از Presentation لذت ببرید -مخصوص *.ppt -فایل تو کو... ؟؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

spow

اخراجی موقت
دوست عزیز فایلها ومطالبی که میذارید واقعا اموزنده وجالبن
ممنون

ممنون دوست گرامی امیدوارم به دردتون خورده باشه ;)

مرسي.. يعني عالي بود.
فقط يه نكته .من هميشه فكر ميكردم مسايل فيزيكي بدن مثل بيماري و ... به مسايل عاطفي محض كه به روح وابستست, بستگي داره... ولي انگار عاطفه و احساس نيز سبب تاثير و ايجاد و يا عدم ايجاد حالت هاي فيزيكي و فابل لمس ميشند. اونم از طريق اين نورو چيچي ها
عمو اسپاو من چند صفحه از پستات رو به دلايل موجه پروندم ولي هر كدوم رو كه بخونم با تنكس اعلام ميكنم. البته واقعا تشكر ميكنم. نه اينكه علامتگزاري كنم فقط

عمو وجودت برامون نعمته چیز خاصی نیست ممنون :biggrin:;):gol:

در مورد قبل و زمان سلطنت و بعد از داریوش
اطلاعات کم و مختصری ارائه شده طوری که از حوصله شما خارج نشود;)


http://www.persianupload.com/5222907

عمو دستت درست کارت ردیفه ;)
 
  • Like
واکنش ها: bmd

spow

اخراجی موقت
اینم از من داشته باشین خدا کنه تکراری نباشه

ممنون دوست عزیز فایلتون بسیار زیبا وجالب بود
دستتون درد نکنه ;):gol:

رمز پيروزي حاجي اسپاو , تو تبليغات گستردش نهفته است. فايل زيبا و غير تكراري بود .
دست شما درد نكنه! ماهم تقريبا تو جايگاه همون شتريم. فقط اسمش فرق ميكنه..

ها !!!!!!!!!!!!!!! شترم کجا بود اخه؟؟؟
عمو توهم؟؟؟ عمو منم ؟؟؟؟؟؟؟/:biggrin:
دوست عزیزم واقعا به نظر من رو دست مطالبت نیست . نمرت 20 گلم . راستی بابت فریدون مشیری هم ممنون می دونی که چه قدر شعراشو دوست دارم . فکر کنم من بیشتر از همه خوشحال شدم که راجع بهش اون همه اطلاعات دادی . مرررررررررررسی:gol::gol::gol:

خواهش میکنم عزیز قابلی نداشت ;):gol:

نه، من بیشتر خوشحال شدم!! :biggrin::biggrin:

جون من راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :eek::eek::eek::eek::eek:


همینجام من این جام من این جام - یادش بخیر چه خوب بچگیامونو خراب کردن!!:(


he is looking for his vote! his ice cream? what can i do you 4u! i'm another arm of that dreamy triangle

وقتی رفتیم بند 4تا بستنی افتاد تو پاچت دیگه هوس اینگلیش نمیکنی :biggrin:


نمنه؟؟:biggrin:


اهان!!! :biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: bmd

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون دوست عزیز فایلتون بسیار زیبا وجالب بود
دستتون درد نکنه ;):gol:



ها !!!!!!!!!!!!!!! شترم کجا بود اخه؟؟؟
عمو توهم؟؟؟ عمو منم ؟؟؟؟؟؟؟/:biggrin:


خواهش میکنم عزیز قابلی نداشت ;):gol:



جون من راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :eek::eek::eek::eek::eek:



همینجام من این جام من این جام - یادش بخیر چه خوب بچگیامونو خراب کردن!!:(



وقتی رفتیم بند 4تا بستنی افتاد تو پاچت دیگه هوس اینگلیش نمیکنی :biggrin:



نمنه؟؟:biggrin:



اهان!!! :biggrin:

نميگي و ميري عمو جون؟!
آدم تا چيزي رو در بر خودش داشته باشه, قدرش رو كمتر ميدونه..
بعد از اون غيبت چند روزه ات.. خيلي دلمون برات تنگ شد.. ميتوني از بچه ها بپرسي
مگه نه لرد؟!
عزيز تر شده بودي... در نبودنت... ديگه نري ها!
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
نميگي و ميري عمو جون؟!
آدم تا چيزي رو در بر خودش داشته باشه, قدرش رو كمتر ميدونه..
بعد از اون غيبت چند روزه ات.. خيلي دلمون برات تنگ شد.. ميتوني از بچه ها بپرسي
مگه نه لرد؟!
عزيز تر شده بودي... در نبودنت... ديگه نري ها!

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: bmd

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نميگي و ميري عمو جون؟!
آدم تا چيزي رو در بر خودش داشته باشه, قدرش رو كمتر ميدونه..
بعد از اون غيبت چند روزه ات.. خيلي دلمون برات تنگ شد.. ميتوني از بچه ها بپرسي
مگه نه لرد؟!
عزيز تر شده بودي... در نبودنت... ديگه نري ها!

الان من اینجا خود بچه هام یا سخنگوی بچه هام!؟
در هر حال ... جون، مثلث باید 3 تا ضلع داشته باشه تا بشه مثلث و حالا اون ضلع دوست داشتنی ترش برگشته

 
  • Like
واکنش ها: spow

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
قابل توجه خانومها ( شاید درست باشه خب ولی اطمینان ندارم)

قابل توجه خانومها ( شاید درست باشه خب ولی اطمینان ندارم)

بوی عرق مرد همیشه بد نیست!


اگر چه بوی بدن و علی الخصوص بوی عرق برای بسیاری مشمئذ کننده بوده و اغلب افراد با استفاده از ضد عرق های گوناگون و گاه گران قیمت به نوعی در صدد رهایی از بوی نا مطبوع آن هستند لیکن تحقیقات جدید نشان می دهد که استشمام بوی عرق مرد در ناحیه زیر بغل ایجاد کننده حس آرامش در زن است !


عرق مرد از مواد شیمایی تشکیل شده که یکی دو عنصر از این مواد شیمایی بر حالات فکری و ذهنی و همچنین بر سیستم هورمونی بدن تاثیر گذارند.


در مرکز تحقیقات فیلادلفیا امریکا محققین از داوطلبین مرد خواستند تا با استفاده از دستمال عرق زیر بغل خود را پاک کنند و به عنوان نمونه در اختیار آزمایشگاه گذارند . از نمونه های حاصله عصاره ترکیبات جمع آوری شد و از داوطلبین زن خواسته شد آنرا استشمام کنند و آنچه داوطلبین زن گزارش دادند احساس نوعی آرامش و راحتی بعد از استشمام بوی مورد نظر بود.


علاوه بر این میزان لوتروپین که در فرایند تخمک گذاری و نیز افزایش میل جنسی موثر است را در داوطلبین زن اندازه گیری کردند و متوجه شدند که استشمام بوی عرق مرد باعث افزایش ترشح این هورمون شده است .


یافته جالب دیگر این تحقیق اینکه زنانی که از آنها خواسته شده بود تا بوی عرق مرد را برای چندین ماه استشمام کنند در کیفیت پرید آنها نیز تغییراتی مشاهده شد و این دسته از افراد عادت ماهیانه منظم تری پیدا کرده بودند و این در حالیست که گروه گواه همچنان از بی نظمی قاعدگی شکایت داشتند.


بنابراین میبنیم که بوی عرق همیشه بد نیست و گاهی نقش درمانی نیز میتواند پیدا کند .

:redface::biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: spow

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم از معجزه رنگها

اینم از معجزه رنگها

دانستن نکات زیر درباره استفاده بهینه از رنگ‌ها خالی از فایده نخواهد بود...

برای لاغر شدن ، از بشقاب و رومیزی آبی رنگ استفاده کنید. رنگ آبی اشتها را کم می‌کند

اگر مضطرب هستید و فشار عصبی طاقت شما را بریده است، از رنگ سبز استفاده کنید. رنگ سبز
آرامبخش است و فشار خون را کاهش می‌دهد
اگر بی‌حال و حوصله هستید، رنگ نارنجی را انتخاب کنید، هنگام استحمام صبحگاهی از حوله و ابزار نارنجی استفاده کنید، رنگ نارنجی بی‌حالی شما را از بین می‌برد

اگر از کم خونی رنج می‌برید، میوه‌های قرمز رنگ مانند گیلاس ، توت فرنگی و گوشت قرمز مصرف کنید
افراد افسرده لباس زرد رنگ بپوشند. غذاهای زرد بخورند و رنگ زرد را اطراف خود بجویند. رنگ
زرد سطح انرژی را بالا برده و مانع افسردگی می‌شود


اگر کم خواب هستید وسایل اتاق خواب را به رنگ بنفش درآورید یا از چراغ خواب به رنگ بنفش
استفاده کنید. رنگ بنفش آرامش دهنده و خواب‌آور است


اگر مشکلی پیش روی شماست، از رنگ نیلی استفاده کنید، رنگ نیلی کمک می‌کند تا بهتر بیندیشید
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
اینم ماشینهای نمایشگاه پاریس
ببینید ولذت ببرید
فایل هم بذارید
موفق باشید ;);)



 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
الان من اینجا خود بچه هام یا سخنگوی بچه هام!؟
در هر حال ... جون، مثلث باید 3 تا ضلع داشته باشه تا بشه مثلث و حالا اون ضلع دوست داشتنی ترش برگشته



با این حساب من قاعده متساوی الساقین هستم
چاکریم عمو ;):biggrin:
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
جبران خلیل جبران
گوشه هایی از سخنان کوتاه وزیبای او

وتصاویری از طبیعتی که در حال کشتن انیم
به طبیعت کمک کنیم :cry:
موفق باشید ;);)
فایل هم بذارید
ممنون;)
:D


 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
سرزمین چشم بادامی ها :eek:
نه سرزمین افتاب تابان :)
وبهاری که برای انها بار فلسفی زیادی دارد :eek::surprised::surprised::D
ببینید ولذت ببرید :biggrin::biggrin::biggrin:
موفق باشید ;);)
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
بایک داستان کوتاه چگونه اید؟ :que::eek:


كسي كه هزار سال زيسته است :confused:

دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني. نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. داد زد و بد و بيراه گفت،خدا سكوت كرد. آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت،خدا سكوت كرد. به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد،خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت :عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي. تنها يك روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن. لابه لاي هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد... خدا گفت:آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزارسال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد. و آن گاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي كن. او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي درخشيد. اما مي ترسيد حركت كند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد... بعد با خودش گفت: وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد، بگذار اين يك مشت زنگي را مصرف كنم. آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد.مي تواند...

او در آن يك روز آسمان خراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد اما...
اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد. روي چمن خوابيد. كفش دوزكي را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناختندش سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند، امروز او در گذشت، كسي كه هزار سال زيسته بود.

هيچ وقت نگو ديگه نميشه ? عمرم گذشتو هيچ کاري نکردم ? ديگه از من گذشته ? هنوزم دير نيست حتي اگه ميدوني ? روز ديگه فقط زنده اي پس عجله کن چون خيلي کارا ميتوني انجام بدي ? پس نزار کارات ناتموم بمونه

از آن نترس که زندگي ات تمام شود ? از آن بترس که زندگي ات را هرگز شروع نکرده باشي .


موفق باشید ;););)
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان
نتیجه اخلاقی بگیرید


پسر کوچکی وارد داروخانه شد, کارتنی را به سمت تلفن هل داد.روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع به گرفتن شماره ای هفت رقمی.

