داستان زندگی : من یه دخترم یه دختر که تمام عشق و احساسشو به پای کسی ریخت ولی...

وضعیت
موضوع بسته شده است.

monrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی که امده بود جلو که این کارو نکرد جواب نه مهدی داد

خب بله
اما فکرشو کنید پسره خودش میومد جلو و بعد در می رفت
این خیلی وحشتناکتره به نظره من
من دورو ورم از این موردا زیاد دیدم
فک کنین دختره داره زندگیشو می کنه بعد یکی از راه میرسه ابراز علاقه می کنه
بعد کلی برا به دست آوردنه دختره تلاش می کنه
بعده یه مدت همه چی عادی میشه
و دختره رو ول می کنه
اونم در شرایطی که دختر خانوم عاشق شده...
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
خب بله
اما فکرشو کنید پسره خودش میومد جلو و بعد در می رفت
این خیلی وحشتناکتره به نظره من
من دورو ورم از این موردا زیاد دیدم
فک کنین دختره داره زندگیشو می کنه بعد یکی از راه میرسه ابراز علاقه می کنه
بعد کلی برا به دست آوردنه دختره تلاش می کنه
بعده یه مدت همه چی عادی میشه
و دختره رو ول می کنه
اونم در شرایطی که دختر خانوم عاشق شده...

جمله امضام دقیقا

وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن

...شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
 

monrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از دوستان گفت : بیشتره مردای امروزی مرد نیستن نامردن
ببخشید اینو میگم بلا نسبته برادرای عزیزم اما واقعا هم همینطوره
به نظره من وقتی به یکی ابرازه علاقه می کنی یه جورایی نسبت بهش تعهد پیدا می کنی
جمله ی دوست دارم گفتنش آسونه اما به پاش موندن قدری سخت...
واقعا متاسفم
 

biomass

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از شما داستان آموزنده اي بود ولي اگه كمي عفت داشت و واقع بين بود نميذاشت كار به اينجا كشيده بشه و پربه روحي عاطفي بخوره .تا سالها وقتي يادش مياد با اينكه ممكنه خاطرش كمرنگ شده باشه يا محو ولي دردناكه.
بازم ممنون از شما يا علي
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هنوز وقت نکردم پایان داستان رو بخونم

اما اینو می دونم دوستی های قبل از ازدواج مفت نمی ارزه

تا زمانی که کسی شرایط ازدواج نداشته باشه اصلا نباید بهش فکر کنه

کسی هم که شرایط داشته باشه یهویی میره خواستگاری دیگه تو رفت و امد های قبل از ازدواج طرفشو میشناسه ببینه مناسبش هست یا نه

این دوس بازیا فقط ضربه است

اگر هم به نتیجه برسه تهش یه عمر باید سرکوفتشو بخوره آدم

اعتماد ها از بین میره

خیلی از حرمت ها هم شکسته میشه
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
بلاخره من موندم این وسط چه کنم

بعضی ها میگن لینک بدین وبعضی ها میگن بزارید در تاپیک
ولی از انجای که برای بقیه دشوار نشه وحوصلشون بکشه در این تاپیک میزارم چشم

در خدمت همه کاربران هستم
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
35


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"هشدار که یخ تاب تب عشق ندارد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گر بسته ی قالب شده ای فکر دگرباش"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای ترم 6 بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر سال انتخابات انجمن تو اردیبهشت یا خرداد برگزار میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه دوست نداشتم عضو انجمن بشم چون میدونستم خیلی وقتمو میگیره و منم میخواستم برای ارشد درس بخونم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای انتخابات تعداد کاندیداها باید به حد نصاب میرسید در صورتی که به حد نصاب نرسیده بود و انجمن داشت منحل میشد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اصرار بچه ها برای انجمن کاندید شدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته به بهشون گفتم که تا قبل از امتحان ارشد هیچ کاری انجام نمیدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از پسرای انجمن هم رفته بود زور زورکی یکی از پسرای ترم بالایی که داشت فارغ التحصیل میشدو آورده بود تا کاندید بشه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسره بنده خدا که خیلی هم مظلوم بود میگفت من ترم آخرمه! برای چی کاندید بشم!؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که دارم از این دانشگاه میرم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما بهش گفتیم طوری نیست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شما فقط بیاین کاندید بشین![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاری به بقیش نداشته باشید!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیچاره مظلومانه اومد تو انجمن و شروع کرد فرمو پرکنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از سوالای فرم جوری بود که باید اولویت بندی میکردی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی 4 تا گزینه داده بودن که باید بر اساس نظر خودت بهش اولویت میدادی![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسره فکر کرده بود باید هر کدومو که به نظرش درست میاد تیک بزنه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین جوری داشت یکی یکی تیک میزد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من یه نگاه به برگش کردم و زدم زیر خنده ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا دارید تیک میزنید؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حرف من همه ی بچه ها نگاهشون رفت رو برگه و همه بهش خندیدن!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون بنده خدا که خودش هم از کارش خندش گرفته بود درنهایت مظلومیت سرشو پایین انداخت و تیکاشو به اولویت تبدیل کرد!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم به حالش سوخت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بابت خندم حسابی عذاب وجدان گر[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]فتم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این دفعه برای انتخابات دیگه مهدی دم صندوق نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند تا از دوستای خودم مسئول صندوق بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بعضی وقتا میرفتم دم صندوق مینشستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و یاد انتخابات پارسال می افتادم که مهدی مسئول صندوق بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چقدر جاش خالی بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این دفعه دیگه لازم نبود به کسی بگم بهم رای بده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه ها خودشون رای میدادن و این باربالاترین رای رو آوردم![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه های رشته ی ما یه نشریه ی علمی داشتن که مربوط به رشتمون بود وهر ترم یا هر 2 ترم یک بار چاپ میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی زمان دانشجوییش یکی از مسئولای نشریه بود و خودش هم برای نشریه مقاله مینوشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که تا ترم 3 و4 اصلا نمیدونستم یه همچین نشریه ای داریم!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون بار اول دومی که با مهدی حرف زدم بحث نشریه پیش اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم من اصلا خبر ندارم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تعجب کرده بود که من دانشجوی هم رشته ایش هستم و از وجود نشریه خبر ندارم!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اولین نشریه ای که بعد از حرف زدن با مهدی منتشر شدو با ذوق و شوق گرفتم و مقاله ی مهدی رو دیدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مقالش مربوط به یکی از درسامون بود که من هیچ علاقه ای بهش نداشتم ولی خود مهدی تو اون درس خیلی قوی بود!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی با یکی از استادا در رابطه با همون درس هم یه کتاب نوشت! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم تو کلاسمون خیلی اهل تحقیق کردن بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی کنفرانس میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوست خودم که یکی از مسئول های نشریه شده بود بهم گفت که از یکی ازتحقیقای درسیم خوشش اومده و خواست تا اونو به مقاله تبدیلش کنم تا تو نشریه چاپ کنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دلم میخواست یه بار تو نشریه هم مقاله ی من چاپ بشه هم مقاله ی مهدی![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 6وقتی اولین مقاله ی من چاپ شد نشریه رو که گرفتم دیدم مقاله ی مهدی هم توش هست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی خوشحال شدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی با اینکه فارغ التحصیل شده بود ولی بازم برای نشریه مقاله میداد...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
36

