خلیج همیشه فارس ایران

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
درياي پارس، در اوستا و نوشته‌های پهلوی و شاهنامه​
نویسنده: استاد فریدون جنیدی

1- بررسي واژه
واژه دريا در اوستا به گونهء زَرَينگهzarayangh آمده است, و اين نام دربارهء دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده ميشود.

«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژهء «وُاوروكَش»= پرمرز و بسيار كناره است.

اين واژه در نوشته‌هاي پهلوي, بگونهء «فراخْوْكَرت» fraakhvkartدرآمده است كه بخش نخستين آن, همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز بسيار كناره و فراخ مرز و كرت است و در زبان فارسي, اين واژه را «فراخكرد» مي‌خوانند!

گونهء ديگر واژهء «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را مي‌سازدو بررويهم, كشور جايي استكه با «كشه = خط = خد» يا نشانه‌اي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا مي‌شود, از ديگر جايها جدا ميگردد.و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش ونشانهء آن, جدا مي‌كردند.

اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونهء «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده مي‌شود.چنانكه واژهء «دْرَنْ‌يَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَن‌يَ» و در سانسكريت, «هْرَنْ‌يَ» خوانده مي‌شود.

از اين واژه نيز در زبان فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْ‌يَ» واژهء «دينار», و از «زْرَن‌يَ» واژهء «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونهء اين واژه, يك سخن را باز مي‌گويند!

از گونهء پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است: يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچهء «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جايها, همواره واژهء دريا بجاي ”زره“ بكار مي‌رود!

2- زره فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسك‌ها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيست و هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است[1],كه هربار با نشاني شگفت بدان بر مي‌خوريم:

«هنگاميكه آنها, بگونهء ستارگان دنباله‌دار, در ميان زمين وآسمان پرتاب شوند, بنزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوش‌منظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.»
«بند 8 از كردهء 5 تيريشت,يشت‌ها جلد 1, رويهء343»

«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همهء ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچه‌ها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»

”از بند 4 آبان‌يشت؛يشت‌ها جلد 1 رويهء 235“
«از اين آب من يك رود به همهء هفت كشور (كشورهاي شناخته شده در جهان باستان كه ايران در ميانهء آنهاجاي داشت) مي‌رود, آب من در زمستان و تابستان يكسان جاري است...»

«از بند 5 آبان يشت؛ يشت‌هاي همانجا»
اينگونه نشانه‌هاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن مي‌گويد و چنين است كه در «بُن‌دَهِش»[2] در بخش چگونگي درياها , دربارهء فراخكرت چنين آمده است: «يك‌سوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.»

«بُندهِش؛ترجمهء مهرداد بهار , رويهء 73»
و بنابراين گواهي‌ها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشته‌هاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمده‌‌است, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از بحر محيط,چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده مي‌شده‌است و نام چند درياي ديگر كه پيوسته بدان بوده‌اند در نامه‌هاي ايراني آمده است.

3- درياي چين:
سَدُم سال روزي به درياي چين / پديــد آمــد آن شــاهِ ناپاكدين
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
4- درياي هند:
«... دگرباره از درياي فراخكرت برخيزد, ستويس[3] رايومند فرهمند نيز از درياي فراخكرت بلند شود و پس از آن,همه از آن سوي هند, از كوهي كه در ميان درياي فراخكرت واقع است برخيزد.» و از اين گفتار آشكارا برمي‌آيد كه آن بخش از درياي فراخكرت كه با نام هند شناخته مي‌شده, آنسوي هندوستان, ميانهء چين و هند است,جايي كه امروز خليج بنگال مي‌خوانندش.

5- درياي مُكران:
دريايي در كنارهء كُرهء امروزي بوده‌است, زيرا كه در گذرِ كاووس از آسيا به سوي اقيانوس آرام چنين آمده است:

از ايران بشد تا به مكران و چين / گذر رد از آن پــس به مـكران‌زمين
ز مكــران شـد آراستــه تا زره / ميــان‌ها نــديـدنــد, بنــد وگــره

از اين گفتار چنين بر مي‌آيد كه مكران, سرزميني ميان چين و آب‌زره يا زرهِ فراخكرت است كه از آنجا به دريابارِ فراخكرت مي‌رسيده‌اند.

ديگربار در شاهنامه, از لشكركشي كيخسرو پس از پيروزي يافتن بر توران, بدان هنگام كه آهنگ بازگشت به ايران را از راه دريا دارد:
ز لشكر, فرستادگــان برگزيد / كه گويند و دانند؛ گفت و شنيد

فـرسـتاد كـس نـزد خاقـان چيـن / به فغفور و سـالار مـكــران زمـيـن
كـه گـردادگـيريـد و فـرمان كنيد / ز كــردار بــد, دل پشـيمـان كـنـيد
خـررش‌ها فـرستــيد پيـش سپاه / ببـينـيـد نــاچــار, مـا را بـــه راه[4]

......

فـرستـاده آمـد بـه هـر كشـوري / بــجــايـي كـه بـُد, نـامور مهتري
غمين گشت فغفور وخاقان چين / بزرگــان هـر كشــوري همـچنـين
فرسـتاده را چـند گفـتند گــرم / سـَخُـــن‌هــاي شيرين و گفتار نرم
كه ما شـاه را سـربسر كهتـريـم / زميـن جـز به فـرمـان او نسـپريــم
گـذرهـا كـه راه دلـيران بُدست / بـبينيم, تـــا چنـد, ويــران شدست
كنيم از سر آبـاد, بـا خـوردنـي / بـيــايــيم و آريــمــش آوردنـــي

........

دگر نامور, چون به مكران رسيد / دل شاه مكــران, دگرگـــونــه ديــد
بر تخـتِ اورفـت و نـامه بـداد / بگفت از پـيـام آنـچـه بـودش بـه ‌ياد
سبكسر, فرستاده را خـوار كـرد / دل انجـمــن, پــر ز تــيمــار كــرد
بدو گفت: با شاه ايـران بـگـوي / كه ناديده, بر مــا فــزونـي مـجـوي
زمانه همه زيرِ بخـت مـن است / زمين, روشن از تاج و تخت من است
چوخورشيد,تابان شود بـر سپهر / نخسـتين, بــر ايـن بـوم تابد به مهر
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
و اين گفتار شاهنامه, جاي هيچگونه گمان نمي‌نهد, كه براي رسيدن از ميانهء آسيا از مرز فغفور و چين مي‌بايد گذشتن, تا به مكران رسند, و سرزمين مكران, نخستين زميني است كه آفتاب تابان بر آن مي‌تابد! و به گمان درست, سرزمين مكران, يا كرهء آن روزگار, گسترده‌تر از شبه‌جزيرهء كرهء امروزين بوده است, زيرا كه امروز, براي رسيدن به دريا, ميشايد كه از سرزمين‌هاي بالاي چينِ كنوني بگذرند, اما در آن روزگار, بي‌گذر از كره, به دريا نمي‌رسيده‌اند!

گفتار شاهنامه چنين است كه سپاهِ ايران, پس از گذشتن از چين, با سپاهِ مكران جنگ آراستند و آن كشور را گشودند و بسوي خاستنگاهِ خورشيد و درياي مكران رفتند, و:

چــو آمــد بــه نزديـك آبِ زره / گـشـادنـد گـُردان مـيـان از گــره
همه كــارســازانِ دريــا بــه راه / ز چين و ز مكران همـي بـرد شـاه
به خشكي بكرد آنچه بايست كرد / چـو كشتـي به‌ آب اندر افكند مرد
بفرمــود تـا تـوشـه بـرداشـتـنـد / ز يــكسالـه, تـا آب بگـذاشتـنـد[5]

6- درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سده‌هاپيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته مي‌شود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپ‌ها) مي‌رهانند, ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده مي‌شود, دراز مي‌بينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده مي‌دانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران(سرزمين هيتيت‌ها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقارا آسان‌تر مي‌يابند, و بدان كار مي‌شتابند:

بي‌اندازه كشتــي و زورق بساخــت / بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت[6]
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار / اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر / ز گــيتي بـر ايــن‌گونــه جويند, بَـهر
به‌دست چپش مصر و, بَربَر‌به راست / رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران / بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه / بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه!

7ـ درياي پويي‌تيك:
در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام مي‌رود:
«سه درياي شورمايه‌ور است كه يكي پويي‌تيك و يكي كمرود و يكي سياه‌بن! از هر سه پويي‌تيك بزرگ‌تر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»

*آبكاست و آبخاست(يا جزر و مد):
و اين, يكي از بزرگترين شگفتي‌هاي گفتار ما است, زيرا كه نشان مي‌دهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بوده‌اند و از آن براي راندن كشتي‌ها در هنگام آبخاست بهره ميبرده‌اند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتي‌ها, بار و كاروانيِ تازه ميگرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمدهء به درياي زره(يا پويي‌تيك)باز گردند, و بهمين روي, اين پديدهء گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش مي‌شد!

و اين برتر,آنكه در همان هنگام مي‌دانستند كه اين پديدهء شگفت به ماه بستگي دارد:
«دربارهء آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد مي‌وزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ(فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد,آبكاست باشد.به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد,درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد[7].»

اين سخن ا نيز بدين گفتار مي‌بايد افزودن كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه آبكاست وآبخاست, د درياهاي آزاد روي مي‌دهد,نه در كمرود(هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در درياچه‌هاي كوچك و نيز هم‌آنان مي‌دانستند كه اين پديده به نيروي ماه (و نه خورشيد) بستگي دارد. زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشته‌هاي اوستايي و پهلوي برخوردار بوده‌است, هزاران سال پس از آنان مي‌گويد:

«از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوه‌ها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آب‌ها بر زيادت و نقصان ماه!.[8]»

اين دريا در اوستا,بگونهء سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است, كه از ديدگاه واژه‌اي, «دارندهء يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستاره‌ايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند. و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهاده‌اند كه از ايران در آسمانِ يمن ديده مي‌شود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده مي‌شودبنام ستارهء ”سَتَ‌وَاِس“ با همان نام مي‌خواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.

در فرهنگِ پس از اسلام,سرخ شدن سيب را از ستارهء سهيل يمن مي‌شمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, باران و آب‌رساني به سرزمين‌هاي جهان و پالايش آبها از گَند و آلايش‌ها, كه از روي زمين بدانها مي‌رسد,از خويشكاري[9]‌هاي درياي ستويس مي‌شمردند:

«ستويس‌ پالاي آب,‌افزار هرمزدداد را مي‌ستاييم.» ”سي‌روزهء كوچك؛بند13“[10]
‌اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش مي‌شود:

«(درياي)ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, مي‌ستاييم!»[11]
و باز در سيروزهء بزرگ دربارهءستويس چنين آمده است:

«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود.»

و اين نيز يكي از برترين آگاهي‌ها در گسترهء دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, مي‌دانسته‌اند كه آبهاي آلوده كه از زمين بسوي دريا روان مي‌شود, با ياري نمك و ديگر ماده‌ها كه در آب هست پالايش مي‌شود....و يك نكتهء ديگر نيز در اين گفتار رخ مي‌نمايد كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!
و نيز اين گفتار بندهش نشان مي‌دهد كه ستويس ميان درياي پويي‌تيك و درياي فراخكرت جاي دارد:

«...هم كُستهء(ناحيه) درياي فراخكرت, و به فراخكرت پيوسته است.ميان اين درياي فراخكرت و پهلوي آن, پويي‌تيك را, دريايي فراگرفته است كه درياي ستويس خوانند.
هر ستبري و شوري و ناپاكي از درياي پويي‌تيك به درياي فراخكرت گرد آيد رَوَد.به بادي بزرگ و بلند از آن درياي ستويس باززده شود(پليدي از آن گرفته مي‌شود) و هرچه پاك و روشن است به فراخكرت و چشمه‌هاي اردويسور شود. بندِ اين دريا به ماه و باد پيوسته است به افزايش و كاهش ماه برآيد و فرو شود.[12] »
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
*جايگاه درياي پويي‌تيك:

چون درياي پويي‌تيك:
- در كنار مرز ايران است!
- از درياهاي تبرستان و سياه‌بُن بزرگ‌تر است!
- آبخاست و آبكاست دارد!
- به درياي ستويس و از آنجا به فراخكرت راه دارد!
پس همين درياي پارس است كه از هنگام هخامنشيان, بنام پارسيان, ”پارس“ ناميده شد.


اما تا اين زمان(زمان هخامنشيان), در نوشته‌‌هاي پهلوي و نامه‌هاي ديني و فرهنگي, همان نام پويي‌تيك را دارد.[13]

*‌خط راست:
در هنگام كاسيان(كاووس شاهنامه), ايرانيان«خط راستِ» كرهء زمين را كه امروز «خط استواء»اش مي‌نامند,پيدا مي‌كنندو در آنجا ”زوله‌گاه“[14]مي‌سازند:
همي جايگه ساخت بر خط راسـت / كه ني روز بفزود و ني شب بكاست
نــبودي تمــوز ايــچ پـيـدا ز دِي / هــوا عنبريـــن بود و بارانْش, مـي
ز جـــزع يمــاني يــكي گنبـدي / نشــستــنگه نــامـــور مــوبــدي
ازيرا چنين جايگه كــرد راســـت / كــه دانش از آن‌ جاي,هرگز نكاست

*جزيرهء فاره:
اين جايگاه كه بر روي خط راست براي زوله‌گاه برگزيدند, در ميان درياي ستويس بر روي خطي ساخته شد كه روز را در جهان شناخته‌شدهء آن هنگام,(از شرق ژاپن تا غرب ايسلند) به دو نيمه مي‌كرد, و اين خط كه نيمروز ناميده مي‌شد, پسان به نصف‌النهار را به زبان‌هاي خود ترجمه ‌كردند, و شگفت آنكه براي هرجا نصف‌النهاري پنداشتند و شگفت‌تر از همه آنكه نصف‌النهار, يا نيمهء جهان را به گرينويچ, كه در كنارهء روز و آغاز شب جاي داشت كشاندند!

براي آنكه جايگاه آن زوله‌گاه در ميان درياي ستويس روشن شود, مي‌بايد به يك بند از مهريشت بنگريم, كه در آن مرزهاي كشور آريايي باستان, نشان داده مي‌‌شود:
«....كسي كه بازوان بلندش(مهر) پيمان‌شكنان را گرفتار سازد, او را بگيرد اگرچه او در مشرق هندوستان باشد, اورا برافكند, و اگر او در مغرب نيغنِ باشد,اگر هم او در دهانهء رود اَرَنگ باشد, اگرهم او در مركز زمين باشد.»

مهريشت؛كردهء 27 بند 104
اين بندنگارهء ايران باستان, پيش از هخامنشيان را فراروي ما مي‌نهد!دهانهء رود اَرَنگ(سيردريا=گلزريون=اَرَنگ=سيحون) آنجا كه به درياي خوارزم مي‌ريزد, اندكي با زمان باستان جابجا شده‌است, زيرا كه در زمان باستان بدان روي كه آمودريا(جيحون,وهرود)از جايي نزديك چارجو بسوي درياي تبرستان مي‌رفته‌است, و آن خط كه از دهانهء اَرَنگ كشيده مي‌شد, از زابل مي‌گذشت و اگر آن‌را «صفر» بگيريم,از آنجا تا ژاپن, 90 درجهء جغرافيايي و از آنجا تا ايسلند نيز 90 درجه بوده‌است:

دنبالهء اين خط بسوي درياي ستويس, مارا به مركز زمين, يا پايين‌ترين مرز ايران باستاني مي‌رساند, و از برخورد آن با خط راست(استوا) پديدار مي‌شود.
اين جايگاه تا آنجا كه نويسنده پژوهيده است, در هيچيك از نوشته‌ها كه ام
روز در دست ما هست نيامده‌است, مگر در نامهء گرامي«حدودالعالم» كه در بخش جزيره‌هاي جهان چنين آورده است:

«يازدهم جزيرهء ناره(يا فاره) است بر خط استوا, بر ميانهء آباداني جهان, طول او از مشرق تا مغرب 90 درجه است و زيج‌ها و رصد و جاي كواكب سياره و ثابتات بدين جزيره راست كرده‌اند. اندر زيج‌هاي قديم, اين جزيره را استواءِ ليل و نهار خوانند.»

استواء ليل و نهار يا برابري روز با شب, همان است كه پيش از اين در گفتار شاهنامه آمد و جاي اين جزيره در درياي ستويس, از آن ايرانيان بوده‌است, و آن دريا نيز نامي ايراني داشته‌است, و كهن‌ترين نوشته‌ها و نشانه‌هاي جهان نيز از براي كهن‌ترين نام درياي پارس, نوشته‌هاي ايراني است.


________________________________________
1- ونديداد: فرگرد5, بندهاي 15-16-17-19-23و فرگرد 19 بند 25؛ زامياد يشت: بندهاي 51-5-56؛ تيريشت: بندهاي 8-20-1-32-3-40؛ آبان‌يشت:بندهاي 3-4-38-42؛ فروردين‌يشت: بند59؛ يسنا 65, بندهاي 3-4؛ يسنا 42: بندهاي 2-4-6؛ خرده‌اوستا: بندهاي2-4-6 اورمزد ستايش 12.
1- بن‌دهش يا ريشهء آفرينش,دفتري است كه پس از اسلام از روي دامدات‌نسك‌ِاوستا نوشته شده است كه دربارهء آفرينش جهان وستارگان و زمين و كوه‌ها و درياها و جانوران... سخن گفته شده است.
2- دربارهء ستويس, سخن خواهم گفت. 3-ترجمانانِ‌داننده كه زبان‌آن‌كشورهارابدانند.

[4]- به پذيره و استقبال ما بياييد
[5]- بگذاشتند: بگذشتند و عبور كردند
[6]- نِشاختن: نشانيدن
[7]- بندهش ايراني(متن پهلوي)رويهء 69 .متن‌هاي پهلوي(بخش‌هايي از بندهش, زند و وهومن‌يشت و دينكرد,رويهء 44و نيز بندهش ترجمهء مهرداد بهار، رويهء 74
[8]- الواح عمادي؛ لوح اول, مجموعهء مصنفات شيخ اشراق, رويهء 121.
[9]- خويشكاري: وظيفه. 2- 3-.
[10]- رويهء 7, سيروزهء كوچك و سيروزهء بزرگ.
[11]- همان, رويهء63
[12]- تنی چند از سخنرانان گرامی (کنگرهء خليج فارس کهنترین نام دریای پارس را از نوشته های آشوری آوردند. باز آنکه نام پویی تیک، بسی کهنتر از زمان پیدایی حکومت آشور است.
[13]- «دركهن‌ترين گِلنوشته‌ هاي(5500سال پيش), نام اين دريا ”پست“ آمده است.» يادداشت محمدرضا رياضي, هنگام سخنراني نويسنده در جزيرهء كيش و چنانكه ديده مي‌شود, با دگرگوني «ي» به «س», چونان «پي» به «پس».... «پست» گونه‌اي ديگر از «پويت», در نام‌ پويي‌تيك‌است.
[14]- زوله‌گاه (رصدخانه) جايگاهي بوده‌است كه در آن به‌زمان دراز به ستارگان مي‌نگريستند.كُنش«زُل‌زدن»امروز فارسي نيز از همان است. در زبان عربي زولگاه يا زوله‌گاه را به مزوله برگرداندندو برخي نويسندگان امروز چون ذبيح بهروزو مه‌مَد مغ‌دم! نادانسته مزوله را با نام زاول=زابل يكي دانسته‌اند!!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریای فارس​
در مروج الذهب و معادن الجوهر​
دانلود کامل پژوهش
گذری بر پیشینه مسعودی
مورخ کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر​
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی٬ مورخ و جغرافیدان بزرگ اسلامی در اواخر قرن سوم هجری٬ احتمالا حدود سال 280 قمری در بغداد متولد شد.شور و شوق دانش اندوزی او را از اوان جوانی به سیر و سفر در سرزمینهای اسلامی کشاند.عراق و ایران و مصر و سوریه و فلسطین و ارمنستان و هند و سیلان و عمان و سواحل شرقی آفریقا را تا زنگبار و احتمالا ماداگاسکار زیر پاگذاشت.حتی از چین و مالزی هم دیدار کرد. ظاهرا جز اندلس(اسپانیا) و غرب آفریقا تمام سرزمینهای اسلامی را سیاحت کرده است. سرانجام در سال 336 قمری در مصر مقیم شد و در جمادی الثانی 345 در شهر فسطاط مصر درگذشت. مسعودی خود در کتابهایش بارها به این سیر و گشت ها اشاره کرده است.در کتاب مشهور مروج الذهب می نویسد:
"اگر در این باب تقصیری رفته یا غفلتی شده پوزش میخواهم که خاطر ما به سفر و بادیه پیمایی به دریا و خشکی مشغول بود تا به دایع ملل را به مشاهده و اختصاصات اقالیم را به معاینه توانیم دانست"
ابن جمهره در کتالب مجهرة الانساب العرب، وی را شیعه مذهب دانسته که مهمترین دلیل شیعه بودن وی را دو کتاب مروج الذهب و التنبیه و الاشراف دانسته‌اند که عقاید وی را کاملا آشکار می‌کند.
ایشان در طی مسافرتهایش با بسیاری از دانشمندان و علمای معاصر خود، حشر و نشرهایی داشته و از محضر آنها بهره‌ها برده تا جائیکه یکی از مورخان و جغرافیدانهای بزرگ اسلامی گشته که محمد بن جریر طبری مورخ و محدث مشهور، ابوبکر صویل مورخ و ادیب، ابن درید نحوی و شاعر و ابوبکر انباری محدث، سنان بن ثابت بن قرة فیلسوف و دانشمند نمونه‌هایی از آنها می‌باشند علاوه بر اینها، با بزرگانی چون حسن بن موسی نوبختی متکلم شیعی، ابوعلی جبائی و ابوالقاسم بلخی از متکلمان معتزلی، ابوالحسن اشعری متکلم و بنیانگذار مکتب کلامی اشعری صحبتهایی داشته و یکبار نیز با محمد بن زکریای رازی پزشک و فیلسوف ایرانی بحثهایی به عمل آورده است
ادامه در دانلود...
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا درياي پارس؟
نويسنده: دکتر مهدی حسن زاده
خلیج فارس یا همان دریای پارس ، دریایی همیشه ایرانی و همیشه فارسی بوده و هست و خواهد بود و انبوهی از دلایل قطعی برگشت ناپذیر آن را برای همیشه اثبات کرده است که در این گفتار به آنها اشاره می گردد و هر یک از آنها را می توان و باید در قالب یک برنامه بسیار مفصل و حرفه ای شرح و بسط داده و ریزه کاری های آنها را آشکار نمود. در این راستا، یکایک شهروندان ایران می توانند و باید یکایک این دلایل را به ژرف ترین شیوه ممکن بررسی و ارزیابی و درک و هضم کرده، با بهره گیری از آنها در یکایک صحنه های جهانی از جایگاه ایران و ایرانی دفاع و توطئه های شرم آور بیگانگان را نه با برخوردهای سطحی و سرسری که با اقدامات ریشه ای و راهبردی خود ریشه زدایی و نابود نمایند.
هر ردیف از این گفتار نه یک دلیل که یک مجموعه و گروه و بسته از دلایل همگن و هم خانواده است که در جای خود و به هنگام مقتضی قابل شرح و بسط خواهند بود و شمار مجموع دلایل را به صدها دلیل استوار و بنیادین خواهند رساند. چکیده گروه ها و بسته های دلایل اثبات کننده اینکه دریای نیمروز باختری ایران یا همان خلیج جنوب غربی ایران نه خلیج عربی که خلیج فارس و دریای پارس است وجزیره های سه گانه مورد مناقشه بخش جدایی ناپذیر ایران بوده و خواهند بود، به شرح زیر است که طی چند شماره ارائه می گردند.
1- گروه و بسته دلایل ریشه شناختی: گرچه واژه تازی خلیج در مواردی دستاویز بیگانگان قرار گرفته و مبنای پیشنهاد موهوم و نامعقول و بی ریشه ایشان شده است، در پاسخ به این توهم بی اساس باید گفت که خود اعراب همیشه این پهنه آبی را «البحر الفارسی» که معرب یا تازی شده دریای پارس است نامیده اند که بدلیل عرف حاکم بر مکاتبات دولتهای وقت، به دریای فارس و به دلیل کشف ماهیت محصور بودن آن به سه پهنه خشکی، در نهایت به خلیج فارس ترجمه شده و چنین استعمالی مرسوم بوده است و نه تنها دلیلی بر اصالت واژه خلیج نیست که اعترافی قطعی و رسمی بر فارسی بودن این پهنه آبی است. لازم به یادآوری است که برابرهای پارسی بسیاری همچون «خور» و «هور» و «شاخصب» و «دریا» و «زراه» و «ژیر» و مانند آنها برای واژه تازی خلیج وجود داشته و دارد. کار معرب سازی واژگان فارسی، نمونه های دیگری نیز دارد همچون هورالهویزه که درست آن همان «هور هویزه» است و هورالعظیم که درست آن همان «ابرهور یا هور بزرگ» است و جزیره که برگرفته از واژه گزیرک پارتی است و واژه دگرگون شده قشم که از ریشه کشم بوده است و واژه بوموسی یا ابوموسی که نه یک واژه تازی که یک واژه فارسی از بن «بوخت موسا» از نام های باستانی ایرانی به معنی و چیم «پرگنه و سرزمین موسنده و پوینده و فرایاز» است (بوخت ازمصدر کهن بوختن به معانی رهیدن ورهاندن و موسا اسم فاعل ازمصدر موسیدن به معانی پوییدن وتعالی یافتن اند و روی هم رفته به معنی «سرزمین گرفته شده و تصرف شده بدست موسا سردار پارتی و اشکانی» و یا «سرزمین رها و پوینده» است) و واژه بوشهر که نه ابوشهر تازی بلکه «بوخت اردشیر» فارسی است و واژه بحرین که تثنیه بحر تازی نبوده بلکه درست آن بهرین بر وزن سنگین و به معنی وچیم و آرش خرم و برخوردار است. تنب بزرگ و تنب کوچک نیز که ازآغاز تاکنون نام های سره وناب ایرانی بر سرزمین های سره وناب ایرانی بوده اند و در کیستی و چیستی آنها هیچگونه رخنه ای راه ندارد.
2- گروه و بسته دلایل دیوانی: چنانکه اسناد تاریخی کشورهای کرانه دریای پارس، اسناد رسمی سازمان ملل متحد، اسناد موجود در بایگانی های سیاسی کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم، اسناد موجود در بایگانی های سیاسی خود کشورهای کرانه دریای پارس- و مانند آنها نشان می دهد تاریخ تولد وزاد روز یکایک این کشورها به تجزیه کشور عثمانی در جنگ جهانی دوم بازمی گردد و این کشورها پیش از آن تاریخ اصلاو اصولاهیچگونه وجود و حضور و نام و هویت نداشته اند تا بتوانند نسبت به پیش از آن تاریخ ادعای مالکیت نمایند. چگونه ممکن است کشورهایی که حدود 70 سال پیش هیچگونه نام و عنوان و هویت و استقلال و نقشه ملی و مانند آن نداشته اند نسبت به دوران عدم و نیستی خود ادعای تملک و مالکیت نمایند. به سالروز استقلال و رسمیت یافتن که همان سالروز تشکیل این کشورهاست نگاه کنید تا ببینید اصولااین کشورها چند سال است تشکیل شده و موجودیت و رسمیت و هویت یافته اند؟!
3- گروه و بسته دلایل دیپلماتیک: کشورهای تازی کرانه پایینی (نیمروزی) دریای پارس مدتها پس از زادروز خود و با فتنه گری های کشورهای بیگانه بویژه کشور انگلیس این ادعای واهی تعلق جزیره های سه گانه ایرانی به امارات ونیز تازی بودن نام دریای پارس را بگونه ای ناگهانی و بی اساس مطرح کرده اند تا زورپرستان جهانی بر پایه سیاست انگلیسی«Divide and Rule یا تفرقه بینداز و حکومت کن» کشورهای یاد شده را بر ضد ایران تحریک کرده و از این راه ازهر یک از کشورهای دو سوی قضیه یعنی هم اعراب و هم ایرانیان باج و خراج بگیرند که تقریبا در کل دوران پهلوی بویژه پهلوی دوم این داستان به شکلی آرام و سربسته تداوم داشت ولی اعراب بدلیل مقاومت های ریشه دار ایرانیان همیشه در این قضیه ناکام ماندند. بررسی سیر تاریخی مسئله در دوره حدودا 50 ساله گذشته در مقابله با توطئه مذکور بویژه مقاومت های دیپلماتیک و حقوقی دهه های مذکور نشانگر بطلان دعاوی اعراب در این خصوص می باشد. اسناد ومدارک سیاسی دوره مذکور در دستگاه های دیپلماتیک ایران - کشورهای کرانه دریای پارس- کشورهای رابط و میانجی وقت در مسئله مذکور- و نهادهای سیاسی و حقوقی بین المللی وقت اثبات کننده قطعی دعاوی ایران خواهد بود.
4- گروه و بسته دلایل تاریخی: بررسی اسناد تاریخی ایران نشان می دهد که سرزمین ایران دست کم 2700 سال دولت مرکزی و موجودیت رسمی و هویت سیاسی ونقشه جغرافیایی و مرزهای بین المللی داشته است که در عین حال هیچیک از کشورهای عربی منطقه خاورمیانه در حداقل 26 قرن و حداقل 2600 سال از دوره مذکور هیچگونه موجودیت و استقلال و هویتی نداشته اند بلکه تقریبا همیشه بخشی از سرزمین ایران و یا خراج گذار ازسرزمین ایران بوده اند که این واقعیات بی نهایت آشکار تاریخی نه نشانگر تعلق چیزی از ایران به اعراب که نشانگر تعلق تاریخی عمده موجودیت های عربی به ایران است. چگونه ممکن است سرزمین هایی که بیش از 2600 سال متعلق و یا تحت سلطه ایران و ایرانیان بوده اند امروز نسبت به تعلق بخشی از ایران به خود و هویت نوزاد خود ادعای معکوس نمایند.
5- گروه و بسته دلایل باستان شناختی: بخش عمده و اصلی آثار باستانی کشورهای عربی منطقه خاورمیانه- البته اگر باستان و آثار باستانی داشته باشند- اصولاو اساسا آثار باستانی ایرانی و فارسی اند. همه مستندات باستان شناختی منطقه خاورمیانه نشانه پراکندگی آثار و نشان های فراوان چند هزار ساله و باستانی ایرانی در سراسر سرزمین های خاورمیانه بویژه کشورهای نوزاد عربی تا مرزهای روم باستان است که نشان می دهد که این مناطق در سراسر دوران چند هزار ساله خود همیشه بخشی از ایران و یا تحت سلطه حکومت و تمدن ایران بوده اند نه آنکه بخشی از ایران متعلق به آنها و تحت سلطه آنها بوده باشد. چگونه ممکن است آثار تمدنی ایران در سراسر سرزمین های خاورمیانه بویژه در یکایک سرزمین های عربی تا کرانه های دریای مدیترانه موجود و مشهود باشند و سیطره چند هزار ساله و انکارناپذیر ایران بر یکایک آن سرزمین ها را نشان دهند ولی آن سرزمین ها بر نام ها و سرزمین های ایرانی ادعای تملک نمایند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
- گروه و بسته دلایل حقوقی: اصولامبنا و پایه تملک یک دولت و یا ملت بر یک زمین و سرزمین یا خرید آن زمین و سرزمین از ملت و یا دولت مالک آن است و یا آن است که آن زمین و سرزمین طی صدها و هزاران سال و یک روند تاریخی بلند مدت تحت سلطه و سیطره آن دولت و ملت بوده باشد تا ملاک مالکیت آن دولت و ملت قرار گیرد. براستی کشور 60 ساله ای همچون امارات متحده عربی جزیره های سه گانه مذکور را از کسی خریده است تا مالک آن باشد و یا طی صدها و هزاران سال گذشته آنجا را تحت سلطه و سیطره خود داشته است تا اکنون نسبت به آنها ادعای تملک و تعلق نماید. همین برهان بر سراسر دریای پارس نیز سریان و جریان داشته و دارد. 7- گروه و بسته دلایل جمعیتی: چنانکه گفته شد یکی از دو مبنای قطعی تعلق یک زمین و سرزمین به یک دولت و یا ملت، تصرف و تملک بلند مدت و تاریخی و صدها و یا هزاران ساله آن دولت یا ملت بر آن زمین یا سرزمین است. به ترکیب جمعیتی ساکنان جزیره های سه گانه ایرانی طی صدها و هزاران سال گذشته بنگرید تا ببینید چه نژاد و مردمی طی هزاران سال گذشته بر آن جزیره ها تسلط و تصرف داشته اند؟ آثار باستانی و نشانه های تمدنی و فرایندهای تاریخی کدام دولت و ملت را درآن جزیره ها می بینید؟ آیا نشانه ای از تملک و تصرف اعراب بر چنین زمین ها و سرزمین هایی می بینید؟ با همین ملاک و معیار، تصرف و بهره برداری مالکانه ایرانیان در آبهای منطقه طی هزاران سال گذشته با کمک امکانات بی مانند دریانوردی خود که از زمان باستان تاکنون داشته اند نیز موید ادعای تعلق دریای پارس به ایران بوده و هست و خواهد بود.
8- گروه و بسته دلائل زبان شناختی: به نام های شهرهای روستاها- آبادی ها- برزن ها- کوه ها- کناره ها و دیگر فضاها و اماکن کشورهای تازی خاورمیانه نگاه کنید تا ببینید بخش عمده اماکن بزرگ و اصلی و تاریخی کشورهای منطقه نام های فارسی و ایرانی است. آیا ممکن است یک شهر یا روستا یا برزن یا... فارسی و ایرانی نباشد ولی نام فارسی و ایرانی داشته باشد؟ براستی ممکن است این اماکن ساخته و پرداخته ایرانیان نبوده باشند ولی نام های ایرانی داشته باشند؟ حال چگونه ممکن است کشورهایی که بخش عمده همه شهرها و روستاها و برزن ها و... اماکن اجتماعی و تاریخی آنها دقیقا و عمیقا فارسی وایرانی است ورق را معکوس کرده و بر ایران و یا حتی وجبی از خاک و یا دریای ایران و ایرانی ادعای تملک و تعلق نمایند.
فهرست شهرها و روستاها و دیگر اماکن اجتماعی و تاریخی کشورهای تازی با نام های ایرانی که از مرزهای ایران تا کرانه های دریای مدیترانه همه جا وجود و حضور داشته و دارند به اندازه ای سرشار و پربار است که دهها هزار برگ مستندات انکارناپذیر دارد و نگاهی گذرا به نام های موجود روی نقشه های همین امروز کشورهای تازی حتی برای کسانی که زبان شناسی نیز نمی دانند بسیار گویا خواهد بود.
نمونه هایی از این شهرهای ایرانی در دل کشورهای تازی چنین است: بستکیه برگرفته از شهر بستک ایران در امارات، بغداد به معنی بغ=خدا+داد=داده و آفریده به عنوان پایتخت عراق- خود واژه عراق که در اصل اراک از این واژه ایرانی که به معنی سره و ناب بوده و هم معنی همان اراک در استان مرکزی ایران است، بهرین و نه بحرین به معنی دو دریا که یک نام ایرانی بر وزن و آهنگ زرین و سیمین و سنگین و آهنین است و به معنی سرشار و سرسبز و برخوردار بوده و هست و یک نام ناب فارسی و ایرانی است ، الانبار یا همان انبار که باختری ترین استان عراق درمرز اردن است و از نام انبار شاهان اشکانی ایران به هنگام جنگ با روم باستان در آن سرزمین گرفته شده است.
9- گروه و بسته دلائل مهندسی و معماری: به معماری های سده های گذشته سرزمین های خاورمیانه بویژه کشورهای تازی نگاه کنید. همه جا و در همه سرزمین های خاورمیانه تقریبا همه معماری ها و آثار مهندسی و شهرسازی منطقه اساسا و اصولاایرانی بوده و هستند و اغلب به شکل مستقیم توسط ایرانیان پایه گذاری و بهره برداری شده اند. به برزن بستکیه (المحله البستکیه) که کهن ترین و باستانی ترین بخش کشور امارات متحده عربی است به عنوان نمونه نگاه کنید. بستکیه به عنوان کهن ترین بخش سرزمین امارات را چه مردمانی ساخته و بهره برداری کرده اند؟ آیا معماری و مهندسی فارسی و ایرانی بستکیه را اعراب امارات آفریده اند یا مردمان بستک (از شهرستان های استان بوشهر) ایران؟ این فهرست به اندازه ای پربار و سرشار است که بجز اندکی معماری های تقلیدی عربی، دیگر معماری های کهن نشانگر تعلق بیشتر معماری ها و مهندسی های کشورهای خاورمیانه عربی به ایران است و این دلیل نشان می دهد که حتی کهن ترین بخش های سرزمین های عربی منطقه را نیز ایرانیان ساخته اند و اگر قرار بر ادعای تملک و تعلق باشد این منطقی تر است که امارات و دست کم بخش هایی از آن همچون بستکیه که ایرانی ناب اند به ایران تعلق داشته باشد تا آن که ورق معکوس باشد. همگان می دانند که در زمان ساسانیان همه کشورهای کنونی کرانه نیمروزی دریای پارس با نام هایی همچون یمن نام گذاری شده و یکی از استان های ایران بوده است.
10- گروه و بسته دلائل دریاشناختی: اکتشافات انجام گرفته در کرانه های شمالی و باختری و پایینی دریای پارس و نیز بررسی سازه های ساحلی و بستری و دریایی سده های گذشته و ردیابی شناورهای باستانی غرق شده در اعماق آبهای خارج فارس و شواهدی از این دست نشان می دهند که همه آثار و نشانه ها و سازه ها و ساختارهای سده های گذشته این مناطق قویا و عمیقا رنگ و بوی فارسی و ایرانی دارند.
اگر دریای فارس حتی اندک تعلقی به اعراب منطقه داشته است باید بتوانند نشان دهند که این مردمان در سده های گذشته براین دریا تسلط داشته و در همه بخش ها و برش های این دریا نشانه ها و آثار و سازه هایی را پدید آورده اند که هنوز نیز قابل ردیابی و اثبات است. آیا اعراب منطقه کوچکترین نشانه و سازه تاریخی عربی حتی در سواحل خود نیز دارند چه رسد به سراسر پهنه ها و کرانه ها و بسترهای دریای پارس؟ حال به سازه های ایرانی در سراسر پهنه ها و بسترها و کرانه های این دریا بنگرید تا این برهان گریز ناپذیر قطعیت و قاطعیتی بیشتری یابد.
11- گروه و بسته دلائل گیتاشناختی: به گونه های گیاهی و نیز گونه های جانوری جزیره های ایرانی و نیز سرزمین های کرانه ای دریای پارس بویژه کشورهایی همچون امارات متحده عربی نگاه کنید. چه گونه های گیاهی و چه گونه های جانوری و چه ریشه ها و ذخایر طبیعی و ژنتیک می بینید. آیا گونه های گیاهی و جانوری جزیره های سه گانه و نیز کشورهای تازی منطقه برگرفته و برخاسته از گونه های بومی سرزمین های ایرانی نبوده و نیستند. پخش و پراکنش جغرافیایی و نیز تاریخی گونه های زیستی ایرانی که دارای ویژگی های زیست شناختی کاملامتمایز و ویژه اند در جایگاه خود اثبات کنند این مدعا خواهد بود. آیا ممکن است بنیادین ترین نشانه های تسلط ایرانیان براین سرزمین ها که همان پراکندگی گونه های زیستی ایرانی دراین سرزمین هاست نشانگر حضور و بهره برداری و تملک تاریخی ایران برچنین سرزمین هایی نباشد.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
- گروه و بسته دلائل سند شناختی و پیشینه شناختی: کشورهای مدعی تازی بودن دریای پارس در هیچ برهه و دوره تاریخی بجز چندسال اخیر آنهم به تحریک بیگانگان هرگز به شکل رسمی و قانونی ادعای تملک و تعلق دریای پارس به خود را نداشته و نکرده اند و هیچ سندی دال بر طرح و پیگیری چنین مدعایی از سوی ایشان در سطوح منطقه ای و جهانی موجود نبوده و نیست. همین دلیل نشان می دهد که اندیشه ناروای تازی بودن دریای پارس و یا تعلق برخی جزیره های ایرانی به کشور امارات یک اندیشه و ادعای نوزاد و نوپدید بوده و فاقد هرگونه منشا و ریشه و سابقه و پیشینه تاریخی بوده و هست. براستی چگونه ممکن است چند جزیره و یا یک دریا به کشوری همچون امارات و یا کشورهای تازی تعلق داشته باشد ولی طی صدها و بلکه هزاران سال آن را ترک و یا فراموش و یا نسبت به آن سکوت یا اغماض یا اعراض کرده باشند و ناگهان پس از چند هزار سال بیدار شده و ادعای تعلق و تملک نمایند؟ از دیدگاه حقوقی و حتی به فرض محال چنین تملک و تعلقی به اعراب، اعراض و انصراف چند هزار ساله ایشان از طرح چنین مدعایی از موجبات قطعی سقوط دعوی و بطلان و ابطال طرح مجدد آن پس از هزاران سال است. 13- گروه و بسته دلائل نژادشناختی و تبارشناختی: به زادگاه و خاستگاه تاریخی و جغرافیایی اعراب در جهان نگاه کنید. دلائل غیرقابل ابطال جغرافیایی و تاریخی نشان می دهد که زادگاه تاریخی و خاستگاه جغرافیایی اعراب جهان بخش کوچکی از سرزمین عربستان بوده است و پیش از اسلام و حتی دهها و یا صدها سال پس از اسلام تقریباً هیچیک از کشورهای عربی کنونی جهان اصلاو اصولاعربی نبوده اند. از جمله کشورهای شمال آفریقا از دهها تا صدها سال پس از اسلام با تهاجم اعراب بدان سرزمین ها عربی شده اند. وانگهی شایسته و بایسته است که سرزمین حجاز و عربستان که همه فرهنگ و تمدن خود را مدیون و مرهون اسلام و پیامبر اسلام است بجای المملکه العربیه السعودیه به نام المملکه العربیه الحمدیه و یا به المملکه العربیه الاسلامیه و یا دست کم به المملکه العربیه تغییر نام یابد. آیا نامگذاری ناهنجار و نامعقول یک کشور به نام یک شخص یا خاندان در هیچ جای دیگری از جهان کنونی و یا حتی جهان باستان نمونه و مصداق دیگری داشته یا دارد؟ و آیا سرزمین عربستان مدیون محمد و آل محمد است و یا مرهون سعود و آل سعود؟

14- گروه و بسته دلائل عرف شناختی و هنجارشناختی: به عرف ها- رویه ها- هنجارها- و روش های متعارف نام گذاری اماکن بین المللی نگاه کنید. در همه پهنه های بین المللی، همه منطقه ها و پهنه های مجاور سرزمین های بزرگ و دارای درازترین مرز و مجاورت، به نام همان سرزمین ها نامگذاری شده اند و این یک رویه و عرف پایدار و تاریخی بین المللی است. نام هایی همچون دریای چین- دریای ژاپن- اقیانوس هند- دریای عمان- خلیج عدن- تنگه هرمز- اقیانوس اطلس- دریای مدیترانه- دریای خزر- دریای عرب- دریای کارائیب- دریای اندمان- دریای بالتیک- دریای آرال- و مانند آنها را بنگرید که همگی بر همین پایه و شیوه نامگذاری شده اند و بدلیل تثبیت تاریخی هرگز بازنگری و تعویض نگشته اند. چنانچه قرار باشد این هنجار تاریخی جهانی بازنگری گردد باید درباره نامگذاری همه اماکن جهانی از جمله همه اقیانوس ها- همه دریاها- همه کرانه ها- همه اقلیم ها- همه پهنه ها و مانند آنها شیوه ای یکسان و یکنواخت و بین المللی تعیین و تثبیت و ملاک بازنگری های فراگیر جهانی قرارگیرد و ایران نیز در صورت یکسان و عادلانه بودن آن اعتراضی نخواهد داشت.
15- گروه و بسته دلائل وزنه شناختی و ترازشناختی: بررسی مقایسه ای وزنه جمعیتی کشور ایران با وزنه های جمعیتی یکایک کشورهای تازی گرانه دریای پارس نشانگر برتری مطلق وزنه جمعیتی کشور ایران هم در مقطع کنونی و هم در همه مقاطع تاریخی گذشته بر کشورهای تازی منطقه است و نشان می دهد که نه تنها هیچیک از کشورهای تازی کرانه دریای پارس همسنگ و هم وزن جمعیتی کشور ایران نبوده و نیستند که حتی مجموع همه آنها نیز همسنگ و هم وزن جمعیتی کشور ایران نبوده و نیستند. همچنین در ازای مرزی و مرزهای آبی هیچیک از کشورهای مذکور همسنگ و همتراز درازای مرزی و مرزهای آبی ایران نبوده و نیست. همچنین وسعت سرزمین ایران حتی از مجموع وسعت سرزمین های همه کشورهای تازی کرانه دریای پارس نیز بیشتر است و در سده های گذشته نیز برتری مطلق وسعتی ایران همه آشکار بوده است. این سه وزنه وتراز اساسی دلائل برتری مطلق امتیازات جمعیتی و مرزی و وسعتی ایران بعنوان ملاک نامگذاری پهنه آبی دریای پارس به نام ایران و پارس را نشان داده و خواهد داد.
16- گروه و بسته دلائل منطقی و برهان شناختی: به اظهارات مقامات عربی کشورهای منطقه درباره عربی بودن دریای پارس و نیز تعلق جزیره های ایرانی به امارات نگاه کنید. همه آنچه تاکنون در قالب های سیاسی و رسانه ای تبلیغاتی و مانند آنها مطرح کرده اند صرف دعاوی بلابرهان بوده است و در کنار هیچیک از دعاوی ایشان بجز طرح مدعا و صرف ادعا، هیچگونه استدلال و برهانی وجود نداشته و ندارد. حال اگر صرف طرح ادعای بلابرهان می تواند اثبات کننده آن نیز تلقی گردد ایران نیز می تواند با استفاده از همین منطق، بر ضدایشان ادعا نماید که همه سرزمین های عرب نشین جهان ملک و متعلق به ایران است و طبق چنین منطقی برهان و اثباتی نیز نمی خواهد گرچه در ادعای ایران ادله اصلی و فرعی بسیاری نیز وجود دارد در حالی که در ادعای آنان بجز دعوی صرف بلابرهان هیچ چیزی دیگری وجود نداشته و ندارد.
17- گروه و بسته دلائل دادگاهی و دادشناختی: براستی اگر کشورهای عربی مدعی عربی بودن دریای پارس و یا تعلق جزیره های ایرانی به کشور امارات کوچکترین دلیل و برهان دادگاهی و دادشناختی داشته یا دارند چرا به مراکز و مراجع جهانی و بین المللی مراجعه نکرده و در آنجا طرح مدعا و دعوی نکرده اند. گرچه ایران خواستار بین المللی شدن و دخالت بیگانگان در موضوع نیست ولی همین که مسائل دادگاهی و دعاوی و پرونده های حقوقی با این عظمت و اهمیت را صرفا رسانه ای و تبلیغاتی کرده و هیچگونه توان و انگیزه ای جهت طرح و پیگیری دادگاهی و دادشناختی آنها ندارند آشکارا نشانگر بطلان دعاوی ایشان است.
18-گروه و بسته دلائل روان شناختی: فرار دهها ساله مقامات امارات و مدعیان دیگر از گفتگو -مذاکره- مناظره- و بررسی کارشناسی و حرفه ای و تخصصی دعاوی مطروحه ایشان از سویی و توسل به جنجال های واهی و بی پایه سیاسی و رسانه ای برخلاف رویه های متعارف جهانی در حل اختلافات دوجانبه یا چند جانبه که با گفتگوهای رودرروی دو یا چند جانبه پیگیری گشته و می گردند و دهها و بلکه صدها نمونه تاریخی و معاصر داشته و دارند از سوی دیگر نشان دهنده تمایل ایشان به جنجال آفرینی بی پایه و هوچی گری بی اساس بوده که بدون کمترین و کوچکترین تردیدی نشانه بی دلیلی و برهان گریزی ایشان و بطلان ذاتی دعاوی واهی ایشان است وگرنه هوچی گری و جنجال آفرینی را جانشین استدلال و برهان نمی کردند.
19-گروه و بسته دلائل دمکراتیک و مردم سنجی: نظرسنجی حرفه ای و تخصصی از دیپلمات های درگیر -کارشناسان درگیر- مقامات درگیر- پژوهشگران درگیر- استادان درگیر و دیگر مقامات مطلع و متخصص منطقه ای و جهانی درخصوص میزان صحت و سقم دعاوی کشور امارات درخصوص جزیره های ایرانی و نیز کشورهای تازی منطقه درباره نام دریای پارس بدون کوچکترین تردیدی بطلان و سستی و بی پایگی دعاوی باطله مذکور را بیش از پیش آشکار خواهد نمود و نشان خواهد داد دعاوی مذکور بجز اندکی هیجانات بی پایه، هیچگونه پشتوانه کارشناسی و تخصصی و حرفه ای منطقه ای و جهانی ندارد.
20-گروه و بسته دلائل رسانه ای و انتشاراتی: بجز چند مورد انگشت شمار و مجعول، در همه گزارش ها و اخبار و اسناد و نشریات و انتشارات رسمی بین المللی از نام رسمی و بین المللی خلیج فارس استفاده گشته و می گردد و حتی مواردی که این نام را تحریف کرده اند بلافاصله، بدلیل باطل بودن رفتار خود، آن را بازنگری و اصلاح و پوزش خواهی کرده اند. براستی اگر نام مجعول خلیج عربی کوچکترین پایه و مبنایی داشت چنین عرف فراگیر و همیشگی و بین المللی وجود داشته یا می داشت و اعراب با زور سیاسی و پشتوانه های غربی و پول های هنگفتی که دارند همه نشریات جهانی را پر از نام مجعول خلیج عربی نمی کردند و همانند دیکتاتور معدوم عراق، آبادان را عبادان و خرمشهر را المحمره و اروندرود را شط العرب و... و نقشه های منطقه را تعویض و تبدیل نمی کردند.
21-گروه و بسته دلائل ثبتی و نگارشی: همه مراکز اداری -دیوانی- دانشگاهی- انتشاراتی-... و سازمانی منطقه ای و جهانی سوابق و پیشینه های جزیره های ایرانی و نام دریای پارس را از هزاران سال پیش بدون کوچکترین ابهام و تردیدی ثبت و ضبط و گزارش کرده اند که هم انکار و تردید در آنها فاقد وجاهت کارشناسی است و هم چنین تردیدها و انکارهایی موجب فروریزی همه ارکان و پایه های بررسی دعاوی بین المللی گشته و در چنین فضایی که هیچ سنگی روی هیچ سنگی بند نخواهدشد، جمهوری اسلامی ایران نیز می تواند همه اسناد و مدارک مورد استناد کشورهای خصم را انکارکرده و هرگونه ادعای بلاسند و بلامدرکی را درباره تملک آب و خاک و سرزمین و... آنها طرح و مطالبه نماید که بی گمان به زیان همه آن دروغ پردازان و گزافه گویان و مدعیان دروغین خواهدبود.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
2- گروه و بسته دلایل کار شناختی و رشته شناختی: به مجموعه واژگان دریانوردی و صنایع دریایی کشورهای عربی نگاه کنید. بجز واژگانی که طی چند دهه اخیر از زبان های باختری بویژه زبان انگلیسی گرفته اند و نشانه نوبودن چنین برداشتی در این کشورهاست، بررسی واژگان دیرینه مرتبط با دریانوردی در زبان عربی نشان می دهد که اصولااین مردمان و این کشورها هیچگونه سابقه و توان و صنعت و دانش و پیشینه دریاکاری و دریانوردی نداشته اند تا بتوانند حتی برگوشه ای از در یای پارس تسلط یافته و سپس بر آن ادعای تعلق یا تملک نمایند. چگونه کسانی که کوچکترین دانش و توانی نه تنها در گذشته که در حال حاضر هم نه از لحاظ نظامی و نه از لحاظ تجاری جهت تسلط بر دریای پارس نداشته و ندارند می توانسته یا می توانند نسبت به آن ادعای تملک و تعلق نمایند. اعراب همان اندازه بر دریای پارس تسلط داشته یا دارند که بر دریاهای چین و ژاپن. به واژگان اصلی و ریشه ای دریانوردی عربی نیز نگاه کنید که همگی ایرانی اند و این اقتباس نشانگر آن است که دریای همیشه پارس همیشه زیرسلطه دانش و توانش دریایی ایرانیان بوده و خواهدبود و اعراب دراین زمینه هرگز چنین دانش و توانشی نداشته اند. واژه فارسی سفینه یا کشتی- که از ریشه سفن تازی گرفته نشده است و ایرانی و فارسی است و همانند دهها وام واژه دیگر همچون استبرک و سگیل و چراغ و برهان و سرادگ و سندس و کاس و ابریگ و روم و برزخ و زنجبیل و زمهریر و مانند آنها که حتی برخی از این واژگان در قرآن مجید نیز آمده است، همچنین فهرست بلندبالای این وام واژه های دریانوردی، اثبات کننده برگشت ناپذیر مدعای ایران و ایرانیان بوده و خواهدبود. 23- گروه و بسته دلایل مذهبی و دین شناختی: ایرانیان فراموش نکنند که اعراب منطقه هر زمانی که کوچکترین زمینه و کوچکترین فرصتی برای طرح دعاوی باطل بر ضد ایران و ایرانیان یافته اند از طرح و تعقیب آن کوچکترین امتناع و ابایی نداشته و ندارند و کوچکترین عقب نشینی در برابر دعاوی باطل آنها هم خود ایشان و هم حامیان آنها را گستاخ تر از پیش خواهد نمود و پس از چنین توفیقی هرگونه مدعای دیگری را بتوانند طرح و تعقیب خواهند نمود. از سیطره های صدها ساله نامشروع خلفای اموی و خلفای عباسی بر بخش هایی از ایران درگذشته تا دعاوی زندیق بودن ایرانیان و تا اهانت های مکرر به شیعیان و پیشوایان شیعه و تا ادعای تملک برخوزستان و بخش هایی از ایران توسط دیکتاتور معدوم عراق و حامیان دیروز وی که همان مدعیان امروز دریای پارس و جزایر ایرانی بوده و حتی حجاج ایرانی را در حرم امن خداوند کشتار کرده اند نمونه هایی انکارناپذیرند که ایجاب می نماید ایرانیان بدون کوچکترین تردید و تزلزل دعاوی مذکور را ابطال و اسقاط نمایند. طرح دعاوی باطل مشابه از سوی دیکتاتور معدوم عراق و سپس باز پس گیری یکایک دعاوی باطله مذکور از سوی خودش به دلیل بطلان ذاتی دعاوی و پایداری دلاورانه ایرانیان در برابر دعاوی باطله، درسی بزرگ برای ایرانیان و اعراب است.
24- گروه و بسته دلائل اسنادی و کتابخانه ای: حجم عظیمی از پیمان ها- قراردادها- بارنامه ها- نقشه ها- بیمه نامه ها- اسناد مالکیت- مقاوله نامه ها- تفاهم نامه ها و اسناد و مدارک مشابه دولتی و نیز غیردولتی در بایگانی های راکد و یا فعال نهادها- شرکت ها- کمپانی ها- موسسات- سازمان ها و دیگر تشکل های دولتی و غیردولتی ملی- منطقه ای و جهانی وجود دارد که اصالت و ریشه داری و رسمیت نام خلیج فارس و نیز تعلق جزیره های سه گانه به ایران را بدون کوچکترین تردید و نیز بدون کوچک ترین معارضی نشان داده و میدهد که هیچ انکار و تردیدی درباره آنها ممکن و مقدور نبوده و نیست که نمونه های آنها اسناد بخش های دولتی و غیردولتی کشور عثمانی- اسناد دولتی و غیردولتی کشور انگلیس و کمپانی هند شرقی و سفارتخانه های منطقه ای دولت های استعمارگر وقت و مانند آنهاست که هم موجود و هم غیرقابل انکارند.
25-گروه و بسته دلائل اسلامی و قرآنی: اعراب، مدعی مسلمان و اسلامی بودن هستند و در قرآن به عنوان کتاب آسمانی مورد پذیرش ایشان در سوره روم آمده است، «غلبت الروم فی ادنی الارض» یعنی شکست خورد روم از ایران در نزدیک ترین سرزمین. این آیه چند نکته مهم تاریخی را آشکار می نماید 1-ایران گسترده ترین سرزمین و بزرگ ترین دولت و چیره ترین ملت وقت جهان بوده است و نه تنها اعراب که حتی جهان یکپارچه غرب نیز در برابر آن مغلوب و مقهور بوده اند 2-مرزهای باختری ایران «ادنی الارض» و نزدیک ترین زمین به شهر مدینه یعنی همان سوریه امروزین و شامات وقت بوده است 3-از آغاز اسلام تاکنون چیزی به نام «دولت و کشور» عربی وجود نداشته است و در قرآن وجود چنین دولت و ملتی تایید نگشته است و به جای عبارت ملت عربی و یا امت عربی از «المومنون» در آیات بسیاری از جمله آیه و «بذالک یومئذ یفرح المومنون» در همان سوره روم نام برده شده است و ادعای وجود امت عربی و ملت عربی عبارتی معاصر و همزمان با جنگ های اعراب و اسرائیل است و چنین امت و ملتی هرگز مطرح نبوده و هیچگونه سابقه و پیشینه واقعی نداشته است و هر جا واژگان «امت» و «ملت» بکار رفته اند. همچون مله ابراهیم حنیفا و کنتم خیر امه اخرجت للناس، در معانی دینی و عقیدتی استعمال گشته اند و فاقد هرگونه مفهوم نژادی اند و اعراب نمی توانند بر پایه چنین سابقه و پیشینه معدوم و موهومی ادعای ارضی و دریایی نمایند. بویژه آنکه، هرگز در طول تاریخ اسلام چیزی به نام کشور عربی وجود و رسمیت و هویت نداشته است و آنچه بعضاً وجود داشته است خلافت های اسلامی! بدون مرزها و سرزمین های ثابت و معین بوده است. فراموش نکنید که حتی نام های برخی از کشورها و پایتخت های عربی همچون فلسطن و اردن و لبنان و سوریه و دمشق و لیبی و مراکش و تونس و کویت (به معنی کوت کوچک و برگرفته از کوته یا کوده ایرانی به معنی سرزمین) و مانند آنها نیز عربی و تازی نیست و بیشتر آنها اروپایی و رومی و یا فارسی است چه رسد به آنکه ملت و هویت و اصالت آنها عربی و تازی باشد.
26- گروه و بسته دلائل فرهنگی و تمدنی: به جنبه ها و جوانب گوناگون تشکیل و تحقق یک کشور همچون گاهشمار و گاهنمای کشورهای عربی نگاه کنید که برخی رومی و برخی ایرانی و برخی ترکی و برخی سوریانی و مانند آن هستند. براستی چگونه کسانی که هیچیک از ارکان یک تمدن و یک ملت و یک فرهنگ و یک دولت و یک کشور را نداشته و هنوز هم بسیاری از آنها را ندارند و بعنوان مثال تاریخ ملی ندارند- آثار باستانی ندارند- دولت واحد نداشته اند- پول مستقل عربی نداشته اند- ارتش نداشته اند-....- نام و عنوان رسمی و ثبت شده و معتبر نداشته اند، می توانند نسبت به تعلق پهنه های دیگر به خود ادعا نمایند. دولت و یا ملت مولفه هایی دارد که هیچیک از کشورهای عربی تا پیش از فروپاشی دولت عثمانی در جنگ جهانی هیچیک از آنها را نداشته و هنوز نیز بسیاری از آنها را ندارند و چگونه گروهی فاقد مولفه های دولت و ملیت می توانند مدعی متعلقات دولت و ملیت باشند. چگونه دولت ها و ملت های نوزادی که طی هزاران سال تاریخ متمادی هیچگونه نام و نشان و موجودیت و هویت و اصالت و استقرار و پایتخت و فرهنگ و ارتش و پول و مرز و سفارت و حکومت مرکزی و مانند آنها را نداشته اند جزیره و دریا و مالکیت و سیطره و تعلق و مانند آنها داشته اند؟
27- گروه و بسته دلائل تجربی و آروینی: بنابر آروین ها(تجربه های شگرف) و تجارب قطعی و پایدار تاریخی و جهانی، تاکنون در صحنه های منطقه ای و جهانی هیچ دریا و یا اقیانوس و یا پهنه جهانی تغییر نام نیافته است تا بخواهد تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی بعنوان دومین نمونه تحقق یابد.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
- گروه و بسته دلائل تعارضی و جدلی: اگر قرار باشد خلیج فارس بدلیل تعدد همسایگان تازی آن نام عربی بیابد، از این پس دریای عمان نیز که چند همسایه عرب ندارد باید بنام ایران بعنوان بزرگترین همسایه آن تغییر نام یافته و به نام دریای ایران شناخته شود و دیگر نمی تواند نه دریای عمان باشد چون مرزهای آبی عمان کمتر از ایران است و نه دریای عرب باشد چون تعداد همسایگان عرب آن بیشتر از همسایگان فارس آن نبوده و نیست. 29- گروه و بسته دلائل قانونی و جهانی: مشروعیت و رسمیت و قانونیت کشورهای عربی منطقه مرهون چیست؟ آیا جز این است که چون نام آنها در فهرست کشورهای مستقل در سازمان ملل متحد ثبت و اعلام گشته است موجودیت و هویت و رسمیت و قانونیت یافته اند؟ اگر جز این نیست چگونه این دولت ها ثبت نام کشور خود در سازمان ملل را دلیل و معیار هویت و مشروعیت خود می دانند ولی ثبت نام جزیره های ایرانی و خلیج فارس در سازمان ملل را دلیل و معیار صحت و مشروعیت آنها نمی دانند؟ اگر ثبت در سازمان ملل متحد ملاک و معیار صحت و مشروعیت است آنگاه هم خلیج فارس و هم جزیره های ایرانی همیشه فارس و ایرانی بوده و خواهند بود و اگر ثبت در سازمان ملل ملاک و معیار هویت و مشروعیت نیست آنگاه اصولاً چیزی به نام کشور امارات یا دیگر کشورهای عربی فاقد مشروعیت و اصالت بوده و کاملاً ساختگی و جعلی بوده و هرگونه ادعایی نسبت به آب و خاک و دیگر متعلقات آنها فاقد مانع و رادع و بازدارنده رسمی و جهانی و قانونی خواهد بود و اصولاً کشوری همچون امارات متحده عربی هیچگونه مشروعیت و رسمیت و موجودیت قانونی نخواهد داشت تا بتواند یا بخواهد حتی از مشروعیت و رسمیت خود دفاع نماید چه رسد به اینکه بتواند نسبت سرزمین ها و پهنه های دیگران کوچکترین ادعایی مطرح نماید و دعاوی این کشور و همپالگان آن سالبه انتفاء موضوع خواهند بود زیرا در چنین صورتی، امارات کشوری مجعول خواهد بود و اساساً و اصولاً هیچگونه موجودیت قانونی و موضوعیت رسمی نخواهد داشت تا بخواهد یا بتواند چیزی را ادعا و مطالبه نماید.


در دو شماره گذشته، 29دليل و برهان در مورد نام جاويدان «خليج فارس» ارائه شد. در اين شماره، هفت برهان ديگر نيز به آن دلايل اضافه مي شود. تا ايران، ايران است، درياي نيلگون جنوب اين سرزمين نيز خليج فارس خواهد بود.
30- گروه و بسته دلائل دوره شناختي منطقه اي: چنانكه مي دانيد كشورهاي تازي خاورميانه فرزندان كشور فروپاشيده عثماني اند كه طي چند صد سال بخش هاي جدايي ناپذير دولت عثماني بوده و فاقد هويت و شخصيت مستقل بوده اند. حال چگونه ممكن است چيزي متعلق به مورث نباشد ولي بعنوان ميراث به وراث برسد. آيا كوچكترين دليلي بر تعلق جزيره هاي ايراني يا درياي فارس به دولت عثماني و يا كوچكترين دليلي بر طرح چنين مدعايي از سوي دولت عثماني وجود داشته يا دارد؟ دولت هاي عربي چنين دعاوي باطلي را از كجاي دولت عثماني به ارث برده اند و چه دلائل و مستنداتي بر اين موضوع دارند؟
31- گروه و بسته دلائل رفتاري و كرداري: در همين زمان كه دولت هاي عربي كرانه خليج فارس مدعي عربي بودن چنين دريايي بدليل تعدد همسايگان عرب اين دريا هستند در همين زمان از طرح نام عربي براي درياهاي ديگري همچون درياي مديترانه كه اكثريت همسايگان آنها نيز عرب هستند امتناع ورزيده و مي ورزند و نيز از غيرعربي كردن نام هاي درياهايي كه اكثريت همسايگان آنها غيرعرب هستند امتناع ورزيده و مي ورزند. هر زماني كه اعراب، بعنوان مثال، نام درياي سرخ را به درياي آفريقا و نام درياي مديترانه را به درياي اعراب و مانند آنها تبديل نمودند مي توانند ادعاي مشابهي درباره تغيير نام خليج فارس مطرح نمايند.
32- گروه و بسته دلائل نظامي و پدافندي: خليج فارس يا درياي فارس با آنكه نام فارس و ايران را بر خود داشته و خواهد داشت، بجز بخش هايي از آن كه بخشي از سرزمين ايران به شمار مي آيد، همانند ديگر پهنه هاي جهاني يك پهنه آبي مشترك و بين المللي بوده و تثبيت يا تغيير نام آن هيچگونه تثبيت يا تغيير مالكيتي را براي هيچ سرزميني به همراه نخواهد داشت. در نتيجه نامگذاري به معني تملك و يا تمليك نيست بلكه به همراه دارنده نوعي افتخار و سربلندي براي سرزميني است كه پايدارترين و بالاترين و بيشترين نگهداري و پاسداري و پاسباني از آن را كرده و مي نمايد و به همين دليل مستحق چنين سرافرازي و سربلندي بوده و خواهد بود. زماني كه دلاوران ايراني طي دهه ها و سده هاي متمادي با متجاوزان و اشغالگران فرامنطقه اي همچون پرتغالي ها- هلندي ها- انگليسي ها- مزدوران خاوري- و مانند آنها مردانه و جانانه جنگيده و آنها را از منطقه و درياي فارس رانده اند كدام دولت عربي حتي وجود خارجي داشته است تا بخواهد يا بتواند در چنين راستايي كوچكترين نقشي ايفا نمايد؟ آيا هيچ دولت و ملتي بجز دولت و ملت ايران آنهم طي قرن ها و سده هاي متوالي و متمادي در راستاي طرح اشغالگران و مهاجمان فرامنطقه اي از پهنه هاي آبي و خاكي مذكور كوچكترين نقشي داشته يا هم اينك دارد تا بتواند سزاوار و شايسته چنين افتخاري باشد؟ آيا اين كشورهاي عربي نيستند كه بجاي طرد مهاجمان و اشغالگران فرامنطقه اي، آنها را براي تسلط و دخالت درمنطقه حتي دعوت و پشتيباني كرده و مي نمايند؟ آيا به استناد همين رفتار و كردار سياسي در پي كسب سرافرازي و سربلندي مذكور هستند؟
32- گروه و بسته دلايل اجرايي و عملياتي: فعاليتهاي دريايي چند هزارساله ايرانيان در كناره ها و سطوح و زيرآبهاي درياي فارس كه در اصل نخستين تمدن دريايي جهان را با نام فينيقي ها كه گروهي از مردم بوشهر يا بوخت اردشير ايران بوده و از آنها و آنجا فرهنگ و تمدن و صنايع دريايي به جهان گسترش يافته است، نشانگر يكه تازي بي مانند و چندهزارساله ايرانيان درصحنه هاي گوناگون دريانوردي و درياپيمايي و درياكاري و درياداري و مانند آنها در پهنه مذكور بوده و هست و درطي اين دوران چندهزارساله هرگز هيچگونه نام و نشاني از غير ايران و ايرانيان در ميان نبوده و نيست. آيا مي توان دعاوي پوچ نوساخته چند دولت نوزاد و شيرخوار عربي را بر ادله انكارناپذير چندهزارساله تاريخي و جهاني ايران و ايرانيان ترجيح داد؟ و آيا با چنين ترجيح مفضول بر فاضل و مرجوح بر راجحي، ديگر هيچ سنگي روي هيچ سنگي بند خواهدشد و آيا ايران نخواهد توانست هر مدعاي متقابلي را مطرح نمايد؟
34- گروه و بسته دلايل ادبي و هنري: چنانچه انبوهي از نوشته هاي ادبي و تازه هنري بلندمدت و تاريخي پديدآمده درباره درياي فارس در ميان نويسندگان و هنرمندان ايراني- نويسندگان و هنرمندان منطقه اي- و نويسندگان و هنرمندان فرامنطقه اي طي دهه ها و سده ها و هزاره هاي گذشته بررسي گردند. آثار انبوه مذكور از سويي فقدان كوچكترين نشانه و كمترين ريشه تاريخي براي عبارت مجعول خليج عربي و از سوي ديگر اصالت و ريشه مندي عبارت درياي فارس و خليج فارس در آثار و نوشتارهاي مذكور را بدون كوچكترين ترديد و كمترين ابهامي نشان داده و خواهند داد. متون ادبي فارسي- عربي- هندي- چيني و اروپايي، كتابها و نقشه هاي تاريخي فارسي- عربي- هندي- چيني و اروپايي- مستندات و نقشه هاي جغرافيايي فارسي- عربي- هندي- چيني و اروپايي- زندگي نامه ها و يادنامه ها و سفرنامه هاي فارسي-عربي- هندي - چيني و اروپايي و مانند آنها پيشينه هاي انكارناپذير درياي فارس و جزيره هاي ايراني را بخوبي اثبات و ادعاهاي واهي چند دولت دروغ پرداز عربي را آشكار خواهد نمود.منابع يوناني- كرتي- مصري- مقدوني-اسكندراني و رومي نيز چنين نمونه هايي دارند.با عنايت به اهميت و حساسيت موضوع، پيشنهاد مي گردد بنياد يا سازماني بنام «بنياد يا سازمان درياي فارس» ايجاد و كاركردهاي سازمان دهي و سامان دهي مسائل درياي فارس از جمله گردآوري و نگهداري اسناد و مدارك برون مرزي مرتبط با خليج فارس و نيز دفاع بين المللي از تعلق خليج فارس به ايران را بعهده گرفته و به انجام رساند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
- گروه و بسته دلايل روالي و رويه اي: تازيان كرانه نيمروزي، درياي پارس نه تنها هيچگونه دليل اثباتي بر عربي بودن درياي فارس و تعلق جزيره هاي ايراني به امارات ندارند كه حتي هيچ گونه مراجع و مباني معين و روشني براي طرح چنين دعاوي باطلي نيزندارند. اصولا درطرح چنين دعوايي دو دعواي ضمني نهفته است. نخست اينكه چنين دعوايي ادله اي دارد و دوم آنكه چنين دعوايي اساسا وارد بوده و براي توجيه ورود آن مراجعي وجود دارد و روال ها و رويه هاي معتبر جهاني وارد نمودن چنين دعوايي را موجه مي دانند.
دعاوي مذكور نه ادله اثباتي دارند و نه مراجع تجويزي. به زبان ديگر، دعاوي مذكورنه تنها ادله اثباتي ندارند كه توجيه و تجويز طرح و ورود نيزندارند. و از قماش دعاوي باطله اي هستند كه در هيچ مرجع معتبري اجازه طرح آنها نيز داده نشده است و اصولا و اساسا يك دعواي مردود و غيرقابل طرح است و همانند اقدام آن اعراب يمني است كه چند سال پيش در يكي از دادگاه هاي آن كشور طرح دعوايي كرده و مدعي تعلق كره مريخ به پدربزرگ خود شده بودند. هر دعوايي پيش از آنكه قابل دفاع و اثبات باشد بايد قابل طرح و ادعا باشد وگرنه اصل دعوي مردود بوده و بفوريت اسقاط خواهد شد بدون آنكه نوبت به رسيدگي به ادله خواهان برسد. به همين دلائل، اصل دعواي عربي بودن خليج فارس يا تعلق جزيره هاي ايراني به امارات، مثلا به بهانه نزديكي به كشور امارات، اساسا و بدوا باطل و ناوارد است بدون آنكه نيازي به بررسي ادله مدعي باشد زيرا در هيچ مرجع معتبر بين المللي چنين دعاوي باطلي اساسا پذيرش و استماع نمي گردند و اجازه و مجوز ورود و طرح دعوي ندارند تا بخواهند و بتوانند مورد رسيدگي قرار گيرند و هيچ مرجع معتبر بين المللي وجود ندارد كه اصل طرح چنين دعاوي باطلي را ممكن و موجه و قابل استماع و قابل رسيدگي دانسته باشد. 36- گروه و بسته دلائل انكاري و بازگشتي: طبق همه اصول و قواعد حقوقي در همه نظام هاي بزرگ حقوقي تاريخي ومعاصر،درهر دعوايي آنكه مكلف به تلاش براي اثبات مدعاي خويش است مدعي و نه مدعي عليه است. حال از آنجاييكه دولت امارات مدعي تعلق جزيره هاي سه گانه ايراني به خود و ديگر اعراب منطقه مدعي عربي بودن خليج فارس و درياي هميشه پارس شده اند بايد دعاوي خودرابا ادله معتبر و حداقل طبق رويه هاي موردقبول نظام حقوقي خودشان و يا درچارچوب نظام حقوقي مورد پذيرش خويش اثبات نمايندو بجز آگاه سازي همگاني، هيچگونه لزومي ندارد كشورايران به عنوان مدعي عليه حتي كوچكترين تلاشي براي ابطال مدعاي بي اساس خواهان نمايد. بديهي است حتي سكوت مدعي عليه نيز دليل بر ثبوت و اثبات دعاوي مدعي نخواهد بود. بدين شيوه دولت امارات و همدستان وي بايدآنچه را ادعا كرده اند اثبات نمايند. بدون شك اگر چنين كساني بجز صرف ادعاي بلابرهان حتي يك دليل و برهان بر مدعاي خويش داشتند دست كم دردهها سال گذشته يكبار هم كه شده از اين عروس زيباروي خويش پرده برداشته و چهره تابناك آن را به جهانيان ارائه كرده بودند و اين همه آن را تعليق به محال نمي كردند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفاوت میان "بحر فارس" و "خلیج فارس" نزدعلمای عرب دردوران اخیر​
دکتر پیروز مجتهدزاده
درقرن حاضربا توسعه معلومات جغرافیایی،همراه با چاپ نقشه های بسیاربه زبانهای مختلف،ترکیب خلیج فارس مورد استعمال جهانی پیداکرده است وازاین نظر قرن بیستم را قرن استفاده ازترکیب (خلیج فارس) می توان دانست،قرنی که ترکیب مذکوردرتمام زبانهای زنده عالم رسوخ وگسترش پیدا کرده وبطورکلی جای ترکیب قدیمی (بحر فارس)را گرفته است، چنانکه:

درانگلیسی PersiaGulf،درفرانسه GolfePersique،درفارسی خلیج فارس،درروسی persidski Zaliv،درترکی Farsi Korfozi،درژاپنی Perusha Wan و به همین نسبت با اندک تغییری درتقدم وتأخراجزای ترکیب،درهمه زبانهای دنیا جای دارد.درآثارعرب زبان نیزبحرفارس قدیم جای خود را به الخلیج الفارسی امروز داده ودرآثارپراهمیتی که دراین قرن به زبان عربی تألیف وچاپ ومنتشرشده است،ترکیب بحرفارس به دست فراموشی سپرده ودربیشترآنها ترکیب الخلیج الفارسی درانتساب این دریا به سرزمین فارس به کارگرفته شده است.چنانکه دانشمند شهیرعرب،جرجی زیدان درصفحه 43 جلد دوم ازکتاب پرارزش((تاریخ التمدن الاسلامی))،ضمن بیان ابعادی که بحرفارس درنظرجغرافیانویسان قدیم داشت،استفاده ازآن ترکیب را به قرون سوم،چهارم،پنجم وششم هجری منتسب دانسته وتعبیرامروزی نام دریایی جنوب ایران را خلیج فارس میداند.جرجی زیدان گوید:

بحرفارس – ویراد به عندهم کل البحورالمحیطة ببلاد العرب من مصب ماء دجلة فی العراق الی ایلة فیدخل فیه مانعبرعنه الیوم بخلیج فارس وبحرالعرب وخلیج عدن و البحر الاحمر وخلیج العقبه ... الخ.

یعنی:
دریای فارس – نزد آنان (متقدمین) همه دریاهایی که سرزمینهای عرب ازمصب آب دجله گرفته تا ایله را احاطه می کند،به عنوان دریای فارس تعبیر می شده وازآن جمله است آن چه را که ما امروزازآن به خلیج فارس ودریای عرب وخلیج عدن ودریای سرخ وخلیج عقبه تعبیرمی کنیم.1
امروزمستدل ترین آثارعربی درانتساب دریای جنوب ایران به سرزمین پارس،ترکیب خلیج فارس را به کار می گیرند وبحرفارس را تقریبا ً به دست فراموشی سپرده اند.ازجمله معروفترین دائرة المعارف دنیای عرب یعنی((المنجد))که بعنوان سندی محکم قابل استفاده است،درتسمیه دریای جنوب ایران ازترکیب خلیج فارس استفاده می کند.به عنوان مثال،درصفحه 66 قسمت (الادب والعلوم) این کتاب (چاپ نوزدهم – بیروت 1966) درباره بحرین آمده است.

البحرین:مجموعة جزربالقرب من شاطی الغربی للخلیج الفارسی 000/115 اکبرها جزیرة (المنامه) ... الخ.

بحرین مجموعه جزایری است واقع در نزدیکی سواحل غربی خلیج فارس (000/115) و بزرگترین آن جزیره (منامه)نام دارد...الخ

گذشته ازتألیفات،درترجمه های قرن حاضرنیزاستفاده ازترکیب مذکورمرسوم است وما دراینجا به عنوان نمونه ازدونقشه که درسالهای اخیربه عربی ترجمه ومنتشرشده است،یاد می کنیم:
درترجمه شماره اول کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت به عربی توسط دکتر زکی نجیب محمود – چاپ قاهره 1965 – ترکیب خلیج فارس به کار رفته است. (نگاه کنید به نقشه شماره 12)

همچنین درترجمه کتاب ((المسوعة العربیة المیسرة)) نوشته دانشمند شهیر صبحی عبدالکریم،ترجمه عربی،محمدشفیق غربال،چاپ قاهره 1965،ترکیب خلیج فارس مورد استفاده قرارگرفته است.(نگاه کنید به نقشه شماره 13)

محمدعبدالکریم صبحی نیزدرکتاب پرارزش ((دانش کارتوگرافی)) (علم الخرائط) )) در نقشه هایی که با ترجمه عربی نقل کرده است،دریای جنوب ایران را اغلب (الخلیج الفارسی) نام نهاده است،جزدرچند مورد که ترکیب بحرفارس رابه کارگرفته است.(برای نمونه رجوع شود به نقشه شماره 3)همچنین دکترانیس فریجه درترجمه کتاب ((تاریخ اعراب))نوشته دکتر فیلیپ حتی – چاپ بیروت 1969 – نیزترکیب خلیج فارس را بکارگرفته است.چنانکه مشاهده شد درآثاری که درنیمه قرن دوم بیستم به عربی ترجمه ونشرشده،درانتساب دریای جنوب ایران به سرزمین فارس،ترکیب خلیج فارس بیشتر به کاررفته است.درحالیکه درترجمه های نیمه اول قرن حاضرواوایل نیمه دوم،گاه بیشتر ازترکیب بحرفارس نیزاستفاده شده است،برای مثال نقشه ای دردست داریم ازکتاب جغرافیای تاریخی پرارزش کی لسترانج (بلدان الخلافة الشرقیة)،ترجمه شده به عربی از بشیرفرنسیس وکورکیس عواد – چاپ بغداد 1954 که این حقیقت را به وضوح آشکار می سازد(نگاه کنید به نقشه شماره 14)

دونقشه بسیارمعتبرازکشورهای کویت وعراق نیزدردست است که دریای جنوب ایران وجنوب شرقی عراق رادرسالهای اخیر،خلیج فارس،نامگذاری نموده است واین دونقشه درعین حال نشان دهنده آن است که ترکیب بحرفارس ازسالهای میانه نیمه دوم قرن حاضربکلی فراموش شده است.اول نقشه ای است ازدایرةالمعارف مشهوروبسیارمعتبر وپرارزش((المنجد))،چاپ نوزدهم بیروت 1966 (رجوع شود به نقشه شماره 14).دوم نقشه ای است ازدایرةالمعارف اقتصادی لبنانی به نام (الدلیل التجاری للشرق الاوسط)1971-1972 (تجارة – صناعة زراعة 1969 الی 1971) الناشرة ایفیت شکری کرم صاحب، ((الدلیل التجاری للشرق الاوسط))،چاپ بیروت 1972 (نگاه کنید به نقشه شماره 15).
دلیل علمای عرب درنسبت دادن ((خلیج فارس)) به سرزمین فارس
...درباره پی گیری علمای عرب ازقرون اولیه اسلامی نسبت به برداشت جغرافیایی ایرانیان باستان دردوگانه دانستن دریاهای درونی گیتی (دریای پارس ودریای روم)،گف ته شد،همچنین آثارعربی منابع مهمی رادرآشنا ساختن ما با این حقیقت که دانشمندان عرب توجیهی محلی نیزبرای این نامیدن داشته اند،به دست می دهند.منابع یادشده،بیش ازمنابع موجود درهرفرهنگ دیگری،ازخلیج فارس ودلیل تسمیه آن سخن دارند.بطورکلی عظمت ووسعت سرزمین آبادان پارس درمنابع عربی به عنوان دلیل برای توجیه تسمیه دریای پارس اقامه شده است.چنانکه یونانیان باستان نیزدرمراودات دریائی وارتباطات سیاسی خودبا این سرزمین،به دلیل همین عظمت،وسعت و پیشرفت بود که دریای مزبور را بدان منسوب وموسوم کردند.برای مثال ازمنابع عربی ذکرمی گردد:ابوعبدالله زکریابن محمدبن محمودالقزوینی(متوفی به سال 682 هجری)که از علمای برجسته اسلامی است،درکتاب معروف ((آثار البلاد واخبارالعباد))،چاپ گوتینگن 1848 میلادی در توجیه تسمیه منطقه فارس ودریای منتسب بدان وهمچنین دراهمیت سرزمین فارس،چنین گوید:

الناحیة المشهورة التی یحیط من شرقها کرمان ومن غربها خوزستان ومن شمالها مفازة خراسان ومن جنوبها البحر،سمیت بفارس بن الاسوربن سام بن نوح،علیه السلام ... و جاء فی التواریخ ان الفرس ملکواآمرالعالم آربعة آلاف سنة.کان اولهم کیومرث وآخر هم یزد جرد بن شهریارالذی قتل فی وقعه عمربن خطاب بمرو،فعمروالبلاد وانعشوالعباد.

یعنی:
سرزمین مشهوری که شرق آن را کرمان وغربش را خوزستان وشمالش را استان خراسان وجنوبش را دریا احاطه کرده استفبه نام فارس بن اسورابن سام بن نوح،علیه السلامنامیده می شود.... ودرتاریخ آمده است که همانا ایرانیان چهارهزارسال برامورعالم پادشاهی کردند.اول آنها کیومرث وآخرشان یزدگرد فرزند شهریار که در محاربه عمربن خطاب درمرو به قتل رسید،آنان سرزمینها راآبادان کردند وبندگان را بهره مند ساختند.

ابوعلی احمد بن عمرمعروف به ابن رسته درصفحه 84 جلد هفتم کتاب ((الاعلاق النفیسه))که در سال 290 هجری تألیف شد،می گوید:
فاماالبحرالهندی یخرج منه خلیج الی ناحیة فارس یسمی الخلیج الفارسی.
یعنی:
اما ازدریای هند خلیجی بیرون می آید به سمت سرزمین فارس وبعد دریک جمله کوتاه می گوید(آنرا خلیج فارس می نامند) و...
ترکیب این جمله به گونه ای است که با ظرافت خاصی،علت این تسمیه را به سمت سرزمین فارس قرارگرفتن آن دریا ذکرمی کند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما الطاهربن مطهرالمقدسی،معروف به بشاری درصفحه 18 کتاب ((احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم))چاپ لیدن1906،شرحی مفصل دراین باره آورده وعلت این تسمیه رابا دقت بیشتری مورد بررسی وتجزیه وتحلیل قرارمی دهد ومی گوید:

فان قیل لم جعلت بحارالاعاجم من السبعة بعد ماقلت ان الله خاطبهم بمایرفونه فالجواب فیه وجهین احد هما ان العرب قد کانت تسافرالی الاتری ان عمربن الخطاب (رضه) قال انی تعلمت العدل من کسری وذکرخشیتة وسیرته والاخران من سارالی هجرو عبادان لابدله من بحرفارس وتیزمکران اولاتری الی اکثرمن الناس یسمونه الی حدودالیمن بحر فارس وان اکثر صناع المراکب وملاحیها فرس وهومن عمان الی عبادان قلیل العرض.لایجهل المسارفیه ... الخ

یعنی:
اگرگفته شود برای چه دریاهای عجم راهفت گانه دانسته ای(منظورازدریاهای هفتگانه فارس عبارت است از:خلیج فارس،دریای قلزم،دریای یمن،دریای حبشه،دریای زنگ،دریای هند ودریای چین که درآثارمختلف ازآنها نام برده می شود)بعد ازآنکه چنین گفتی،خداوند خطاب به آنها فرموده به آنچه را که خود می شناسند آن را(اشاره به آیه بیستم ازسوره مبارکه الرحمن قرآن مجید)که گوید:خداوند دودریا را روانه کرد. وابن الفقیه وشهاب الدین احمد النویری آن دودریا را به دریای فارسی ودریای روم معرفی کردند.)جواب آن ازدوجهت است،یکی اینکه اعراب که به فارس سفرمی کرده اند،نمی دیدندمگرآنچه راعمربن خطاب گفته است:همانا من دادگری را ازکسری آموخته ام (منظورانشیروان عادل است)ویاد می کند ازشکوه او ونیکی اخلاقش.دیگراینکه اگرکسی به هگروآبادان بخواهد برود،ناچاراست ازدریای فارس وکرمان وتیزمکران بگذرد وآیا نمی بینید که بیشترکشتی سازان وکشتی رانان آن ایرانی هستند وآن دریا ازعمان تا آبادان است باعرض کم ومسافردرآن ناپدیدی نمی شود.

وبالاخره ابوالقاسم بن محمدبن حوقل درکتاب ((صورةالارض)) درچگونگی تسمیه دریای فارس وخلیج فارس دقت بیشتری به خرج می دهد ودر صفحه 244 (فصل فارس)با صراحت تمام می گوید:

وقدتکررالقول بان بحرفارس خلیج من البحرالمحیط فی حدالصین وبلدالواق،وهوبحریجری علی حدود بلدان السند وکرمان الی فارس فینسب من بین سائرالممالک التی علیه الی فارس،لانه لیس علیه مملکة اعمرمنها ولان ملوک فارس کنواعلی قدیم الایام اقوی سلطانا،وهم المستولون الی یومنا هذا علی ما بعد وقرب من شطوط هذاالبحر،ولانا لانعلم فی جمیع بلد فارس وغیرها سفنا تجری فی بحرفارس فتخرج عن حد مملکتها وترجمع جلالتها وصیانتها الاالفارس.

یعنی:
بطورمکررگفتم که دریای پارس،خلیجی ازبحرمحیط(اقیانوس کناری)درحد چین وشهر واق است واین دریا ازحدود بلادسند وکرمان تا فارس ادامه دارد وازمیان سایرممالک به نام فارس نامیده شده است،زیرا فارس ازهمه کشورها آبادتراست وپادشاهان آنجا درروزگاران قدیم سلطه بیشتری داشتند وهم اکنون نیز برهمه کرانه های دورونزدیک این دریا تسلط دارند وما درهمه،بلاد دیگر،کشتیهایی را که دردریای فارس حرکت می کنند وازحدود مملکت خود خارج می شوند وبا جلال ومصونیت برمی گردند،نمی شناسیم،مگرآنکه ازفارس است.
پی نوشت؛
1)رجوع شود به کتاب ((تاریخ التمدن الاسلامی)) تألیف جرجی زیدان چاپ قاهره،1935 جلد دوم،صفحه 43.
برخی منابع تاریخی پراهمیت عربی – اسلامی که براصالت نام هایی چون ((خلیج فارس)) ، ((دریای فارس)) و((خوزستان)) تأکید دارند
به ترتیب حروف الفبای اول نام کتاب
1_ آثارالبلاد واخبارالبلاد – نوشته ابوعبدالله زکریا بن محمدبن محمودالقزوینی – چاپ بیروت 1960.
2_احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم – نوشته شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن ابوبکرالشامی مقدسی،معروف به البشاری،چاپ دوم – لیدن 1960 (یطلب من مکتبة المثنی ببغداد).
3_ اطلس خلیج فارس – ناشرکارتوگرافی سحاب – چاپ تهران 1349.
4_الاعلاق النفیسه – ابوعلی احمدبن عمر،معروف به ابن رسته،چاپ لیدن1981 میلادی.
5_الاکراد – تألیف شاکر خضباک – چاپ بغداد 1972 .
6_بلدان الخلافة الشرقیة – تألیف کی لسترانج – ترجمه به عربی توسط بشیرفرنسیس وکورکیس عواد – چاپ بغداد 1954.
7_تاریخ اعراب – تألیف دکتر فیلیپ حتی – ترجمه به عربی ازانیس فریجه – چاپ بیروت 1969.
8_التفهیم لاوائل صناعة التنجیم – نوشته ابوریحان بیرونی خوارزمی – تصحیح جلال همایی چاپ 1318 شمسی.
10_حیاةالحیوان الکبری – نوشته شیخ کمال الدین الدمیری،چاپ قاهره1395 – جلد دوم.
11_خریدةالعجائب وفریدةالغرائب – نوشته لبو حفض زیدالدین عمر مظفر،معروف به ابن الوردی – چاپ قاهره 1303 هجری.
12_الدلیل التجاری للشرق الاوسط (1971-1972) (تجارة صناعة – زراعة 1969 الی 1971) الناشرة ایفیت شکری کرم صاحب،الدلیل التجاری للشرق الاوسط – چاپ بیروت 1972.
13_زندگی سیاسی ومذهبی عمربن خطاب – نوشته آلکساندر مازاس – ترجمه باقر قائم مقامی – چاپ 1319.
14_سالنامه کشورایران – سال بیست وپنجم – 1349.
15_سفرنامه ابودلف(341 هجری)،ترجمه ابوالفضل طباطبائی ازروی تألیفات وتحقیقات ولادیمیر مینورسکی – چاپ 1342.
16_سفرنامه ونیزیان درایران – ترجمه دکتر منوچهر امیری،چاپ تهران 1349.
17_سمینارخلیج فارس – جلد اول – چاپ تهران 1342.
18_صبح الاعشی فی صناعة الانشاء – نوشته ابی العباس احمد بن علی بن احمد القلقشندی چاپ قاهره 1913 تا 1920 جلد سوم.
19_صورةالارض،نوشته ابوالقاسم محمد بن حوقل،چاپ لیدن 1938،جلد اول.
20_طبایع الحیوان – نوشته شرف الزمان طاهر مروزی – چاپ لندن 1942.
21_عجائب الاقالیم السبعة الی نهایة المعمارة – نوشته سهراب – چاپ وین 1929.
22_العراق – تألیف سید عبدالرزاق الحسنی – چاپ صیدا 1956.
23_علم الخرائط – تألیف دکتر محمد عبدالکریم صبحی،چاپ قاهره 1966.
24_قاموس الاعلام – نوشته شمس الدین محمد سامی،چاپ استانبول 1306 هجری.
25_قانون مسعودی – نوشته ابوریحان بیرونی الخوارزمی،چاپ حیدرآباد دکن 1955.
26_قصة الحضارة - تألیف ویل دورانت – ترجمه به عربی از دکتر زکی نجیب محمود،چاپ قاهره 1965.
27_لطایف اللغات – نوشته عبداللطیف بن عبدالله – نسخه خطی.
28_مختصرالبلدان – نوشته ابوبکر احمد بن محمد،معروف به ابن الفقیه(279 هجری)،چاپ لیدن 1885 (یطلب من مکتبة المثنی ببغداد).
29_مراصد الاطلاع – نوشتهعلی محمد البجاوی – چاپ 1954 جزء اول.
30_المسالک والممالک – نوشته ابواسحق ایراهیم الاصطخری،چاپ لیدن 1889.
31_الموسوعة العربیة المیسرة – تألیف صبحی عبدالکریم،ترجمه به عربی ازمحمد شفیق غربال،چاپ قاهره1965.
32_تطورالخط العربی – تألیف ناجی زیدالدین – چاپ بغداد 1968.
33_معجم البلدان – نوشته شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی،چاپ قاهره 1906.
34_المنجد(معجم)،چاپ نوزدهم – بیروت 1966.
35_نخبة الدهرفی عجائب البروالبحر- نوشته شمس الدین ابو عبدالله محمد بن ابی طالب الانصاری الدمشقی الصوفی – چاپ لایپزیک 1923.
36_نزهةالقلوب – نوشته حمدالله بن احمد بن ابی بکر مستوفی قزوینی – چاپ 1928 میلادی.
37_نزهة المشتاق – نوشته ابوعبدالله،محمد بن عبدالله معروف به شریف الادریسی،چاپ رم 1878.
38_نهایةالارب فی فنون الادب – تألیف شهاب الدین احمد عبدالوهاب النری – چاپ قاهره 1923.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
خلیج فارس و دریای فارس در تاریخ ابن خَلدون​
دکتر علی اصغر قهرمانی استادیار دانشگاه خلیج فارس

ابن خَلدون نامی آشنا در علم تاریخ و جامعه‌شناسی است و بسیاری او را پدر جامعه‌شناسی و علم عمران می‌دانند. نام کاملش عبدالرحمن بن محمّد بن محمّد بن خلدون (732-808 ق) و متولد تونس است و مهم‌ترین اثر او کتاب «العِبَر و ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و العجم و البربر» مشهور به «تاریخ ابن خلدون» در هفت جلد است، امّا همه ابن خلدون را به مقدّمۀ مفصلی می‌شناسند که او بر این کتاب نوشته است.
شاید برای ما ایرانیان جالب توجّه باشد که این مؤرّخ بزرگ عرب در کتاب خود بارها و بارها از خلیج فارس با عنوان «بحر فارس» (دریای فارس) و حتّی در یک مورد با ضبط «خلیج فارس» یاد کرده و سه بار نیز از آن با عنوان «الخلیج الأخضر» (خلیج سبز) یاد نموده است. از آنجایی که ذکر تمامی موارد از حوصلۀ یک مقاله خارج است، پس بناچار در اینجا به ذکر مهم‌ترین موارد در این باره خواهیم پرداخت.
یادآوری این نکته ضروری به نظر می‌رسد که بخش مقدّمۀ ابن خلدون را استاد محمّد پروین گنابادی و بخش متن را استاد عبدالمحمد آیتی به فارسی ترجمه کرده‌اند. ما در این نوشته اگرچه از ترجمۀ کتاب استفاده کرده‌ایم، ولی در تمامی موارد ترجمه را با متن عربی مقایسه نموده‌ایم تا از ضبط دقیق آن در متن اصلی مطمئن شویم:
- «جزيرة العرب را از سه سوى دريا احاطه كرده است: از جنوب درياى هند، و از مشرق درياى فارس كه از درياى هند بطرف بصره منشعب مى‏شود و از مغرب درياى سوئز كه هم از درياى هند به شهر سوئز از نواحى مصر مي‌رود چنانكه در نقشه جغرافى ديده مى‏شود». (ابن خلدون، مقدّمه، ص 19)
- «درياى دوم كه از درياى حبشه منشعب ميگردد موسوم به خليج سبز است اين دريا از ميان كشور سند و احقاف يمن جدا ميگردد و بسوى شمال با انحراف كمى به مغرب ميگذرد تا به ابله از سواحل بصره واقع در بخش ششم اقليم دوم مي‌رسد و مسافت چهارصد و چهل فرسنگ از مبدأ آن فاصله دارد و اين را درياى فارس مى‏نامند. و از سوى خاور، سواحل سند و مكران و كرمان و فارس بر آن واقع است و ابله در پايان آن است. و از سوى باختر سواحل بحرين و يمامه و عمان و شحر و احقاف، نزديك مبدأ آن واقع‏اند و در ميان درياى فارس و قلزم جزيرة العرب واقع است و همچون پيشرفتگى خشكى در دريا است كه از جنوب درياى حبشه و از باختر درياى قلزم و از خاور درياى فارس آنرا احاطه كرده‏اند». (همان، ص 86)
- «در نواحى جنوبى بخش ششم اين اقليم چادرگاه‌هاى اعراب در زير بلاد نجد و يمامه ميان كوه عرج و بلاد ضمار واقع است كه تا بحرين و هجر بر ساحل درياى فارس امتداد دارد. و در قسمت‌هاى شمالى اين بخش در زير چادرگاه‌هاى باديه‏نشينان شهر حيره و قادسيه و مرداب‌هاى فرات ديده مي‌شوند و پس از آنها در ناحيه خاورى شهر بصره واقع است. و در قسمت‌هاى شمالى اين بخش درياى فارس نزديك عبّادان [آبادان] و ابله پايان مييابد و رود دجله پس از آنكه به شعب بسيارى تقسيم ميشود و نهرهاى ديگرى از فرات بدان مى‏پيوندد و سپس همه آنها نزديك عبّادان [آبادان] با هم يكى مي‌شوند، در درياى فارس مي‌ريزد. اين دريا در قسمتهاى جنوبى اين بخش پهناور است و در پايان جهت خاورى و حد شمالى آن تنگ مي‌شود و در ساحل باخترى آن قسمت‏هاى شمالى بحرين و هجر و احسا، و در باختر اين بلاد سرزمين‌هاى خط و ضمار و بقيه سرزمين يمامه واقع است. و بر كناره شرقى آن سواحل جنوبى فارس ديده ميشوند و در اين بخش جبال قفص كرمان در طرف شمال درياى فارس واقع است». (همان، ص 115)
- «... جزيرة العرب و آن سرزمينى است كه به درياى هند از جنوب و خليج حبشه از مغرب و خليج فارس از مشرق محدود است. و يمن و حجاز و شحر و حضر موت از بلاد آن است». (تاریخ ابن خلدون، متن، ج 1، ص 18)‏
- «بحرين ميان بصره و عمان واقع شده و از بصره بر روى درياى فارس يك ماه راه است. مشرق آن درياى فارس است و جانب غربى آن پيوسته است به يمامه و شمال آن بصره است و جنوبش عمان». (همان، ج 3، ص 130)
- «ابن سعيد گويد كه جزيرة العرب در اقليم اول است. درياى هند در جنوب آن و درياى سويس (سوئز) در غرب، و درياى فارس در مشرق آن است». (همان، ج 3، ص 313)
- «از درياى هندى از وسط آن خليج ديگرى موسوم به خليج اخضر بيرون مى‏آيد و به طرف شمال به سوى ابله پيش مى‏رود، آن را درياى فارس گويند». (همان، ج 6، ص 511)
در پایان یادآوری می‌کنیم که ابن خلدون تنها مؤرّخ عرب نیست که این حقیقت تاریخی را بدون تعصّب در کتاب معتبر خود ثبت کرده است، بلکه دیگر نویسندگان پیشین عرب نیز در آثار تاریخی و جغرافیایی خود آشکارا اذعان کرده‌اند که نام این دریا و خلیج همواره با نام فارس و فارسی همراه بوده است.

منابع:
1- تاريخ ابن خلدون (عربی)، تحقيق خليل شحادة، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1408/1988.
2- تاريخ ابن خلدون (بخش مقدّمه)، ترجمۀ محمد پروين گنابادى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375.
3- تاريخ ابن خلدون (بخش متن)، ترجمۀ عبد المحمّد آیتی، تهران: مؤسّسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اوّل. 1363.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسناد سازمان ملل متخد در خصوص خلیج پارس

اسناد سازمان ملل متخد در خصوص خلیج پارس

 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
UNITED NATIONS Working Paper​
GROUP OF EXPERTS ON No. 61​
GEOGRAPHICAL NAMES​
Twenty-third Session​
Vienna, 28 March – 4 April 2006​
Item 14 of the Provisional Agenda:​
Activities relating to the Working Group​
on Exonyms​
Historical, Geographical and Legal Validity of the Name: PERSIAN GULF​
Prepared Working Group on Exonyms, Iran​
1​
Historical, Geographical and Legal Validity of the Name :​
PERSIAN GULF​
Introduction​
Geography, as the most ancient human knowledge is an applied science which has different​
aspects. It studies the reciprocal relation of man and nature and provides the results to the​
users in the form of documents in writing, books and maps.​
The names of features and phenomena including natural or man made ones have been​
considered by geographers for a long time, therefore similar features are distinguished by it.​
The name of a feature can not be observed on the land like the feature itself. Thus, by​
mentioning the case on maps, Atlases, and books, it will be protected during different eras as​
a part of historical, cultural identity and saved as mans heritage.​
For the same reason, any change, destruction, or alteration of the names registered in​
historical deeds and maps is like the destruction of ancient works and is considered as an​
improper action. Therefore, the names of geographical features profiting from a unique​
historical identity, should not be utilized as political instruments in reaching a political, tribal,​
and racial objective, or in any clash with national interests and other's values.​
This paper provides a short study of the historical background of the name PERSIAN GULF​
so that it might cast light on realities.​
Geographical Specifications of PERSIAN GULF​
The Persian Gulf is located in the southwest of the Asian Continent at 23 to 30 degrees​
northern latitude and 48 to 56 degrees longitude on the south side of the vast country of Iran,​
with a length of 1259 kilometer.​
Karoun, Zohreh, Jarrahi Mond, Dalki, Hendijan, Kol and Minab are the largest and the most​
watery rivers that flow into the PERSIAN GULF from the Iranian Plateau. The PERSIAN​
GULF is a projection of water from the Indian Ocean into a part of the Iranian Plateau. The​
whole northern part of it is covered by the Fars Province in Iran. T hus, if we were to presume​
that the sea did not have a name during history and those geographers and specialists were to​
select a name for this gulf, doubtlessly, they would find no better name than PERSIAN​
GULF, because Iran (PERSIA) is the largest country adjacent to this water body which​
possesses the longest coast. Besides, with a population of more than 70 million it is larger​
than any country located at the south margin of Fars.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
Name of PERSIAN GULF​
The researchers, who have researched about the name of Persian Gulf, became unanimous​
considering the name of Persian Gulf. During all the centuries, and at least during the past​
2500 years, i.e. as of the time of the powerful Pars Empire there has never been seen such a​
2​
unanimity in the Middle East among writers and historians on one name during history.​
Considering the historical background of the name Persian Gulf, Sir Arnold Wilson mentions​
in a book, published in 1928 that:​
"No water channel has been so significant as PERSIAN GULF to the geologists,​
archaeologists, geographers, merchants, politicians, excursionists, and scholars whether in​
past or in present. This water channel which separates the Iran Plateau from the Arabia Plate,​
has enjoyed an Iranian Identity since at least 2200 years ago.​
Name of PERSIAN GULF in Historical Documents​
No written deed has remained since the era before the Pars Empire, but in the oral history and​
culture, the Iranians have called the southern waters: Jam Sea, Iran Sea, Pars Sea.​
During the years: 559 to 330 B.C. coinciding with sovereignty of the Pars Empire on the​
Middle East area, especially the whole part of Persian Gulf and some parts of the Arabian​
Peninsula, the name of Pars Sea has been widely written in the compiled texts.​
In the travel account of Pythagoras, several chapters are related to description of his travels​
accompanied by Darioush, a king of Achaemenid, to Shoush and Perspolis, and the area is​
described. From among the writings of others in the same period, there is the inscription and​
engraving of Darioush the great, installed at junction of waters of Arabian Gulf (Ahmar Sea)​
and Nile river and Rome river (current Mediterranean) which belongs to the 5th century BC​
where, Darioush, the king of Pars Empire has named the PERSIAN GULF Water Channel:​
PARS SEA. From among the other significant deeds written in this field, the world map:​
Hecataeus (472 to 509 B.C.) can be stated where PERSIAN GULF and Arabian Gulf (Red​
Sea) have been clearly shown. Also a map has remained from Herodotus, the great historian​
of Greece (425-484 B.C.) which introduces Red Sea as the Arabian Gulf.​
In the world map of Diseark (285-347 B.C.) too, Persian Gulf and Arabian Gulf have been​
clearly distinct. At the same time, many maps and deeds prepared up to the 8th century by the​
scientists and geographical researchers such as Hecataeus, Herodotus (father of Science of​
Geography), Hiparek, Claudius Batlamious, Krats Malous,…… and in the Islamic period,​
Mohammad Ibn Mousa Kharazmi, Abou Yousef Eshagh Kandi, Ibn Khardazabeh, Harrani​
(Batani), Masoudi, Abou Zeyd Balkhi, Estakhri, Ibn Houghal, Aboureyhan Birouni and​
others, mention that there is a wide sea at south of Iran named Pars Sea, Pars Gulf, Fars Sea,​
Fars Gulf, Bahre Fars, Sinus Persicus and Mare Persicum and so on.​
In a book, named Persilus Aryateria, the Greek tourist of the 1st century A.D. has called the​
Red Sea as Arabian gulf; the Indian ocean has been named Aryateria Sea; the waters at Oman​
Coast is called Pars Sea; Barbarus region (between Oman and Yemen coast are called​
belonging to Pars, and the Gulf located at south side of Iran is named: PERSIAN GULF. By​
describing the water body, the life of Persians living at both sides have also been confirmed.​
3​
Islamic Period​
Before Christ, the Arabs were living more in Hejaz, Yemen, and coasts of Red Sea (Arabian​
Gulf) and were not that much familiar with Persian Gulf. After Ardeshir, king of Iran during​
Sassanid era campaigned to Yemen upon request of Seif Ibn Ziyazan, governor of Yemen to​
suppress Abyssinian, the event lead to traffic of Arabs at the coasts of Persian Gulf. With the​
emergence of Islam and expansion of this religion to Iran, the immigration of Arabs to the​
coasts of PERSIAN GULF increased. However, in more than 30 geographical, historical,​
literary, books or the books on interpretation of morals, and jurisprudence, the Muslims and​
Arab scientists have described PERSIAN GULF. Such books as: Albaladan, History of​
Yaghoubi, Almaghari, Fotouhalsham, Fatholajam, written by Mohammad Ibn Omar (70 lunar​
calendar), History of Moghimi, History of Alrosol Valmouk (Mohammad Ibn Jarir Tabari),​
History of Balami, Ibn Khardazabeh, Ibn Faghih Hamedani, Estakhri, Masoudi, Moghadasi,​
Ibn Houghal, Ghazvini, Taher Marvazi, Naser Khosrow, Shamseddin Dameshghi, Ghodameh​
Ibn Jafar, Ibn Yaghoub, Ibn Rasteh, Shahriar Ramhormozi, Ibn Balkhi, Edrisi, Bakran​
Khorasani, Yaghout Hamoudi, Abolfada, Nobari, Joveyni, Haji Khalifeh (Chalabi), Jorji​
Zeydan, all have used the name of Persian Gulf in their books since 207 (lunar calendar) so​
far.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
Hegemony of Portuguese​
In 1507 A.D. Portugal's navy captured Hormoz Island under commandment of Alphonso​
Burkerk and it continued till 1620. In a research essay, Dr. José Manuel Garcia, professor and​
a member of Geographical Society of Portugal emphasized the name of Persian Gulf in the​
official and unofficial deeds and maps of Portugal since 1507 so far. The maps prepared by​
the Portuguese on Persian Gulf are kept in museums as human heritage.​
From among 50 maps and letters exchanged during the years: 1500 to 1700 A.D. among the​
governors of Persian Gulf and the kings of Portugal and Spain or those mentioned in books​
and writings of tourists, Persian Gulf has been named as follows:​
Mare de Persia, Persico Sinus, mare Persio, Sinus Persico, Mare Persico, mar Persiano,​
Persio-Persiski Zaliv, Persischer Golf, Pars Sea, Bahre Fars, Perza obol, Persiste Habbugt.​
PERSIAN GULF in Contracts and Accords​
As of 1507 to 1960, at least in 10 contracts concluded among the countries such as Kuwait,​
Arabia, Ottoman, Oman, United Emirates, compiled in English and Arabic, the name of​
PERSIAN GULF has been used. From among the aforesaid contracts the following can be​
mentioned:​
1. General contract with Arabian Emirs on Jan. 8, 1820 between Sheikhs of United​
Emirates at PERSIAN GULF, signed by General Cairo and 11 chiefs of Arab Tribes,​
the word: Alkhalij Alfarsi has been used in the Arabic texts.​
2. Contract of 1947 on Prohibition of Slaves Sales.​
3. Permanent Contract of Peace in 1853.​
4​
4. Treaty of 1856 on Slaves Trade.​
5. Contract on Independence of Kuwait (this deed was registered on June 19, 1961 with​
Secretariat of United Nations.​
6. Treaty on Determination of Border Lines of Iraq and Kuwait (1996)​
Also in the political and legal and economic accords concluded between United Emirates and​
the other countries during the years of 1806 to 1971, the word: Bahre Fars or PERSIAN​
GULF has been used.​
PERSIAN GULF in Historical Maps​
In all the important historical maps and Atlas whether modern or belonging to previous​
centuries, the water artery located at south of Iran has been registered as Persian Gulf. In the​
Arabian countries too, it has always been named PERSIAN GULF up to the 70s. For instance,​
in the Atlas "Alaragh fi Alkhavaret Alghadimeh" by Dr. Ahmad Souseh (Baghdad 1959)​
including 40 maps among the Arabian sources of the Middle Ages. In the maps presented by​
Arabian countries to the International Court of the Judiciary for settlements of border claims,​
the name of PERSIAN GULF has been mentioned.​
In Atlas of Alkuwait fi Alkharaet Alalam" some maps have been used where there exists the​
name of PERSIAN GULF. In Atlas of "Alkuwait Ghara fi Alkharaet Altarikhieh" published​
by the efforts of Abdollah Yousef Alghanim in 1994, there are about 200 maps mentioning​
the name of PERSIAN GULF.​
· The book: "Osoul Alkuwait Almanshour Alalam" (1991) published in the Netherlands​
also contains 15 maps where the name of PERSIAN GULF exists.​
· In the book: "Alkhalij alfars Abar Altarikh va Alghoroun" (written by Mohammad​
Mirza, 1976 Cairo) there are 52 maps drawn out of Arabic sources, mentioning the​
name of PERSIAN GULF.​
· In Atlas of "History of Islam" (1951-55 America and Egypt) the name Persian Gulf​
has been mentioned 16 times.​
· In Atlas of "Khalij (Gulf) in the Historical Maps" (1999) excluding three maps which​
were drawn after 15th century, seem to be included beside the other maps (all of which​
mention the name of PERSIAN GULF) upon persistence of the honorable person​
collecting them, where the name has been forged as: Arabic Gulf. In next maps, the​
same cartographers have corrected the name to Persian Gulf.​
The Arabic Bank and Beyt Alquran in Bahrain published a large wall calendar in 1996​
containing the historical map of Bahrain in which all the maps contain the name of PERSIAN​
GULF.​
It is interesting that from among 6000 existing historical maps published up to 1890, there are​
only three maps mentioning the names of Basreh Gulf, Ghatif Gulf, and Arabic Gulf, in​
addition to which the name of small gulfs located at the coast with local utilization can be also​
named such as Chah Bahar Gulf, Siraf Gulf, Basreh Gulf, Ghatif Gulf, Bahrain Gulf,…. but​
such names are not applied to the entirety of the Persian Gulf.​
5
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
It is obvious that the promotional use by the Arabs of the three aforementioned maps, whose​
identity and originality are not clear, in comparison with 6000 maps and more than 200​
historical and tourism books from Irastus to Herodotus to Estakhri and Ibn Houghal, who​
have all called the water body, PERSIAN GULF, shall lack any value.​
In the Arabic Dictionary Almonjamed, Library of American Congress, Britain National​
Library (London), deeds at Ministry of India's Affairs (London), Library of Faculty of​
Orientalist Studies of London, there are more than 300 maps, containing the name PERSIAN​
GULF.​
Furthermore, about 30 valid Atlas have registered the name of PERSIAN GULF within the​
past 30 years, such as: Atlas of Thomas Herbert (1628), Atlas of Pars, Lousaj University​
(1863), Atlas of Germany (1861), Pars Envile Atlas (1760), Atlas of Modern Geography​
(1890), Atlas of London (1873), Atlas of Ernest Embrosius (1922), Atlas of Bilefild (1899),​
Atlas of Harmsorth (19th Century, London),….​
In 18th and 19th centuries when the government of Britain expanded its dominance over the​
seas and according to some treaties was recognized as supporter and successor of Sheikhs on​
the south sectors of the PERSIAN GULF, the official maps of the areas from East Seas of​
Suez, specially India and PERSIAN GULF were drawn up as instructed by the government of​
Britain, all of which reflect clearly the name of PERSIAN GULF. Some examples are as​
follows:​
1. The Empire of Persia prepared by D'Avnille in 1770.​
2. A New Map of the Empire of Persia prepared by D'Avnille in 1794.​
3. Persia Map prepared for the new Atlas by Thomsons in 1818.​
4. Persia map prepared by Orme, Brown Longman, Rees in 1828.​
5. Persia with part of the ottoman Empire prepared by G.long in 1831.​
6. Central Asia Map, prepared by Alex Burnes in 1834.​
7. Persia Map (1840) prepared for Atlas Black.​
8. Persia Map prepared for Atlas Black in 1884.​
9. Persia & Cabool Map prepared by A. K. Johnston in 1844.​
10. Map of Persia, Cabul, etc. prepared by J. Arrowsmith in 1873.​
11. Map of Persia & Afghanistan prepared by A. C. Block in 1854.​
12. Maps under title: Map of Persia published in 1886 (this ma p was prepared upon​
instruction by Ministry of Seafaring and by Information Services of Ministry of War​
of England.)​
13. Map of Persia prepared by Captain St. John upon instruction by Vice -Minister at​
Indian Affairs, England Cabinet in 1874.​
14. Map of Persia pr epared by Information Sector of English Ministry of War in 1891.​
15. Map of Iran, Afghanistan and Balouchestan published under supervision of Kerzen in​
1891 and 1892.​
16. Maps under the title Map of Persia, prepared in Simla Drawing Department in 1897.​
Applications of the Name PERSIAN GULF by International Organizations​
Organizations and affiliated foundations have applied the correct name of PERSIAN GULF​
since they have been incorporated, excluding one case, which corrected it through Note No.​
6​
AD311/1GEN dated March 5, 1971. In confirmation and response to the correspondence of​
the government of Iran for application of the complete name of PERSIAN GULF in the​
publications and deeds of United Nations and affiliated organizations, 14 notes and​
correspondences can be mentioned containing the aforementioned note of Secretariat of​
United Nations, containing the amendment of Deed IPPD14/UNIDB.​
From among the other instructions of United Nations, the following samples can be named:​
· Note No. LA45.82 dated Aug. 10, 1984 (New York)​
· Circular No. CAB/1/87/63 dated 16.02.1987 of Managing Director of UNESCO.​
· ST/CSSER/29 dated Jan. 10, 1990.​
· AD/311/1/GEN dated March 5, 1991.​
· ST/CS/SER.A/29/Add.1 dated Jan. 24, 1992.​
· ST/CS/SER.A/29/Add.2 dated Aug. 18, 1994.​
· ST/CS/SER.A/29/Rev.1 dated May 14, 1999.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
n all the abovementioned notes and circulars, it has been requested that the water body
existing at the south side of Iran be stated: PERSIAN GULF. The Specialized Group for​
Experts on Standardization of Geographical Names, active in the United Nations Social​
Economical Council also emphasizes the correct use of historical names for features, and is​
active in dispute settlement related to geographical names. "Naphtali Cadman" the head of​
Work Group for Toponymy Information has state d that the motivation to change the name of​
PERSIAN GULF is purely political.​
Background for Application of Incorrect Words Instead ofPERSIAN GULF​
After England's attack on Khark Island in 1837, the government of Iran at that time protested​
to England's separatist policy in the PERSIAN GULF and officially warned the government​
of Britain to avoid mischief intended at separating the southern side of Iran. This warning​
caused the Times Journal, published in London in 1840, to name the PERSIAN GULF for the​
first time as Britain Sea, but such a name never found any place.​
Moreover, following nationalization of the oil industry in Iran in 1950 and dispossession of​
English Companies and discontinuation of relations between Iran and England, the Ministry​
of English Colonies, for the first time used the incorrect name of this water body.​
In these years, the States South of the Persian Gulf were either colonies of Britain or under its​
support. To compensate its defeat, the government of England published a book by Roderick​
Oven, an agent of English Spy Org., in 1957 which was immediately translated into Arabic.​
In this book the assassination of the name PERSIAN GULF began and in 1966, Sir Charles​
M. Belgrieve, the political agent of England in the affairs of Persian Gulf Southern States​
supported by England, published a book at the end of his mission named: Golden Bulbs at​
Arabic Gulf.​
After coup of Abdolkarim Ghasem in 1958 in Iraq and then coup by Baas and their claims for​
some lands against Iran, they avoided using the name of PERSIAN GULF for political​
reasons.​
7​
In 1960, after Iran and Egypt's disconnection of relationships and after the Arab-Israeli war,​
anti Iranian actions culminated due to the previous Iranian regime’s support of Israel. This​
occurred in Arabic Circles and in a congress of Baas Party convened at Damascus, in which​
participating heads demanded for change of the name of PERSIAN GULF to the forged name​
of Arabic gulf, without relying on any legal and historical document. Following this, to​
achieve the political motive, they altered this historical name in the text books of Arabic​
Countries.​
After the Islamic Revolution in 1987, followed by breaking relations between USA and Iran,​
and commencement of the imposed war of Iraq against Iran, there have been some efforts to​
apply incorrect words instead of the Name Persian Gulf. Most of these efforts were not on​
purpose but resulted from unawareness of facts. Though, in USA the geographic and​
publication institutes have been hardly influenced by other countries, but in 2005, we​
witnessed that the reputable National Geographic Society, with a past history of not accepting​
and using forged words in its works, distorted the name of PERSIAN GULF and Iranian​
islands and intentionally mentioned incorrect inf ormation. This action only helped damaging​
its own international credibility, but ultimately, it surrendered to protests of Iranians​
throughout the world and corrected its error.​
It is interesting that Mr. Roderick Oven stipulated in Golden Bulbs at Arabic Gulf:​
"I visited all parts of PERSIAN GULF and believed that it was Persian Gulf, because I​
noticed no map or deed, unless it had named the place as Persian Gulf, but when I watched it​
closely, I found out that the people residing at the southern beaches are Arabs, therefore, to be​
polite, we should name it: Arabic Gulf."​
Either Mr. Roderick Oven should have noticed that on the northern sector of that water body,​
up to 1269 km of coast exists with a far larger population who speak Farsi. This is larger than​
the Arabian population he was concerned about. He did not notice the important fact that this​
sea was first named by the Greeks and neither Iranian nor Arabs took any part in it. The​
Muslims and Arab Geographers learned the names from the Greeks and Romans, and used it​
in their works, especially that they named Pars Sea, unanimously: Persian Gulf.​
In the end, it is worth mentioning that the name of Persian Gulf has been admitted in all the​
live languages of the world so far and all the countries throughout the world, name this​
Iranian Sea, just in the language of the people: PERSIAN GULF. Even our Arab brothers do​
not need to alter a historical name to have a gulf of their own, because there had been a gulf in​
their own name previously mentioned in the historical and geographical works and drawings,​
which is called at present the Red Sea (Bahr Ahmar).​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسناد بین الملل در خصوص خلیج پارس

اسناد بین الملل در خصوص خلیج پارس

 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
خلیج فارس از دیدگاه حقوق بین‌الملل​
در تمامی اسناد بین الملل و جغرافیایی جهان نام خلیج فارس ثبت شده است . تنها جعل سندیت خلیج فارس را موئسسه آمریکایی نشنال جئوگرافی انجام داد که با اعتراض شدید ایرانیان مجبور به اصلاح شد .
سازمان ملل متحد در چندین نوبت در بیانیه‌ها، اصلاحیه‌ها و مصوبه‌های گوناگون و با انتشار نقشه‌های رسمی، نه تنها بر رسمی بودن نام «خلیج فارس» تاکید کرده، بلکه از هیات‌های بین‌المللی خواسته که در مکاتبات رسمی به ویژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل «خلیج فارس» استفاده نمایند فهرست اسناد سازمان ملل درباره نام «خلیج فارس»

1. سند شماره ۶۱ نشست بیست و سوم سازمان ملل متحد در وین (۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶) با عنوان «رسمیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس»

2. سند ST/CS/SER.A/۲۹/Add.۲ در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳)

3. قطعنامه UNLA ۴۵٫۸.۲ در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳)

4. قطعنامه UNAD ۳۱۱/Qen در تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹)

5. نقشه رسمی کمیسیون اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷)

6. نقشه رسمی ایران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانویه ۲۰۰۴)

7. نقشه رسمی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸)

8. فهرست اسناد سازمان هاي مهم درباره نام «خلیج فارس»

9. در وب سايت معروف www.fifa.com كه سايت فدراسيون جهاني فوتبال ميباشد.دربخش اطلاعات جغرافياي كشورهاي حاشيه خليج فارس به هر چهار زبان اصلي خود يعني (انگليس،آلماني،اسپانيولي و فرانسوي ) ازلغات هم معني خليج فارس

10. (persian gulf,golfe persique,persischer golf,golfo persico) استفاده شده است.لازم بذكر است كه گستردگي فيفا تاحدي است كه تعداد كشورهاي عضو آن از تعداد كشورهاي عضو سازمان ملل بيشتر است.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
جعل نام خلیج فارس از دید حقوقی مردود است​
به کوشش گروه حقوقدانان ایران
سرچارلز بلگریو، که از سال 1926 تا 1957، کارگزار استعمار پیر انگلستان در خلیج فارس بود، کتابی نوشت که در سال 1966 (1345) چاپ و منتشر شد. وی در نوشته ها و پژوهش های خود بیشتر از یادداشت های «سرفرانسیس ارسکین لاخ» که یکی دیگر از کارگزاران و پیروان مکتب سیاست شناخته شده بیگانگان در خلیج فارس بود، بهره برده است.
لرد بلگریو که بیش از 30 سال سیاست استعماری انگلستان را در خلیج فارس رهبری کرد و با ایران و ایرانی نیز چندان خوب نبود، نخستین کسی بود که آشکارا واژه خلیج عربی را به جای نام درست و اصیل خلیج فارس جعل کرد و آن را با زیرکی ویژه یی به کار برد. او در کتاب خود می نویسد؛«خلیج فارس که تازیان اینک آن را خلیج عربی گویند...» و بدین ترتیب می خواهد واژه ساخته شده خلیج فارس را بین مردم و کشورهای منطقه خلیج فارس، به ویژه عرب ها، زبانزد سازد. پیش از استفاده او از این نام نادرست، واژه خلیج العربی، هرگز در نوشته های معتبر به چشم نمی خورد مگر در موارد اندکی که برخی از تاریخ و جغرافیانگاران از دریای سرخ به نام خلیج العربی یاد کرده اند.
لرد بلگریو در اواخر فرمانروایی خویش بر کرانه های باختری خلیج فارس، برای نخستین بار در مجله صوت البحرین، از خلیج فارس به نام خلیج العربی یاد کرد، سپس با تلاش بسیار آن را گسترش داد.بلگریو در دومین کتاب خود به نام «به بحرین خوش آمدید» (1955) از خلیج فارس به نام درست و اصلی اش یاد کرده است. لازم به توضیح است که موضع تغییر نام خلیج فارس پیشینه درازتری داشته است زیرا پیش از اقدام آشکار بلگریو در جریان سیاسی در ابعاد گوناگون در شرف تکوین بوده است، که چگونگی آن در پرونده یی زیر عنوان تغییر نام خلیج فارس مربوط به سال 1937 (1316)، در وزارت امور خارجه انگلستان وجود داردسندیت «خلیج فارس» پیش از آغاز تاریخ
عیلامی ها مردمی بودند که پیش از آغاز تاریخ در دشت های جنوب باختری ایران از شوش تا بوشهر سکونت داشته اند و عیلام بر بخشی از ایران اطلاق می شد که از باختر به رودخانه دجله، از خاور به بخشی از پارس، از شمال به نزدیکی همدان و از جنوب به خلیج فارس محدود می شد و شوش بزرگ ترین شهر آن به شمار می آمد.
عیلامیان از هزاره 3 ق.م صدها سال از خلیج فارس به عنوان راه ارتباطی و از بندر بوشهر و جزیره خارک برای حکمرانی بر کرانه ها و جزیره های خلیج فارس و همچنین بازرگانی با هند باختری و دره نیل استفاده می کردند. در دوره هخامنشیان نیز چون داریوش بزرگ به توسعه دریانوردی علاقه داشت، پس از گرفتن مصر در سال 517 ق.م به کندن آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه فرمان داد. او همزمان با گرفتن هندوستان، به اسکیلاس، دریانورد آزموده یونانی، که از خدمتگزارانش بود و همچنین شماری از دریانوردان ایرانی فرمان داد که از پیوستگاه رود سند تا خلیج فارس و دریای سرخ بگذرند و جاهای ناشناخته این دریاها را پیدا کنند و از سرزمین های کرانه دریاها آگاهی های تازه و درستی فراهم آورند.
این در حالی است که طبق آثار هرودوت در زمان داریوش بزرگ (485- 521 قبل از میلاد) مناطق و جزایر خلیج فارس استان(ساتراپ) چهاردهم این امپراتوری تلقی می شده است.در خلال سال های بعدی که نظام جهان به صورت دوقطبی درآمده و تحت سیطره امپراتور های پارت و ساسانی (238 ق.م- 641) از یک سو و امپراتوری روم از سوی دیگر بوده است، خلیج فارس همواره بخشی از اتحادیه سرزمین های ایرانی و یک دریاچه ایرانی تلقی می شده استکار بزرگ اشکانیان نیز پاسداری از خلیج فارس و بین النهرین در برابر یورش بیگانگان به ویژه رومیان بود. در روزگار ساسانیان نیز خلیج فارس مرکز فعالیت بازرگانی بود و کشتی های ایران به ویژه در بندرهای چین رفت و آمد می کردند و اردشیر بابکان، سردودمان ساسانی (224- 241 م) چندین بندر بر کرانه دریای پارس بنا کرد. در روزگار حکومت خسرو انوشیروان کشتی های بازرگانی ایران تا بندرهای چین و بندرهای سیلان رفت و آمد و داد و ستد می کردند. سراسر کرانه های شمالی و جنوبی خلیج فارس آباد و ساکنان آن سرمایه دار بودند. از آن زمان نیز ایران در کار دریانوردی نام آور بود. پس از دست یافتن عرب ها بر ایران شکوه و توان نظامی و دریایی ایران درهم شکست، اما دیری نپایید که بزرگی و شکوه به ایران بازگشت.
البته باید اشاره کرد در خلال این دوران نیز اتحادیه ایران توانست با زیرکی و مهارت سیاسی بیشتری به موجودیت خود ادامه دهد. در همین دوره اولین نشانه های فعالیت دزدان دریایی در حاشیه جنوبی خلیج فارس خودنمایی کرد و شاهان ساسانی با استراتژی برنامه ریزی شده یی از تحت الحمایگی توانستند بر این نواحی حکمرانی کنند و اهالی حاشیه جنوبی خلیج فارس مثل مردم عمان، جلفا و القطیف خراج گزار ایران شدند.
اما در دوره صفوی سده 16 م که پرتغالی ها در منطقه خلیج فارس دارای توان و چیرگی کامل بودند، با رانده شدن استعمارگران پرتغالی و اسپانیایی از خلیج فارس توسط شاه عباس صفوی و به کمک انگلیسی ها، رخنه انگلیسی ها در خلیج فارس زیاد شد و در نتیجه کشمکش بین هلند و انگلستان بر سر برتری دریایی و در دست گرفتن بازارهای خاور، در سال های 1652 تا 1654 آغاز شد و در سال های 1665 تا 1667 همچنان ادامه داشت.
در واقع ایرانیان در سال 1600 به رهبری شاه عباس (1629-1587) شروع به اعاده حاکمیت خود بر حوزه خلیج فارس کردند. در سال 1602 ایرانیان جزایر بحرین را پس گرفتند و به حکومت پرتغالی ها در آنجا خاتمه بخشیدند. پس از این تاریخ، ایرانیان با تلاش های بی وقفه خود موفق شدند پرتغالی ها را به تدریج به آن سوی خلیج فارس برانند. در سال 1820 نیروهای ایرانی بندر پرتغالی جلفار (راس الخیمه) را متصرف شدند. قوای دیگری بندر تحت تسلط پرتغالی ها را در جزیره قشم محاصره کرد و سرانجام با کمک نیروی دریایی کمپانی هند شرقی موفق به تصرف قشم و هرمز شد. پرتغالی ها که از هرمز، قشم و گمبرون اخراج شده بودند به طرف مسقط عقب نشستند و در سال 1625 پیمانی با شاه عباس منعقد کردند که به موجب آن همه متعلقات سابق ایران در خلیج فارس به ایران اعاده شد.با توجه به اینکه ایرانیان موفق شده بودند حاکمیت خود را بر بحرین و جلفا (راس الخیمه) اعاده کنند، آنها قدرت مسلط خلیج فارس و جزایر آن محسوب می شدند و یک بار دیگر شاهد ظهور اتحادیه ایران در صحنه هستیم و این وضع تا آغاز قرن هجدهم که با سقوط سلسله صفویه و کشمکش داخلی در ایران، فرصت تازه یی برای ظهور بی قانونی و فعالیت های دزدی دریایی در منطقه ایجاد شد، ادامه داشت. به خصوص اعراب مسقط با استفاده از این خلاء قدرت به تاراج و چپاول سواحل و جزایر منطقه پرداختند. در واقع کشمکش شدید داخلی در ایران و عمان در سال های 1736- 1721 بر شدت خلاء قدرت در خلیج فارس افزود و راه برای فعالیت های راهزنان و گسترش بی نظمی بازتر شد. اما با ظهور نادرشاه، امنیت و آرامش دوباره به صحنه خلیج فارس بازگشت و سلطه ایران بر این منطقه برقرار شد
در واقع باید تاکید کرد که هرچند در سال 326 م، شاپور دوم در روزگار ساسانیان با چند کشتی به متجاوزان عرب قبیله های تمیم، قیس و بکربن وائل، که از جزیره العرب به خوزستان یورش برده بودند، تاخت و جمعی را کشت و شماری را اسیر کرد و دیگران را تا میانه بیابان های جزیره العرب پس راند، اما بار دیگر در سال 1747و با کشته شدن نادرشاه، یکی از سرداران وی به نام کریم خان زند نیز بار دیگر مجبور شد با دزدان دریایی و عرب های جواسم جلفا یا راس الخیمه کنونی جنگیده و آنان را سرکوب کند. وی به عمان و بصره لشکر کشید و این نواحی را نیز گشود و این امر زمانی اتفاق افتاد که با کشته شدن نادرشاه شورش هایی سراسر ایران را فرا گرفت، ولی کریم خان زند توانست بر کشور چیره شود و آنان را سرکوب کند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
ر دوران قاجار نیز، کرانه های خلیج فارس بیش از گذشته مورد تاخت و تاز کشورهای استعمارگر، به ویژه انگلستان بود. انگلیسی ها خود را فرمانفرمای کل خلیج فارس می نامیدند و برای زندگی و گذران امور مردم منطقه تعیین تکلیف می کردند. در همین راستا، کوشش های امیرکبیر نیز برای به وجود آوردن نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای مازندران در اثر سیاست ویرانگر استعمارگران برون مرزی و درون مرزی بی سرانجام بماند. در جریان جنگ جهانی اول (1914-1918 م / 1297-1293ه ش) و پس از آن، خلیج فارس شاهد رویدادهای سیاسی مهمی شد که منجر به افزایش توان بریتانیا در کرانه های جنوبی آن شد.در این جنگ، انگلستان برای نگاهداری چاه های نفت خوزستان و پالایشگاه آبادان که سوخت نیروی دریایی بریتانیا را تامین می کرد، با عثمانی وارد نبرد شد. عثمانی در این جنگ شکست خورد و تجزیه شد و از پهنه خلیج فارس به کلی بیرون رفت، ولی همسایگان جدیدی مانند عراق، کویت، عربستان سعودی و... برای ایران در باختر و جنوب خلیج فارس نمایان شدند. در سال 1925 یعنی پس از جنگ جهانی اول حکومت پهلوی در ایران روی کار آمد. هرچند در این دوره دوباره پرچم انگلستان در بندرها و جزیره های خلیج فارس پایین کشیده شد و پرچم ایران در پهنه دریاهای این سرزمین به اهتزاز درآمد اما در سال 1939 و با آغاز جنگ جهانی دوم با وجود اینکه ایران بی طرفی خود را اعلام کرده بود ولی به جنگ کشیده شد و متفقین گاه به یک رشته گام های تهدید آمیز در مرزها و آب های خلیج فارس مبادرت می کردند. به هرحال متفقین، خلیج فارس، بندرهای خرمشهر، شاهپور (امام خمینی) و راه آهن سراسری کشور را ضمن پیمانی با دولت ایران در اختیار گرفتند و طی سال های جنگ، از راه خلیج فارس میلیون ها تن سلاح جنگی و ملزومات نظامی به مرزهای روسیه شوروی و جبهه های جنگ فرستادند. سرانجام همین امر سبب پیروزی متفقین شد و ایران نیز که خود در صف متفقین قرار داشت به پل پیروزی سرشناس شد.پس از پایان جنگ جهانی دوم، بار دیگر ایران بر خلیج فارس چیره شد و با تقویت نیروی دریایی خود، اداره خلیج فارس و دریای مکران را به دست گرفت. پس از خروج نیروهای انگلستان از خلیج فارس در 1968 یک خلاء سیاسی و نظامی در منطقه به وجود آمد، که می توانست رخنه قدرت های خارج از منطقه خلیج فارس را جلب کند. از این رو ایران با اقدام های زیر، زمینه را برای حاکمیت سیاسی خود بر خلیج فارس فراهم ساخت
1 - به لحاظ استراتژی و به منظور حراست از تنگه هرمز و راه دریایی کاروان های نفت کش و بازرگانی، ارتش ایران در روز 3 نوامبر 1971 (9 آذر 1350) جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که از 80 سال پیش از این تاریخ توسط انگلیسی ها اشغال شده بود، بار دیگر به کشور بازگرداندند.
2 - دولت ایران از نظر حقوقی مساله فلات قاره را بر پایه قرارداد ژنو به سال 1968(1347) با عربستان سعودی حل و فصل کرد و در سال 1349 (1970) با دولت قطر نیز موافقتنامه یی مبنی بر تعیین خط مرزی فلات قاره امضا کرد و دو سال بعد، همین موافقتنامه با دولت بحرین به امضا رسید.
3 - در مورد مرزهای ایران و عراق در اروندرود که از سال 1943(1322) اختلافاتی بین دو کشور وجود داشت و تا 1975(1354) به نتیجه یی نرسیده بود، دولت های ایران و عراق سرانجام در خرداد 1355 به توافق رسیدند و ظاهراً این اختلاف چندین ساله برطرف شد
جزایر سه گانه ایرانی در اسناد انگلیس
مساله جزایر تنب و ابوموسی اولین بار در قضیه خسارات وارده به اموال اتباع ایران مقیم لنگه، چارک، عسیلو، چرو و قایق های آنها در بنادر و جزایر ابوموسی، ابوشعیب، هندورابی و تنب در اثر عملیات نظامی کاپیتان لاک، افسر نیروی اعزامی بریتانیا به خلیج فارس به فرماندهی ژنرال ویلیام کر در سال 1820 طرح شد. حکام محلی این نواحی به فرماندار فارسی شکایت کردند. دولت ایران اعتراضی به حکومت هند داد. حکومت هند در مارس 1822 ضمن عذرخواهی از این حادثه مبلغ دو هزار روپیه بابت هزینه خسارات وارده به دولت ایران پرداخت کرد.سپس هفت سال بعد کاپیتان جرج بارنز بروک در گزارش رسمی مورخ 25 آگوست 1829 به حکومت بمبئی درباره «سواحل و جزایر ایران» مشروح اسامی سواحل و جزایر تحت حکومت استان فارس و کرمان را به شرح زیر برشمرد؛ «دیرا، بونه، خارک، خارگو، ام القصب، منگلویا منگل، مغو، شتور، هندورابی، کن، پلوار، بنی فارور، سری، تنب کوچک، تنب بزرگ، ابوموسی، باسعیدو، قشم، لارک، هرمز، بوشعیب و هنگام»اختلاف در خصوص جزایر تنب و ابوموسی همان طوری که قبلاً اشاره شد، به منظور جلوگیری از به خطر افتادن تسلط بریتانیا بر هندوستان، سیاست این دولت در خلیج فارس متوجه دور نگاه داشتن قدرت های رقیب استعماری و به خصوص روسیه از آب های خلیج فارس بود. این سیاست همواره با خط مشی بریتانیا در خصوص ایران مطابقت می کرد.
بریتانیا نمی خواست که ایران تبدیل به قدرت موثری در خلیج فارس شود و در عین حال انگلیسی ها مایل نبودند که دولت ایران با روس ها کنار بیاید و در نتیجه نفوذ روسیه به طرف حوزه خلیج فارس گسترش یافته و منافع بریتانیا را در هندوستان تهدید کند. اواخر قرن غ19ف حکومت بریتانیا با افزایش روزافزون چالش های روسیه و آلمان در این منطقه روبه رو بود. خطر روسیه به دو دلیل مهم تر جلوه می کرد؛ اول نفوذ رو به گسترش روسیه در دربار شاهان ایران و دوم تلاش مستمر آنها برای کسب پایگاه یا مقر سوخت گیری در خلیج فارس. در19 آوریل 1888 وزیرمختار بریتانیا در تهران- سر دو رموند ولف- به فرماندار انگلیسی هند گزارش کرد که نماینده مقیم سیاسی بریتانیا در خلیج فارس- سرهنگ ارسی- «توطئه یی» را توسط صدراعظم ایران - امین السلطان- جهت اشاعه نفوذ روسیه در خلیج فارس و دادن جزیره یی به روس ها جهت تبدیل به پایگاه سوخت گیری کشف کرده ولی شاه ایران منکر چنین برنامه یی است. یک مهندس روسی در سال 1895 از بندرعباس و جزیره هرمز دیدن کرده و نظر داده بود که جزیره هرمز به پایگاه سوخت گیری روس ها تبدیل شود.
انگلیسی ها در سال 1899 اطلاعاتی مبنی بر قصد روس ها جهت به دست آوردن کنترل بندری در تنگه هرمز به منظور استفاده از آن به عنوان پایانه راه آهن ایران- که تحت کنترل روس ها است- دریافت کردند. مقامات انگلیسی که از نزدیکی روابط ایران و روس و نیز مقاصد روس ها راجع به خلیج فارس نگران بودند، تصمیم گرفتند با روس ها کنار آمده و ایران را به مناطق نفوذ تقسیم کنند. در همین راستا در سال 1895 پیشنهادی توسط انگلیسی ها به روسیه داده ولی رد شد. موضع ساز ش ناپذیر روس ها در این مورد باعث شد انگلیسی ها به شدت از پیشرفت خزنده روس ها به سوی خلیج فارس- از طریق ایران- به وحشت بیفتند. لرد لروزن فرماندار هند در خصوص لزوم جلوگیری از نفوذ روس ها و محدود کردن آنها به شمال ایران گفته است؛ «مهم تر از همه باید تصریح کنیم صرف نظر از آنچه در شمال می گذرد و خارج از حوزه نفوذ ماست، مرکز و جنوب ایران باید غیرقابل ورود باشد و در این مناطق غروس هاف مهاجم تلقی شوند.» انگلیسی ها از موضوع امکان استقرار روس ها در خلیج فارس چنان ناراحت و پریشان شده بودند که اقدام به طرح ریزی برای مقابله با چنین حالتی و خنثی کردن نفوذ روس ها کردند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
زوم اجرای سریع این طرح اضطراری باعث شد حکومت هند دستورالعمل هایی برای فرماندهان نیروی دریایی بریتانیا صادر کند تا جزایر منطقه را بررسی کرده و با شیوخ حاکم بر آنها تماس بگیرند، البته اگر شیخی وجود داشت و کاری کنند که موقعیت مستقلی برای آنها پیش بینی شود. عوامل انگلیس در منطقه بلافاصله برای اجرای دستورات اقدام کردند، ولی متوجه شدند مالکی برای آنها به راحتی پیدا نمی شود و این مساله را به مراکز خود گزارش کردند؛ «در جزایر هیچ رئیس قبیله یا مقام محلی وجود ندارد که ما با آنها رابطه یی برقرار کنیم. صرف نظر از منطقه یی که در باسعید و در دست ماست، بقیه جزایر تحت اقتدار ایران است.» در این مقطع حکومت بریتانیا به لحاظ ضرورت های استراتژیک تصمیم گرفت که این جزایر از حوزه اقتدار ایران منتزع شده و تحت کنترل انگلیس به عنوان حامی شیخ شارجه قرار گیرد. طبق دستور حکومت انگلیسی هند، پرچم شارجه در ژوئیه 1903 در ابوموسی و تنب بزرگ برافراشته شد. نظر انگلیسی ها به وضوح نشان دهنده این حقیقت است که آنها نمی خواستند فرصت بدهند ایران به طور فعال در صحنه خلیج فارس عمل کند و در عین حال مایل بودند از گسترش نفوذ روسیه- از طریق ایران- به سوی آب های خلیج فارس جلوگیری کنند. اهمیت استراتژیک جزایر تنب و ابوموسی باعث شد مقامات انگلیسی جزایر ایرانی را به عناصر غیرایرانی در خلیج فارس بسپارند که تابع خودشان بودند و در عین حال نمی توانستند خطری برای منافع انگلیس ایجاد کنند و مهم تر از همه اصلاً دولتی به مفهوم حقوقی و سیاسی نبودند.اما شدت بی علاقگی شیخ شارجه به تصاحب تنب و ابوموسی از آنجا روشن می شود که سرهنگ سر پرسی سایکس مجبور شد نامه شدیداللحنی به او نوشته و توصیه کند در امر استقرار پرچم و حفاظت از آن بسیار دقت کند. قسمتی از نامه مزبور چنین است؛ «... من بارها به شما هشدار داده ام که افراشته بودن پرچم مهم است ولی شما توجه نمی کنید...» پس از اشغال جزایر استراتژیک ایرانی تنب بزرگ و ابوموسی، دو واقعه سیاسی مهم شرایط تازه یی از لحاظ سیاسی ایجاد کرد که باعث تحکیم سلطه استعماری بریتانیا در خلیج فارس شد؛ الف- انقلاب مشروطیت در ایران (1906-1905) و بحران های داخلی ناشی از آن باعث شد مقامات اداری ایران در خلیج فارس فعالیتی نداشته باشند. ب- پیمان 1907 روس و انگلیس درباره تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ، باعث شد که دست انگلیسی ها در طرف ایرانی خلیج فارس، به خصوص از لحاظ جزایر باز شود. به همین جهت دولت بریتانیا با بهره گیری از شرایط تازه سیاسی تلاش کرد ادعاهای تازه یی علیه جزایر ایرانی به طرفیت از تحت الحمایه های خود در میان اعراب مطرح کند. اشغال جزیره ایرانی تنب کوچک به دنبال اشغال تنب بزرگ و ابوموسی قدم دیگری در جهت تحقق اهداف انگلیس بود.اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ایرانی با اعلام عقب نشینی بریتانیا از خلیج فارس، ناگهان فرصت تازه یی برای حل کلیه مسائل قدیمی ظهور کرد.
پایان حکومت استعماری 150 ساله بریتانیا و اتحادیه مناطق تحت حکومت بریتانیا در حوزه خلیج فارس، لزوم حل و فصل فوری مسائل منطقه یی را مطرح کرد. به طور منطقی یکی از عواقب پایان تسلط استعماری بریتانیا بر منطقه، همان اعاده وضعیت سابق بر دوران استعماری یعنی اعاده حاکمیت ایران بر جزایر خود بود.جالب توجه است که مقامات انگلیسی نتایج مذاکرات دوجانبه با ایران را معقول و در جهت کمک به صلح، امنیت و ثبات در منطقه می دانستند. در همین راستا سر ویلیام لوس- مذاکره کننده اصلی بریتانیا- اظهار کرده است؛ «ایران و بریتانیا اختلافات خود را درباره جزایر حل و فصل کرده اند.» پیام ساده یی که به سهولت می توان از اظهارات وی گرفت این است که هیچ موضوعی در این زمینه لاینحل باقی نمانده است و همه چیز دوستانه حل شده است. بر همین اساس نخست وزیر بریتانیا در 6 دسامبر 1971 در مجلس عوام انگلستان اظهار داشت؛ «وضعیتی که اکنون حاصل شده است اساسی معقول و قابل پذیرش برای امنیت و ثبات آتی منطقه است.» دور از ذهن نیست که نتیجه بگیریم اختلافات قدیمی بین دولت ایران و انگلستان دیگر وجود ندارد و به طور منطقی می توان گفت براساس حل و فصل نهایی موضوع که در واقع فقط ناظر بر بازگشت وضعیت «موجود قبل از دوران استعماری» است، جزایر سه گانه به حاکمیت ایران اعاده شده است.
 

Similar threads

بالا