مسئول داروخانه متوجه پسر بود . به مکالماتش گوش داد.پسرک پرسید:خانم, می توانم خواهش کنم که کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟

زن پاسخ داد:کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.

پسرک گفت:خانم , من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد.زن در جوابش گفت:از کار این فرد کاملا راضی ام.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد:من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برای تان جارو می کنم, در این صورت شما در یک شنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخ منفی داد.

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت, گوشی را گذاشت.

مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت:پسر از رفتارت خوشم می آید;

به خاطر اینکه روحیه ی خاص و خوبی داری,دوست دارم به تو پیشنهاد بدهم.

پسر جوان جواب داد:نه ممنون ,من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم, من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز :gol:
قصه پرواز همیشه شنیدنی بوده چه انسان همیشه دنبال نداشته هایش است :smile::que::confused:
و چه چیزی شیرین تر از پرواز که در اوج باشی ودنیا زیر پای تو :biggrin::biggrin:
با اجازه دوستان این فایل رو با تمام احساس تقدیم میکنم به دوستی که ندیدمش ولی شناختم چه انکه فاصله ها نزدیکند
کم با هم بودیم ولی زیاد با هم اخت شدیم
دوستی که من هرچند از لحاظ سنی از او بزرگتر بودم ولی دل بزرگ او درس بزرگتری برای من بود
تقدیم به:gol: مهران:gol: عزیز یا همان Lord HellisH :gol::gol::gol:
که امروز با ما خداحافظی کرد
ولی ردپایت گم نمیشود ای دوست....

پرواز کنیم از این قفس خود ساخته
موفق باشید ;)


حاجی باور کن من این پست رو الان دیدم، دمت گرم!!! اگه میدونستم اینجوریاست برنمیگشتم که این پست قشنگت بیشتر معنی داشته باشه

تشکرام تموم شده حاجی ، اما دمت گرم

میخوامت
 

spow

اخراجی موقت
حاجی شب اخراجت یادته
صبحش یه صحبتهایی باهم کردیم
خداییش همون حرفات مثل بمبه خنثی نشده تو مغزمه
ما مخلص هرچی رفیق بی کلک وبی ریاست
ممنون
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
بیایید قدر بزرگانمان را بهتر از قبل بدانیم :w17::w11::w18:
بزرگانی که به زندگی ما هویت بخشیدن :w27:
زندگی کوتاه وبی ارزشتر از اونیه که فکرشو بکنین :w24::w31:
جهان کوچیکتر از اونه که از هم دلخور بشیم :w38::w40::w42::w14::w33:
قدر بزرگانمان را بدانیم :gol:
موفق باشید ;);)
 
آخرین ویرایش:

ترانه

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی بگم . از سه تا پست چهار تاش که ............
ولی باز هم ممنون زحمت کشیدی
 
  • Like
واکنش ها: spow

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
اسپو و جناب لرد عزیز که دائما اینجایید.آخه شما کارو زندگی ندارید؟؟؟:razz:
خب لااقل اسماتو بگید تا راحتتر صداتون بزنیم!!!:)
بعدشم،تا حالا پی پی تی پرواز داشتید؟همون که داستان یه پروانست!
اگه نه بگید بذارم!
;)
 
  • Like
واکنش ها: spow

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اسپو و جناب لرد عزیز که دائما اینجایید.آخه شما کارو زندگی ندارید؟؟؟:razz:
خب لااقل اسماتو بگید تا راحتتر صداتون بزنیم!!!:)
بعدشم،تا حالا پی پی تی پرواز داشتید؟همون که داستان یه پروانست!
اگه نه بگید بذارم!;)


ببخشید شما؟
 
  • Like
واکنش ها: spow

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات یک کهنه داماد

خاطرات یک کهنه داماد

روزی که داماد شدم...
والا دفعه‌هاي قبلي اينطوري نبود. از آزمايش و اين حرفها خبري نبود به خدا! ولي اينبار گفتن تا اسم آقا داماد رو صدا کرديم بايد بره آزمايش ادرار و خون و غيره بده!

روي صندلي نشستم و منتظر موندم براي آزمايش اعتياد. يه آقاي قدبلند و لاغر مردني که انگار‍ تازه از سر منقل پاشده و اومده که آزمايش اعتياد بده، يه گالن آب گرفته بود دستش و قٌـلـٌپ قـٌلـٌپ ميرفت بالا، از اينور به اونور سالن قدم ميزد و زير لب غر ميزد که اي بابا! هرچي آب ميخوريم "نمياد که نمياد"‌!

بعد از ده دقيقه‌ صدام کردن و من هم رفتم به سوي "دستشويي برادران". آقاي "مسئول نظارت بر امور جيش(!)" اونجا روي چهارپايه نشسته بود. تا من رو ديد لبخندي زد و گفت: " آقاي داماد! مبارک باشه ايشالله!". بوي تند دستشوئي داشت خفه‌ام ميکرد. به زور لبخندي زدم و تشکر کردم. يه ليوان يکبار مصرف (خالي) بهم تعارف کرد تا پر تحويلش بدم! زير چشمي‌ نگاهي کرد و گفت: "شيريني ما هم فراموش نشه!"‌. يه دستم ليوان و ساير مخلفات(!) بود، با اون يکي دستم 500 تومن از جيبم درآوردم و به طرف دادم.
بعد گفتن صداتون ميکنيم براي آزمايش خون. صدام که کردن، رفتم توي يه اتاق ديگه. خانوم دکتر لبخندي زد و گفت: "به‌به! چه آقا دوماد خوش‌تيپي! مبارک باشه!". سوزن آمپول رو تا اونجا که ميرفت فرو کرد توي رگ من بدبخت و گفت:" البته شيريني ما فراموش نشه‌ها!"‌. يه دستم به پنبه الکل روي بازوم بود، با اون يکي دستم 500 تومن از جيبم درآوردم و به خانوم دکتره دادم.
از اتاق آزمايش خون که اومدم بيرون همون آقا لاغره رو ديدم که داشت با مسئولين اونجا جر و بحث ميکرد که: "آقا باور بفرمائيد هرچي آب ميخورم نمياد! ميشه من برم فردا بيام براي آزمايش"؟؟

گفتن کلاس معارفه و آموزش قبل از ازدواج تشکيل ميشه، بايد بريم دو تا کتاب تهيه کنيم و بريم سر کلاس تا آموزش ببينيم! يه خانومه بود که کتابهاي درسي(!) رو توزيع ميکرد، لبخندي زد و گفت: "مبارک باشه آقاي دوماد!"‌. دو تا کتاب آموزشي رو بهم داد و گفت: "البته شيريني ما هم فراموش نشه!". يه دستم به کتابها بود، با دست اون يکي دستم 500 تومن از جيبم درآوردم و به دختره دادم.

همراه با بقيه آقا دومادها سر کلاس توجيهي که رفتيم، آقاي دکتر با يه فيلم ويدئويي وارد اتاق شد. گفت آقايون دومادها خسته نباشيد! يه سري آموزشهاي قبل از ازدواج هست، البه شماها ماشالله همتون خودتون واردين!، يه جعبه هم اونجا رو اون ميزه، شيريني هاتون فراموش نشه!!" ، فيلم رو گذاشتو و خودش بدو بدو از اتاق خارج شد!

و اما اين فيلم خودش ماجرائي داشت! اولش که از همون اولين روز خلقت شروع کرد!:

"..و خداوند زمين را از دو جنس نر و ماده آفريد..."!

دو تا مرغابي نشون داد که احتمالا نر و ماده بودن و توي ‌برکه داشتن با هم شنا ميکردن. دو تا ميمون نشون داد که توي جنگل از اين شاخه به اون شاخه مي‌پريدن و جيغ جيغ ميکردن! يه روباه نشون داد با دوتا بچه روباه که باباشون احتمالا رفته بود اداره‌(!) يا دنبال شکار يه لقمه نون حلال براي زن و بچه‌اش. دو تا مرغ عشق نشون داد که داشتن نوکهاشون رو به هم ميماليدن و درگوش هم شماره تلفن رد و بدل ميکردن و منکرات انداخته بودشون تو قفس! خلاصه يه 5 دقيقه‌اي رازبقا نشون داد، بعد يهو دوربين يه شات گرفت از ميدون امام حسين و صف اتوبوس خط تهرانپارس و برادران و خواهراني که غيورانه مثل مور و ملخ (همون راز بقاهه!)‌ توي همديگه ميلوليدن! خلاصه ديگه کاملا بهمون ثابت شد که زمين از دو جنس نر و ماده آفريده شده!
بعد يه آقا دکتر مهربوني رو نشون داد که اومده بود و توصيه‌هاي ايمني ميداد! ميگفت ميخواين زنتون رو ماچ کنين سعي کنين قبلش حموم برين که تنتون بوي عرق نده، دندوناتون رو مسواک بزنين، موهاتون رو قشنگ شونه کنيد. گفت خانومها هم بايد ياد بگيرن که تا شوهرشون مياد خونه آب دستشونه بزارن زمين و برن يه ليوان آب خنک براي شوهرشون بيارن! لباس آراسته بپوشن و با آغوشي باز از همسرشون پذيرايي کنن. يه آقاي روحاني هم نشون داد که اومد و اون هم همين رو گفت. گفت که اگر خانوم خانه "با آغوش باز" باشد اين از هر عبادتي بهتره. بعد باز دوباره آقاي دکتر اومد که بگه مسواک نشه فراموش! بعد گفت: اگه شوهر اومد خونه و ديد زنش حال نداره که برن خونه آقا ناصر اينها، بنده خدا رو زور نکنه که پاشو بريم پاشو بريم. بعد گفت که بايد به همسر خود احترام بگذاريم و براشون گل بخريم و از زحمات و زرشک پلوهائي که براي ما مي‌پزن تشکر کنيم. بعد دوباره آقاي روحاني اومدن و گفتند که: آن روزِي که رفتار شوهر با همسر از روي مهر و محبت نباشد، همانا آنروز بر زن و شوهر حرام است. به همسران خود احترام بگذازيد همانگونه که امام حسين به همسر خويش احترام عميق ميگذاشتند."
بعد بهمون ياد دادن که چگونه سر صحبت را آغاز کنيم! يک نمايش نشون دادن با يک آهنگ زمينه رومانتيک. يه ميز گرد بود يه دختره اونطرف نشسته بود، يه پسره از اين طرف اومد با يه شاخه گل رز! شاخه گل رو گذاشت روي ميز و اينطرف ميز نشست. بعد هر دوتاشون خنديدن و عشوه اومدن! لبهاشون تکون ميخورد (يعني داشتن با هم حرف ميزدن!)‌ آهنگ رومانتيک هنوز بود! بعد تصوير آروم آروم رفت و دوباره اومد. اينبار ميز هنوز بود، گل هنوز بود، آهنگ رومانتيک هنوز بود، ولي اينور و اونور ميز کسي نبود!!! بعد دوباره آقاي روحاني اومد و گفت: ديدين بهتون گفتم با همسر خود مهربون باشين بد نمي‌بينين؟؟!" خلاصه کلي آموزش ديديم، با چيزهاي ديگه!
و ما از اون به بعد در کنار همسرمون به خوبي و خوشي زندگي کرديم!

انشالله خدا نصيب همه کنه که ازدواج کنن! هيچي نداشته باشه، حداقل اين حسن رو داره که ميرين سر اين کلاسها و يه خورده ميخندين!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا