تفسیر سوره شمس

1355nm

عضو جدید
تبیین كننده پیوند انسان ، اختیار ، آزادی ، دمكراسی
سوره شمس از سور مكی قرآن می باشد که در 15 آیه در 13 سال مرحله اول حرکت محمد یعنی دوران مكی بر محمد نازل شد ه است آنچنانکه قبلا هم مطرح شد دوران 13 ساله حضور محمد در مکه و دوران 10 ساله حضور محمد در مدینه دو زمان تقویمی یا دو سکونت مکانی در دو قریه مکه و مدینه نمی باشد بلکه بالعکس دو مرحله از یك استراتژی واحد می باشد ( که در آیه 25 سوره حدید این دو مرحله بصورت مرحله بینه و قیام مطرح میکند: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ )و ما آنرا بصورت دو مرحله :اول - مرحله سازمان گری دوم - مرحله سازماندهی محمد مطرح می کنیم مقصود از مرحله سازمان گری ایجاد جنبش اجتماعی برپایه خودآگاهی اعتقادی) توحید و معاد ) توسط کتاب و خودآگاهی اجتماعی (انتقال آگاهی از جامعه طبقاتی مکه با حاکمیت طبقه تجار و برده دار قریش و دارالندوه به درون خودآگاهی طبقه محروم برده تحت سلطه آنها توسط میزان ) شکل می گیرد و منظور از مرحله سازماندهی محمد ایجاد جامعه جهانی و تاریخی مدینه النبی محمد در مدینه می باشد البته اگر مراحل كلی استراتژی محمد را بصورت سه فرایند
آگاهی بخش
رهائی بخش
عدالت طلبانه

درآوریم بی شك مرحله 13 ساله حرکت مكی محمد مرحله آگاهی بخش می باشد و مرحله ده ساله حرکت مدنی محمد که از سال دوم هجرت شروع شد مرحله رهائی بخش می باشد و مرحله سوم که مضمون كلی تمامی نهضت محمد از سازمان گری و سازماندهی تشکیل میداد مرحله عدالت طلبانه تشکیل میدهد. در مرحله اول یعنی مرحله آگاهی بخش پیامبر بدون هیچ گونه برخورد فیزیکی یا نبرد رهائی بخش و جنگ طبقاتی بصورت تدافعی و مخفیانه فقط در شکل تبلیغ با ایجاد خودآگاهی اعتقادی برپایه معاد و توحید توسط وحی یا کتاب حرکت خود را پیش می برد. ولی در مرحله ده ساله مدنی بود که آیه جنگ - اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا ( سوره حج - آیه 39 ) اولین آیه شروع نبرد با طبقه حاکمه مکه بر محمد نازل شد و با این آیه محمد نخستین نبرد رهائی بخش که همان جنگ بدر بود با طبقه حاکمه مکه از سر گرفت و در همین جنگ بدر نخستین نبرد رهائی بخش محمد بود که محمد آن فرمان تاریخی خود را بر مسلمین عرضه كرد که : بجای كشتن برده ها ی صف دشمن که توسط قریش بعنوان سپر انسانی جلو صف قرار گرفته بودند جگر گوشه های قریش که در عقبه سپاه قرار داشتند بكشید )و علت اینکه مدت زمان این مرحله ( مرحله آگاهی بخش ) یعنی 13 سال مکه محمد از جمع دو مرحله دیگر) رهائی بخش و عدالت طلبانه حركت محمد یعنی یعنی 10سال حركت مدنی بیشتر شد نشان دهنده عمده بودن جایگاه نهضت آگاهی بخش محمد بر دو نهضت رهائی بخش و عدالت طلبانه او می باشد چرا که تمامی فوندانسیون های دو مرحله رهائی بخش و عدالت طلبانه در مرحله آگاهی بخش بسته میشود البته مرحله عدالت طلبانه استراتژی محمد بموازات تكوین و رشد نهضت محمد شكل می گرفت و از نظر زمانی خود مرحله ای مستقل مانند دو مرحله قبل نبود چرا که در یك نگاه كلی خود نهضت آگاهی بخش و نهضت رهائی بخش محمد مضمون عدالت طلبانه داشت که قرآن در همان آیه 25 سوره حدید این حقیقت با بیان لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ مطرح می كند.
انسان و هدفداری
آنچنانکه قبلا هم مطرح شد تکیه پیامبر و وحی در مرحله آگاهی بخش و سور مكی بر هدفداری جهان استوار بود بدین صورت که این جهان و هستی باطل نیست.
رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً ( سوره آل عمران – آیه 191 ) یا هستی و وجود عبث نیافریدیم.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ ( سوره مومنون - آیه 115 ) یا هستی بر پآیه توحید استوار می باشد نه بر پایه تفاوت و شرك.
مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ ( سوره ملک – آیات 3 و 4 ) و در كادر هدفداری هستی بود که محمد می كوشید دومین پایه حركت خود که هدفداری خلقت انسان بود تبیین نماید مثل :شما انسان ها خلق كردیم تا با عمل شما را بیازمائیم.
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ( سوره ملك – آیه 2 )
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ( سوره الذاریات – آیه 56 )
بعبارت دیگر محمد از اصل هدفداری وجود و هستی سعی میكرد نگاهها را متوجه اصل هدفداری انسان بكشاند نه بلعكس و بر پایه اصل هدفداری انسان بود که اصل معاد ( که از نظر قرآن مختص انسان می باشد) مطرح گردید بنابراین طرح اصل معاد از نظر پیامبر و وحی برای هدفدار كردن انسان می باشد و طرح توجه به طبیعت و هستی در شكل كلی یا جزئی ان برای توجه به هدفداری هستی و وجود می باشد و هدفداری طبیعت هم خود هدف نمی باشد بلکه بلعكس برای طرح هدفداری انسان می باشد و در همین راستا استکه می بینیم در سور مكی محمد دو دسته آیات مطرح میگردد :
دسته اول سوری که محمد در آن تلاش می كند تا نگاه ها را متوجه طبیعت كند و از ان اصل هدفداری طبیعت تبیین نماید و از هدفداری طبیعت به هدفداری انسان برسد مثل :
سوره العصر : وَالْعَصْرِ یا
سوره الضحی : وَالضُّحَى - وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى یا
سوره الیل : وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى - وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى یا
سوره الشمس : وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا - وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا یا
سوره الفجر : وَالْفَجْرِ - وَلَيَالٍ عَشْرٍ یا
سوره البروج : وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ
و غیره که همگی آنها سور مكیه می باشند و هدف همه آنها توجه به طبیعت جهت كشف توحید وجود و هدفداری هستی برای اثبات هدفداری انسان می باشد .
دسته دوم سوری استکه مستقیما به مكانیزیم وقوع قیامت و معاد می پردازد و مستقیما هدفداری خلقت انسان را تبیین می نماید مثل :
سوره التكویر : إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ - وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ یا
سوره انفطار : إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ - وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ - وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ یا
سوره انشقاق : إِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ - وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ یا
سوره زلزله : إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا - وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا یا
سوره القارعه : الْقَارِعَةُ - مَا الْقَارِعَةُ یا
سوره الحاقه : الْحَاقَّةُ - مَا الْحَاقَّةُ
که تمامی این سور، سور مكیه می باشد و همه با آهنگ تند از وقوع قیامت سخن می گوید.
تبیین جدید فلسفی انسان
بنا براین آنچه تا اینجا مشخص شد اینکه:
اولا: حركت و نهضت محمد در مرحله 13 ساله مكیه نهضت آگاهی بخش بوده است.
ثانیا: نهضت اگاهی بخش محمد در مکه بر پایه تبیین جدیدی از انسان استوار بوده است که در این تبیین جدید از انسان بقول اقبال لاهوری بشریت از عصر قدیم توسط محمد وارد عصر جدید گردید بعبارت دیگر این تبیین جدید محمد از انسان بود که بشریت را از عصر قدیم وارد دوران جدید ساخت.
ثالثا: تبیین فلسفی جدید محمد از انسان برسه پایه استوار گردید:
علم بالقلم - الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ( سوره علق- آیه 4 )
علم البیان- عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ( سوره الرحمن- آیه 4 )
هدفداری انسان- يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ( سوره انشاق –آیه 6 )
رابعا : در تبیین سه پایه ای فلسفی فوق اصل هدفداری انسان از نظر محمد در الویت قرار گرفت.
خامسا: اصل تبیین فلسفی هدفداری انسان توسط محمد بر پایه دو مولفه:
تبیین فلسفی هدفداری هستی بر پآیه توجه از جزء طبیعت به كل وجود استوار بود.
جزء ها را رویها سوی كل است / بلبلان را عشق باروی گل است
آنچه از دریا بدریا میرود / از همانجا آمده آنجا میرود
از سرکه سیلهای تیز رو / و از تن ما جان عشق آمیز رو

تبیین فلسفی مستقیم معاد که مختص انسان می باشد.
کل یوم هو فی شان بخوان / مرو را بیكار بی فعلی مدان
كمترین كارش به روز ان بود / كاو سه لشكر را روانه میكند
لشكری زاصلاب سوی امهات / بهر ان تا در رحم روید نبات
لشكری زارحام سوی خاكدان / تا زنر و ماده پر گردد جهان
لشكری از خاكدان سوی اجل / تا بیبیند هر كسی عكس العمل
باز بیشك بیش از اینها میرسد / آنچه از حق سوی جانها میرسد
آنچه از جانها بدلها میرسد / آنچه از دلها به گل ها میرسد

حال با توجه به مقدمه فوق به تفسیر سوره شمس می پردازیم در ابتدای این سوره یازده قسم توسط پروردگار خورده می شود که از این بابت در تمامی سور قرآن بی مثال می باشد بعبارت دیگر در هیچ سوره دیگر قرآن سراغ نداریم که خداوند یازده بار قسم بخورد و این نشانه ان استکه موضوعی که می خواهد مطرح كند بزرگترین و مهمترین موضوع قرآن است این یازده قسم عبارت است از:
قسم به خورشید ( والشمس )
قسم به افتاب نور خورشید ( والضحی )
قسم بماه ( والقمر )
قسم به روز ( والنهار )
قسم به شب ( والیل )
قسم به آسمان ( والسماء )
قسم به آنچه آسمان را بساخت ( و ما بناها )
قسم به زمین ( والارض )
قسم به آنچه زمین را گسترش داد ( و ما طحی ها )
قسم به نفس ( ونفس )
قسم به آنچه نفس را بیارست ( و ما سواها )
در رابطه با یازده قسم فوق آنچه باید به ان توجه شود طبیعی بودن قسم ها است یا بعبارت دیگر طرح یازده آیه از آیات الهی استکه تمامی افراد بادیه نشین عربستان آنرا می شناسند چراکه در سرزمین گرم عربستان با ان افتاب سوزان و آسمان صاف و شبهای پر ستاره بیشترین آیه های از طبیعت که مردم در 24 ساعت شبانه روز با ان در گیر هستند عبارتند از :
آفتاب سوزان.
آسمان پرستاره شبها که بادیه نشین ها در شب با حركت ستاره ها بعنوان قطب نمای صحرا راه خود را در صحرای بیكران پیدا می كنند.
شتری که بعنوان كشتی بیابان با ان بیابانها را در می نوردد.
ماه آسمان که با نور خود چراغ بیابانها در شب برای صحرانوردها بود و با حركت خود ساعت ماه شمار عرب صحرا نشین می باشد.
زمین گسترده داغی که در شكل كوه و صحرا پیوسته او را در می نوردد.
لذا قرآن هم چون مخاطبین اولیه اش همین ملت و مردم عربستان است در توجه دادن آنها به طبیعت از طرح همین آیه های روشن و واضح برای مردم عرب عربستان استفاده می كند و طبیعی استکه اگر همین قرآن در سرزمین دیگری مثل هند یا كشورهای اسكاندیناوی نازل میشد پدید ه های دیگری مثل كوه و جنگل و درخت و دریا و فیل و... مطرح میكرد چرا که مردم آن سرزمینها با این پدیده ها بیشتر تماس داشتند برای مردم هند بجای أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ باید أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْفیِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ چرا که هندی اصلا با شتر در تماس نیست و اگر هم بشناسد یك شناخت ذهنی از او دارد نه بیشتر ماحصل اینکه ذغال را به نیوكسل بردن (انگلیسی) با رطب به بصره بردن ( عرب ) با زیره به كرمان بردن ( فارسی ) اگر در شكل متفاوت باشند در معنی و مضمون صورتی واحد دارند و آنکه مقصود همه اینها توجه دادن مخاطبین خود به طبیعت برای درك توحید وجود و هدفداری طبیعت جهت توسعه دادن این حیات و هدفداری به مرحله انسانی می باشد لذا برای تبیین قسم های یازده گانه اول سوره شمس نباید با چراغ ژرژ گاموف دنبال تفسیر آیات فوق باشیم تنها كافی استکه بهمان شكل ظاهر آیات که طرح آیاتی چند از طبیعت که عرب با ان دست و گریبان است بسنده كنیم و دنبال كشف فرمولهای نجومی از ان نباشیم پس بهمین سادگی قسم به خورشید قسم به افتاب قسم به ماه قسم به روز قسم به شب قسم به آسمان قسم به زمین و قسم به نفس که یك عرب بادیه نشین می فهمد باید بفهمیم که چی ؟ اینهمه قسم برای چیست چه حقیقت مهمی خدای محمد می خواهد در اینجا بگوید که اینقدر قسم میخورد آن حقیقت مهم همین وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا - وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا همه آن قسم ها برای طرح همین یك موضوع بود همین موضوعی که زیربنای تمامی اندیشه محمد را تشكیل میدهد.
 

1355nm

عضو جدید
تفسیر سوره شمس 2

تفسیر سوره شمس 2

اختیار -انتخاب
در این حقیقت دو اصل مهم اندیشه بشری را مطرح می كند :

اصل اختیار
اصل آزادی

چرا ؟ سوگند به نفس و آنکه نفس را نمو داد پس بدكاری و پرهیز كار بودنش را به او الهام كرده یا بعبارت دیگر امكان پرهیزگاری یا بدكاری را در وجود او بصورت ساختاری یا امكان بودیعه گذاشت همان ودیعه ای که بر آسمان و زمین عرضه كردیم همه از پذیرفتن ان سر باز زدن و این تنها انسان بود که به پذیرفتن ان تن داد.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (سوره احزاب - آیه 72 )
و بقول حافظ
آسمان بار امانت نتوانست كشید / قرعه فال بنام من دیوانه زدند

این امانت چه بود که تمام هستی از پذیرفتن آن سر باز زدند و فقط انسان آنرا پذیرفت این همان دیالوگی استکه در آیات 30 تا 38 سوره بقره انجام گرفت : آنزمانی که پروردگار تو به ملائکه گفت من می خواهم در زمین برای خود جانشین قرار دهم ملائکه از این گفته فهمیدن که ان موجود دارای یك جوهره ای استکه تاكنون دیگر موجودات نداشتتند این چه جوهر ه ای بود که تا كنون دیگر موجودات نداشتند و برای اولین بار انسان صاحب ان میشود و برداشت ملائکه از این جوهر فساد و خونریزی در زمین است اما برداشت پروردگار عكس برداشت ملائکه می باشد این همان امكان بدكاری و پرهیز گاری استکه در نفس آدمی وجود دارد یعنی اصل اختیار استکه زیر بنای وجودی انسان را تشكیل میدهد و توان انتخاب فجور و تقوی به انسان می بخشد و همین قدرت اختیار در انسان استکه به انسان قدرت انتخاب میدهد پس سوگند به نفس و آنچه نفس را راستش كرد و امكان پلیدی و پاكی به ان الهام كرد قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا آنکه نفس را نمو داد ثمر یافت و هر آنکه نفس را در خاك پنهان و مدفون ساخت ناكام ماند تزكیه نفس در اینجا برعكس آنچه عرفای ما با تاسی از عرفان هندی بصورت نفس كشی و ریاضت كشی مطرح می كردند.

ای شهان كشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زان بدتر در اندرون
کشتن این كار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست
سهل دان شیری که صفها بشكند / شیر ان باشد که خود را بشكند


تزكیه در اینجا بمعنای نمو است پس تزكیه بمعنای تصفیه نیست آنچنانکه بیشتر مفسرین می گویند بلکه به معنای تنویه یعنی نمو دادن است فلاح یعنی رستگاری که از رستن می آید فلاح هم به معنی رستن و رستگاری است هم بمعنی كسی که فلاحتش ثمر میدهد که با معنی تزكیه که آنچنانکه گفته شد بمعنای نمو و رشد دادن پیوند دارد که با دو عمل خاب و دساها این موضوع را كامل می كند چرا که دساها بمعنای تدسیه در مقابل تزكیه می باشد یعنی آلوده كردن و زیر خاك پنهان كردن و خاب به معنای باخت و به آرزو نرسیدن می باشد که با كنار هم قرارداد ن چهار اصطلاح افلح و تزكیه و دساها و خاب حاصل چنین میشود که سوگند به نفس و آنچه نفس را را ست كرد پس ثمر یافت كسی که نفس را چون دانه ای در سرزمین خود كاشت و با پرورش دانه در خاك پرورشش داد و بارورش كرد و تهیدست و ناكام ماند كسیکه دانه من را درون سرزمین خود پنهان و مدفون نگهداشت و ثمر نگرفت.

تفاوت من و خود
حال اگر نفس را به معنای من بگیریم این من بصورت یك بذری استکه باید در سرزمین خود قرار گیرد و در آنجا نمو كند طبیعی استکه من در اینجا اسیر زندان خود های اجتماعی، تاریخی ، طبقاتی و.فردی.میشود و از من حقیقی من مجازی حاصل میشود انسان به معنای واقعی كلمه خود این من است که در سرزمین خود مدفون می گردد حال اگر من با این خود ها تركیب شد دساها صورت می گیرد و من مجازی بوجود می اید و اگر من در زیر خاك خود با خاك تركیب نشد و توانست از زیر خاك بدون رنگ پذیری از خود ها سالم نمو كند من حقیقی از زندان رسته است و آزادی برای او تحقق پیدا كرده پس فلاح به معنای رستن از زندان است و تزكیه به معنای تنویه رشد كردن من حقیقی در سرزمین خود های انسان است و اختیار که موتور حركت من حقیقی می باشد در سرزمین خودهای طبقاتی -اجتماعی -تاریخی و فردی مدفون میشود که با قدرت انتخاب و خودآگاهی می تواند از زیر خاك خود بیرون اید و بدل بمن حقیقی شود این نجات من حقیقی از سرزمین خود های مجازی فلاح یا رستن یا آزدای نام دارد و آن آلوده شدن من در سرزمین خود های طبقاتی -اجتماعی -تاریخی -فردی دساها می باشد که باعث خاب و باخت او میگردد بنابراین آنچه تاکنون در باب چهار آیه وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا - وَقَدْ خَابَ مَن آموختیم عبارت از اینکه :

نفس برعكس آنچه در عرفان شرقی و اسلامی و رهبانیت غربی مطرح بوده و مطرح می باشد موجود مذمومی نیست بلکه از نظر قرآن نفس پدیده ممدوحی می باشد چراکه قرآن در این سوره به ان قسم میخورد و قرآن هرگز بچیز مذموم قسم نمی خورد.
نفس در اینجا به معنای من می باشد که باید در سرزمین خود های انسان پرورشش یابد.
من در معنای حقیقی خود به معنای انسان می باشد که بخاطر پرورش در سرزمین خودهای چهارگانه آلوده میشود و ایجاد منهای مجازی می كند.
بزرگترین جوهره من اختیار می باشد که عامل برتری انسان از سایر پدیده ها می باشد.

خودهائی که بعنوان سرزمین من مطرح میشود خودهای چهارگانه هستند که عبارتند از:
خود طبقاتی
خود اجتماعی
خود تاریخی یا سنتی
خود خویشتن فردی که بصورت زندانی برای من یا نفس انسانی در می آید.
اگر من توانست در اثر تنویه و تزكیه از زندان های چهارگانه خود بیرون اید فلاح یا آزدی بدست می آید پس تعریف آزادی عبارت از رستن من از زندان های خود است.
اگر من یا نفس در اثر دساها یا آلوده شدن من با خودهای چهارگانه الوده شد باخت برای من حاصل میشود بنابراین من با امكان اختیار بعنوان موتور حركت بصورت دینامیك در سرزمین خودهای كاذب طبقاتی -اجتماعی –تاریخی – فردی شروع به نمو می كند که میوه این پروسه دینامیك آزادی می باشد البته لازم بتذكر است که پدیده آزادی در اینجا دلالت بر آزادی درونی می كند ولی هرگز نباید این نكته از نظر دور داشت که اولین سرزمینی که انسان در آن آزادی را تجربه كرد آزادی درونی بوده است و تا زمانی که انسان به آزادی درونی نرسد در عرصه آزادی بیرونی نمی تواند خوشه چین سرزمین آزادی برونی باشد در همین رابطه استکه برای روشن شدن مضمون حقیقی چهار آیه فوق می بایست بطرح تئوری آزادی بپردازیم.

آزادی -رهائی
تعریف آزادی : آزادی عبارت است از رستن از حصارها و زندان ها می باشد ( فلاح که همان رستگاری معنی می كنیم بهترین اصطلاحی است که دلالت بر آزادی می كند) .

مقدمه آزادی : خودآگاهی به محدودیت ها و حصارها و زندان های محیط بر خود می باشد تا زمانیکه نسبت به این حصارها و محدودیت ها و زندان حاكم بر خویش خودآگاهی پیدا نكنیم امكان تحقق آزادی وجود ندارد .

انواع آزادی عبارت است از:

آزادی درونی
آزادی بیرونی
آزادی درونی عبارت است از پرورش من حقیقی آدمی جهت نجات از من مجازی آدمی یا بعبارت دیگر پرورش من حقیقی آدمی جهت نجات من از خود های چهارگانه خود طبقاتی -خود اجتماعی -خود تاریخی -خود فردی.

آزادی برونی عبارت است از تحقق آزادی در جامعه بشری آنچه باید در رابطه با آزادی برونی به ان عنایت كنیم اینکه آزادی برونی برعكس آزادی درونی پدیده مستحدثه می باشد که با پیدایش سرمایه داری و انقلاب كبیر فرانسه و تكوین فلسفه دموكراسی توسط جان لاك و ژان ژاك روسو برای بشریت مطرح شده است.

آزادی برونی از نظر تاریخی پروسه ای دو مرحله ای داشته است مرحله اول آزادی برونی رهائی یا نفی محدودیت های طبقاتی -سیاسی -اجتماعی می باشد در صورتیکه مرحله دوم آزادی برونی آزادی های اثباتی که شامل آزادی اقتصادی توسط لبیرالیسم اقتصادی نظام سرمایه داری و آزادی سیاسی توسط دموكراسی و آزادی های اجتماعی مثل آزادی عقیده آزدای بیان آزادی احزاب آزادی قلم و آزادی سندیكا و ... می باشد.

آزادی منفی یا رهائی از آغاز تاریخ بشر وجود داشته است اما آزادی اثباتی از زمان پیدایش سرمایه داری شكل گرفته است.

فرد و جامعه

در یك نگاه كلی سوره شمس به سه قسمت تقسیم می شود قسمت اول قسم های طبیعی است قسمت دوم که موضوع سوره می باشد طرح رابطه من و خود و آزادی می باشد در قسمت سوم بطرح رابطه فرد و جامعه می پردازد که این موضوع با طرح یك مثال تاریخی در باره قوم ثمود به نمایش می گذارد.

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا - إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا- فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا - فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ( سوره شمس – آیات 11 تا 14 )

آنچه از مضمون این مثال می توان دریافت اینکه :

رابطه فرد و جامعه در اصلاح و انحطاط جامعه رابطه تنگاتنگ می باشد یعنی آنچنانکه جامعه فاسد فرد را فاسد می كند و بلعكس فرد فاسد هم که بر جامعه مسلط گردد می تواند باعث انحراف حركت جامعه حتی در صورت موقت ان گردد چراکه در اینجا هنگامیکه صحبت عصیان و سركشی قوم ثمود می كند بصورت جمعی صحبت می كند اما هنگامیکه در باب علت سركشی و طغیان این قوم صحبت می كند صورت انفرادی حرف می زند إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا که این امر مبین این حقیقت است که از نظر قرآن انچنانکه فرد دارای مسئولیت می باشد.

إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ( سوره رعد - آیه 11 ) تغییر فردی باعث تغییر اجتماعی میشود آنچنانکه تغییر اجتماعی باعث تغییر فردی میشود.

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ( سوره روم - آیه 41)

در مثال شتر صالح که پشت كردن به آیه توسط قوم ثمود بود گرچه شتر را یك نفر پی كرد و او آیه را تكذیب كرد اما قرآن عمل تكذیب فرد را به همه جامعه تعمیم می دهد که با بیان فَعَقَرُوهَا می گوید همه قوم شتر را پی كردن که خود اینهم دال بر پیوند فرد و جامعه از نظر قرآن دارد .

والسلام
 
بالا