از Presentation لذت ببرید -مخصوص *.ppt -فایل تو کو... ؟؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

spow

اخراجی موقت
خب مال منم تموم شده عزیز
اینا عوض اون که کار نمیکنه
;););):w27::w30::w32::w23:


سلام دوستان عزیز
این داستان کوتاه رو بخونید که bmd زحمتشو کشیده
واقعا متاثر کننده است


نامه يک دختر زشت به پروردگار





پروردگارا ! اين نامه را بنده اي از بندگان تو به تو مي نويسد که بدبختي بمفهوم وسيع کلمه – در زندگي بي پناهش بيداد مي کند....



ميداني خدا ، سرنوشت دردناکي که نصيب زندگي تنهاي من شده صرفا زاييده يک امر تصادفي است ..

مگر زندگي جز ترادف تصادفات ، چيز ديگري هم هست ؟ ... نه خدا .... به خدا نيست !...

بيست وهشت سال پيش از اين دختري زشت روي و ترشيده با پولي که از پدرشي به ارث برده بود ؛ جواني زيبا را خريد ... نتيجه ي اين معامله وحشتناک ، من بودم !...بخت سياه من حتي آنقدر به ياري نکرده بود که وجودم تجلي دهنده زيبايي پدرم باشد .... هنگاميکه در نه سالگي براي نخستين بار به آينه نگاه کردم ، بچشم خود ديدم که چهره ام ، چرکنويس از ياد رفته ايست از چهره وحشت انگيز مادرم !...

سيزده ساله بودم که يک ورشکستگي همگاني ، همراه با دارايي خيلي از ثروتمندان ، ثروت مادرم را هم برد . همراه با ثروت مادرم ، پدرم را .

تا آنزمان ، علي رغم چهره زشتي که داشتم ، زرق و برق ثروت هرگزنگذاشته بود ، که من در مقابل دختراني که تو زيبايشان آفريده بودي احساس تحقير کنم ... تنها هنگاميکه فقر سايه ناميمون خود را بر چهره زشتم افکند، براي نخستين بار احساس کردم که تا چه پايه محرومم !!!

در دوران تحصيلي هميشه شاگرد اول بودم .. چه شاگرد اول بدبختي ! شب و روز سر و کارم با کتاب بود ... همه تلاشم اين بود که نقصان ظاهر را با کمال باطن جبران کنم...زهي تلاش بيهوده !

دوران بلوغم بود ... همه سلولهاي بدن درمانده ام از من و احساست من ، "من" و "احساسات" متقابلي ميخواستند...

دلم وحشيانه آرزو ميکرد که بخاطر عشق يک جوان ، هر چقدر هم وامانده ، بطپد ...!

نگاهم سرگردان نگاه عاشقانه اي بود که با تصادم آن ، در زير دلم يک لرزش خفيف و سکر آور ، وجودم را برقص آورد ...

مي خواستم و از صميم قلب آرزو مي کردم – که هر يک طپشهاي قلبم انعکاس ناله ي شبانه ي عاشقي باشد که کمال سعادتش تعقيب سايه عشق من مي بود .

دلم مي خواست از ماوراء نفرت اجتناب پذيري که زاييده چهره نفرت انگيز من بود ، جواني از جوانان روزگار ،دلم را ميديد...و مي ديد که دلم تا چه حد دوست داشتني است ... تا چه پايه مي تواند دوست بدارد.

در اينجا ! در اين دوران ظاهر بين ظاهر پرست ، دل صاحبدلان را آشنايي نيست ...

به رغم آرزويي که داشتم هرگز نه جواني سراغ جواني مطرودم را گرفت ، نه دلي بخاطر تنهايي دلم گريست ...

تنها بستر تک افتاده ام مي داند که شبها بخاطر آرامش دلم ، چقدر دلم را گول زدم ... همه شب ...هر شب به او – به دلم بيکسم ، قول مي دادم که فردا ....مونسي برايش خواهم يافت ...

و هر روز – همه روز ، به اميد پيدا کردن قلبي آشنا ، نگاهم نگران صدها نگاه ناشناس بود ...

آه ! اي سرنوشت المبار ! ....اي زندگي مطرود !...

در جستجوي دلي آشنا هر وقت ، هر کجا رفتم ، هر کجا بودم اين زمزمه خانمانسوز بگوشم رسيد : دختر خوبي است ...بي نهايت خوب .... اما ....افسوس که ...زيبا نيست ...هيچ زيبا نيست .

تنها تو مي داني خدا، که شنيدن اينچنين زمزمه ي اندوهبار براي دختري که از زيبايي محروم است ، چقدر تحمل ناپذير و شکننده است !

و اين پروردگارا ؛ به عدالتت سوگند که شوخي نيست ، شعر نيست ، تراژدي خلقت است ! تراژدي زندگيست !

خداوندگارا ! اشتباه مي کنم ! اينطور نيست !؟

هجده ساله بودم که تحصيلاتم بپايان رسيد ...بيشتر از آن نمي توانستم به تحصيلاتم ادامه دهم ، و نه ميل داشتم اينکار را بکنم ... مادرم ميل داشت اينکار را بکنم ...ميل داشت که تکليف آينده من هر چه زود تر تعيين شود! آينده ! چه آينده اي ؟ کدام آينده !؟مشتي موي کز کرده ، يک جفت دست کج و معوج نازک ، يک بيني پهن توسري خورده ، با دو ديده ي لوچ و قلبي گرسنه در سينه اي مطرود و تهي ويک زندگي هيچ ، و يک زندگي پوچ ، چه آينده اي ميتوانست داشته باشد ؟ جز حسرت سينه سوز ...عزلت شباب شکن ...اشک ..اشک پنهاني ...

نگاه هاي نگران و ترحم آميز مادرم بدتر از همه چيز ، استخوانهايم را آب کرد ... دلم هيچ نمي خواست قابل ترحم باشم ...اما ...مگر با خواستن دلم بود ؟...قابل ترحم بودم ....علتش هم خيلي ساده بود ...نه ثروتي داشتم که بتقليد از مادرم مردي را بخرم ...و نه ...آه ! خداوندا!در باره ي زيبايي ديگر چه بگويم ؟!

با خاطري نگران ، خاطري بينهايت نگران و آشفته ، براي تسلي دل تسلي ناپذيرم بشعرا و نويسندگان بزرگ پناه بردم ... چه شبها که در دوزخ دانته ، هاج و واج ماندم و سوختم ..ودر عزاي مرگ جانخراش "گوريو " ي واژگونبخت ، چه فلسفه هاي وحشتناک که در باره ي کمدي زندگي و طمع بي پايان زندگان از " چرم ساغري " بالزاک اندوختم ...

با حافظ شيراز بر تارک افلاک با فرشتگان سر گشته ، هم پياله شدم ...

در اتاق ماتمزده ام چه ساعتهاکه بخاطر قهرمان " اتاق شماره 6" چخوف گريستم ...مدتها "ديکنز "دوش به دوش "داستايوسکي " دل درهم شکسته ام رابا آتش آشيانسوز قهرمان تيره روزشان ، کباب کردند و پهلوانان ياس آفرين " کافکا " آخرين ستون اميدم را بسر زندگي نوميدم ، خراب کردند ...

خداوندا ! ديگر چه بگويم که چند سال متوالي براي تسلي دلم از يک طرف وپيدا کردن راه حلي براي مشکلي که داشتم جز خداوندان زمين مونسي نداشتم ... تا اينکه ....

يکبار احساس استخوان شکني سرا پاي زندگيم را تکان داد ...يکوقت عملا ديدم که دارم پير ميشوم و هنوز جاي پاي هيچ مردي در بيکران زندگي بي آب و علف زندگي سرسام گرفته ام ، پيدانيست !

تنفر شديدي نسبت به هر چه شاعر است ونويسنده است در من به وجود آمد...چون يکباره بخاطرم آمد که اين انسانهاي معروف ، که ظاهرا خداي معنويات هستند ؛هرگز صميمانه درباره تيره بختاني چون من که تنها گناهشان فقدان زيبايي ظاهر است نگريسته اند ! هرگز نخواندم که يکي از آنها عاشق دختري زشت روي چون من شده باشند واگر تصادفا هم چنين کاري کرده اند ، پايه اش ترحم بوده نه محبت ! ... ترحم...ترحم...!

آري خداوندا ! قلب هيچ کس نبايد به خاطر من – به خاطر قلب من بطپد – براي اينکه اصلا نيستم ! نه ، خدا ! خدا منهاي زيبايي ؟! مفهوم زن چيست ؟ من چيستم ؟ در حيرتم ، پروردگارا ! مگر هنگام آمدن من اين حقيقت براي تو آشکار نبود ؟!

مرا چرا آفريدي ؟ براي چه ؟ براي که آفريدي ؟ براي نشان دادن عظمت و قدرت زيبايي ؟ براي اين کار وسيله ي ديگري جز « زشتي » ـ اين منبع تيره بختي زندگي تيره بخت من نداشتي ؟

پروردگارا ! من متاسفم که تحمل زندگي با اينهمه خفت ، از توان من خارج است .

من همين امشب به آستان تو برميگردم ... تا در ساختمانم تجديد نظر کني ! اين سينه خشک به درد من نمي خورد ! من پستان لازم دارم ...يک جفت پستان سپيد و برجسته که شکافشان بستر شهوت شبانه جوانان هوسران اين دوران باشد .... جوانانيکه عظمت عشق را ـ برغم صفاي دل ـ در برجستگي پستانها جستجو مي کنند...!

من موي سرکش و پريشان ميخواهم تا هر يک از تارهايشان را زنجير بندگي صد دل هرزه پرست سازم ! اين فکر عميق به درد من نمي خورد ، به چه دردم مي خورد؟... من فکر بچگانه مي خواهم که با يک اشاره بخاطر هوسي موهم ، دل به هرکس و ناکس ببازم !

پروردگارا ! من امشب رهسپار بارگاه تو هستم ... و اين گناه من نيست ...مرا به خاطر گناهي که نکردم ببخش

پايان

موفق باشید ;)
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنگاميکه در نه سالگي براي نخستين بار به آينه نگاه کردم ، بچشم خود ديدم که چهره ام ، چرکنويس از ياد رفته ايست از چهره وحشت انگيز مادرم !...
من موي سرکش و پريشان ميخواهم تا هر يک از تارهايشان را زنجير بندگي صد دل هرزه پرست سازم ! اين فکر عميق به درد من نمي خورد ، به چه دردم مي خورد؟... من فکر بچگانه مي خواهم که با يک اشاره بخاطر هوسي موهم ، دل به هرکس و ناکس ببازم !
خدايا خودت يه كمكي بهش بكن..
دمت گرم آقاي اسپاو حالا ديگه ميدونم حرفاي نسبي و جبريم رو به كجا لينك بدم
ولي واقعا تاسف بار بود اين دختر سمبل ياس و سر شكستگيه ناشي از طبيعت جباره
 

spow

اخراجی موقت
خدايا خودت يه كمكي بهش بكن..
دمت گرم آقاي اسپاو حالا ديگه ميدونم حرفاي نسبي و جبريم رو به كجا لينك بدم
ولي واقعا تاسف بار بود اين دختر سمبل ياس و سر شكستگيه ناشي از طبيعت جباره

حاجی ابمون نکن :(
گفتم که یاد کارو ونامه فاحشش افتادم
اره سرشت بشره بیشتر از این نباید انتظار داشت :surprised:
 
  • Like
واکنش ها: Hps

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز :gol::gol:
بحث قدیمی انرژی هسته ای :surprised::surprised:
البته که حق مسلم ماست :(
اگه تو نظر سنجی تونستین نه بگین :biggrin::biggrin::biggrin:
موفق باشید ;);)


حاجی این خیر رو هم اگه بزنی همون پیغام میاد، فقط میخوان بهت ثابت بشه که هیچی نیستی، وگرنه اونا نظر رو قبلا دادن!!
 
  • Like
واکنش ها: spow

" غضنفر خان "

عضو جدید
این هم یک فایل قشنگ از من . امیدوارم خوب باشه و تکراری نباشه ...
 

پیوست ها

  • bulivi.rar
    656.6 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

Hps

عضو جدید
بازم ممنون دوست عزیز واقعا فایلهای خیلی قشنگ وتاثیر گذاری گذاشتین دوست عزیز
ممنون
 

Hps

عضو جدید
سلام دوست عزیز
این کتابیه راجع به ناپلئون بناپارت وزندگی خصوصی اون فکرکردم برات جالب باشه
در هر صورت از فایلای قشنگت ممنون :gol:;);)
 

پیوست ها

  • Naplon Bemapart.zip
    416.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
اینم داستان ساعت ها
عجله ای که ما در زندگی داریم بی انکه دلیلش را بدانیم
موفق باشید


آنگاه که خداوند بخواهد...

روزي ساعت سازي بود كه ساعت هم تعمير ميكرد.مردي وارد مغازه شد و گفت : ساعت من خراب است فكر ميكنيد بتوانيد ان را درست كنيد ؟
ساعت ساز نگاهي به ساعت انداخت و گفت : سعي خودم را ميكنم. مرد ساعت را برداشت و گفت : نه متشكرم اين ساعت خيلي براي من ارزشمند است . و از مغازه خارج شد...
ساعتي بعد از ان مرد..مرد ديگري وارد مغازه شد و گفت : ساعتم خراب شده و كار نمي كند اما اگر اين چيز كوچك را اين جا بگذاريد و اين چيز كوچك را هم آن جا
..مطمئنم كه مثل روز اولش كار ميكند.مرد ساعت ساز چيزي نگفت و همان كاري را كرد كه مرد گفته بود.
چيزي از ظهر نگذشته بود كه مرد ديگري نيز وارد مغازه شد و گفت : ساعتم دچار مشكل شده است.
ان را تعمير كنيد و من يك ساعت ديگر مي ايم تا ببرمش.
كمي تا تعطيل شدن مغازه مانده بود كه مرد چهارم وارد شد و گفت : قربان ساعتم كار نمي كند و من هم چيزي از تعمير آن نمي دانم
هر موقع اماده شد لطفا خبرم كنيد.شما فکر مي کنيد از ميان چهار مرد..كداميك ساعتش تعمير شد ؟
ما اغلب مشكلاتمان را نزد خدا ميبريم و قبل از اين كه آنهاحل شوند بازميگرديم براي خدا زمان تعيين مي کنيم كه تا چه وقت مشكل مارا حل كند گاهي نيز براي خدا تعيين ميكنيم كه چگونه آن را رفع نمايد
.مانند سه مرد اولي كه وارد مغازه شدند.ما بايد مشكلمان را پيش خدا برده و ان را به خود او واگذار كنيم
تا هرجوري كه به صلاح ما هست عمل كند.
خدا هميشه وقت شناس است.
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون دوست عزیز خیلی جالب بود
دستت درد نکنه ;);)
سلام گرگ بي طمع نيست.. تا حالا از خودت پرسيدي كه چرا به خاطر اين پست ازت تشكر شده
همين پست كه كووات كردم
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
سلام گرگ بي طمع نيست.. تا حالا از خودت پرسيدي كه چرا به خاطر اين پست ازت تشكر شده
همين پست كه كووات كردم


نععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع
نمیخوام بدونم :D:D
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
اینم عکسهایی که به صورت پاورپوینت تقدیمتون میشه ودیدنشون حتما فضاتونو عوض میکنه
شاد وپیروز باشید ;);)
ممنون
:gol:
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: Hps

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
وقتتو اختصاص بده به...

وقتتو اختصاص بده به...

حرفای قشنگی داره.پیشنهاد میکنم ببینید حتما.:gol:
 

پیوست ها

  • Dedicatetime.rar
    570.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Like
واکنش ها: Hps

spow

اخراجی موقت
داستان افرودیت
داستانی از عشق وبغض وحسرت


آفرودیت, الهه’ عشق و زیبایی

آفروديت (Aphrodite) عده اي او را فرزند ژئوس و ديونه و جمعي دختر اورانوس مي دانند. پس از آنكه كرونوس اعضاي تناسلي پدرش (اورانوس) را قطع كرد، اعضاي تناسلي اورانوس به دريا افتادند و به اين ترتيب آفروديت كه به نام (زن متولد از امواج) يا (متولد از نطفه خدا) معروف شدبدنیاآمد، اورا به نام الهه عشق در يونان مي شناسند كه روميها به او (ونوس) مي گويند. آفروديت به همسري هفائيستوس خداي لنگ ساکن( لمنوس) درآمد، هفائيستوس را خداي صنعت و آهنگري ميدانند. اما آفروديت( آرس) را كه خداي جنگ بود دوست مي داشت.

راز اين دلدادگي را هليوس (خورشيد) به گوش هفائيستوس رساند، و هفائيستوس براي دستگيري آنها دامي ترتيب داد. اين دام تور آهني شكاري بود كه فقط هفائيستوس از طرز كار آن اطلاع داشت و يك شب كه عاشق و معشوق در بستر خواب بودند، تور را به روی آنها كشيد و همه خدايان را به گواهي خواست ، يس از آن هفائيستوس به خواهش پوزئيدون تور را جمع كرد، آفروديت شرمسار و ناراحت به قبرس رفت و آرس به تراس گريخت. از اين معاشقات فرزنداني به نامهاي،‌اروس (eros الهه عشق) آنتروس ( Anteros الهه عشق متقابل يا مخالف) هارموني ) Harmonie كه با كادموس ازدواج كرد) و فوبوس (Phobs تجسم ترس) كه هميشه همراه پدرش آرس در ميادين جنگ بسر مي برد>بدنیاآمدند. عشقهاي آفروديت تنها با آرس محدود نمي شد . هنگامي كه ميرا (myrrha دختر پادشاه قبرس) بر اثر معاشقات نامشروع خود به درخت (مورد) تبديل شد، پسر زيبايي به نام آدونيس(1) به دنيا آورد كه آفروديت علاقه زيادي به وي پيدا كرد. البته آدونيس در عنفوان جواني بوسيله گرازي مجروح و كشته شد.

داستانهاي منسوب به آفروديت بسيار زياد است كه مهمترين آنها چنين است: يك روز اريس (Eris ربه النوع نفاق و خواهر آرس) سيبي به زمين انداخت و قرار گذاشت آن سيب در اختيار يكي از زيباترين ربه النوع قرار گيرد. اين امر باعث درگيري بين هرا، آتنا و آفروديت گرديد. زئوس به پسر خود، هرمس دستور داد اين سه ربه النوع را به (ایدا)در(تروا) ببرد و در آنجا موضوع را به قضاوت آلكساندر كه بعدها به پاريس معروف شد بگذارد ، آنها هر يك در مقابل پاریس درباره زيبايي خود سخنها راندند وهر یک چیزی به پاریس پیشنهاد کردند،از جمله، هرا پيشنهاد سلطنت جهاني را به پاريس هديه كرد، آتنا، خاصيت شكست ناپذيري به او وعده داد و آفروديت نيز وعده داد كه هلن، همسر( منلاس) پادشاه اسپارت را به ازدواج او در آورد. پاريس پيشنهاد آخر را پذيرفت و سيب را به آفروديت داد و هنگاميكه آفروديت هديه اش كه همان هلن بود را به پاريس بخشيد اين عمل باعث جنگ بزرگ تروا گرديد.

داستان مربوط به معاشقات او: آفروديت همزمان كه همسر هفائيستوس بود با هرمس (خداي بازرگاني و سفر) نيز ارتباطاتي پنهاني داشت كه حاصل آن پسري بود به نام (هرما آفروديت) و براي اينكه اين راز بر ملا نشود او را مخفيانه به پريان كوه ايدا سپرد ، وقتي هرما آفروديت به سن پانزده سالگي رسيد بسيار زيبا شده بود، ولي از عشق زنان هيچ چيز نمي فهميد. يك روز به درياچه اي رسيد و هوس آب تني كرد و در اين حالت (سالماسيس) پري زيبا روي آن درياچه عاشق او شد، اما او امتناع كرد و سالماسيس اصرار كرد اما نتيجه اي نگرفت. ناچار فرياد زد (اي خدايان، حالا كه اين پسر زيبا نمي خواهد مرا از آن خود كند، كاري كنيد كه ديگر هيچ وقت من و او از هم جدا نشويم. از آن پس سراپاي اين پري با اين پسر آميخت و نسل جديدي از انسان بوجود آمد كه هم مرد و هم زن (خنثي) بود. هرما فروديت تركيب (هرمس آفروديت) مي باشد.

آفروديت هميشه به صورت زني جوان و بسيار زيبا و قيامه اي هوس انگيز نشان داده مي شد. حيوانات محبوب او كبوتران بودند كه ارابه او را حمل مي كردند و گياهان مخصوص او گل سرخ و مورد بوده است. آفروديت را با زهره در اساطير ايران بر ابر مي دانند.

Adonis(1) : داستان آدونيس از افسانه هاي سوريه بوده است بدين صورت كه تئياس پادشاه سوريه دختري داشت به نام ميرها كه بر اثر خشم آفروديت مجبور شد، با پدرخود همبستر گردد. ميرها با كمك دايه خود(هيپوليته) 11 شب با پدر خود هم بستر شد، اما در شب دوازدهم تئياس متوجه نيرنگ دخترش گرديد و با كاردي به قصد كشتن دختر، به تعقيب وي پرداخت. ميرها به خدايان پناه آورد و خدايان وي را به صورت درخت (مر يا مرد) در آوردند و پس از ده ماه شكافي در پوست درخت پدپد آمد و پسري كه آدونيس نام گرفت، از آن خارج شد، آفروديت كه از زيبايي كودك به وجد آمده بود او را گرفته و پرسفون را مامور پرورش او نمود ، پرسفون نيز كه محو زيبائي كودك شده بود ديگر حاضر به استرداد آدونيس نشد.برای رفع این اختلاف زئوس به داوری پرداخت،و قرار شد يك سوم سال را با آفروديت ، يك سوم با پرسفون و يك سوم ديگر را در هر مكاني كه مايل باشد به سر برد.

آدونيس بوسيله(نمفها) پرورش يافت و كارش شكار يا به چرا بردن گله ها در مراتع و جنگلها بود و حادثه تأسف انگيز مرگ او نيز داستاني دارد به اين صورت كه اريمانتوس پسر آپولون هنگامي كه آفروديت در درياچه اي آب تني مي كرد به بدن عريان آفروديت خيره شده بود و زمانيكه آفروديت وي را ديد او را كور كرد و اين باعث كدورت آپولون از آفروديت شده بود. پس هنگاميكه آدونيس به شكار رفته بود آيولون گرازي را عليه او شوراند و گراز زخمي كاري به بدن آدونيس وارد كرد كه اين باعث مرگ وي گرديد و به اعتقاد افواه مردم يونان به تعداد قطرات خوني كه از آدونيس جاري شد، آفروديت اشك ريخت كه هر قطره اشك آفروديت يك گل سرخ و از هر قطره خون آدونيس يك شقايق نعمانی روئيد.
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
بعد از مدتی فطرت اینجارو هم یه خونه تکونی بکنیم :D
سربرگهای زندگی :eek:
سه موضوعی که باید به انها توجه کرد :biggrin::biggrin:
نظر شما چیه؟؟ :que::que::que:
موفق باشید ;);)
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol::gol:
لحظه های زندگی :eek:
لحظه هایی که میگذرند بی انکه ..... :surprised:
قدرشان را بدانیم :smile:
به گذشته واینده شان فکرکنیم :biggrin::biggrin:
به دوستانمان وعزیزانمان بیندیشیم :biggrin::biggrin:
نباید اینگونه باشد نیست!!! :(
تغییر لازمه پیشرفت است :D
موفق باشید ;);)
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol: :w11:
با تغییر هوای خودتون چطورید؟:w15::w12::w32:
یه پاورپوینت توپ از مکزیک:w33:
با اهنگ شاد وزمینه جالب :w36:
حتما بینید :w31::w32::w34:
موفق باشید
;);)
 
آخرین ویرایش:

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام دوستان عزیز :gol: :w11:
با تغییر هوای خودتون چطورید؟:w15::w12::w32:
یه پاورپوینت توپ از مکزیک:w33:
با اهنگ شاد وزمینه جالب :w36:
حتما بینید :w31::w32::w34:
موفق باشید
;);)

به یک مترجم زبان مکزیکی نیازمندیم.
همین حالا.
با تشکر!
;)
 

spow

اخراجی موقت
به یک مترجم زبان مکزیکی نیازمندیم.
همین حالا.
با تشکر!
;)

سلام ستایش جان چشم الان برات پستش میکنم :D:gol:

نميدونم چرا ولي فكر كنم حرف قشنگي زده بود..
همين كاراته كه منو كشته حاجي..

حاجی منو نکش میخواهم زنده بمانم :cry::biggrin::biggrin:

مرسی از این همه زحمت

ممنون دوست عزیز ;):gol:
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol::gol:
خوبید که ایشالا ;)
حالا که فایل نمیزارید با یه خورده جمع وتفریق چطورید؟؟ :eek::surprised::surprised:
زندگی خود را جمع بزنید
البته فایل ارجیناله با کیفیت دی وی دی :D:biggrin::smile:
خوش باشید :gol:
:gol:
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا