همین که کنار اخرین
ساحل شنی قدم میزنی
همینکه
جای رد پاهات
همیشه تک
انوقت هست که
میفهمی
به تماما تو تنهایی
نه یاری نه غمخواری
انوقت هست
که با صدای بلند
با دریا سخن میگویی
گاهی نیز
دلت میخواهد
به اغوشش رهسپار شوی
ولی میدانی
گاهی تک بودن جای پایت را تحمل کن
شاید خدا
کنارت قدم میزند
و تو جای پا یش را نمیبینی
غصه نخور ادمها معنای حرفهایت را نمیفهمند
بعضیها با تو و احساساتت بازی میکنند
وقتی خدا کنارت قدم میزند
و همراهت هست
بگذار انان زمینت بزنند
چون انکه بازویت را در اوج ناتوانی میگیرد
خداست انوقت میخواهم بدانم
انانی که
زمین میزنند ادمی که
فقط خدا را دارد
چگونه در چشمان خدا نگاه میکنند
ساحل شنی قدم میزنی
همینکه
جای رد پاهات
همیشه تک
انوقت هست که
میفهمی
به تماما تو تنهایی
نه یاری نه غمخواری
انوقت هست
که با صدای بلند
با دریا سخن میگویی
گاهی نیز
دلت میخواهد
به اغوشش رهسپار شوی
ولی میدانی
گاهی تک بودن جای پایت را تحمل کن
شاید خدا
کنارت قدم میزند
و تو جای پا یش را نمیبینی
غصه نخور ادمها معنای حرفهایت را نمیفهمند
بعضیها با تو و احساساتت بازی میکنند
وقتی خدا کنارت قدم میزند
و همراهت هست
بگذار انان زمینت بزنند
چون انکه بازویت را در اوج ناتوانی میگیرد
خداست انوقت میخواهم بدانم
انانی که
زمین میزنند ادمی که
فقط خدا را دارد
چگونه در چشمان خدا نگاه میکنند