیکر من درد می‌کند

هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم

هی دست‌های مس‌گر من درد می‌کند

دیر است پس چرا متولد نمی‌شوی؟!

شعر تو روی دفتر من درد می‌کند
 
  • Like
واکنش ها: noom

پارمیدا72

عضو جدید
كاش مـی شـد در كنـارت


عاشـق و دیوانـه بـودن


بـا دل مســت و خرابـت


همدل وهـم خانـه بـودن



كاش مـی شـد در خیالـم


خـواب ورویـای تودیـدن


در دل شـب مسـت بــودن


چشـم زیبـای تـو دیـدن



كاش مـی شـد از نگاهـت


پل بـه دنیـای دلـت زد


مست چشمـان تـو بـودُ

بوسـه نـاغافلــت زد
 

پارمیدا72

عضو جدید
خانه ام بیآتش،

دست هایم بیحس و نگاهم نگران.

می توانی توبیا، سر این قصه بگیر و بنویس.

این قلم ،این کاغذ ، این همه مورد خوب .

راستش میدانی؟طاقت کاغذ من طاق شده،

پیکر نازکتنها قلمم، زیر آوار جفا خرد شده.

می توانیتو بیا ، سر این قصه بگیر و بنویس.

می توانی تواز این وحشی طوفان بنویس ،

طاقتش راداری که ببینی هر روز،

زیر رگبارنگاهی هرزه،

صد شقایقزخمی،

و هزار نیلوفر،

بی صدا می میرد ؟

اگر اینگونهای آری بنویس ،

مندگـر خسته شـدم ...

باز تا کی بهدروغ،

بنویسم.(آری می شودزیبا دید، می شودآبیماند)

گل پرپر شدهرا زیبایی ست ؟؟

رنگ نیرنگآبی ست ؟؟

می توانی توبیا ، این قلم ، این کاغذ .

بنشین گوشه یدنجی و از این شب بنویس.

قسمتمی دهم امّا به قلم.

آنچه می بینیو دیدم بنویس.

از خدا،

از قفس خالیعشق،

از چراگاههوس،

از درد،

از رنج،

از خیانت،

از شرک،

از شهامتبنویس.

بنویس از کمربـیـد شکـسته .

آری ازعمق سکـوتشب و یک پنجره ی ساکـت و بـسته ،

از من.

(آنکـهاینگـونه به امّـید سبب ساز نـشـسته)

از خود ...

هـر چه میخواهی از این صحنه به تصویر بکـش.

(صحنه یپـیچش یک پیچک زشت دور دیوار صدا)

حمله یخفاشان ، مردن گـنجشکان..

جرأتش راداری کـه بـبـینی قلمت می شکـند ؟ کاغـذت می سوزد؟

طاقـتش راداری کـه بـبـینی و نگـویی از حق ؟

گـفـتن واژه ی حقسنگـیناست.

مندگـر خـسته شـدم.

می توانی توبیا ، این قـلم ، این کاغـذ.

این همه مورد خوب
 

پارمیدا72

عضو جدید
بی تو انگار که این پنجره ها دیواراند

باز با من سر لجبازی دیگر دارند

هر چه در چهار طرف می نگرم می بینم

در و دیوار هم از هرم تنم تب دارند

التهاب وعطش و عشق، خودت می دانی

روزگاریست که بر شانه ی من آوارند

خوب من کاش از این فــاصــلــه حس می کردی

لحظه هایم همه از عطر تنت سرشارند

آرزویم است که بیایی و دستانت

از میان من و تو فــاصــلــه را بردارند

خــســتــه شــدم از تــکــرار

 

Similar threads

بالا