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دیگه ازتشابه های من و مهدی همین تحقیق کردنا و کنفرانس دادنامون بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبل از اینکه مهدی فارغ التحصیل بشه یه بار ریحانه بهم گفت دعوتش کن بیاد سر یکی از کلاسا کنفرانستو گوش بده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه دوست داشتم مهدی یه بار کنفرانسمو ببینه ولی به ریحانه گفتم نه اگه بیاد هول میکنم و حواسم همش به اونه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنفرانس دادنا هم بعضی وقتا خاطره میشد برام![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه سر یکی از کلاسا وقتی میخواستم کنفرانس بدم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اول کار شروع کردم فهرست وار مطالبو بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر عنوانیو که میگفتم یکی از بچه ها دست میگرفت و میگفت میشه اینو توضیح بدید؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در جواب بهشون میگفتم صبر کنید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دارم فهرست مطلبو میگم وقتی شروع کنم خود مطلبو بگم همشو توضیح میدم! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند باری بچه ها به همین نحو ازم سوال پرسیدن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم در جواب بهشون میگفتم صبر کنید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخر سر استاد عصبانی شد و به بچه ها گفت خب صبر کنید! بنده خدا تازه داره عنوانارو میگه! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنفرانسش که تموم شد بعد ازش سوال بپرسید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون لحظه من عنوان بعدی رو گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میشه اینو توضیح بدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با یه خنده ای به استاد گفتم استاد صبر کنید!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرسم به متن اصلی همشو توضیح میدم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با این حرف من کلاس رفت رو هوا! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه بچه ها به استاد خندیدن![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از پسرا همینطور که داشت میخندید به استاد گفت خب صبرکنید استاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد هم خندید و گفت من تازه بچه ها را درک میکنم که چطوری وقتی فهرست مطالبو میگید سوال میاد تو ذهنشون و میپرسن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من از خنده صورتم سرخ شده بود! [/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با هر مصیبتی بود به حالت طبیعی برگشتم و کنفرانسمو دادم! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد همیشه بچه ها را ضایع میکرد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه سوالی میپرسید و اشتباه جواب میدادیم آنچنان ضایعمون میکرد که من یکی موقع ضایع شدن دلم میخواست بشینم کف کلاس و دو دستی بزنم تو سرم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا خودمون به استاد میگفتیم استاد چرا ضایعمون میکنید؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد هم در جواب بهمون میخندید!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار که منو ضایع کرد خودم سرمو پایین انداختم وچیزی نگفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بنفشه به استاد گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد خب چرا ضایعش میکنید؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گناه داره!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استادهم مثل همیشه بهمون خندید!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز بعد از کنفرانس به مینا گفتم زشت شد استادو ضایع کردم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نه بابا طوری نیست!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این استاده همیشه ما را ضایع میکرد حالا یه بار هم ما ضایعش کردیم![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دیگه از استادامون هم بود که وقتی سوال میپرسید اگه بلافاصله جوابشو میدادیم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهمون میکرد و میگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه ذره فکر کن بعد جواب بده!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا در نظر بگیرید تو اون شرایط چه حالی به آدم دست میداد!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلی توضیح داده بودی و کلی استدلال آورده بودی که جواب این میشه استاد آنچنان سنگ رو یخت میکرد که دلت میخواست از شدت ضایع شدن سرتو به سنگ بزنی!!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما با استادامون روزای خوب و پر خاطره ای داشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه یه بار هوا خیلی سرد بود و برف حسابی اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من داشتم میرفتم پیش یکی از استادا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتاق استاد خیلی شلوغ بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه ی پسرای کلاسمون اونجا بودن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم از سرما صورتم سرخ شده بود! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد تا منو دید بهم گفت شما مثل اینکه سینه خیز اومدی؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرا حسابی بهم خندیدن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم استاد شما جای گرم و نرم نشستید نمیدونید اون بیرون چه خبره!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار دیگه هم اتوبوسای دانشگاه خیلی دیر به دیر میومدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دوستای من میخواست بره کلاس زبان بیرون دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من با پررویی تموم رفتم پیش یکی از استادا و بهش گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشید استاد من شرمندم میشه کلید ماشینتونو بدید یکی از بچه ها رو برسونم دم در آخه عجله داره ولی اتوبوس نمیاد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد که از پررویی من حسابی شاخ در آورده بود سوویچ ماشینشو ازجیبش در آورد و به من داد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رفتم سوار ماشین شدم و با دوستم حسابی خندیدیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که برگشتم استاد بهم گفت اگه بازم کاری بود طوری نیست بیاید سوییچو بگیرید!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دلم گفتم خیلی ممنون ما اینقدر پررو هستیم که اگه شما هم نگید خودمون میام میگیریم![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلا بچه های کلاس ما خیلی پررو بودن!دختر و پسر![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون اکیپ 4 نفره پسرای کلاسمون هم همش ماشین استادارو میگرفتن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلا تو پررویی هممون استاد بودیم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا برای استادا دست تکون میدادیم تا سوار ماشینمون کنن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا هم خود استادا بدون اینکه چیزی بهشون بگیم بهمون میگفتن بیاین سوار شین![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار با مینا و ریحانه دم در دانشگاه بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس دیر شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه رفت سوار اتوبوسا شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتیم وایسا یه ماشین بگیریم با ماشین بریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نه ماشینا واینمیسن[/FONT]
(بعضی وقتا میشد نیم ساعت هم اگه دست تکون میدادیم کسی برامون واینمیساد!)
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه سوار اتوبوس شد و من ومینا برای ماشینایی که رد میشدن دست تکون میدادیم تا بلکه یه مسلمون پیدا بشه سوارمون کنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدیم یکی از استادا اومد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما دست تکون دادیم ولی استاده محل نداد و رد شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من بلند گفتم استاد خب وایسید!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد که شیشه های ماشینش پایین بود صدامو شنید و زد رو ترمز![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا بدو بدو خودمونو به ماشین رسوندیم و سوار شدیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به استاد گفتیم ببخشید ما کلاس داریم و دیرمون شده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد تو راه وایساد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظر یکی دیگه از استادا بود تا سوارش کنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون استاد هم با یکی داشت حرف میزد و ول کن نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا نشسته بودیم تو ماشین و داشتیم حرص میخوردیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو تا اتوبوس هم اومد رد شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حسرت بهش نگاه کردیم که کاش سوار اتوبوسا شده بودیم!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره بعد از کلی وقت اون استاده اومد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا به ماشین نگاه کرد و من و مینا را دید به استاد راننده گفت شما مثل اینکه عیال باری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد هم بهش گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این بنده خداها نشستن تو ماشین تا زودتر برسن سر کلاس!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا دیرتر از اتوبوس میرسن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ماشین (همون روزایی بود که تازه جواب ارشد اومده بود)استاد ازمون در مورد ارشد پرسید وگفت بچه ها چی کا رکردن؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کیا رتبه آوردن؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا اسم بچه ها را گفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا فامیلی مهدی رو به همراه رتبش گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا یواشکی و با خنده گفتم یه آقایی یه جنابی پشت فامیلیش اضافه کن و بگو!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انگار داری در مورد داداشت حرف میزنی!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ماشین که نشسته بودیم اون یکی استاد که کلی منتظرش شدیم به من گفت توشب شعر نتونستم شعرتونو کامل گوش بدم و آخرای شعرتون بود که اومدم تو سالن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار بیایین شعرتونو برام بخونید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم نمیشد استاد هم از شعرم خوشش اومده باشه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره رسیدم دم دانشکده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا وارد کلاس شدیم و دیدیم ریحانه نشسته تو کلاس و داره با خیال راحت جزوه مینویسه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلی به خودمون خندیدیم![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بارهم شب بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین یکی از استادای خشن شدیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون استادا که سر کلاسش نمیشد نفس بکشن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد وسیله هاشو گذاشته بود روی صندلی عقب و حسابی وسیله هاش صندلی رو اشغال کرده بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که نشستم تو ماشین وسط صندلی نشستم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از من هم مینا نشست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه که میخواست بشینه جاش نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به من گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برو اون ورتر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم جا نیست!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت برو اون ورتر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بابا جا نیست!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خدا وسیله های استادو نمیدید و مونده بود من برای چی وسط صندلی نشستم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه با هر مکافاتی بود نشست و سه تایی عقب ماشین چپیده بودیم و داشتیم میخندیدیم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتیم حالاس که استاده عصبانی بشه و بندازتمون پایین ولی خوشبختانه استاد مارا تحملمون کرد و تا دم در رسوند!!!!![/FONT]
چه روزای قشنگی بود...
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] 37[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه با همین سوار ماشین شدنا یا پیاده روی کردن ها خیلی خاطره داشتیم![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من خودم هر وقت با ماشین میرفتم دانشگاه سعی میکردم بچه هایی که دارن دست تکون میدنو سوار کنم ولی خب بعضی وقتا هم یا حوصه وایسادن نداشتم یا اینکه عجله داشتم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 2 یکی از کلاساممون ساعت 6 تا 8 شب بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی تعطیل میشدیم اتوبوسای دانشگاه دیگه نبودن یا اگه هم بودن دیر میومدن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر کی ماشین می آورد با ماشین میرفت و بچه هایی هم که ماشین نداشتن پیاده تا دم در دانشگاه میرفتن! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر بچه ها برای اون کلاس ماشین نمی آوردن تا بعد از کلاس پیاده روی کنن![/FONT]
پسرا تو پیاده روی یهو غیبشون میزد!
ما دخترا هم فکر میکردیم سوار ماشین شدن و رفتن یا اینکه از یه راه دیگه دارن میرن!
کلی خل و چل بازی در می آوردیم و جیغ و داد میکردیم!
یه دفعه میدیدم پسرا چند قدمیمون هستن!
من یکی که یه بار داشتم مثل خل و چلا میدویدم و بالا و پایین میپریدم!
به خیال اینکه فقط دخترا اون جا هستن!!!!
یه دفعه چشمم به جمال پسرای کلاسمون افتاد وخودمو جمع و جور کردم!
نمیدونم یهو کجا غیبشون میزد و یهو از کجا پیداشون میشد!!!!!!!!!
یه بارجلوتر از ما داشتن راه میرفتن
یه دفعه دیدیم وسط خیابون وایسادن و با چوب به یه چیزی زدن!
یه قورباغه ی مرده بود!
نمیدونم خودش مرده بود یا پسرا کشتنش!
همون طوری قورباغه رو وسط خیابون ول کردن و رفتن!
یکیشون داشت مدام به عقب نگاه میکرد که ببینه ما دخترا جسد قورباغه رو که میبینیم چه عکس العملی نشون میدیم؟؟؟؟!!!!
ما دخترا هم تا قورباغه رو دیدیم کلی ای و وی کردیم!!!!
خوششون میومد آزارمون بدن!!!!!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه حسابی ناراحت بودیم که بعد ازعید ساعتا جلو میره و دیگه موقعی که کلاس تعطیل میشه شب نیست و پیاده روی فایده نداره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازشانس ما اون سال برای اولین باربعد ازعید ساعت ها رو همون روال قبلیش موند و جلو نرفت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ها از این کار ناراضی بودن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا کارمندای دولت که یکیش هم بابای خودم بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابام هر روز که میومد تو خونه کلی بد و بیراه میگفت که چرا ساعتا روجلو نبردن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم کلی ذوق میکردم که خدا رو شکر ساعتا جلو نرفت!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار با مینا و ریحانه داشتیم پیاده به سمت در دانشگاه میرفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از پسرای کلاس به اسم وحید (از همون اکیپ 4نفره و همون کسی که وقتی من و مهدی برای بار اول با هم حرف زدیم مدام میومد رد میشد و نگاه میکرد) با ماشین اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شب از اکیپ4 نفره فقط 3 تاشون بودن و سه تایی جلو نشسته بودن و دو تا دخترای کلاسو هم عقب ماشین سوار کرده بودن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی ما را دیدن که داریم پیاده میریم وایسادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو تا پسرا از جلو پیاده شدن و گفتن ما پیاده میریم شما سوار بشید(آخرفداکاری)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه و مینا رفتن عقب ماشین نشستن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اون دو تا دخترا شده بودن 4 نفر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تا اومدم سوار بشم درو بستن و گفتن دیگه جا نیست برو جلو بشین!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خیلی نامردید و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با کلی خجالت رفتم جلو نشستم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از صندلی عقب یواشکی انواع واقسام اذیت های جسمی و روحی بود که نثارم میشد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نشگون میگرفتن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفتن چقدر به هم میاید!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه یه پسره دست تکون داد که یعنی منم سوار کنید!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خدا از دور ندید چند تا دختر تو ماشین نشستن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وحید خیلی یواش گفت شرمنده دیگه جا تو یکیو ندارم!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از حرف وحید حسابی خندم گرفته بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از ماشین که میخواستم پیاده شم دستگیره ی درخراب بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نتونستم بازش کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودش برام باز کرد و از بابت خراب بودنش معذرت خواهی کرد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیاده که شدیم با بچه ها کلی خندیدیم!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وحید نسبت به من رفتارای خاصی انجام میداد و به قول خودمون یه چیزیش میشد!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم شاید هم خیال پردازی های دخترونه بود که باعث میشد من اینجوری فکر کنم! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وحید همیشه نماینده ی این اکیپ 4 نفره بود که هر وقت از من جزوه میخواستن بیاد بگیره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار که ازم جزوه گرفت نتونست خودش برگردونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داده بود به یکی از دوستاش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که منو دید کلی معذرت خواهی وببخشید و شرمنده و از این جور حرفا که نشد خودم بیام جزوه رو پس بدم!!!!![/FONT]
منم مات و مبهوت نگاش میکردم که مگه این معذرت خواهی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار هم که تقریبا همه ی بچه های کلاس از جزوه ی من استفاده کردن وحید و دوستاش از طریق پسرای کلاس جزوه ی منو گرفته بودند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که وحید و دوستاش منو دیدن وحید اومد به طرفم و گفت ما ازجزوتون استفاده کردیم راضی باشید و حلالمون کنید!!![/FONT]
تو دلم گفتم بابا ما که با هم این حرفارو نداریم!!!!!!

کلا بچه ها خیلی ازمن جزوه میگرفتن
یه بار یکی از پسرا به کتاب شعر به رسم تشکر بهم داد و تو صفحه ی اولش نوشته بود
"صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند"

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار سه تایی دم در دانشگاه بودیم و کلاس دیر شده بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رفتم سوار اتوبوس شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه گفتن ما میخوایم ماشین بگیریم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من سوار اتوبوس شدم و رسیدم دانشکده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا پیاده شدم مینا و ریحانه را دیدم!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم شما چجوری اومدید؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن وحید ما را دید و رسوند!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](آخر بدشانسی)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من معمولا این اکیپ 4 نفره رو سوار نمیکردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون با وجود مینا و ریحانه اصلا جاشون نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا اینکه وحید و یکی دیگه از اونا آدمای قد و هیکل داری بودن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار یکیشونو سوار کردم[/FONT]
عقب ماشین نشسته بود
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم خیلی تند رانندگی میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خدا ترسیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستشو به صندلی گرفته بود و میگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شما لطفا موارد ایمنی رو رعایت کنید!!!!!!!!!!!![/FONT]
تو دلم گفتم نترس بابا ما راننده ایم!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار سوار ماشین بودیم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون اکیپ 4 نفره هم دوتاشون به همراه یه پسر غریبه سوار موتور بودن[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون نفر[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آخر موهاش تو هوا بود و خودش هم رو موتور جاش نبود![/FONT][/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشت از موتورمی افتاد! [/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماهم با ماشین پشت سرشون بودیم وداشتیم بهشون میخندیدیم![/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]موتوره یواش میرفت [/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هم برای اینکه اذیتشون کنیم پشت سرشون یواش میرفتیم![/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نفر آخر هی به عقب نگاه میکرد که بفهمه کی پشت سرشه و چرا رد نمیشه؟؟؟؟؟؟[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خداها با اون فضاحتی که پشت موتورنشسته بودن داشتن عذاب میکشیدن! [/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هم ازشون سبقت نمیگرفتیم![/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوب که بهشون خندیدیم سبقت گرفتیم و رفتیم![/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار هم اومدم تو دانشگاه پارک کنم [/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از همون اکیپ 4 نفره داشت از کنار خیابون میرفت![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا حواسم نبود[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با سرعت کنار خیابون وایسادم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خدا پرید تو شمشادا تا من بهش نزم![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر دوتامون زدیم زیر خنده [FONT=arial, helvetica, sans-serif]و ازش معذرت خواهی کردم[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیک بود یکیشونو به درک واصل کنم!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای یه جشن میخواستیم از دانشگاه فیلم برداری کنیم و کلیپ بسازیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مجوز فیلمبرداری نداشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ماشین فیلم بردارجلو نشسته بود و منم داشتم رانندگی میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و بنفشه هم عقب ماشین بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جایی از دانشگاه بود که مانع گذاشته بودن و نمیشد با ماشین برن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رفتم رو جدولا و از کنارپیاده رو با ماشین رفتم اونجا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدیم یکی از آقایون حراست بدوبدو داره میاد پیشمون و داره داد میزنه چرا اومدید اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی نزدیک ماشین شد سریع دوربینو قایم کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه به حراستی گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشید آقا این دوستم مانعا را ندید!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برا ی همین ما اومدیم اینجا!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حراست که دو تا شاخ بالا سرش در اومده بود بهمون گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زودتر دور بزنید و برید!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینقدر از حرف بنفشه خندم گرفته بود که نمیدونستم چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انگار من کورم که مانعای به این بزرگیو ندیدم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حراستم بلا نسبت خر حرف بنفشه رو باور کرد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونجا یه محوطه ی خیلی کوچیک بود که مجبور شدم با یه دور ده فرمونه دوربزنم و برم![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار که با مینا داشتیم از دانشکده بر میگشتیم یه پسره برامون دست تکون داد تا سوارش کنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رد شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم به حال پسره سوخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وایسادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم تصمیم میگرفتیم پسره رو سوارش کنم یا نه که بالاخره سوارش کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا حسابی تو ماشین سر و سنگین شدیم که مبادا پسره جو گیربشه و فکر کنه خبریه!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از استادامون بود که ماشین نداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیاده میومد دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دوبار از باب خودشیرینی خواستیم سوارش کنیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی نشد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار نیم ساعت قبل از کلاس رفتیم دم در دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستیم اون موقع میاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اومد تو دانشگاه [FONT=arial, helvetica, sans-serif]رومون نشد صداش بزنیم![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه خیلی ضایع بود استادو صدا بزنی و بگی استاد استاد بیاید سوار شید!!!!!![/FONT]
برای همین خود شیرینیمون به جایی نرسید و تیرمون به سنگ خورد!!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا کسایی که سوارمون میکردن [FONT=arial, helvetica, sans-serif]مال دانشکده ی قبل از دانشکده ی خودمون بودن [/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما را دم دانشکده ی خودشون پیاده میکردن [FONT=arial, helvetica, sans-serif]که یعنی بقیه ی راهو خودتون برید![/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون یه تیکه سربالایی وحشتناکی بود و ما با خفت و خواری اون راهو میرفتیم تا به دانشکده برسیم![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اون لحظات بود که به غلط کردن می افتادیم که ای کاش با اتوبوس می اومدیم تا دم دانشکده پیادمون کنه!!!![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته اون قدر پررو بودیم که حتی وقتایی که تو ایستگاه اتوبوس نبودیم اتوبوس که رد میشد براش دست تکون میدایم که وایسه![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا وایمیسادن بعضی وقتا هم میرفتن![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته عادت بیشتر بچه های دانشگاهمون این جوری بود![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هممون پرو رو بودیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند تا از پسرای ترم پایینیمون بودن که یه بار برای اینکه ماشینا براشون نگه دارن و سوارشون کنن تو خیابون دانشگاه زنجیره انسانی تشکیل دادن!!!!!![/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا من و دخترای کلاس تو دانشگاه کورس میذاشتیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا بوق بوق بازی راه می انداختیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه کلی شیطونی میکردیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که به قول بابام اگه ماشین زبون در بیاره میگه چه بلاهایی سرش آوردیم![/FONT]
بعضی وقتا خش مینداختم به ماشین!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابام میگفت تا وقتی خش به ماشین میندازی هیچ طوری نیست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میترسم یه روز بیای و بگی بابا نصف ماشین نیست!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار تو اتوبان با سرعت 150 تا رفتم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا حالا با این سرعت نرفته بودم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلی کیف کردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]والبته کلی هم وحشت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه معمولا با سرعت 100 یا 120 تا میرم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابام هم که رانندگی میکنه با همین سرعت میره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی جلوی بابام اعتراف کردم خندید و گفت تو کدوم اتوبان با این سرعت رفتی؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم فلان اتوبان کیف میده برای یه همچین کاری!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا تو مسافرت وقتی بابام بهم ماشین میده تا خودش استراحت کنه به یه ماشین گیر میدم ومچلش میکنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازش سبقت میگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرم جلوی ماشینش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خیال راحت بدون سبقت رانندگی میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا میاد ازم سبقت بگیره سرعتمو زیاد میکنم تا نتونه رد شه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگرهم تونست رد شه دوباره ازش سبقت میگیرم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و همین طوری کلی از راهو مچلش میکنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ازهمون ترم 1 بعضی وقتا با ماشین میرفتم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی رانندگیو دوست داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام هیجان انگیز بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوم راهنمایی که بودم بابام رانندگیو بهم یاد داد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قبل از اینکه گواهینامه بگیرم بعضی جمعه ها میرفتیم با بابام بیرون شهر یا خیابونای خلوت شهر و رانندگی میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار خودم تنهایی ماشینو برداشتم و بدون گواهینامه رفتم بیرون![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم یه دوری تو خیابونای اطراف خونمون زدم و اومدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابا و مامانم باورشون نمیشد یه همچین جراتی به خرج دادم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسر عمه ام منو دیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفته بود به خواهرش گفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خاک بر سرت نکنن!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فلانی بی گواهینامه داره تو شهر رانندگی میکنه اون وقت توی گواهینامه دار نشستی تو خونه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اول دبیرستان هم که بودم موتور سواریو یاد گرفتم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مردادماه سال 84 وقتی 18 سال شناسنامه ایم تموم شد بلافاصله رفتم امتحان رانندگی دادم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون موقع بود که بهم خبر رتبم و قبولی تو کنکور کارشناسیو دادن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو گواهینامه خیلی شانس آوردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه یکی دو ماه بعد از اینکه من امتحان دادم امتحان رانندگی سخت شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آیین نامه عوض شد و گواهینامه ها 5 ساله شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون ترمای 1 و 2عادت داشتم از هیجان گواهینامه و ماشین سوار شدن خیلی بکس باد میکردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار آنچنان بکس بادی کردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]که همون اکیپ 4 نفره با حیرت برگشتن بهم نگاه کردن!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزایی که مهدی هنوز دانشجو بود هر وقت که خودم ماشین نمی آوردم و مهدی با ماشین میومد آرزو به دل بودم که یه بار سوارم کنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه هم میگفتن این همه ما وایمیسیم برای ماشینا دست تکون میدیم نشد این مهدی یه بار بیاد ما را سوار کنه!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته مهدی بیشتر وقتا با دوستاش بود و نمیشد ازش انتظار داشت کسیو سوار کنه! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا ۳ تا دختر!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه رانندگی کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین شدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای ماشینا دست تکون دادن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیاده روی کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همش برامون خاطره شد...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
38


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا کی درانتظار گذاری به زاری ام[/FONT]
باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم"

وقتی ترم ۴ تموم شد از بابت رفتن مهدی خیلی ناراحت بودم
یه پیام به مینا دادم
وقتی ترم ۶ تموم شد همون پیامو که هنوز تو موبایلم داشتم دوباره برای مینا فرستادم وگفتم سالگرد اس ام اسی!!!!!!!!!!
مینا باورش نمیشد یک سال گذشته!!!!!!!
بهش گفتم پارسال این موقع چقدر ناراحت بودم ولی الان خوشحالم
خوشحالم چون احتمالا مهدی برمیگرده دانشگاه خودمون!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 6 تموم شد و من تونستم رتبه 3 بشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من سه ترم پشت سر هم یعنی ترم 4 و 5 و6 22 واحد درس گرفته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم 7 ترمه تموم کنم وترم 7 هم درسام کم باشه تا بتونم برای ارشد بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستم بنفشه میخواست برای امتحان ارشد بخونه و دقیقا همون گرایشیو میخواست شرکت کنه که مهدی داده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه هم گرایششون با بنفشه و مهدی یکی بود ولی من میخواستم گرایش دیگه ای شرکت کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دوستای مهدی که ترم بالایی ما بود و ترم پایینی مهدی (همون دوستش که اون روز تو کتابخونه بود)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی با مهدی صمیمی بودن و برای ارشد هم با اینکه گرایششون فرق داشت ولی درسایی که بین دوتا گرایش مشترک بودو با هم میخوندن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی که رتبه ها اومد همین دوستش برای مهدی پارچه زد و تبریک رتبشو گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه هم از طریق همین دوست مهدی شماره ی مهدی رو گرفت تا تو درس ازش کمک بگیره[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای ترم 3 یکی از پسرای ترم بالایی به اسم محمد اومد خواستگاری ریحانه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا با هم در ارتباط بودن تا همو بشناسن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد با مهدی دوست بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دلم میخواست تلفن مهدی رو داشته باشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند بار ریحانه موبایل محمدو ازش گرفت تا شماره ی مهدی رو از تو اون پیدا کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه محمد چیزی نفهمه ریحانه شماره رو نمیتونست بنویسه برای همین شماره رو حفظ میکرد ولی وقتی میومد سراغ من یادش رفته بود!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه گفت یه شماره از مهدی تو ذهنمه[/FONT]
برای اینکه بفهمیم اون شماره درسته یا نه [FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار که مهدی هنوز فارغ التحصیل نشده بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه رفت از تلفن عمومی دانشگاه بهش زنگ زد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم داشتیم به مهدی نگاه میکردیم که ببینیم تلفنشو جواب میده یا نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی داشت با یکی حرف میزد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستشو تو جیبش کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس کردیم داره تلفنشو قطع میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه هم اومد و گفت که کسی گوشی رو بر نداشت!!!![/FONT]

تلفن مهدی هنوز برامون کشف نشده بود
نمیخواستیم مستقیما از پسرا شمارشو بگیریم
سراغ دخترای ترم بالایی هم نمیخواستیم بریم!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بنفشه که تلفن مهدی رو داشت گفتم ریحانه و مینا میخوان در مورد ارشد با مهدی حرف بزنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه میشه شمارشو بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نمیتونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اجازه ندارم[/FONT]
بهش اصرار کردم [FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بهم گفت اگه میخوای از خودش میپرسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه اجازه داد شمارشو میدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم نه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خودش چیزی نگو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی مینا و ریحانه رو میشناسه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشکلی به وجود نمیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شمارشو بهم بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بنفشه قبول نمیکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بی خیالش شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه دوست داشتم شماره ی مهدی رو داشته باشم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی میترسیدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میترسیدم از اینکه تو دلتنگی هام به سرم بزنه و بهش پیام بدم یا زنگ بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه اون روزا برای من شده بود خبر گزاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه چیزی از قضیه ی من و مهدی نمیدونست و حتی از مثلا فامیل بودنمون هم خبری نداشت خواه نخواه بدون اینکه خودش متوجه باشه داشت یه اطلاعاتی بهم میداد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از طریق بنفشه خبر دار شدم که مهدی بعد از عید رفته سربازی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و روزی که رتبه ها اومده خودش سربازی بوده و همون دوست صمیمیش رتبشو دیده و بهش خبر داده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه بهم گفت که دوره ی آموزشی سربازی مهدی تموم شده و الان اومده تو شهر خودمون داره تو یکی از اداراه ها خدمت میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی قبلا بهم گفته بود که دنبال امریه است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی نمیدونستم امریش جور شده یا نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی بنفشه بهم گفت که مهدی تو چه اداره ای داره خدمت میکنه فهمیدم که امریش جور شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اوایل تابستون بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حسابی دلتنگ مهدی بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روز امتحان ارشد دیگه ندیده بودمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم دم همون اداره ای که مهدی اونجا خدمت میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیرون اداره موقع تعطیل شدن اداره وایسادم ولی ندیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو بار دیگه هم رفتم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] اداره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خود اداره رو گشتم ولی بازم ندیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه خیلی با مهدی تلفنی درارتباط بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میسوخت که من در حسرت یه لحظه دیدن یا یک کلمه حرف زدن با مهدی ام و بنفشه...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش من جای بنفشه بودم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
39

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید"[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا وسطای تابستون بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم برای ارشد درس بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خونه اصلا حس و حال درس خوندن نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حوصله ی کتابخونه روهم نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا احساس میکردم رابطم با خدا خیلی کم شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم خدا رو گم کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی نماز خوندنام هم بهم احساس نزدیکی به خدا نمیداد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم برم همون روستایی که 3 سال پیش برای کنکور کارشناسی اونجا درس خونده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم برم اونجا هم درس بخونم هم با خودم خلوت کنم شاید خدامو پیدا کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه پیام خداحافظی به این مضمون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهی به جز گریز برایم نمانده بود"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](خداحافظ) [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای مینا و ریحانه و چند تا دیگه از بچه ها دادم و اونا هم هر چی بهم پیام دادن که کجا داری میری و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا داری خداحافظی میکنی و...هیچی جوابشونو ندادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم یه مدت رابطمو با دوستام قطع کنم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم تو حال خودم باشم و کسی کاری به کارم نداشته باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی اولش قصد نداشتم موبایلمو با خودم ببرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی برای کاری ضروری بردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]والبته بیشتر وقتا هم خاموش بود[/FONT]
به بابا و مامانم هم گفتم اگه دوستام تلفن زدن خونه بهشون بگین من رفتم مسافرت و یک ماه دیگه برمیگردم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم روستا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی این بار دیگه روستا برام یه حال و هوای دیگه ای داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو یاد مهدی می انداخت[/FONT]
شبا تو آسمون وقتی ماهو میدیدم یاد اون روزی می افتادم که با مهدی قرار داشتم و مهدی رفته بود بیرون کتابخونه و داشت به ماه نگاه میکرد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی خیلی دلش میخواست بره تو روستا زندگی کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو روستا هر وقت چوپون میدیدم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یاد حرف مهدی می افتادم که بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حاضری بریم یه جا من چوپون بشم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو هم شخم بزنی؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره حاضرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم حاضرم زیر بارون راه برم و برام مهم نباشه خس میشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با یه خنده ی بهم گفت اونو که اگه نیای خودم میبرمت!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بهم گفته بود یه بار پیش یکی از دوستامو و زنش بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیرون داشت برف میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا داشتن یه بحثی درمورد مهریه میکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از منم یه نظری خواستن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهشون گفتم اگه من جای شما بودم میرفتم تو این برف قدم میزدم و هیچ وقت در مورد این چیزا بحث نمیکردم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر لحظش یاد مهدی بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلتنگ و افسرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند سال پیش روستا برام خیلی هیجان انگیز بود و اتفاقات جالبی هم برام می افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا یه بار داشتم بیرون روستا قدم میزدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدم چند تا سگ دارن پارس میکنن و بدوبدو به طرفم میان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که حسابی وحشت کرده بودم پا به فرار گذاشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون طرفا یه مدرسه ی خیلی کوچیک متروکه بود[/FONT]
یه مدرسه که فقط یه کلاس و یه دفترداشت
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمو به اونجا رسوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه آهن تو درش گذاشته بودن و درش باز نمیشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثل فیلم سینمایی ها لحظه ی آخر آهنو برداشتم و رفتم تو و درو بستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سگا اون دور و بر بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جرات نداشتم از تو مدرسه بیرون بیام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مدرسه از روستا فاصله داشت وکسی صدامو نمیشنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو مدرسه یه عالمه علوفه ریخته بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نشسته بودم و داشتم برای خودم فکر و خیال میکردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]که اگه یه مار از بین این علوفه ها بیرون بیاد چی کار کنم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرگ با نیش مارو ترجیح بدم یا تیکه تیکه شدن توسط سگ ها!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه با همین فکر و خیال ها یه نیم ساعتی تو مدرسه بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشبختانه هیچ جک و جونوری اونجا نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومدم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سگ ها رفته بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بدوبدو خودمو به روستا رسوندم و رفتم تو خونه ی مامان بزرگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مامان بزرگم گفتم که سگا دنبالم کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مامان بزرگم در نهایت آرامش گفت این سگا کاری به آدم ندارن!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط موقع غروب که میشه دو بر میدارن!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دلم گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ممنون !!!!!!من داشتم از ترس سکته میکردم!!!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو روستا همیشه از گوسفندا و بزا وحشت داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی به طرفم میومدن فرار میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار با دختر عموم که اونم برای درس خوندن اومده بود داشتیم تو روستا راه میرفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدیم یه گله گوسفند اومدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از گوسفندا اومد به طرف ما[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من پا به فرار گذاشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا من بدو گوسفنده بدو![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من بدو گوسفنده بدو!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من داشتم داد میزدم یکی بیاد کمک!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخترعموم هم وایساده بود وداشت بهم میخندید!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی میدیدم گوسفندا دارن میان یه جا قایم میشدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار خواستم به خودم جرات بدم که ازشون نترسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لب چشمه نشسته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گله ی بز و گوسفندا اومدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدم یه بز اومد طرفم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند وجبیم وایساد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من یه نگاه به بزه کردم!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بزه هم یه نگاه به من کرد!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من یه جستی زدم و الفرار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بزه هم دنبالم اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینم از جرات به خرج دادنمون!!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شده بودم مضحکه ی مردم روستا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر وقت منو میدیدن که اینطوری دارم فرار میکنم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفتن وایسا کاریت ندارن[/FONT]!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دلم میگفتم واقعا با این طرز دویدنشون کاملا معلومه کاریم ندارن!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار از کنار چند تا مرغ و خروس رد شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه خروسه همین طور داشت دنبالم میومد و ول کن نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واقعا نمیدونم این حیوونا چشون بود که با من این جوری میکردن!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه دوست داشتم یه بار برم شیر گوسفندارو بدوشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی از اونجایی که ازشون وحشت داشتم طرفشون هم نمیرفتم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا بعد از سه سال دوباره اومده بودم تو روستا تا درس بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون شادی رو نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام کسل کننده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظر یه بهونه بودم که درس نخونم و فکر کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شب برق رفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مامان بزرگم یه چراغ از این مدل فانوسیا برام آورد و خودش رفت خوابید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اتفاق نفت اونم تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که نمیدونستم باید چیکار کنم ونفت از کجا بیارم توفیق اجباری پیدا کردم که کتابو بذارم کنار و برم تو فکر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی وقتا میرفتم کوهنوردی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کوهنوردی منو حسابی یاد مهدی می انداخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه با دمپایی میرفتم کوه(آخر تجهیزات)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار آنچنان پام لیز خورد و افتادم که دستم رفت رو یه بوته ی تیغ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کف دستم پر شده بود از تیغ های ریز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حسابی درد میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی یکی تیغارو بیرون کشیدم و خودمو به خونه رسوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وبقیه تیغارو با سوزن در آورم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست موقع غروب رو قله ی کوه باشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرفتم رو قله میشستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر میکردم[/FONT]
به خودم
به خدا
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دعا میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دعا میکردم اگه خیر و صلاحم رسیدن به مهدیه خدا محبت منو به دلش بندازه تا مهدی بیاد سراغم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از وقتی مهدی بهم جواب نه داد همین دعا رو میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا موقع غروبا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون به دعای وقت غروب خیلی اعتقاد داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک سال و6 ماه از جواب نه دادن مهدی گذشته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک سال و6 ماه از دعا کردنای من گذشته بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا دلم میخواست خدامو پیدا کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا بود که یه توبه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]توبه از رقصیدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برخلاف بعضیا که رقصو حلال میدونن رقصو حلال نمیدونستم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی تو مراسمامون میرقصیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قبل از عروسی خواهر و برادرم اونقدرا رقص بلد نبودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زیاد هم نمیرقصیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی برای عروسی اونا که حسابی رقص یاد گرفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اون تو مجالس میرقصیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مجالس ما مختلط نبود ولی من چون هیچ جوره رقصو قبول نداشتم دلم نمیخواست حتی تو مجالس زنونه هم برقصم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم با رقصیدنم دارم تموم انسانیت خودمو زیر پاهام له میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره توبه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو هفته بعد از توبم عروسی یکی از دوستای دوران راهنماییم بود که کم و بیش با هم در ارتباط بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه خیلی ذوق و شوق داشتم و اولین دوستیم بود که ازدواج کرده بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی تو مراسم عروسیش نمیخواستم توبمو بشکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی که بهم پیشنهاد رقص میشد میرفتم وسط وایمیسادم و فقط دست میزدم[/FONT]
از وقتی توبه کردم دیگه نرقصیدم
به جز یک بار که خواهر دوماد اونقدر اومد منو از جام بلند کرد و من رفتم سر جام نشستم که آخر سر با دعوا اومد سراغم
خواهرم بهش میگفت ولش کن این نمیرقصه
ولی اون ول کن نبود و کشون کشون منو برد وسط مجلس
در حد کمتر از یه دقیقه رقصیدم و برگشتم سر جام نشستم
نمیدونم چرا بعضیا اینقدر اصرار میکنن
وقتی میبینن کسی تمایل نداره به جای اینکه به حال خودش رهاش کنن تازه زور میگن
نمیدونم چرا بعضی وقتا کارای حروم انجام میدیدم و عین خیالمون نیست
چند تا کار تو ذهنمون بزرگ کردیم و فقط اونا رو جز گناه محسوب میکنیم
تو یکی از عروسیامون وقتی همه رفتن دم درخونه ی عروس و دوماد
دوماد دست عروسو گرفت وبهش اشاره کرد برقصه
جلوی مردا شروع کردن به رقصیدن
حالم از دوماد به هم خورد
تو یکی دیگه ازعروسیامون هم دیدم یه دختر شروع کرده جلوی مردا میرقصه
شوهرش هم ذوق کرده بود و بهش شاباش میداد!!!!!!
واقعاعجب غیرتی!!!!!!!!!

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار به مینا و ریحانه گفتم[/FONT]
به نظرتون مهدی از اوناس که تو عروسیا میرقصه؟؟؟؟؟؟؟
گفتن آره ولی از اوناس که تو رقصش مسخره بازی در میاره!!!!!!!!
دلم نمیخوست مهدی اهل رقص باشه
یه بار ریحانه بهم گفت که همین الان که هنوز مجردیم دعا کنیم کسی که قراره بیاد و با ما ازدواج کنه هر جا که هست خدا بهش کمک کنه و از گناها دورش کنه
تا ریحانه اینو گفت سرمو به طرف آسمون کردم وگفتم خدایا اون کسی که قراره با من ازدواج کنه رو کارشناسی ارشد قبولش کن!!!!!!!!
ریحانه و مینا زدن زیر خنده
میدونستن دارم در مورد مهدی حرف میزنم
از اون روز که ریحانه این دعا رو کرد بعضی وقتا منم همین دعا رو میکنم
قبلا همیشه مهدی میومد تو ذهنم ولی الان دارم برای کسی که نمیشناسمش دعا میکنم

اون یک ماه تو روستا نتونستم اونقدرا تنها باشم و با خودم خلوت کنم
چون برخلاف دفعه ی قبل که اصلا خونه نرفتم این بار[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آخرای هر هفته میرفتم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزای آخر تو روستا بیقرار بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیتونستم درس بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دوستام پیام دادم و از بابت جواب ندادنا معذرت خواهی کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه حسابی از دستم کفری بودن که چرا بی خبر گذاشتمشون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روز آخری که اونجا بودم جواب مرحله ی دوم ارشد اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه ها بهم خبر دادن که مهدی تو دانشگاه خودمون قبول شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحال بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحال از اینکه دیگه دلتنگش نمیشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناراحت بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناراحت از اینکه اگه نیاد سراغم دیدنش میشه عذاب[/FONT]
دلم خیلی گرفته بود...
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
40


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"شب که آرام تر از پلک تو را می بندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دلم طاقت دیدارتو تا فردا نیست"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شهریور ماه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درس نمیخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون معدلم خوب بود امید داشتم که از طریق معدل برم کارشناسی ارشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین اونقدرا حس و حال درس خوندن نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با این حال برای اینکه یه وقت کار معدلم جورنشه تابستون تو روستا یه کم درس خوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماه رمضون بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خونه کارم شده بود یه گوشه دراز کشیدن و فکر کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کردن به اینکه اولین دیدارمون بعد از چند ماه چجوریه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روز امتحان ارشد دیگه ندیده بودمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عادت داشتم اگه دو هفته مهدی رو نمیدیدم این شعرو میخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"دو هفته میگذرد کان مه دو هفته ندیدم"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی الان 6 7 ماهی بود که ندیده بودمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزارو میشمردم وبه مهدی فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازبس همش یه گوشه دراز میکشیدم بابام با خنده میگفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نگاه بنداز ببین پشت سرت صاف نشده؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلتنگ مهدی بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم عهد کرده بودم دیگه در خونشون نرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه یه چند وقتی بود بدجور عادت کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همش میرفتم از تو کوچشون رد میشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه عادتو از سرخودم بندازم با خودم عهد کردم دیگه نرم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزایی که میرفتم تو کوچشون یه بار نزدیک در خونشون یه پسرو با یه دختر بچه دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسره خیلی شبیه مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا با حیرت به هم نگاه کردیم و گفتیم چقدر شبیه مهدیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حدس زدیم باید داداشش باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه مهدی دو تا داداش داشت که یکیشونو قبلا دیده بودم واونقدرا شبیه مهدی نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی این داداشش خیلی شبیه خودش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار بهم گفته بود که بچه داداشش پسره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون کسی که همراه داداشش بود یه دختر بچه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حرفایی که مهدی بهم زده بود حدس میزدم داداشش یه 7 8 سالی ازش بزرگتره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]7 8 سال آینده ی مهدی رو الان میشد تو چهره ی داداشش دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار هم تو کوچشون یه دخترو تو ماشینشون دیدم که ازاوضاع و احوال معلوم بود زن داداششه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا از همون اول تابستون بود که تصمیم گرفتم دیگه تو کوچشون نرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار دلتنگ شدم و خواستم عهدمو بشکنم و برم تو کوچشون [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون سر کوچه اصلی یه عالمه آب جمع شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابای منم تازه ماشینو شسته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه زحمت بابامو به هدر ندم و در ضمن بهم غر نزنه بی خیال رفتن تو کوچشون شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبل از عید 86 وقتی هنوز مهدی فارغ التحصیل نشده بود و منم قبل از عید وقتی مهدی نیومده بود سراغم نا امید شده بودم مینا بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه سیبو که بندازی هوا هزار تا چرخ میخوره تا بیاید پایین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان اون سیب چرخ خورده بود و مهدی تو دانشگاه خودمون قبول شده بود و منم تا چند هفته ی دیگه میتونستم ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من با خودم درگیر تناقضات بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از یه طرف دلم میخواست دانشگاهم زودتر تموم شه تا هم کمتر یاد مهدی و خاطراتش بیفتم وهم از عهدی که با خودم کردم که تا زمان فارغ التحصیلی ازدواج نکنم رها شم و از یه طرف هم دلم میخواست مهدی رو ببینم و بازم باهاش خاطره داشته باشم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من کم و بیش از طریق بنفشه از مهدی خبردار میشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه بهم گفت که دارن تو خونشون بنایی میکنن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی به بنفشه گفته بود از بس کار کردم دستام پینه بسته(آخی بمبرم براش)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شب به سرم زد به بنفشه بگم که من و مهدی فامیلیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی با خودم کلنجار رفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از ریحانه مشورت خواستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اگه فکر میکنی درسته و باید بگی بگو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کردم به بنفشه پیام بدم و مقدمه چینی کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیام اصلیو که دادم پیام داد و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناقص اومد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره بفرست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم شاید صلاح نبود بدونی دیگه نمیفرستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلی خواهش کرد ولی براش نفرستادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره چند شب بعد به سرم زد بهش بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازش پرسیدم پیام اون شبی بالاخره کامل شد یانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نه کلی نذر و نیاز کردم که کامل بشه ولی نشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش قضیه رو گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی تعجب کرد!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]براش باور نکردنی بود!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت پس چرا اون روز شمارشو از من میخواستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم خب آخه ما که شماره همه ی پسرای فامیلو نداریم!!!!!!!!!! منم که روم نمیشد زنگ بزنم خونشون از مامانش بگیرم!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه منم برای اولین بار دروغ مثلا فامیل بودنمونو به بنفشه گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه بنفشه یه جوری میومد در مورد مهدی حرف میزد که من حرص میخوردم و لجم میگرفت!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بنفشه گفتم چیزایی که در مورد مهدی بهم میگفتیو خودم میدونستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](در صورتی که خیلی چیزا رو نمیدونستم)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی جلوت سیا بازی در میاوردم که یعنی نمیدونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بنفشه خواستم که به هیچ کس این موضوع رو نگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم پسرا خبر دارن ولی احتمالا از دخترا کسی نمیدونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم دوست ندارم کسی بفهمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه هم قول داد به کسی نگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته من احتمال میدادم که دخترا هم فهمیده باشن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا اینکه روزی که رتبه ها اومد و دوست مهدی براش پارچه زده بود یه بار من و مینا و ریحانه و چند تا دیگه از دخترای کلاس بیرون دانشکده نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم و مسخره بازی در می آوردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دخترا با یه حالت خاصی برگشت به من گفت دلت میخواد شوهرت چه شکلی باشه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشم و ابرو مشکی ؟؟؟ قد متوسط ؟؟؟؟؟سفید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من از تعجب شاخ در آورده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه اینا دقیقا خصوصیتای مهدی بود!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه هم همون موقع متوجه ی موضوع و کنایه شدن!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا هم تعجب کردن!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با یه خنده ای به دختره گفتم نه دلم میخواد شوهرم قد بلند و هیکلی باشه!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه بحث به مهدی کشیده شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دیگه از دخترا از من پرسید مهدی که الان سربازیه حالا که دانشگاه قبول شده چی کار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم کاملا جدی بهش گفتم خب حتما صبحا میره سربازی بعد ازظهرا میاد سر کلاس!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس کردم دخترا یه چیزی میدونن که دارن این طوری با من حرف میزنن و سوال پیچم میکنن!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی در حال به بنفشه گفتم چیزی به کسی نگه!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه بهم گفت که از یکی پرسیده چرا مهدی با این رتبش شبانه ی یه دانشگاه بهتر از دانشگاه خودمونو نزد و اومد دانشگاه خودمون؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شخص هم به بنفشه گفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به 3 دلیل[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]1 چون به خانوادش وابستس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]2 چون میخواد اینجا سر کار بره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]3 چون قصد ازدواج داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این حرفو از بنفشه شنیدم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه حالی شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی مهدی میخواست با کی ازدواج کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بنفشه گفتم یکی از دخترای ترم بالایی (همون دختری که اون روز منتظر مهدی وایساده بود و من دلم به حالش میسوخت) مهدی رو دوست داره فکر کنم مهدی هم این موضوع رو میدونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید میخواد بره خواستگاری اون؟؟؟؟!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه گفت شاید!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا قبلا بهم گفته بود اگه یه بار تو خیابون مهدی رو با زن و بچش بببینی چه حالی بهت دست میده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم اگه اون روز خودم یه ازدواج موفق کرده باشم اونقدرا برام زجر آور نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط در حد چند ساعت ناراحت میشم و میرم تو فکر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اگه مجرد باشم یا ازدواج ناموفق کرده باشم اون وقته که با دیدنش نابود میشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا با این خبری که بنفشه بهم داد احساس میکردم باید اول مهر که میرم دانشگاه مهدی رو بازنش ببینم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه کم و بیش در مورد مهدی ازم سوال میپرسید و اطلاعات میخواست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم تو جواب بهش میگفتم بهت اطلاعات نمیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید اون راضی نباشه چیزی در مورد خودش وخانوادش بهت بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته بیشتر چیزایی که میپرسیدو بلد نبودم وبرای همین مجبور بودم یه جوری بنفشه رو بپیچونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا یه بار بهم گفت اسم بچه های داداشش محمد علی و هانیس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که چیزی نمیدونستم با حرف بنفشه تازه دوزاریم افتاد که مهدی دو تا بچه داداش داره و اون دختر بچه ای که اون روز تو کوچه دیدمش هم بچه داداششه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بنفشه گفتم بهت اطلاعات نمیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت این که اطلاعات نیست خودم دارم بهت میگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب من نه تاییدش میکنم نه ردش میکنم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه با این جور جواب دادنای من لجش میگرفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی منم چاره ای نداشتم جز اینکه همین جوری جوابشو بدم!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه بهم گفت چون مهدی داره تو درس بهش کمک میکنه وقتایی که بهش زنگ میزنه تو خونه بهش میگن کوشا جان پشتیبانت زنگ زده!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](آخه اون روزا یه تبلیغ تو تلویزیون نشون میداد که در مورد درس بود و مامانه به پسرش میگفت کوشا جان پشتیبانت زنگ زده)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حرف بنفشه کلی خندیدم و برام جالب بود که مهدی شده پشتیبان بنفشس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ماه رمضون یه سریال پخش میکرد که یکی از بازیگراش از نظر ظاهری شبیه مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار ریحانه بهم گفت این بازیگره چقدر شبیه مهدیه!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته خودمم تا حدودی این شباهتو احساس کرده بودم ولی وقتی ریحانه بهم گفت بیشتر حساس شدم واز اون روز به بعد هر وقت میخواستم سریالو ببینم خود به خود خندم میگرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته خود سریال خنده دار بود و منم وقتی میخندیدم برای اینکه بابا و مامانم شک نکنن وانمود میکردم که دارم به حرفای بازیگرا میخندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به ریحانه گفتم آخه اینم تشبیه بود که تو کردی!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه هر چند وقت یک بار عادت داشتم به مینا و ریحانه پیام بدم و بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آقا من مهدی رو میخوام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا هم بعضی وقتا دلداریم میدادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا مسخره بازی در می آوردن و...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا فکر میکردن من دیگه مهدی رو دوست ندارم و قیدشو زدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا یکی از پسرای کلاس به اسم سعید تو ترم ۶ رفتارای خاصی نسبت بهم پیدا کرده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا از فاصله ی یک کیلومتری منو میدید و صدام میزد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی رومو برمیگردوندم و بهش نگاه میکردم سلام میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتاراش برام واقعا خنده دار بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونستم چرا این جوری رفتار میکنه در صورتی که من بیشتر وقتا باهاش در حد یه سلام و علیک رابطه داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعید خیلی پسر زرنگی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار مینا بهم گفت به نظرت سعید آینده ی روشن تری داره یا مهدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم سعید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند وقتی در مورد سعید مسخره بازی در می آوردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا بهم میگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلسنگ!!!!بی احساس!!!!بی مرام!!!!!!خودشیفته!!!!!فراموشکار!!!!سست عنصر!!!!دمدمی مزاج!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعید داره تو دلت جا باز میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اون روزا واقعا رو سعید حساس شده بودم ولی نه در حدی که بخواد جای مهدی رو برام پر کنه!!!!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره مهر ماه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه کلاسا شروع شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه رفتن دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی بهم گفتن بیا بریم گفتم نمی آم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم میگفتن نکنه داری شوهر میکنی که اینقدر مشکوکی؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون طرف بی خبر میذاری و میری از این طرف هم نمیخوای بیای دانشگاه!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بشون گفتم نه هنوز اونقدر بی وفا نشدم که با وجود اینکه مهدی داره میاد دانشگاه بخوام شوهر کنم!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من دلم میخواست برای دیدن مهدی بازم صبر کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم باید صبرمو کامل کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین نمیخواستم اون روز برم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم تا شنبه صبر کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه مهدی رو تو دانشگاه دیده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم خبر دادن و گفتن مهدی خیلی به طرفمون نگاه کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر میکنیم داشت دنبال تو میگشت!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه هم گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه اولین روزی بود که میخواستم برم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو این ۵ ۶ ماه از نظر ظاهری خیلی تغییر کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر ضعیفی چشمام همیشه عینک میزدم ولی تقریبا از اول سال 87 بود که عینکو گذاشتم کنار و به جاش از لنز استفاده میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از عید بیشتر وقتا با روسری و چادر ملی میرفتم دانشگاه که تا قبل اون با چادر معمولی و مقنعه بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی بچه ها منو با این قیافه ی جدید نمیشناختن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو تابستون بازم تغییر کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لاغر شده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صورتم هم که ترم 6 به خاطر استفاده از یه دارو خیلی بد شده بود تو تابستون خوب شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در کنار این تغییر کردنا تو تابستون یه مقنعه ی طوسی هم خریده بودم که واقعا قیافمو عوض میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از وقتی ترم 6 تموم شد دیگه مینا و ریحانه منو ندیده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه که میخواستم برم دانشگاه هر چی مینا و ریحانه بهم گفتن بیا یه جا قرار بذاریم تا با هم بریم قبول نکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم دلم میخواد یهو همو ببینیم!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه میدونستم وقتی منو میبینن شوکه میشن!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه که رفتم دانشگاه اول ریحانه منو دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلی ذوق کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم که یکی دو ساعت بعد منو دید با ناباوری به ریجانه گفت این چقدر تغییر کرده!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز مهدی روندیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه هم رفتم دانشگاه ولی ندیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه هم رفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا بهم گفت که مهدی رو تو ایستگاه اتوبوس دیده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من ندیدمش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انگار باید دوباره سه شنبه میشد که ما همو ببینیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احتمال دادم سه شنبه ها کلاس داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون هفته ی قبل هم مینا و ریحانه روز سه شنبه دیدنش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره سه شنبه رسید...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
41

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"چرا گرفته دلت؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثل آنکه تنهایی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چقدر هم تنها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دچار یعنی عاشق[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وفکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه فکر نازک غمناکی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وصل ممکن نیست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هیشه فاصله ای هست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه عاشق تنهاست!"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه ساعت۲ کلاس داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس که تموم شد بلافاصله اومدم بیرون دانشکده و یه جا وایسادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا یه ربع بعد مهدی اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره انتظار تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدمش[/FONT]
تیپش شده بود کارشناس ارشدی!!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازش دور بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حواسش نبود و منو ندید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفت با یکی از استادا مشغول حرف زدن شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صبر کردم تا حرفش تموم شه برم خودمو سرراهش قرار بدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی همین طور داشت با استاد حرف میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 4 کلاس داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه کلاس نداشتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازشون خداحافظی کردم که برم سر کلاس ولی بی خیال کلاس شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم از کنار استاد و مهدی رد شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به استاد سلام کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد شروع کرد احوالپرسی کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی برگشت ببینه استاد داره با کی حرف میزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا منو دید تعجب کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دفعه ی قبل تو انجمن که منو دیده بود حدود یک سال گذشته بود و من خیلی تغییر کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من یه جور که انگار اصلا ندیدمش با استاد حرفمو تموم کردم وبعد سرمو پایین انداختمو ردشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم تو یکی از ساختمونای دانشگاه که تا حدودی از دانشکده فاصله داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از چند دقیقه که از ساختمون اومدم بیرون دیدم استاد نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط مهدی رودیدم که بیرون دانشکده وایساده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دور که منو دید رفت تو دانشکده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم رفتم تودانشکده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم تو انجمن علمی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم مهدی میاد از اون دور و بر رد میشه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در انجمنو نیمه باز گذاشتم و خودمو مثلا مشغول یه کاری کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه یکی در زد و اومد تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خوشرویی بهش سلام کردم و تبریک گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت سلام ممنون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالافاصله اشاره کرد به چشمای خودش و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عینکت کو؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم پرید!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم دیگه نمیزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لنز گذاشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی خنده ای کرد و گفت اوه اوه چه با کلاس!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کرد تو انجمن دنبال نشریمون بگرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه باقیمونده های نشریه رو همیشه تو انجمن میذاشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت فکر کنم آخرین شماره ی نشریه رو نداشته باشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرین شماره رو بهش دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از انجمن رفت بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه کم تو ذوقم خورده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم الان بعد از چند ماه که همو می بینیم باید خیلی حرف بزنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی مهدی زود رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم نشستم و مثلا شروع کردم به خوندن یه مطلب [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم به مهدی فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدم مهدی برگشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت میخوام چند تا دیگه نشریه بردارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب بیاین بردارید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کجاست؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به کارتون نشریه ها اشاره کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومد چندتا دیگشو برداشت و از انجمن رفت بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم چند دقیقه بعد از انجمن رفتم بیرون تا برم سوار اتوبوسا دانشگاه بشم و برم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه رو تو ایستگاه دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا تا منو دیدن تعجب کردن و گفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وا!!!!!!! مگه تو کلاس نداشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم دو درش کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاسو بیخیال مهدیو دیدم و با هم حرف زدیم!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جریانو برای هر دوتاشون تعریف کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تعجب کرده بودن که مهدی در مورد عینکم پرسیده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن ما مهدیو دیدیم که اومد بیرون دانشکده بعدش هم برگشت تو پس نگو اومده تو انجمن و داشتین با هم حرف میزدین؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه سه شنبه ها روزای قشنگی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه مهدی رو ندیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باید صبر میکردم تا هفته ی دیگه که دوشنبه و سه شنبه ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم وقتی مهدی رو می بینم در مورد محمد باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد وقتی از ریحانه خواستگاری کرد رابطه ی من و مینا هم باهاش تا حدودی صمیمی شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد خیلی دلش میخواست بدونه من و مینا به کی علاقه داریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا که یه بار با سوتی خودش لو داد که به محسن علاقه داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم جو گیر شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بدم نمیومد به محمد بگم که به مهدی علاقه دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته میخواستم وانمود کنم که مهدی ازم خواستگاری کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار ریحانه و مینا شروع کردن به مسخره بازی در آوردن و نشونه دادن به محمد که من به کی علاقه دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد روزی که من و مهدی موقع فارغ التحصیلی مهدی از هم خداحافظی کردیم نزدیک ما وایساده بود و مارا دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین شک کرده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نشونه هایی از مهدی داد و گفت خودشه؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فهمید مهدی رو دوست دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت واقعا پسر خوبیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت یکی از کسایی که واقعا به عنوان یه مرد میشناسمش همین مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه به محمد دروغ نگفته باشم بهش گفتم قضیه ی خواستگاری بینمون پیش اومده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد هم فکر کرد مهدی از من خواستگاری کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قضیه ی ریحانه و محمد بعد از یک سال و خورده ای به هم خورد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد برای ارشد دوباره دانشگاه خودمون قبول شد[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی و محمد هم که قبلا با هم دوست بودن دوباره شدن همکلاسی هم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من میخواستم به مهدی بگم که محمد قضیمونو میدونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا اون هم در جریان باشه و اگه محمد چیزی ازش پرسید سوتی نده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بنفشه هم اجازه گرفتم که اگه با مهدی حرف زدم قضیه ی کوشا جانو بهش بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنفشه اول قبول نمیکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت ممکنه مهدی فکر بدی در موردش کنه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی آخرسر با اصرار من قبول کرد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ماشین رفته بودم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماشینو دم در تو پارکینگ گذاشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم یه ذره پیاده روی کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساختمونی که توش کلاس داشتم تقریبا نزدیکای در دانشگاه بود و باید یه ده دقیقه ای پیاده روی میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم میرفتم که یه دفعه مهدیو دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](عجب شانسی)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی با دوستش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستش نابینا بود ومهدی دستشو گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی دیدمش یه سلام معمولی کردم و خواستم رد بشم که با یه لحن خاصی گفت من یه کاری باهاتون داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان کلاس دارید؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه فکری کرد وگفت خب هیچی!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم سر کلاس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همش تو این فکر بودم که یعنی چی کارم داره؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چی میخواسته بگه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس که تموم شد اومدم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم شاید مهدی اون دور و بر باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اون حالتی که گفت باهاتون کار دارم دلم لرزیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی صبر کردم نیومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم فردا سه شنبه همو میبینیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی قرار باشه بهم بگه میگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم فردا شب این موقع دیگه تکلیفم معلومه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینکه میاد سراغم یا نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه قرار باشه بیاد سراغم حتما فردا میاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باز هم با ماشین رفته بودم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماشینو دم در پارک کردم و این بار با اتوبوسا رفتم دانشکده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم مهدی برای اینکه پیدام کنه میاد طرف انجمن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم برم انجمن [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی کلید نداشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه چند روز قبلش کلیدو داده بودم به یکی از اعضای جدید انجمن و قرار بود خودم کلید بچه های سال قبلو بگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنبال مهدی میگشتم که خودمو یه جوری سر راهش قرار بدم تا اگه میخواد حرفی بزنه بزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیک کتابخونه وایساده بود و داشت با یکی از بچه ها حرف میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرعتمو تند کردم که بهش برسم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی همون موقع سوار ماشین شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو ندید و رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ناراحت شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم رفت جلوتر و تقاطعو رو دور زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحال شدم و خودمو سر راهش قرار دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرمو پایین انداختم که یعنی اصلا حواسم نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی تا منو دید زد رو ترمز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم هیچ عکس العملی نشون ندادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند متری ازمن دور شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرشو از شیشه ی ماشین بیرون آورد و صدام زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاش کردم و به طرفش رفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون طور که تو ماشین نشسته بود سلام و احوال پرسی کردیم و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من پرس و جو کردم فهمیدم امسال دانشگاه خودمون از طریق معدل اون گرایشی که میخواین برای ارشد بدین یه نفر بیشتر نگرفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی سال بعد حتما دو نفرو میگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون امسال تازه گرایشو آورده سال بعد که ظرفیت بیشتر کنه تعداد بیشتری از معدلیا رو هم میگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام جالب بود مهدی اینقدر رو قبول شدن من حساسه و رفته برام پرس و جو کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه مهدی میدونست درسم خوبه و امید دارم از طریق معدل برم کارشناسی ارشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحال بودم که رو قبولی من حساسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی باورم نمیشد اون کاری که دیروز ازش حرف زده بود همین باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی تو ذوقم خورد[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواست خداحافظی کنه و بره که [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم راستی باید یه چیزیو بهتون بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آقای فلانی (محمد) از جریان ما خبر داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کدوم آقای فلانی ؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم محمد آقا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاخ در آورده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت صبر کنید من الان میام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفت ماشینو پارک کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومد بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باور کنید من چیزی بهش نگفتم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من هیچ حرفی به هیچ کس نزدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم میدونم شما چیزی بهش نگفتید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودم گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی که تعجب کرده بود گفت خودتون گفتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای چی گفتید؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب دیگه یه شرایطی پیش اومد که گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت چه شرایطی ؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم بگید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آقای فلانی از یکی از دوستای صمیمی من خواستگاری کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین رابطه ی ما باهاش تقریبا صمیمی شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اه من خبر نداشتم آقای فلانی هم رفته خواستگاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم نگفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب دلیلی نداشته بگه چون هیچ چیز معلوم نبود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعدش هم که به هم خورد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت دقیقا چی بهش گفتید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم قضیمونو گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفته بهم بگید دقیقا چی گفتید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم ایشون فکر میکنن شما از من خواستگاری کردید و هنوز هم جریانمون ادامه داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی یه نفس راحتی کشید و با یه لبخند و شیطونی خاصی گفت طوری نیست!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه چیزی ازم پرسید میگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانوم فلانیو دوسش دارم!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازش خواستگاری کردم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من با این حرف مهدی قند تو دلم آب شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش واقعا دوستم داشت و ازم خواستگاری کرده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت محمد بهم گفته برای چی اومدی این دانشگاه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا به این دانشگاه علاقه داری؟؟؟؟؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بهش گفتم همه ی خبرا تو این دانشگاس!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت با این حرفم تازه شک محمدو بیشتر کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در صورتی که اون شاید داشته با طعنه این حرفو بهم میزده و من خبر نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلیل اینکه اومدم تو این دانشگاه اینه که چون تو شهر خودمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من قراره تو همین شهر زندگی کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو همین شهر کار کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس اگه برم یه شهر دیگه بالفرض کسی هم منو بشناسه و بخواد به من کار بده فایده نداره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون من باید آخرش برگردم تو شهر خودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی از دوستام هم بهم گفتن برو شبانه یه دانشگاه بهتر [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من قبول نکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم اول روزانه ی دانشگاه خودمونو میزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعدش هم شبانشو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره یکیشو قبول میشم که به لطف خدا روزانشو قبول شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم راستی شنیدم که پشتیبان شدید!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت پشتیبان چیه ؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم پشتیبان خانوم فلانی(بنفشه)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این تبلیغه رو می بینید که میگه کوشا جان پشتیبانت زنگ زده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی که به خانوم فلانی زنگ میزنید تو خونه بهش میگن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کوشا جان پشتیبانت زنگ زده!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کدوم تبلیغه؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون که میگه کوشا درست خوب شده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه اون که میگه کوشا جان پشتیبانت زنگ زده!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت تا حالا توجه نکردم و تبلیغشو ندیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت آره خانوم فلانی تو درس ازمن کمک خواست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رفته بودم سربازی وقتی برگشتم اولین کسی که بهم زنگ زد خانم فلانی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت دوستم اونو بهم معرفی کرد و گفت بهش کمک کنم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم چون خیلی به دوستم مدیونم برای همین قبول کردم به کسی که معرفی کرده کمک کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی شروع کرد از شرایط خودش تو سربازی گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اونجا جو بدی حاکم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خفقان بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اونقدر شرایط اونجا برام سخت بود که وقتی برگشتم خونه از شدت شرایط روحی بد پین کد گوشیمو یادم رفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اشتباهی وارد کردمو سیم کارتم سوخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مجبور شدم برم سیم کارت جدید بگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو مسئول یه قسمت خوابگاه کرده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا مثلا به بچه ها بگم این جا رو تمیز کنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این کارو کنید اون کارو کنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من هیچی بهشون نمیگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون بنده خداها به اندازه ی کافی دوری از خانواده و شرایط سخت اونجا رو تحمل میکردن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه من نمیخواستم بهشون دستور بدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت یه بار ناخنونام بزرگ بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو صف صبحگاه فرمانده تا منو دید بلند گفت گراز!!!!!!!!!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت اونقدر همه ازش وحشت داشتن که هیچ کس برنگشت ببینه به کی داره این حرفو میزنه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط دو نفری که کنار من وایساده بودن فهمیدن به من این حرفو زده!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حرف مهدی و اون گراز گفتنش خیلی خندنم گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم به نظر من سربازی دوران قشنگیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اگه پسر بودم دوست داشتم برم سربازی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت خواهر منم همینو میگه ولی مطمئن باشید اگه پسر بودید هیچ علاقه ای به سربازی رفتن نداشتید[/FONT]
گفت من تا قبل سربازی ارزش شهیدا رو نمیدونستم
ولی از وقتی رفتم سربازی فهمیدم این شهیدا واقعا برای مملکت زحمت کشیدن

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم راستی خانوم فلانی(بنفشه) فکر میکنه ما فامیلیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت از کی شنیده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خودم بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت چرا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب دیگه باید میگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار هم از من پرسید اسم بچه های داداش شما محمدعلی و هانیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهت اطلاعات نمیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت این که اطلاعات نیست خودم دارم میگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم گفتم خب در هر حال من نه تاییدش میکنم نه ردش میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی که تعجب کرده بود گفت ما تو کل فامیلمون کسی به اسم هانیه نداریم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی شما چه جواب جالبی بهش دادید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب چون اسم بچه های داداشتونو نمیدونستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این جوری گفتم که شک نکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اسمشون محمد مهدی و نازنینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه کسی ازتون پرسید بدونید[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی وقتی فهمید هفت ترمه قراره تموم کنم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت بیرون دانشگاه هیچ خبری نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا اینقدرعجله دارید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خب من درسم تموم میشه ولی ترم ۸ بازم میام دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون عضو انجمن هستم وباید کارای انجمنو انجام بدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت فکر میکنید میاد دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی وقتی فارغ التحصیل بشید دیگه حال و حوصله ی اومدن به دانشگاهو ندارید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت برای کارای فارغ التحصیلی که رفته بودم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه پسره کنارم وایساده بود وقتی کارتشو سوراخ کردن انگار باورش نمیشد گفت یعنی تموم شد؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت وقتی کارت دانشجویتونو سوراخ میکنن انگار قلبتونو سوراخ میکنن!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت یکی از درساتونو حذف کنید و ترم بعد هم بیاید دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم نه میخوام همون هفت ترمه تموم کنم
[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی خیلی برام حرف زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر اون حرف میزد و من گوش میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وسط حرف زدنش هم بند کفشش باز شده بود و داشت اونو میبست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا یک ساعتی با هم حرف زدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون حرفی که من دلم میخواست از زبونش نشنیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی ازش خداحافظی کردم خیلی دلم گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کردم از دانشکده تا دم در دانشگاهو پیاده برم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی که تنها بودم پیاده روی تو دانشگاه خیلی دلگیر بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه با خودم میگفتم شاید مهدی منو ببینه و سوارم کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هر چی رفتم مهدی نیومد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بغض کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم واقعا همه چیز تموم شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم به آخر خط رسیدم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
42 [FONT=arial, helvetica, sans-serif]

دلم گرفته بود
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم راه میرفتم و تقریبا نزدیکای دردانشگاه رسیده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناامید از همه جا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از همه کس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه لحظه به خودم اومدم و گفتم چت شده؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا اینقدر ناامیدی؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز که مهدی تازه اومده دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز که تو فارغ التحصیل نشدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس میشه بازم به برگشتنش امیدوار باشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره یه امیدی تو من زنده شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره به برگشتنش امیدوار شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای برگشتنش دعا کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خدایا اگه صلاحمون بهم رسیدنه محبت منو به دلش بنداز تا بیاد سراغم[/FONT]
حالم خوب شده بود
خوشحال بودم که این بار هم با امید خودمو راضی کردم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دم در دانشگاه یکی ازدوستای مهدی رو دیدم که با حالت منتظر وایساده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس کردم باید منتظر مهدی باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه خونشون هم مسیر مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم مهدی هنوز تو دانشگاس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون اصلا تو راه برگشت ماشینشو ندیدم که بیاد رد شه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمم ماشینمو گذاشته بودم دم در دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم سوار ماشین شدم و منتظر شدم تامهدی بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم این آخرین باره که دیگه این جوری منتظرش میشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه نمیخوام وقتمو برای این جور منتظر شدنش بذارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی منتظر شدم مهدی نیومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زنگ زدم به مینا و براش تعریف کردم چه حرفایی بینمون رد و بدل شه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی مینا شنید که مهدی گفته خانوم فلانیو دوسش دارم و ازش خواستگاری کردم کلی ذوق کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]براش عجیب بود که مهدی همچین حرفی زده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتیم باهم حرف میزدیم که یه دفعه برام یه پیام اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین جور که داشتم با مینا حرف میزدم رفتم سراغ موبایلم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شماره ی نا آشنا بود که این شعرو فرستاده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"حرفهای ما هنوزناتمام [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا نگاه میکنی وقت رفتن است...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آی ای دریغ و حسرت همیشگی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناگهان چقدر زود دیر میشود"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا که از اون طرف گوشی صدای پیامو شنیده بود بهم گفت کیه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم یه شماره ی نا آشناس که یه شعر فرستاده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعرو براش خوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت خب ازش بپرس شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بی خیال مینا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینا پیامای اشتباهیه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولش کن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](آخه من یکی دوبار پیامای اشتباهی با شماره ی نا آشنا برام اومده بود که چون متوجه میشدم اشتباهیه بهش محل نمیذاشتم و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی به طرف نمیگفتم اشتباه فرستادید)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا بهم اصرار کرد ازش بپرسم کیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم پیام دادم وپرسیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشید شما؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ومنتظر جواب شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با مینا حرفمو تموم کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت به من خبر بده چه جوابی برات میفرسته [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازهم خداحافظی کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شعر با شماره ی نا آشنا چند بار دیگه هم برام اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام عجیب بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه شماره ای که پیام داده بود تقریبا شبیه همون شماره ای بود که ریحانه یه بار از تلفن عمومی دانشگاه به مهدی زنگ زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی همون شماره ای که فکر میکردیم شماره ی مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اون شماره رو تو گوشیم داشتم و حفظ کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم میگفتم نکنه مهدی باشه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا شعری که فرستاده بود با حال و هوای اون روز و حرف زدنمون به هم میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی هم که شعر چند بار فرستاده شد مطمئن شدم اشتباهی نیومده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظربودم ببین چه جوابی بهم میده که این شعرو فرستاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"من از دیارحبیبم نه از بلاد غریب"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کردم بنفشس که داره مسخره بازی در میاره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم بفشه تویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت مگه مسابقه بیست سوالیه نه بنفشه نیستم! ولی نزدیک شدی![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حوصله ی سوال پرسیدنو نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم هر وقت دوست داشتید خودتون بگید[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]!!!!!!!!!!!!!!!!منم فامیلتون مهدی...!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این پیامشو خوندم باور نشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم شاید کسی داره باهام شوخی میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم مدام بهم پیام میاد که چی شد؟؟؟ [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شخص جوابتو داد؟ [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]کی بود؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جواب مینا رو نمیدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون خودمم هنوز مطمئن نبودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه تو تابستون شماره ی مهدی رو از محمد گرفته بود که برای یه کار درسی به مهدی زنگ بزنه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به منم گفته بود که شماره ی مهدی رو داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به ریحانه پیام دادم و ازش خواستم شماره ی مهدی رو بهم بده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت تا ندونم برای چی شماره رو میخوای بهت نمیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش اصرار کردم ولی شماره رو نداد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت برای چی میخوای؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من بهش نمیگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخر سرشماره ای که برام پیام داده بودو براش فرستادم و گفتم فقط بهم بگو همین شمارس یانه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جواب داد نه 4 تا شماره ی آخرش فرق داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیالم راحت شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فهمیدم اون شخص مهدی نبوده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش پیام دادم و گفتم شوخی جالبی بود!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امرور که باهم حسابی حرف زدیم حس کردم چقدر عمر داره زود میگذره دلم گرفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم چی شد اس ام اس زدم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی به هر حال شرمنده اگه ناراحت شدی[/FONT]
بعدش هم دوباره پیام داد و گفت راستی نگران نباش شمارتو خیلی رندانه از خانوم فلانی (بنفشه)گرفتم بازم شرمنده
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم یعنی این کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید امروز که من با مهدی حرف زدم کسی ما رو دیده والان داره سر به سرم میذاره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون موقعا بود که ریحانه بهم زنگ زد و گفت برای چی شماره رو میخواستی؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش هیچی نگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین جوری داشت اصرار میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره بهش گفتم یه نفر بهم پیام داد و گفت مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم ببینم خودشه که تو گفتی شماره ی مهدی این نیست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه تا اینو شنید گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من بهت دروغ گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شماره ی مهدی همینه که برام فرستادی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بدنم شروع کرد لرزیدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گریم گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه مدام میپرسید مهدی چی بهت گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش میگفتم توروخدا گوشیو قطع کن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوام چیزی بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه اصرار میکرد ولی من اون موقع اصلا شرایط روحی خوبی نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم نمیخوام خودم گوشیو قطع کنم که بهت بربخوره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس خودت قطع کن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اصرار من گوشیو قطع کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دلم گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم نمیشد مهدی باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین جور داشتم گریه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبلاهمیشه به این فکرمیکردم که کاش یه روز یه پیام با یه شماره ی نا آشنا برام بیاد و وقتی ازش میپرسم کیه بهم بگه مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه وقتی آهنگ پیام از گوشیم بلند میشد با خودم میگفتم کاش مهدی باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه به این امید میرفتم سراغ گوشی که مهدی برام پیام فرستاده باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا دقیقا اون اتفاق افتاده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون قانون جاذبه ای که ازش حرف میزنن واقعا تو اون لحظه برای من اتفاق افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امشب وقتی برام پیام اومد چون داشتم با مینا حرف میزدم اصلا حواسم نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی اصلا با امید نرفتم سراغ گوشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا بعضی اتفاقا تو لحظه ای برای آدم می افته که آدم اصلا به اون موضوع فکر نمیکنه و اصلا حواسش نیست[/FONT]
گریه میکردم
گریه ی خوشحالی و گریه ی ناراحتی
خوشحال از اینکه بالاخره مهدی برام پیام فرستاد و ناراحت از اینکه چرا پیام فرستاده؟
وقتی این همه منتظر برگشتنشم و نمیاد سراغم برای چی باید بهم پیام بده؟
چرا رابطمونو تبدیل کرد به یه رابطه ی اس ام اسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم اشک میریختم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آره خیلی زود میگذره [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وکسی باور نمیکنه [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو سال گذشت...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](آخه از روزی که من و مهدی برای اولین بار با هم حرف زدیم تقریبا دوسال گذشته بود)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت واقعا خیلی زود گذشت باورم نمیشه تا به حال به عمرم اینقدر دلم نگرفته بود ناگهان چقدر زود دیرمیشود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من دلم گرفته!!!!!!! [/FONT]دلم عجیب گرفته!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جواب داد که [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دیگه چرا؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم چون منم آدمم!![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط آدمان که گاهی وقتا دلشون به وسعت زمین و آسمون میگیره!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی برام این شعرو فرستاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"شب صحبت غنیمت دان(دانیم) که بعد از روزگار ما[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش جواب دادم که[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"سنگ در برکه می اندازم و میپندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با همین سنگ زدن ماه به هم میریزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کی به انداختن سنگ پیاپی در آب[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماه را میشود از حافظه ی آب گرفت"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی قشنگ بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی فهم منظور شعرت نیاز به دکترای ادبیات داره یه چیزی در حد سیکل بگو!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وضعیت روحیم بهتر شده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم که از جریان باخبر شده بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو تایی با ریحانه داشتن بهم پیام میدادن و میگفتن مهدی چی بهت گفت؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهشون گفتم مهدی برام پیام فرستاد!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن کوفت! زهرمار! اینو که خودمون میدونیم!!!!!!![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چی بهت گفت؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون طرف دوتاییشون تلفنی داشتن با هم حرف میزدن و قضیه ی پیام دادن مهدی به منو تحلیل و تفسیر میکردن [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازاین طرف هم مدام به من پیام میدادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیاماشون شبیه هم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خندم گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه همون موقعا این شعرو برام فرستاد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گرکه در خویش شکستیم صدایی نکنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پر پروانه شکستن هنر انسان نیست[/FONT]
گرشکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیدم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم"
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیت اول این شعرو برای مهدی فرستادم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی جواب داد که[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بر درش برگ گلی میکوبم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روی آن با قلم سبز بهار [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینویسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانه ی دوستی ما اینجاست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که دیگر نپرسد سهراب [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانه ی دوست کجاست؟"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا قبلا برام یه شعر برام خونده بود که احساس کردم تو جواب این شعر مهدی به درد میخوره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از مینا خواستم شعرو برام بفرسته[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعرش این بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خبری از دل پر درد گل یاس نداشت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باید این طور نوشت:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زندگی اجبار است ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زندگی در گرو خاطره هاست...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خاطره در گرو فاصله هاست... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فاصله تلخ ترین حادثه هاست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این شعرو برای مهدی فرستام اون هم جواب داد که[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"خدای اطلسی ها با تو باشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پناه بی کسی ها با تو باشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام لحظه های خوب یک عمر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به جز دلواپسی ها با تو باشد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعدش یک جوک فرستاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"یه روز کبریته سرش رو میخارونه آتیش میگیره"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هم زمان با مهدی داشتم به مینا و ریحانه هم پیام میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعرایی که مهدی برام میفرستادو برای اونا میفرستادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر سه تاییشون داشتن برام پیام میفرستادن[/FONT]
شب شعر راه انداخته بودیم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم قاطی کرده بودم که به کی جواب بدم[/FONT]
جواب هرنفرو بعد از کلی وقت میدادم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه دوست داشتی و تونستی برو ماهو ببین خیلی قشنگه [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشید اگه مزاحم درس خوندت شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من احساس کردم مهدی دیگه میخواد خداحافظی کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوسال با خودم کلنجار رفتم که شمارتو از کسی نگیرم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مبادا تو دلتنگیام وسوسه شم بهت زنگ بزنم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با پیامی که امشب دادی کار اشتباهی کردی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخواستم جواب بدم ولی دلم گرفته بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی قراره به هم نرسیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]باید اونقدر رابطمون کم بشه که به هم عادت نکنیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس کاری نکن که فراموش کردنت برام سخت بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جواب داد که [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی به نظر خودم اینکه امشب پیام دادم کار خوبی بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون منم مثل تو خیلی وقت بود میخواستم شمارتو پیدا کنم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی تحمل میکردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی امشب کاسه ی صبرم لبریز شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم ازت خواهش میکنم ازاین به بعد دلتنگیاتو به کسی بگو که میخوای باهاش ازدواج کنی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت قبل از این که بگی خودمم به همین موضوع فکر میکردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین دل به دریا زدمو دلتنگیامو به تو گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم ولی ما همچین قراری نذاشته بودیم؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونم ولی حالا که میتونیم راجع به این موضوع حرف بزنیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته اگه تو هنوز موافق باشی و تو دلت جایی داشته باشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم چرا نظرت عوض شده؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نظرم عوض نشد فقط بعد از دوسال جرات پیدا کردم حرف دلمو بزنم و دلیلای خاص خودمم داشتم که نمیشه با پیام گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بهتر بود رودررومیگفتی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من این جور رابطه ی اس ام اسیو دوست ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم رابطه ی اس ام اسی امروز دوست ندارم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]راستش میخواستم بگم ولی نگفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون نمیدونستم که هنوز نظر قدیمتا داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی داشت با زبون بی زبونی ازم خواستگاری میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون لحظه ها بود که مینا برام پیام داد و گفت ازت خواستگاری نکرد؟؟؟؟[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا پیام دادم و گفتم خواستگاری هم کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا که معلوم بود باورش نشده گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگو به خدا؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وای راست میگی؟ [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]داری شوخی میکنی؟ [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز دارین حرف میزنید؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از ناباوری مینا خندم گرفته بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم هنوز داریم حرف میزنیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خدای به خدای به خدا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت زود جوابشو ندیا یه ذره ناز کن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم رو پشت بوم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم خواستگاری کردن اون و جواب دادن من بهش وقتی باشه که زیر آسمون باشم وماهو ببینم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم یه ذره ناز کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی دوباره پیام داد و گفت هنوز نظر قدیماتو داری؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه ذره منتظرش گذاشتم و بعد تو جواب به جای بله گفتن براش این شعرو فرستادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جواب داد که[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زدم این فال و گذشت اختر وکار آخر شد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو جواب براش این شعرو فرستادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گفتم به وصل رویت خواهم رسید روزی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت اگه میشه چیزی از این موضوع به کسی نگو تا بین خودمون قطعی بشه[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این پیامو داد خندم گرفت[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بنده خدا نمیدونست مینا و ریحانه با من آنلاینن وهمه چیزو فهمیدن [/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم باشه[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخواستم فکرکنه همون لحظه که به من پیام داده من از هولم به دوستام گفتم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین باید تو یه فرصت مناسب شرایطو براش توضیح میدادم و میگفتم دوستام چجوری متوجه ی قضیه شدن[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی خوشحال بودم که مهدی اومده سراغم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی شعری که براش گفته بودم و تو شب شعر خونده بودم مدام میومد تو ذهنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعری که توش از برگشتنش حرف زده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم اگه دوست داشتی سی دی شب شعر امسالو بگیر و ببین [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت از کی بگیرم؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دوستای مهدی بود که تو شب شعر خیلی بهمون کمک کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم فکر کنم آقای فلانی سی دی رو داشته باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از پیام فرستادن خسته شده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فردا صبح هم ساعت 8 کلا س داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم اگه دیگه کاری نداری شب به خیر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شرمنده مزاحمت شدم ولی ارزششا برام داشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب به خیر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو پشت بوم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]سجده ی شکر به جا آوردم[/FONT]
آخه بعد از یک و سال چند ماه خدا یکی از دعاهای منو مستجاب کرده بود
احساس کردم واقعا خیر و صلاحمون به هم رسیدنه
خیلی خیلی خوشحال بودم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت از 12 گذشته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم تو اتاقم و خوابیدم[/FONT]
سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۷ برای من یکی از قشنگترین روزای زندگیم بود...
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آوا جان ببخش وسط داستان پست دادم

الان رسیدم به قسمت 86

با هر قسمتی که می خونم هر چی فحش بلدم نثاره این پسره کردم

واقعا اعصابم خورده

متاسفانه این جور پسرا کم هم نیستن عاقبتشونم مثه روز روشنه

باید بگم دختره هم مقصر بوده که شرایط سو استفاده رو فراهم کرده

اگه همون موقع محکم سر حرفش بود و کاراشون به خانواده ها می کشید این 3 سال بازی نمی خورد

دختره داره تاوانه اشتباه و سادگیشو پس میده

البته یه توضیح هم بدم

بر عکس این قضیه رو هم دیدم که دختری پسری رو بازی میده تهش میگه نمی خوامت

در کل باید بگم " خشت اول گر نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج "

امیدوارم همه ی کسانی که این داستانو خوندن بتونن عبرت بگیرن

از تو دوست عزیزم هم ممنونم

جز بهترین مدیران و دلسوز ترین مدیران این باشگاه هستی و همه دوستت داریم

موفق باشی

یا حق
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
ممنون زینب جان امیدوارم همیشه در خدمت باشم
شما و بقیه دوستان خیلی لطف دارید
امیدوارم تا زمانی که مسئولیت این مدیریت دارم بهترین تالار باهم بسازیم
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام میشه یکی خلاصه اشو بگه؟؟؟سردرد شدم از بس زل زدم به مانیتور بهم میرسن؟؟؟؟؟

تهش معلوم میشه پسره از همون اولی که نامه ی دختره رو گرفته نگو پدر سوخته خودش دوس دختر داشته

خیر سرشم دوس دخترشو دوس داشته

با این حال نه تنها این دختره بیچاره بلکه یکی دیگه رو هم اینجوری بازی میده و از احساسشون سو استفاده می کنه

تا اینجا که من خوندم پسره میره خواستگاری دوس دخترش الکی به این یکی دختره میگه نمیتونم ازدواج کنم چون مامان بزرگم وصیت کرده باید با یکی از فامیلامون ازدواج کنم

اینجوری دختره رو میپیچونه /

نمیدونم اینجور آدما مشکل روحی دارن چجوریه
به نظر من بیچاره همون دوس دخترشم که رفته خواستگاریش

حتما بعد ازدواجم باز میخواد سراغ زن های دیگه بره
 

vleila

عضو جدید
سلام
ببخشید که وسط داستان پست میزارم .منم وقتی این داستانو تا آخر خوندم تا چند روز اعصابم خورد بود.
اما الان فک میکنم فقط پسره مقصر نبوده.
این دختر انقد خودشو کوچیک کرده و دنبال اون پسر رفته که طرفم خودشو محق دونسته هر جوری که دوس داره باهاش برخورد کنه.
هیچ آدمی ارزش اینو نداره که آدم بخاطرش انقدر خودشو لجن مال کنه
در ضمن مرسی به خاطر اینکه داستانو اینجا گذاشتید:gol:
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
ببخشید که وسط داستان پست میزارم .منم وقتی این داستانو تا آخر خوندم تا چند روز اعصابم خورد بود.
اما الان فک میکنم فقط پسره مقصر نبوده.
این دختر انقد خودشو کوچیک کرده و دنبال اون پسر رفته که طرفم خودشو محق دونسته هر جوری که دوس داره باهاش برخورد کنه.
هیچ آدمی ارزش اینو نداره که آدم بخاطرش انقدر خودشو لجن مال کنه
در ضمن مرسی به خاطر اینکه داستانو اینجا گذاشتید:gol:
ببخشید وسط داستان ولی

گاهی عشق کاری با دل آدما میکنه که هیچی رو نمیبینن و هیچی براشون نمیمونه

ولی هیچ چیزی ارزش اینو نداره که آدم غرورشو لگد مال کنه

من یه داستان واقعی میدونم که هزار بار ازین ماجرا بد تره و غم انگیز تر
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
43

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهی دانشگاه شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه تو اتوبان بودم که صدای پیام از گوشیم بلند شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حدس زدم مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه کسی معمولا ساعت هفت و نیم صبح برای من پیام نمیفرستاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جا کنار زدم و پیامشو خوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نوشته بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آقای فلانی میگه من سی دی رو ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم طوری نیست خودم سی دی رو برات جور میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نه هر جور شده گیر میارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم چقدر براش مهمه که کله صبح به اون بنده خدا گفته سی دی رو میخواد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از شدت خوشحالی تا ریحانه رو دیدم بغلش کردم وگفتم دیدی بالاخره صبرم نتیجه داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدی بالاخره اومد!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه هم به خاطر من خیلی خوشحال بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون اون و مینا میدیدن چطور انتظار برگشتن مهدی رو دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ریحانه کلاس ساعت 10 رو بی خیال شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتیم یه جا تو ماشین نشستیم و من براش همه ی اتفاقات دیروزو و دیشبو تعریف کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه شروع کرد ازم فیلم بگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اینا برات خاطره میشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به ریحانه گفتم چرا دیشب بهم شماره رو نمیدادی؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آخه تو چند روز قبل به من گفتی که دلت گرفته وحالت خوب نیست [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترسیدم بخوای کار دست خوت بدی و به مهدی زنگ بزنی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین شماره رو نمیدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ریحانه داشتیم حرف میزدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی پیام داد که کی وقت داری با هم وعده کنیم و حرف بزنیم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم تو اون هفته دوشنبه یا سه شنبه[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در صورتی من اصلا دوشنبه و سه شنبه وقت نداشتم ولی برای اینکه جلوی مهدی هول بازی در نیارم بهش گفتم دوشنبه و سه شنبه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعدش پیام داد وگفت الان جایی هستی بتونم بهت زنگ بزنم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از ریحانه معذرت خواهی کردم و گفتم مهدی میخواد زنگ بزنه میشه بری بیرون ماشین؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه از ماشین رفت بیرون و گفت من میرم سلف کارت که تموم شد بیا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دیشب تا حالا همش فکر میکردم تو خواب وخیالم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا خیالاتی میشدم که نکنه این شخص که داره بهم پیام میده مهدی نباشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی زنگ زد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداشو که شنیدم دلگرم شدم که خودشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت به نظرم یه بار خیلی کلی واساسی با هم حرف بزنیم بقیه حرفا رو هم بذاریم بعد ازامتحان ارشد تو [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفشو قبول کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این دقیقا همون نظری بود که خودم داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من خبرت میکنم که چه روزی بریم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی خیلی به فکر امتحان ارشد من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در صورتی که اون روزا من اصلا برای ارشد درس نمیخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به فکر امتحان ارشد بودم ولی بازگشت دوباره ی مهدی به دانشگاهمون هواییم کرده بود وامید به معدل برای ورود به ارشد هم حسابی تنبلم کرده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی از شماره ی خونشون بهم زنگ زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شماره ای که همیشه دلم میخواست داشته باشم[/FONT]
آخه چون خیلیا فکر میکردن من و مهدی فامیلیم میترسیدم یه روز یکی بهم بگه شماره خونشونو بده اون وقت نمیدونستم کار کنم؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دوباری هم به 118 زنگ زدم ولی چون اسم باباشو نمیدونستم بهم میگفتن نمیتونیم شماره بدیم که آخر سر با اصرارای من شماره رو میدادن[/FONT]
البته اسم باباشو بعدا کشف کردم
طریقه ی کشفش هم اینطوری بود که یه بار فامیلی مهدی رو تو سیستم کتابخونه زدم
یکی از کتابایی که تو سیستم اومد کتابی بود که باباش نوشته بود
آخه من شغل باباشو میدونستم
باباش از طریق ادارشون یه کتاب نوشته بود
وقتی اسم کتاب و اون اداره و فامیلی مهدی رو دیدم حدس زدم باید باباش باشه
از اونجا بود که اسم باباشو فهمیدم
یه بار زنگ زدم ۱۱۸ و اسم وفامیل باباشو گفتم وشماره رو گرفتم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شماره ای که 118 بهم داده بود تو گوشیم بود [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی با شماره ای که مهدی از اون زنگ زد فرق داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تعجب کردم ولی به هر حال مهم این بود با زنگی که مهدی بهم زد شماره خونشونو فهمیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اینکه با مهدی خداحافظی کردم میخواستم برم سلف که مهدی برام این شعرو فرستاد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گر مانده ام خموش خدا داند و دلم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خوندن شعرش کلی ذوق کردم ولی جوابشو ندادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم بذار بفهمه هر وقت شعر میفرسته حتما نباید جوابشو بدم[/FONT]
بعد ازناهار با ریحانه رفتیم یه جا و شروع کردیم صدامونو ضبط کنیم
من تو ضبط همین آخرین شعرو که مهدی برام فرستاد میخوندم
درست و حسابی هم حفظش نکرده بودم و قاطی میخوندم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ریحانه رفتیم سر کلاس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این پیام مهدی که نوشته بود "[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان جایی هستی بتونم بهت زنگ بزنم" همین طور داشت برام میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دیشب تا حالا موبایلای هر دوتامون قاطی کرده بود وهمین طور پیامای تکراری میفرستاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی پیام دادم و گفتم این پیامت صد بار اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اتفاقا پیامای تو هم هر کدومش ده بار میاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیامای تکراری شده بود اسباب خنده ی هر دوتامون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سر کلاس بنفشه پیشم نشسته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس کردم حساس شده که چرا من همین جور دارم به گوشیم نگاه میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه گوشیمو رو بی صدا گذاشته بودم وتو کیفم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند دقیقه یک بار گوشیمو از تو کیف در می آوردم و بهش نگاه میکردم ببینم مهدی پیامی نفرستاده؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که البته همش همون پیامای تکراری برام میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من مهدی رو به فامیلیش تو گوشیم ذخیره کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی دیدم بنفشه حساس شده همون موقع فامیلی مهدی رو حذف کردم و به جاش اسم فریبا رو ذخیره کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا وریحانه عادت داشتیم برای پسرایی که زیاد ازشون اسم میبریم یه اسم مستعار بذاریم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا کسی که اون دور و بره نفهمه داریم در مورد کی حرف میزنیم[/FONT]
اسم مهدی رو هم گذاشته بودیم فریبا
ریحانه این اسمو برای مهدی انتخاب کرد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به زبون همگی عادت کرده بودیم به جای اسم مهدی یا فامیلیش بگیم فریبا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند باری با همین اسم مستعار گذاشتنا سوتی های وحشتناکی میدادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا میگفتیم فریبا نرفت سربازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اسم فریبا رو تو گوشیم ذخیره کردم چند دقیقه بعد احساس کردم نمیتونم با این اسم تو گوشیم ارتباط برقرار کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه یه جوری بود!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون فامیلی مهدی بیشتر به دلم میچسبید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین دوباره فامیلیشو ذخیره کردم و این بارحواسمو جمع کردم که بنفشه چیزی نفهمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته خیلی بهتر بود یه اسم مستعار براش تو گوشیم بذارم ولی هر چی فکر کردم دیدم چیزی که دل چسبم باشه پیدا نمیکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از دانشگاه رفتم خونه ی مینا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه مینا اون روز نیومده بود دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا دم در خونشون رسیدم مهدی پیام داد و گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند تا کتاب تست ارشد برات جور کردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودت نمیخواد کتاب بخری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه ی مینا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی خوشحال بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم برای مینا تعریف کنم دقیقا چه اتفاقاتی افتاده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا تا منو دید گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گریه هات تموم شد؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره بابا اون که همون دیشب تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت چت شده بود چرا گریه میکردی؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا