اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر چه هستی، باش

با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان‌های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف‌های آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین‌!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی‌دانم!
هر چه هستی باش!

اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
این بار هم نشد كه ببرم كمند را
و ز پای عشق بگسلم این قید و بند را
این بار هم نشد كه به آتش در افكنم
با شعله ای ز چشم تو هر چون و چند را
این بار هم نشد كه كنم خاك راه عشق
در مفدم تو ،‌منطق اندیشمند را
این بار هم نشد كه ز كنج دهان تو
یغما كنم به بوسه ای آن نوشخند را
تا كی زنم دوباره به گرداب دیگری
در چشم های تو دل مشكل پسند را ؟
پروایم از گزند تعلق مده كه من
همواره دوست داشته ام این گزند را
من با تو از بلندی و پستی گذشته ام
كوتاه گیر قصه ی پست و باند را



حسين منزوي
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گل میشکفد دم به دم از خاک به پایت[FONT=&quot]
هم ریشه باران و بهارست صدایت
در ذهن عطش چشمه تر از چشمه گذشتی
پیداست در آرامش گل ها رد پایت
از نسل کدامین شب مطبوع بهاریست
آن گیسوی آشفته در باد رهایت
با آتشم آمیخت نگاهی که تو کردی
بر خرمن من شعله چکید از مژه هایت
بر چهره بخوان شرح مرا قطره به قطره
اشکم همه را ترجمه کرده ست برایت
امشب غزلم را صله چشم تو کردم
ای شعرترین شعرترین شعر فدایت!
در هر غزلم با تو طلوعی ست دوباره
هان!تا غزل بعد سپردم به خدایت![/FONT]
[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک جام شراب دستت باشد
تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابیست
ای عشق فقط حساب دستت باشد
 

ghisoo_tala

عضو جدید
قسمت نبود گاه به گاهی ببینمت
تنها به قدر نیم نگاهی ببینمت
هر طور میل توست همان می کنم عزیز
شاید خودت دوباره نخواهی ببینمت
تو پشت ابر هایی وحتی نخواستی
یک آن فقط به هیات ماهی ببینمت
نو قطره می شوی به دل خاک می روی
من می شوم کبوتر چاهی ببینمت
امشب خدا کند که تو از کوچه رد شوی
از لای پرده باز الهی ببینمت
امشب کنار پنجره مثل همیشه ام
حتی اگر تو نخواهی ببینمت
 

kayhan

عضو جدید
بی رحمانه

بی رحمانه

تماشا کن ، تماشا کن چه بی رحمانه
 
  • Like
واکنش ها: noom

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مست مستم لیک مستی دیگرم
امشب از هر شب به تو عاشق ترم
راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما جام و می در کار نیست
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از شبنم عشق خاك آدم گل شد
ص فتنه و عشق در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند
يك قطره از آن چكيد ونامش دل شد
 

kayhan

عضو جدید
غزل 16 حافظ

غزل 16 حافظ

خمی که ابروی شرح تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جان را مپرس با غم هجران چه می‌کند
با تیغ تیز پیکر عریان چه می‌کند

مستانة غمت مِی جنت نمی‌خورد
سرگشتة تو با سر و سامان چه می‌کند

بودیم خاک و با نگهت کیمیا شدیم
بنگر به ذره، مهر درخشان چه می‌کند

از ابر لطف توست که سرسبز مانده‌ایم
در این کویر تَف‌زده، باران چه می‌کند

ما را که دید بر سر کویش به خنده گفت
بیمار ره نبرده به درمان چه می‌کند

ای صد بهار از تو شکوفا بیا بیا
باد خزان ببین به گلستان چه می‌کند

پرسیده‌ای که دوست ز دشمن چه می‌کشد
هیچ آگهی فراق تو با جان چه می‌کند

ای منتظر بیا و نظر کن که داغ هجر
با لاله‌های سوخته دامان چه می‌کند

در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر
ورنه به سیر کوه و بیابان چه می‌کند

دست نیاز به‌سوی تو دارد وگرنه نوح
با زورق شکسته به طوفان چه می‌کند
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت

ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت

دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت

کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت

ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت

عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت

ز سر عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشگ جمله در افواه مردمان انداخت
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در ملك غم گدایم و سلطان من تویی
دردم تویی طبیب تو درمان من تویی
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]من تشنه وصال توام در کویر عشق[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]سیراب کن ببار که باران من تویی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]در ظلمت شبانه هجران شدم اسیر[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خورشید من تویی مه تابان من تویی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]شعر و غزل ز وصف جمال تو مانده اند[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]حساس و شعر و دفتر و دیوان من تویی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]مردم اگر به ملک سلیمان کنند ناز[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]من مفتخر به اینکه سلیمان من تویی ...
[/FONT]
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گل میشکفد دم به دم از خاک به پایت[/FONT][FONT=&quot]
هم ریشه باران و بهارست صدایت
در ذهن عطش چشمه تر از چشمه گذشتی
پیداست در آرامش گل ها رد پایت
از نسل کدامین شب مطبوع بهاریست
آن گیسوی آشفته در باد رهایت
با آتشم آمیخت نگاهی که تو کردی
بر خرمن من شعله چکید از مژه هایت
بر چهره بخوان شرح مرا قطره به قطره
اشکم همه را ترجمه کرده ست برایت
امشب غزلم را صله چشم تو کردم
ای شعرترین شعرترین شعر فدایت!
در هر غزلم با تو طلوعی ست دوباره
هان!تا غزل بعد سپردم به خدایت[/FONT]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر به روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده دل می گشاید گریه بی اختیارم

از غم نا مردمی ها؛ بغضها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه كردن دوست دارم

شانه هایت را برای گریه كردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تو
من تو رو بالا تر از هر برتر از من دوست دارم

عشق صد ها چهره دارد چشم تو آیینه دارش
عشق را در چهره آیینه دیدن دوست دارم

در خموشی چشم ما را قصه ها و گفتگوهاست
من تو رو در جذیه محراب دیدن دوست دارم

شانه هایت را برای گریه كردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

در هوای دیدنت یك عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شكستن دوست دارم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از لب نگو که وسوسه انگیز دیگری ست
لبخند عاشقانه تو چیز دیگری ست

لبریز شد هر آن چه تو را ریخت در خودش
مثل غزل که حجم طرب خیز دیگری ست

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیچ معلوم که دل در پی ســـودای که بود
چه طلب داشت و یا مـست ز مینای که بود
این همه ناله و فریــــــــاد ز داغ غم کیست
به چه دل بسته و شوریده وشیدای که بود
رنگ رخسار خبر از آتــــــــــــش پنهان دارد
یا رب این آتش پنهان به تمنــــــــای که بود
او که با جرعه ی می عقـــل ز هشیار ربود
این مــــــی ناب کجا بود و ز صهبای که بود
روزگاریست که ســـــــودا زده و در به درم
سر این در به دری فتنه و فتوای کـــــه بود
دوختم جـــــــامه ی زرین ز نخ فکر و خیال
خود ندانم که بـــــــــرازنده ی بالای که بود
سالها شد مــن و دل همره و همراز شدیم
اندر آیینه ی دل صورت و سیمای کـــــه بود
تو که لیــــلی نخواندی ورق از دفتر عشق
این همه شور و نــوا های تو از نای که بود

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه از قبیله ابرم نه از تبار کویرم
که بی بهانه بگریم وبی ترانه بمیرم

ستاره ای به درخشندگی ماه ، که دیری است
به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم

فرو نمیکشد این آب ، آتش عطشم را
خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم

دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم
که از نسیم و پرنده سراغی از تو بگیرم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای عشق، ای ترنم نامت ترانه‌ها
معشوق آشنای همه‌ عاشقانه‌ها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها
با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی
هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشه‌ی گندم به دانه‌ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها
باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان
آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها
اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها
کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها

 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر می دانی در این جهان

کسی هست که

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کن[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]د [/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] وصدای قلبت [/FONT]​

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] آبرویت را به تاراج مي برد[/FONT]​

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] مهم نیست که او مال تو باشد[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]...[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

مهم این است که
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]:[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

فقط باشد
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]...[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

زندگی کند
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]...[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

لذت ببرد
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]...[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

ونفس بکشد
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]...[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عمري به هر كوي و گذر گشتم كه پيدايت كنم
اكنون كه پيدا كرده ام بنشين تماشايت كنم

الماس اشك شوق را تاجي به گيسويت نهم
گل هاي باغ شعر را زيب سرا پايت كنم

بنشين كه من با هر نظر با چشم دل با چشم سر
هر لحظه خود را مست تر از روي زيبايت كنم

بنشينم و بنشانمت انسان كه خواهم خوانمت
وين جان بر لب مانده را مهمان لبهايت كنم

بوسم تو را با هر نفس اي بخت دور از دسترس
ور بانگ برداري كه بس غمگين تماشايت كنم

تا كهكشان تا بي نشان بازو به بازويت دهم
با همزماني همدلي جان را هم اوايت كنم

اي عطر و نور توامان يك دم اكر يابم امان
در شعري از رنگين كمان بانوي رويايت كنم

بانوي روياهاي منخورشيد دنياهاي من
اميد فرداهاي من تا كي تمنايت كنم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره‌ای بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را رفيق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بيمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرين و چشم نرگس شد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من به بند افسونم یک دو روزه مهمونم
می‌گریزم ازدنیا شبگـرد و پـریشونـم

لب ز هرسخن بستم ، می نخورده سرمستم
مستم ازخیال تو ، تـا که درجهان هستم

ای‌ دل ای‌ جان برو فکر دگر کن
یاد یاران برو از سر بدر کن

اگر افتاده‌ام چون دانه برخاک
بروید از دلم و ز گوهر پاک

چو شبگردان مرا مأوا نباشد
دگر جایی دراین دنیا نباشد

ز دلداده ‌کسی پروا ندارد
دل از دلدادگی حاشا ندارد

چه‌ گویم من دگر از زندگانی
زبند و قید و رنج آنچنانی

دل بی‌ باورم باور نکردی
که آخر بی‌ کس و تنها می ‌مونی
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آه پس عشق تویی

آه پس عشق تویی

چه غریب است ، حسی

که به بیگانه محبت بکنی

بی توجه به نصب، بی توجه به مقام

و ندانی که چرا


و نپرسی زکجا آمده است

از چه روشیفته کرداست تو را

یا کلید در قلبت زکجا آورداست

چه عجیب است خدایا

که مهار دل دردانه خود

در پی برق نگاهی دگر از کف بدهی

ونخواهی بستانی آن را


ونخواهی که طبیبی بروی

که علاج دل بیمار نماید شاید


چه عجیب است خدایا ،چه عجیب

برق بر دیده من زد جگرم میسوزد

من جوان بودم و برنا

طپش قلب خدایا زکجا

لرزش دست وتنم

سستی و بیخودی از خویش،گرفتاست مرا


در دلم آتش سوزنده چرا کرده سرا

بر دردل شده ام خادم مهمان غریب

که شده صاحب خانه وبرون کرده مرا

واشارت بکند

چون که عاشق شدی و زار بیا


من بپرسم که شما

او بگوید که منم حاصل آن برق نگا

آتشم آمده ام ذوب کنم ،جان وتنت

که بری سازمت از خویشتن و ما وشما


نام من عشق بود ،کنیه ام سوز و گداز

گاه با اتش سوزنده بیایم،گاه با شیوهء ناز

گاه شیرین بشوم تا دل فرهاد کنم رام خودم

گاه اتش بزنم عاشق زارم که شود عاشق باز


اه پس عشق تویی


آه پس عشق تویی ،که چنین شور به جانم زده ای

آه پس عشق تویی ،که شرر بر سرو پایم زده ای

آه پس عشق تویی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو با حبيب نشيني و باده پيمايي
به ياد دار محبان بادپيما را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هزار سال به سوي تو آمدم
افسوس
هنوز دوري
دور از من اي اميد محال
هنوز دوري آه از هميشه دورتر
هميشه اما در من كسي نويد ميدهد
كه مي رسم به تو
شايد هزار سال ديگر
صداي قلب ترا
پشت آن حصار بلند
هميشه مي شنوم
هميشه سوي تو مي ايم
هميشه در راهم
هميشه مي خواهم
هميشه با توام اي جان
هميشه با من باش
هميشه
اما
هرگز مباش چشم به راه
هميشه پاي بسي آرزو رسيده به سنگ
هميشه خون كسي ريخته است به درگاه
فریدون مشیری
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی!


همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی

گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی

چه باک آید ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی

مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی

مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی

برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی

عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی
 

Similar threads

بالا