•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روز اول

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز





اين روزها حال و هواي شهرهامون، حال و هواي محرم را پيدا كرده است.

بيرق‌هاي عزاي "يا حسين" بر سردر خانه‌ها و مغازه‌ها و اماكن مختلف برافراشته شده و با ديدن آنها دل‌ها هوايي مي‌شوند.

باز محرم رسيد و لباس مشكي‌ها محيا، جهت به تن رفتن عاشقان و عزاداران امام حسين عليه‌السلام شده‌اند.

.
.
.


بغض‌ها گلوي محبين حضرتش را مي‌فشارند و قلوبشان تنگ و نالان شده است.

و اين نوا شنيده مي‌شود:


باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است









_____________



تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز


همه ماه است محرم ، همه جا کرب و بلاست

در جهان موج جهاد تو روان است هنوز . . .



آغاز محرم و ایام سوگواری حسینی تسلیت باد






______________

.
.
.

فهرست پست های این تاپیک :


مروری بر اعمال و وقایع ماه محرم

مهم ترین فایده عزاداری های محرم

روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت

نکاتی قابل تامل درباره حضرت مسلم و واکنش امام






 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مروری بر اعمال و وقایع ماه محرم

مروری بر اعمال و وقایع ماه محرم





پیش از اسلام، عرب جنگ در ماه محرم را حرام می دانست و ترك مخاصمه می كرد؛ لذا از آن زمان این ماه بدین اسم نامگذاری شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمری قرار دادند.(2) در توضیح این كه چرا ماه های دیگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم نامیده نمی شود می توان گفت: چون ترك جنگ از این ماه شروع می شد به آن محرم گفتند.



این ماه در مكتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و حماسه جاودان كربلاست

این ماه، یادآور دلاورمردی های یاران با وفای اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، فداكاری های زینب كبری(سلام الله علیها)، حضرت سجاد(علیه السلام)، و همه اسرای كاروان امام حسین(علیه السلام)، است.

این ماه، یادآور خطبه ها و شعارهای آگاهی بخش سالار شهیدان، نطق آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها) و خطابه غرّای زین العابدین(علیه السلام)، است.

این ماه، یادآور استقامت حبیب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.

آری این ماه، ماه پیروزی حق بر باطل است.


____________

:gol:
____________


محرم از منظر معصوم

شیعیان از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است: «وقتی محرم فرا می رسید، پدرم خندان دیده نمی شد، حزن و اندوه تا پایان دهه اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.»(3)

همچنین حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره عاشورا می فرماید: «كسی كه عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.»(4)

____________

:gol:
____________


اعمال شب اول ماه محرم

نماز: این شب چند نماز دارد كه یكی از آنها به شرح ذیل است:
دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.​
روزه گرفتن در روز عاشورا كراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود


در فضیلت این نماز چنین آمده است:

«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و كسی كه این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر كار نیك مداومت داشته است.»(5)
احیای این شب.(6)​
نیایش و دعا.(7)​

____________

:gol:
____________


اعمال روز اول محرم

اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن كس كه این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می كند، همانگونه كه دعای زكریا(علیه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:
«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلك فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛

بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو می خواهم كه مرا در این سال از شیطان حفظ كنی و بر نفس اماره (راهنمایی كننده) به بدی پیروز سازی.


____________

:gol:
____________


روز دوم محرم

در چنین روزی كاروان امام حسین(علیه السلام) در سال 61 ه.ق وارد سرزمین كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گردید.(10)

____________

:gol:
____________


روز سوم محرم

از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «هر كس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت كند.»(11) در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

____________

:gol:
____________


روز چهارم محرم

بی نتیجه بودن مذاكره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، با عمر بن سعد برای وادار كردن لشكر وی به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.




____________

:gol:
____________


روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.​
از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است: وقتی محرم فرا می رسید، پدرم خندان دیده نمی شد، حزن و اندوه تا پایان دهه اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود


____________

:gol:
____________


روز نهم محرم

تاسوعای حسینی، روز محاصره امام حسین(علیه السلام) و اصحابش در سرزمین كربلا توسط سپاه شمر.(12)

____________

:gol:
____________


اعمال شب عاشورا

1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است كه یكی از آنها چنین است:​
چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره حمد، 50 بار سوره توحید خوانده می شود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.(13)​
2ـ احیای این شب كنار قبر امام حسین(علیه السلام).(14)
3ـ دعا و نیایش. (15)

____________

:gol:
____________


اعمال روز عاشورا

عزاداری بر امام حسین(علیه السلام)و شهدای كربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام)نقل شده است:

هر كس كار و كوشش را در این روز، رها كند، خداوند خواسته هایش را برآورد و هر كس این روز را با حزن و اندوه سپری كند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد. (16)

2ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).(17)
3ـ روزه گرفتن در این روز كراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود. (18)​
4ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).(19)​
5ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.(20)​
6ـ خواندن زیارت عاشورا. (21)​
7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).»(22)

____________

:gol:
____________

روز دوازدهم محرم


ورود كاروان اسیران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(علیه السلام) در سال 94 ه ق.






پی نوشت ها:

1) مصباح كفعمی، ص 509.
2) فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثی.
3) وسائل الشیعه، ج 5، ص 394، حدیث 8.
4) همان، حدیث 7.
5) بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 294، حدیث 1؛ مفاتیح الجنان، ص 286.
6) مصباح المتهجد، ص 783.
7) بحارالانوار، ج 98، ص 324.
8) عروة الوثقی، ج 2، ص 243؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 347، حدیث 3.

9) بحارالانوار، ج 98، ص 334.
10) فرهنگ عاشورا، ص 406.
11) عروة الوثقی، ج 2، ص 242؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 348.
12) وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 1.
13) همان، ص 295، حدیث 4 و 5.
14) بحارالانوار، ج 98، ص 340.
15) همان، ص 338.
16) بحارالانوار، ج 98، ص 43، حدیث 5.
17) كامل الزیارات، ص 174، حدیث 5 و 6.
18) وسائل الشیعه، ج 7، ص 338، حدیث 7.
19) كامل الزیارات، ص 174، حدیث 5.
20) وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 8.
21) كامل الزیارات، ص 174.
22) مفاتیح الجنان، ص 298.


منبع :تبیان
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهم ترین فایده عزاداری های محرم

مهم ترین فایده عزاداری های محرم




.
.
.


محرم که می شود سرزمین ها، شهر ها و روستاها از سکون و سکوت در می آیند و جانی دوباره می گیرند، شور محرم که به پا می شود عقل ها انگشت حیرت به دهان برده و در عجب می مانند که این چه سودایی است که پس از قرن ها هنوز اینگونه تازه است؟
وقتی شور محرم به پا می شود و شهر سیاه پوش عزا، خیلی ها به این می اندیشند که این عزاداری ها پس از این همه سال چه تأثیری برای این مردمان دارد؟ اصلا چرا ما باید عزا داری کنیم؟​

دلایل عزاداری برای امام حسین علیه السلام بسیار زیاد است که آن را می توان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد،

ما در اینجا به یکی از آن دلایل اشاره می کنیم که شاید مهم ترین دلیل هم باشد.


_________


عزاداری محرم رمز بقای اسلام


ائمّه اطهار(علیهم السلام) با تأکید بر برگزارى مراسم عزادارى حسینى، برنامه آن حضرت را «محورى» براى وحدت مردم قرار دادند. به گونه اى که امروزه در ایام شهادتش میلیونها انسان با اختلاف طبقات و نژاد و مذهب در هر کوى و برزن به عزادارى آن حضرت بپاخاسته و گرد بیرق حسینى اجتماع مى کنند.

در واقع ائمّه اطهار(علیهم السلام) با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى به عمل آوردند و توده هاى متفرّق را بسیج کردند و با ایجاد وحدت و یکپارچگى در میان آنها قدرت عظیمى را به وجود آوردند.

حرکت خودجوش میلیونى مردم مسلمان ایران در نهضت شکوهمند انقلاب اسلامى در ماه محرّم و صفر به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا که لرزه بر اندام طاغوتیان مى انداخت سرّ تأکید ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر محور قراردادن عزا داری امام حسین علیه السلام را روشن تر مى کند.


«ماربین آلمانى» در اثر خود مى نویسد: «بى اطّلاعى بعضى از تاریخ نویسان ما موجب شد که عزادارى شیعه را به جنون و دیوانگى نسبت دهند. ولى اینان گزافه گفته و به شیعه تهمت زده اند. ما در میان ملل و اقوام، مردمى مانند شیعه پرشور و زنده ندیده ایم، زیرا شیعیان به واسطه بپا کردن عزادارى حسینى سیاست هاى عاقلانه اى را انجام داده و نهضت هاى مذهبى ثمر بخشى را بوجود آورده اند».(1)


همین نویسنده آلمانى مى گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسینى نتوانست بیدارى سیاسى در مسلمانان ایجاد کند».(2)






مخالفت دشمنان اسلام با اقامه این مجالس و تلاش آنها در جهت به تعطیلى کشاندن آن، حتّى اقدام آنان بر انهدام قبر امام حسین علیه السلام و مانع شدن از زیارت قبر آن حضرت(3)، خود شاهد دیگرى است که حکومت ها تا چه اندازه از این نیروى عظیم وحشت داشته و دارند.

با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام بعد از حادثه کربلا مى بینیم این مجالس و پیام هاى عاشورایى تا چه اندازه سرمشق قیام هاى مجاهدان راه خداوند در مقابل گردنکشان و طاغوتیان بوده است​


مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى شد، نه تنها در انقلاب اسلامى ایران، مردم حدّاکثر بهره بردارى را از مجالس حسینى کرده و با شور و هیجان این مجالس، پاسخ دندان شکنى به نیروهاى اهریمنى دادند، بلکه در استقلال عراق و پاکستان و... نیز همین مسأله مطرح بود.

در کلام معروفى از گاندى، رهبر استقلال هندوستان، مى خوانیم: من زندگى امام حسین آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده ام و توجّه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.(4)



.
از آنجا که مسأله اجراى عدالت و ظلم ستیزى منحصر به جهان اسلام نیست، تعلیماتى را که امام حسین علیه السلام در کربلا به نسل بشر داد، مى تواند راهگشاى تمام امّت ها گردد.




______


پی نوشت ها:

(1) . به نقل از فلسفه شهادت و عزادارى حسین بن على ـ سید عبدالحسین شرف الدین، ص 109.
(2) . به نقل از سیاسة الحسینیة، ص 44.
(3) . رجوع شود به: تتمّة المنتهى، ص 324-237.
(4). به نقل از: درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 289.



منبع:تبیان
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت

روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت




.
.
.

15رمضان 60:


رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع

:gol:


5 شوال 60:

ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت

:gol:


11 ذی قعده 60:

نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه

:gol:

8 ذی حجه 60:

دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.

:gol:


9 ذی حجه 60:

درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه

:gol:


شناسنامه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام

جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

:gol:


نامه های کوفیان

زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.

:gol:


نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام

مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.

:gol:


ورود ابن زیاد به کوفه

ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

:gol:


هانی بن عروه

مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می ‏آید

:gol:


دستگیری هانی

پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.

:gol:


طوعه زنی جوانمرد

مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏اش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.

:gol:


سخنان عبیداللّه‏ برای دستگیری مسلم

با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.


:gol:


امان دادن به مسلم و دستگیری او

مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند


:gol:


چگونگی شهادت حضرت مسلم

کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.






[h=1]صحنه‌های شهادت حضرت مسلم در سریال مختارنامه (لینک مستقیم)[/h]
[h=1]تنهایی حضرت مسلم [/h]
[h=1][URL="http://host13.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/221/50acc0d0286989b60b17d4cc9fec23f1661446.mp4"][/URL][URL="http://host13.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/221/50acc0d0286989b60b17d4cc9fec23f1661446.mp4"][/URL] مبارزه جانانه حضرت مسلم قبل از شهادت [URL="http://host13.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/221/50acc0d0286989b60b17d4cc9fec23f1661446.mp4"][/URL][URL="http://host13.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/221/50acc0d0286989b60b17d4cc9fec23f1661446.mp4"][/URL]
[/h]

شهادت حضرت مسلم بن عقیل
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکاتی قابل تامل درباره حضرت مسلم و واکنش امام

نکاتی قابل تامل درباره حضرت مسلم و واکنش امام





.
.
.


آن شب(شب آخر) مسلم نمی‌خوابید مدام داخل اتاق می‌رفت و بیرون می‌آمد و به آسمان نگاه میکرد و

میگفت : لاحول و لا قوه الا بالله ، لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر ، سردرگم بود ، نمی‌دانست چه کند

با خود می‌گفت : حسین ع چه خواهد کرد ؟

نمی‌دانست تکلیفش چیست؟

اگر اربام بخواهد صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم

و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم می‌جنگم و کشته می‌شوم، خیالی نیست!


من در کوفه آبروی حسینم ، آبروی علی ع هستم ، همه مسئولیتها متوجه من است .

مسلم عارف بود سطحی نگر نبود ، می‌دانست که بعید است آقایش صلح کند ولی از یک سو نمی‌توانست روی این احتمال فکر کند چرا که حسین -علیه السلام- به سمت کوفه در حرکت بود.

تا نزدیک صبح خوابش نبرد ، گاهی نماز می‌خواهند ، گاهی قرآن می‌خواند. تا بالاخره لحظه ای خوابید و

علی بن ابی طالب -علیه السلام- به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد :

مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی !

مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم ، معلوم شد که من باید بجنگم ، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم ، معلوم شد که اربام صلح نمی‌کند. اینجا بود که مسلم دچار بیچارگی جدیدی شد ، ای خدا ! آیا اربام را هم می‌کشند ؟ این بیچارگی جدید مسلم بود. از بحران تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.

نگاه مسلم در آن حالی که می‌جنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود. با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم ؟ به چه کسی بگویم که به حسین خبر دهد که به کوفه نیاید؟ من نامه نوشته ام که حسین ! بیا ! حسین ! دیگر نیا ! حسین ! به کوفه نیا !...

او را بالای درالعماره با زجر کشتند. آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد. مسلم نگاهی به او کرد و گفت : برای تو کافی است دیگر مرا نزن ! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد ! خودت را بیچاره نکن ! اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است ! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد. بی جهت نیست که

اولین عزادار مسلم حسین -علیه السلام- است .

میدانی حسین -علیه السلام- چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟ صدا زد : لا خیر فی العیش بعد هولاء ، دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم یعنی ای خدا ! مرگ حسین را برسان ! مسلمم را کشتند !



 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام من به محرم به ماه دلبر زینب ................ به اشک سینه زنانش زنزد مادر زینب


سلام من به محرم به حال خسته زینب ................ به بی نهایت داغ دل شکـسته زینب


سلام من به محرم به آنکه صاحب آن است ................ به کاروان بهاری که در مسیر خزان است


سلام من به محرم به غصه و غـم مهدی ................ به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مهدی


سلام من به محرم به خیمه های قشنگش ................ به اشک مهدی زهرا و به غصه دل تنگش


سـلام من به محرم به کربلا و جلالش ................ به لحظه های پرازحزنِ و غرق درد و ملامش


سلام من به محرم به پرچم غم زهرا ................ به گیسوان سپید و به قامت خم زهرا


سـلام من به محرم به تشنگی عجیبش ................ به بوی سیب و زمینِ غم و حسین غریبش


سلام من به محرم به ماه تشنگی دل ................ به آن سه ساله محزون نشسته در درل محمل


سلام من به محرم به دست و با زوی قاسم ................ به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم


سلام من به حسین و به زخم سینه‏ى قاسم ................ که شد فداى عمویش به حجله در برهاشم


سـلام من به محرم به گاهواره ی اصغر ................ به اشک خجلت شاه و گــوی پاره ی اصغر


سلام من به حسین و گلوى پاره اصغر ................ به فرق غرقه به خون على اکبر و جعفر


سـلام من به محرم به قد و قامت اکبر ................ به کام خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر


سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل ................ به نا امیدی سقا به سـوز اشک ابوالفضل


سلام من به حسین و به سوز و اشک ابوالفضل ................ بر آن دو دست بریده به فرق و مشک ابوالفضل


سلام من به محرم که برتر از رمضان است ................ همه شبش شب قدر و فضیلتش به از آن است


سلام من به حسین و به آن همه گل پرپر ................ که کرده ‏اند همه جان را نثار ابن پیمبر


سـلام من به محرم به اضـطراب سکـینه ................ به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه


سـلام من به محرم به عاشقی زهـیرش ................ به باز گـشتن حُر و عروج ختم به خیرش


سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش ................ به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیبش


سلام من به محرم به زنگ محمل زیـنـب ................ به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب


سلام من به محرم به شور و حال عیانش ................ سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
در چشم باد لاله گل پرپرش خوش است...............................خورشید, روز واقعه خاکسترش خوش است

از باغ‌ها شنیده ام این را که عطر یاس...................................گاهی نه پشت پنجره, لای درَش خوش است

دریا همیشه حاصل امواج کوچک است................................یعنی علی به بودن با اصغرش خوش است

در راه عشق دل نه فقط سر سپرده‌ باش!.............................حتا حسین پیش خدا بی‌سرش خوش است

جایی که ماه همسفر آب می‌شود........................................دل‌ها به آب نه که به آب‌آورش خوش است

جایی که پیش مرگ پدر می‌شود پسر.....................................اولاد هم نبیره‌ی پیغمبرش خوش است

عالم شبیه آن لب و دندان ندیده‌است.....................................لبخند هم میانه‌ی تشت زرَش خوش است!

این خون سرخ اوست که تاریخ زنده‌ است..............................این شاهنامه نیست ولی آخرش خوش است:

اندوه سال‌های پسر را گریستن............................................سر بر سپید پیرهن مادرش خوش است

از ماه‌های سال, محرّم که محشر است!...............................از «روز»های سال ولی «محشر»ش خوش است
 

eng.electric

عضو جدید
سلام یکی از دوستان منو باخبر کرد از این تاپیک و خیلی خوشحالم که اینجام و از استارتر ممنونم که با دید علمی تاریخی و مذهبی این تاپیک رو ایجاد کرده به خصوص اعمال ماه محرم که خیلی خوب بود و من فکر میکنم این اعمال اصل ماه محرم هستن و هدف ائمه هم همین بوده مرسی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نام من سرباز کوي عترت است ، دوره آموزشي ام هيئت است .

پــادگــانم چــادري شــد وصــله دار ، سر درش عکس علي با ذوالفقار .

ارتش حيــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازي پي هر فرصتم .

نقش سردوشي من يا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است .

رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاکــي است ، زينب آن را دوخته پس مشکي است .

اسـم رمز حمله ام ياس علــي ، افسر مافوقم عباس علي (ع)
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اعمال شب اول ماه محرم

نماز: اين شب چند نماز دارد كه يكي از آنها به شرح ذيل است:

دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد يازده مرتبه سوره‌ توحيد خوانده شود.

در فضيلت اين نماز چنين آمده است:

«خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك مداومت داشته است.»(5)

احياي اين شب.(6)

نيايش و دعا.(7)

روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.

روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

اعمال شب عاشورا

چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)

دعا و نيايش. (15)

روز عاشورا

عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)

زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)

روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)

آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)

خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)

خواندن زيارت عاشورا. (21)

گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)

روز دوازدهم محرم

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.

روز بيست و يكم محرم

1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
خورشید آسمانم:

امروز باخود عهد کردم تا که هیچ نیاشامم وهیچ نخورم
اما روزها طولانی نیست ،هوا گرم نیست ،من دربیابان نیستم تا که تشنگی دریابم
کاش ذره ای روزهای سخت آن زمان را ذره ای دریابم
اما
خداوند فرموده :شمارا همین بس که حرام مرا حلال نکنید وتقوای الهی پیشه گیرید
یاریمان کن تا که * آنگونه باشیم که او میخواهد*
کاش بتوانم یک ستاره در آسمان پرنور اوباشم.



 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشواز محرم

از عــــرش ... از میــــــــان حسینـیـه خــــدا

آمـــد صــــدای نالـــه (( حـی علــی العـزاء ))


جمــــع ملائکـه همـــه گریــــان شـدند و بعد

گفـتنـد تسـلـیــت همـــه بر ســـــاحت خــدا


جبریل بال خـــدمت خـــود را گشـــود و گفت

یارب اجــــازه هست شــوم فرش این عــزا ؟


آدم زجنـــت آمــــــد و نالـــه کنــــان نشست

در بـزم استـجــــــابـت بـــی قـیـد هــر دعـــا


او کـه هــزار بــار به گــــــریــه نشستـــه بود

یک (( یا حسین)) گفت و همان لحظه شد به پا


آری تمــــــام رحمــت خـــود را خــدا گرفت...

گستــــرد بر محـــــرم این اشـک و گریـــه ها


آنگاه گفت : روضـــه بخـــوان (( ایها الرسول ))

جــــانـم فــــدای تشنـــــه لب دشــــت کربلا



***********

روضـــه تمـــام گشــت ولی مـــادری هنـــوز

آیــد صــدای گریـــه اش از بین روضــــــــه ها



شاعر : آقای نوازنی
 

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همپای گریه ی تو غزل گریه میکند
زنجیر و سنج و طبل و کتل گریه میکند
ازگریه های عالم و آدم که بگذریم
بانویمان نشسته به تل گریه میکند
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
دارد خدای عزوجل گریه میکند

 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای
حسین است
بود پرونده ام چون برگ گل پاک
در این پرونده امضای
حسین است
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای
حسین است
به وقت مرگ چشمم را نبندید
که چشم من به سیمای
حسین است
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای
حسین است
چراغ از بهر قبر من نیارید
چراغم روی زیبای
حسین است
خوش آن صورت که در فردای محشر
بر آن نقش کف پای
حسین است
نترسانیدم از روز قیامت
قیامت قد و بالای
حسین است …
 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز
امام صادق(ع) درباره ثواب گریه بر ثارالله فرمودند: ای مسمع! گریه بر احوالات حسین(ع) سبب می‌‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌‌تر از مادر شود.


به گزارش خبرگزاری فارس، همیشه زبان و قلم، مترجم عقل و خیال بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‌‌ریزد، عشق، حضور دارد و آنجا که زبان و قلم با گردش منظم خود جمله‌‌‌های منطقی می‌‌‌سازد عقل حاضر است و همان طور که استدلالات منطقی می‌‌تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران مکتب آشکار سازد، قطره اشک نیز می‌‌تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب محسوب شود.


بر همین اساس است که حتی پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) کسی را که آمادگی گریه کردن ندارد به تباکی (خود را به شکل گریه درآوردن) دعوت کرده‌‌اند تا یاد حسین(ع) در همه قرون و اعصار در خاطره‌‌ها زنده بماند.

*اجر و ثواب گریه بر امام حسین(ع)


گریه برای آن حضرت سختی‌‌های حالت احتضار را از بین می‌‌برد، زیرا امام صادق(ع) به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه‌السّلام) را یاد می‌‌کنی؟


عرض کرد: بلی! والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‌‌کنم.


حضرت(ع) فرمودند: آگاه باش که خواهی دید، در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می‌‌کنند که سبب روشنی چشم تو باشد.


همچنین فرمودند: ای مسمع! گریه بر احوالات حسین(ع) سبب می‌‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌‌تر از مادر شود.


گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است، در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‌‌دهند.


اجر و مزد هر قطره آن، این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند. (1)


گریه کننده بر امام حسین(ع) در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود. (2)

شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است: روزی در خدمت امام صادق(ع) بودیم و امام حسین(ع) را یاد کرده و از او نام بردیم.


حضرت صادق(ع) بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق(ع) فرمودند که امام حسین(ع) می‌‌فرمود: من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم، نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی‌‌شود مگر آن که محزون و گریان می‌‌شود.


در روایت آمده است هیچ روزی نبود که اسم امام حسین(ع) در نزد امام صادق(ع) برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند. آن حضرت در تمام روز گریان و محزون بودند و می‌‌‌فرمودند: امام حسین(ع) سبب گریه هر مؤمن است.


شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن تغلب روایت کرده‌‌اند که حضرت صادق(ع) فرمودند: نَفس کسی که برای مظلومیت ما محزون است تسبیح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست.(3)


شیخ کشی(ره) از زید شحام روایت کرده است که: من با جماعتی از کوفیان در خدمت امام صادق(ع) بودیم، جعفر بن عفان وارد شد. حضرت او را اکرام کردند و نزدیک خود نشاندند و فرمودند یا جعفر!


جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فدای تو کند.


حضرت(ع) فرمودند: به من گفته‌‌اند تو در مرثیه و عزای حسین(ع) شعر می‌‌گویی.


جعفر عرض کرد: بله، فدای تو شوم.


حضرت(ع) فرمودند: پس بخوان.


جعفر شروع به خواندن مرثیه کرد، حضرت امام صادق(ع) و حاضرین مجلس گریستند.


حضرت(ع) آن قدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.


پس از آن حضرت صادق(ع) فرمودند: به خدا سوگند که ملائکه مقرب در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را که در مصائب حسین(ع) خواندی شنیدند و بیشتر از ما گریستند و حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمت‌‌های آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.


پس امام(ع) فرمودند: ای جعفر می‌‌خواهی که زیادتر بگویم؟


جعفر عرض کرد: بله، ای سید من.


حضرت(ع) فرمود: هر که در مرثیه حسین(ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می‌‌گرداند.(4)


شیخ صدوق(ره) در امالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که امام رضا(ع) فرمودند: ماه محرم ماهی بود که اهالی جاهلیت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام می‌‌دانستند، ولی این امت جفاکار خون‌‌های ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتک کرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند. آتش در خیمه‌‌های ما افروخته و اموال ما را غارت کردند. حرمت حضرت رسالت(ص) را در حق ما رعایت نکردند.


همانا مصیبت شهادت حسین(ع) دیده‌‌های ما را مجروح گردانید و اشک ما را جاری کرده، عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما شد.


پس باید بر حسین بگریند، همانا گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو می‌‌ریزد.


سپس حضرت رضا(ع) فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل می‌‌شد کسی آن حضرت را خندان نمی‌‌دید و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب می‌‌شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می‌‌فرمود: امروز روزی است که حسین(ع) شهید شده است.


و همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده: هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را برای او روز شادی و سرور گرداند و دیده‌‌گانش در بهشت به نور ما روشن شود.(5)


از ریان بن شبیب روایت شده است که گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم حضرت فرمودند: ... ای پسر شبیب اگر بر حسین(ع) گریه کنی و آب دیده‌‌گان تو بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را می‌‌آمرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار.


ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداشته باشی حسین(ع) را زیارت کن.


ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی که در غرفه‌‌ای از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرین محشور شوی، قاتلان حسین(ع) را لعنت کن.


ای پسر شبیب! اگر بخواهی مانند شهدای کربلا باشی و ثواب آن‌ها را داشته باشی، هر گاه مصیبت آن حضرت را یاد کردی، بگو: «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظیماً»؛ ای کاش! من با ایشان بودم و رستگاری عظیمی می‌‌یافتم.


ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی، پس برای اندوه ما اندوهناک باش و در شادی ما شاد. بر تو باد ولایت و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می‌‌گرداند.(6)


ابن قولیه با سند معتبر روایت کرده از ابی هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق(ع) مشرف شدم آن حضرت(ع) فرمودند که برای من مرثیه حسین(ع) بخوان، من نیز شروع کردم به خواندن.


امام فرمود: به این صورت نخوان به همان سبک و سیاقی که نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسین(ع) می‌‌خوانید بخوان. پس من خواندم.


حضرت گریستند و من ساکت شدم.


فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد.


حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان، من شروع کردم به خواندن این اشعار: :یا مَریَمُ قومُی فَاندُبی مَولاکِ وَعَلیَ الحُسَین فَاسعَدی بِبُکاکِ»


پس حضرت بگریست و زن‌‌ها هم گریستند و شیون کردند و هنگامی که از گریه آرام شدند فرمودند: ای اباهارون! هر کس برای حسین(ع) مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب می‌‌شود و سپس فرمودند: هر کس امام حسین(ع) را یاد کند و بر او گریه کند، بهشت بر او واجب می‌‌شود. (7)


به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کرده‌‌اند که گفت: روزی از حضرت صادق(ع) پرسیدم که یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین(ع) را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟


حضرت(ع) فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو به درستی که حسین بن علی(ع) با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا(ص) هستند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی می‌‌کنند.


گاهی بر جانب راست عرش آویخته و می‌‌گوید: پروردگارا! وفا کن به عهدی که با من بسته‌‌ای و نظر می‌‌کند بر زیارت کنندگان خود، ایشان را با نام‌‌هایشان و نام پدرانشان می‌‌شناسند و نظر می‌‌کنند به سوی آنهایی که بر او گریه می‌‌کنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان می‌‌خواهند که برای آن‌ها استغفار کنند و می‌‌گویند: ای گریه کننده بر من! اگر بدانی خدا چه جیزی برای تو مهیا کرده از ثواب‌‌ها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.


آن بزرگوار از حق تعالی درخواست می‌‌کند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد.(8)


*پی‌نوشت‌‌ها


1- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101


2- بحارالانوار /278/44/ امالی صدوق مجلسی 17/ ص68


3- منتهی الآمال ، ج 1، ص 538


4- منتهی الآمال ، ج 1، ص 539


5- منتهی الآمال ، ج 1، ص 540


6- منتهی الآمال ، ج 1، ص 541


7- منتهی الآمال ، ج 1، ص 542


8- منتهی الآمال ، ج 1، ص 543
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

تنـها اشـک، مقصـد عاشـورا نیـست



کربلا و عاشورا را چگونه باید دید؟ از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگریست؟ اگر حسین، مصباح است یعنی در تیرگی های وحشت بار و تاریکی های نفسگیر، تکیه گاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موج خیز حادثه ها و خیزاب های هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحل رسانی نبینیم؟

چرا در عصر گم شدگی انسان و توفان خیزی و وارونگی زمان، از حسین و عاشورایش، همچون حبلی متین و عروه الوثقایی مبین بهره گیری نکنیم و گذار از جاده های خطر را با این همراه مطمئن آغاز نکنیم؟

عاشورا چه ندارد تا سراغ سرمشق ها و مکتب های دیگر برویم؟ این رستاخیز عظیم، همه درس های لازم برای صلاح و فلاح را دارد.

کربلا قصه زیستن و دیگرگونه زیستن و حیات طیبه را تجربه کردن است. در کربلا، همه عناصر لازم برای سیر به کمال، عزت و رستگاری پیداست.

معنویت، زیبایی، فضیلت های انسانی، حضور همه انسان، حضور بی فاصله خدا، حضور همه ارزش ها و در یک کلام حضور بی پرده خدا، انسان، راستی و درستی و حقیقت زلال قرآن تنها و تنها در همین حادثه یافتنی و ادراک شدنی است.

عاشورا، نه روزی است از جنس روزهای معمولی و نه حادثه ای خزیده در گوشه ای از حافظه تاریخ؛ عاشورا زنده و زاینده است؛ چشمه ساری است که بر همه زمین ها و زمان ها می گذرد و کام تشنگان فضیلت و حقیقت را به جرعه هایی زلال و حیات بخش می نوازد.


عاشورا، دانشگاه ایمان و عرفان و پاکی و پاکبازی و پاک زیستن است. مکتب انسان شناسی و انسان آگاهی و انسان پروری است و ما نیازمند هماره بازشناسی و مرور و مطالعه آن هستیم. باید در بازخوانی عاشورا و کربلا همیشه یادمان باشد که چشم انداز بیرونی و ظاهر شگفت و شورانگیز و سوک آمیز آن، ما را از سیر در اعماق آن باز ندارد و بکوشیم تا چونان غواصی ماهر، گوهرهای ناب و نایاب ازژرفای آن استخراج کنیم و جان و جهانمان را بدان ها بیاراییم.

ما از چشم انداز بیرونی عاشورا ناگزیریم چون شناخت خود حادثه و سیر آن ضرورت دستیابی به درون رازآمیز آن است، اما نباید به شنا در سطح بسنده کنیم و شیوه شیرین قرآن در برخورد با حادثه ها را که ژرفاکاری و عبرت و تنبه و تذکر است، فراموش کنیم.

برخورد برشی با کربلا و عاشورا و تنها طرح برخی قطعات این رویداد عظیم (آن هم عمدتا از منظر سوگ و مرثیه) باعث غفلت از دیگر ابعاد و اضلاع آن شده است.

هر چند سوز و مرثیه و اشک ارجمند و ستودنی است و در قلمرو روایات بدان بسیار توصیه شده است، اما باید دانست که اشک مقصد نیست؛ مقدمه گره خوردگی عاطفی و قلبی ما با کربلا و عاشورا برای تبدیل آن به اسوه و سرمشق در زندگی است؛ چرا که اباعبدالله الحسین(ع) خود در کربلا فرمود: لکُم فِیَّ اُسوه.

امید است بتوانیم پنجره ای تازه برای تماشا و ادراک زیباترین و باشکوه ترین تابلوی هستی بگشاییم، تابلویی که زینب(س) در کلام کوبنده خود در مجلس بیداد عبیدالله زیاد، آن را نمایاند و شناساند که والله ما رایتُ الاّ جمیلاً به خدا من جز زیبایی در کربلا ندیدم.

خداوند چشم های ما را بصیرت زینبی عنایت کند تا کربلا را زیبا و عمیق و روشن در قاب قلبمان بیابیم و در متن زندگی مان جستجو کنیم.







 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسین(ع)-مناجات محرمی

روضه شروع شد دل ما را بیاورید
سرمایه ام سلاح بکا را بیاورید

یک سال می شود که پرم وا نمی شود
دستم به آسمان تو بالا نمی شود

یک سال می شود که دلم خاک خورده است
این چشم خشک راه به جایی نبرده است

حالا شروع تازه برایم فراهم است
(تحویل سال سوخته گان از محرم است)

پرواز عشق با پر گریه میسر است
توبه به پای روضه اگر شد چه بهتر است

تعلیم درس عشق که در روضه می شود
بالاتر از مکاتب صد حوزه می شود

این عشق پر بهاست به عالم نمی دهم
من طعم چای روضه به زمزم نمی دهم

اینجا فرشته های خدا صف کشیده اند
هر قطره قطره اشک شما را خریده اند

این لحظه ها چقدر پر از نور می شویم
چه ساده از عذاب خدا دور می شویم

دلتنگ روضه هستم و دلتنگ کربلا
با گوشۀ نگاه بفرمابزن مرا

شاعر : جناب اقای كردی
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
py.jpg


مسلم غريب و تنها در شهر نيرنگ ها .......
.

كوفه كه به خاطر نهضت ‏براى مسلم «وطن‏» شده بود، اينك به غربت تبديل شده است و مسلم، غريبى در وطن! مسلم براى يافتن خانه ‏اى كه شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در كوچه ‏ها غريبانه مى ‏گشت و نمى ‏دانست ‏به كجا مى ‏رود.
سر از محله «بنى ‏بجيله‏» درآورد. همه درها بسته بود و هر كس، سوداى سلامت و آسايش خويش را در سر داشت.
زنى به نام «طوعه‏»، جلوى خانه ‏اش ايستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شيعه و هوادار مسلم بود، اما اين غريب را نمى ‏شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست....
زن آب آورد. مسلم نوشيد و ظرف را به طوعه باز پس داد. زن ظرف را در خانه گذاشت و برگشت. ديد كه اين مرد،همچنان ايستاده است. زن پرسيد:
- مگر آب نخوردى؟
- چرا.
- پس به خانه ‏ات و نزد خانواده خودت برو!
- ... .
- گفتم برخيز و به خانه خويش برو! بودن تو در اين جا براى من خوب نيست،من راضى نيستم.
- من كه در اين شهر خانه و كسى را ندارم!

- مگر تو كيستى و از كجايى و... .؟
- من مسلم بن عقيلم... آيا ممكن است نيكى كنى؟ شايد روزى بتوانم جبران كنم! «طوعه‏» وقتى مسلم را شناخت، او را به درون منزل دعوت كرد و با نهايت‏احترام و خضوع،از او پذيرايى كرد.

اين زن فداكار، كه به مردان پيمان‏ شكن و سست عنصر و ترسو درس شهامت و وفا مى ‏آموزد، دين خويش را به مكتب و راه حسين(ع) ادا كرد و به وظيفه ‏اش در قبال سفير و نماينده آن حضرت در نهضت، عمل نمود و در خدمتگزارى مسلم از هيچ چيز كوتاهى نكرد.

اما مسلم، شورى ديگر در سر داشت. از سويى به بى ‏وفايى مردم مى‏ انديشيد و از سويى به نامه و گزارشى فكر مى ‏كرد كه به حسين‏ بن على(ع) فرستاده و از وى خواسته بود كه بسرعت،خود را به كوفه برساند كه زمينه از هر جهت آماده است، و از ديگر سو سرنوشت‏ خويش را در «شهادت‏» مى‏ يافت و در انديشه پايان كار و سرانجام اين نهضت و فرداى حوادث بود.
و... غذا نخورد. شب را به عبادت و تهجد پرداخت و نخوابيد. فقط سحرگاهان اندكى خواب چشمانش را فرا گرفت و اميرالمؤمنين را ديد و خواب شهادت را و مهمان على شدن را.

لحظه‏ هاى آن شب براى مسلم معناى ديگرى داشت. شب قدر بود. شب آخر بود. انتظار آن را مى ‏كشيد كه در همان جا به سراغش بيايند تا دستگيرش كنند.

پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زياد» بود. شب كه به خانه آمد، از حركات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غيرعادى شد. با كنجكاوى فراوان بالاخره فهميد كه مهمان خانه ‏شان كسى جز مسلم‏بن عقيل نيست. بسيار خوشحال شد، كه اگر به والى شهر خبر دهد، جايزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد كه به كسى نگويد ، ولى صبح زود،خبر را به وابستگان عبيدالله بن زياد رسانده بود. اين به دنبال حوادث همان شب در كوفه و مسجد بود.

آن شب، خانه گردى وسيع در كوفه شروع شد. راههاى خروجى شهر زير كنترل قرار گرفت و عده‏اى هم دستگير شدند. عبيدالله، مطمئن شد كه كسى از ياران مسلم نمانده و مراكز مقاومت نهضت،درهم شكسته است. همان شب، اعلام كرد كه همه در مسجد جامع، جمع شوند. مسجد پر از جمعيت ‏شد.
ابن ‏زياد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهديدآميز، همراه با تطميع، بيان كرد. قساوت و خشونت از گفتارش مى ‏باريد. بيشترين تهديد، نسبت ‏به كسانى بود كه به مسلم پناه دهند و مژده جايزه به كسى داد كه مسلم را -يا خبرى از او را نزد او بياورد. به «حصين‏ بن نمير»،رئيس پليس شهر، دستور اكيد داد تا شهر را دقيقا زير نظر و كنترل خود بگيرد و براى يافتن مسلم، خانه ‏ها را بگردد. پس از اين سخنان، از منبر به زير آمد و به قصر بازگشت.

فرداى آن شب، ابن‏زياد، ديدار عمومى داشت. محمدبن اشعث را هم در مجلس، كنار خود نشانده بود و از خدماتش تعريف مى‏كرد و ديگران هم حاضر بودند. پسر طوعه،كه از بودن مسلم در خانه خودشان، خبر داشت، ماجراى شب گذشته را به پسر محمدبن اشعث نقل كرد. او هم خبر را آهسته در گوش محمدبن اشعث گفت. وقتى ابن‏ زياد،از ماجرا مطلع شد، به او ماموريت داد كه مسلم را نزد وى حاضر سازد.

اما دستگيرى مسلم و آوردنش پيش عبيدالله زياد، كار آسانى نبود. از اين رو ابن‏ زياد، شصت، هفتاد نفر از قبيله قيس را، همراه و تحت فرمان محمد اشعث قرارداد تا براى گرفتن و آوردن مسلم به خانه طوعه بروند.


 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
ايستادگي و آزادگي در حال اسارت ...

قهرمان، گرفتار دشمن شد و به سوى قصر والى روان گرديد. زخمهاى جانكاه،خستگى شديد،خونهاى سر و صورت، مسلم قهرمان را از توان و قدرت انداخته بود. شهادت را بروشنى احساس مى ‏كرد و از آن خرسند بود. گويا با خود مى ‏گفت:
من،امروز، از خم خون، مى ‏چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم كه مرگم جز به راه حق و قرآن نيست.

از اين مردن سرافرازم كه پيش باطل و بيداد نياوردم فرود، اين سر نكردم سجده بر دينار نسودم لحظه ‏اى پيشانى ‏ام،بر زر كنون در چنگ اين دشمن، شرافتمند مى ‏ميرم نگريد مادرم بر من نريزد خواهرم در سوگ من، اشكى زجام ديده بر دامن بگوييدش كه من، مردانه جنگيدم و بر مرگ دليران و جوانمردان نمى ‏بايست گرييدن.
ولى... مسلم را گريه فرا گرفت،و گفت: «انا لله وانا اليه راجعون‏» يكى از سران سپاه ابن ‏زياد، از روى طعنه، گفت: كسى كه در پى اين كارها باشد، بر اين پيشامد ها نبايد گريه كند.

مسلم گفت: «به خدا سوگند! گريه ‏ام براى خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه گريه من براى خانواده ‏ام و براى حسين بن على و خانواده اوست، كه به سوى شما مى ‏آيند.»


سواران بسيار او را به قصر آوردند. تشنگى زياد و خونريزيهاى شديد، ضعف فراوانى در مسلم پديد آورده بود،بحدى كه به ديوار تكيه داد. با ديدن ظرف آبى در آن جا،آب طلبيد. يكى از وابستگان پست و فرومايه، علاوه بر اين كه به مسلم گفت‏ به تو آب نخواهيم داد،زخم زبان هم بر او زد و مسلم،از اين همه پستى و سنگدلى و بى ‏عاطفگى آن مرد،تعجب كرد و او را نفرين نمود.


يكى از حاضران به نام عمارة‏بن عقبه، با ديدن اين صحنه از ناجوانمردى دلش سوخت و به غلامش گفت كه براى مسلم آب بياورد. آب را در ظرفى ريختند،همين كه مسلم آن را به لبهاى خويش نزديك كرد كه بياشامد، ظرف آب، از خون، رنگين شد و نياشاميد. بار ديگر هم همين صحنه تكرار شد.

مرتبه سوم كاسه را پر از آب كردند. اين بار كه خواست‏ بنوشد، دندانهاى جلوى مسلم در كاسه ريخت. مسلم از نوشيدن آب، صرف‏نظر كرد و گفت:
الحمد لله!
اگر اين آب، قسمتم بود، مى‏ خوردم!


در زير برق سرنيزه‏ ها،آن اسير آزاد، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآميز خويش مى‏انديشيد و هم به فكر كاروانى بود كه به سوى همين كوفه در حركت‏ بود و سالار آن قافله، كسى جز اباعبدالله الحسين(ع) نبود.

مسلم، هنگام ورود بر ابن‏ زياد سلام نكرده بود و همين، سبب خشم و ناراحتى او و اطرافيانش شده بود. گفتگوهاى خشونت‏ آميزى بينشان رد و بدل شد.
او را تهديد به مرگ كردند. مرگى كه مسلم از آن نمى ‏هراسيد، بلكه به آن افتخار مى ‏كرد. معلوم بود كه او را خواهند كشت. از حاضران، عمر سعد را براى وصيت انتخاب كرد. سه موضوع را در وصيت هاى خود،مطرح كرد: «قرضهايم را در كوفه با فروختن زره و شمشيرم بپرداز! جسد مرا از ابن زياد تحويل بگير و به خاك بسپار! كسى را پيش حسين ‏بن على(ع) بفرست تا به كوفه نيايد!»


گرچه مسلم از او قول گرفته بود كه وصيته ايش به عنوان راز، نزد او پنهان بماند، ولى عمر سعد كه خبث و خيانت‏با وجودش آميخته بود، در همان مجلس، خيانت كرد و وصيته اى سه‏ گانه مسلم را، براى ابن‏ زياد،فاش ساخت و در واقع، ماهيت پليد خود را آشكار نمود.

از جمله گفتگوهاى ابن‏ زياد و مسلم‏بن عقيل اين بود كه آن ناپاك، به مسلم گفت:
اى فرزند عقيل! آمدى تا اتحاد مردم را بر هم بزنى. از كار مردم تفتيش كردى و جمعشان را متفرق ساختى و بعضى را بر ضدبرخى ديگر شوراندى.
مسلم: خير، هرگز چنين نكردم، بلكه مردم اين شهر ديدند كه پدرت نيكان را كشت و خونها ريخت و همچون سلاطين ايران و روم پادشاهى كرد. ما آمديم تا آنان را به عدالت امر كنيم و به قانون خدا دعوت نماييم.
ابن‏ زياد: تو را به اين كارها چه كار؟! اى فاسق،آيا در آن هنگام كه تو در مدينه،شراب مى خوردى، ما كار نيك و عمل به كتاب خدا نمى‏كرديم؟

مسلم: آيا من شراب مى خوردم؟! خدا مى ‏داند كه تو دروغ مى‏ گويى و بدون آگاهى، سخن مى‏ گويى. من آن گونه كه گفتى نيستم. شراب خوردن براى كسى رواست كه خون بى‏گناهان را مى‏خورد و به ناحق، خون مى‏ريزد و براساس خشم و دشمنى و سوءظن، انسان مى ‏كشد و در عين حال،از اين كار زشت‏ خرم و شاداب است،گويى كه كارى نكرده است!
ابن زياد: گويا مى ‏پندارى كه براى شما هم در امرحكومت، بهره ‏اى است!
مسلم:به خدا سوگند! گمان نيست، بلكه يقين است.

ابن زياد: خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم! آن هم كشتنى كه در اسلام، كسى را آن گونه نكشته ‏اند.
مسلم: آرى، تو به ايجاد بدعت در ميان مسلمانان و مثله‏ كردن و بدطينتى سزاوارترى!


جوابهاى كوبنده و منطقى و دندان‏ شكن مسلم، ابن‏زياد را به ستوه آورد،تا آن جا كه آن خائن، به على(ع) و حسين(ع) و عقيل، ناسزا گفت. راستى، چه شگفت است كه ستم، به محاكمه عدالت‏ب پردازد!
مسلم، كه صبرش تمام شده بود،گفت: اى دشمن خدا! هر چه مى‏ خواهى بكن!
ابن زياد هم دستور كشتن «مسلم ‏بن عقيل‏» را داد.

تنها اسلحه دشمنان حق، كشتن است; و اگر يك انسان حق‏پرست و با ايمان،شهادت‏ طلب باشد و از مرگ نترسد، در واقع، دشمن را خلع سلاح كرده است. مسلم نيز، آرزويش شهادت در راه خدا به دست ‏شقى‏ ترين افراد است. و... طبيعى است كه مسلم، به عبيدالله بن زياد بگويد:
«چه باك از كشته شدن;
بدتر از تو،بهتر از مرا كشته است... .»
فرمان قتل مسلم براى او كه آرزومند اين سرنوشت مقدس و مبارك است،بشارتى است و اين لحظه‏ هاى آخر پيش از شهادت، عزيزترين لحظه ‏ها و پربارترين دقايق، و زيباترين حالات روح را داراست. اشتياق قبل از ديدار است.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهادت مظلومانه مسلم بن عقيل ...

كشتن مسلم را به «بكربن حمران احمرى‏» سپردند، كسى كه در درگيريها از ناحيه سر و شانه با شمشير مسلم‏بن عقيل مجروح شده بود. مامور شد كه مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پيكرش را بر زمين اندازد.
مسلم را به بالاى دارالاماره مى‏ بردند، در حالى كه نام خدا بر زبانش بود، تكبير مى‏ گفت، خدا را تسبيح مى‏ كرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهى درود مى ‏فرستاد و مى ‏گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبكاران نيرنگ‏ باز كه دست از يارى ما كشيدند، حكم كن!

جمعيتى فراوان، بيرون كاخ، در انتظار فرجام اين برنامه بودند. مسلم، چون كوهى استوار،مصمم و مطمئن، دريا دل و شكيبا، بر فرار قصر خيانت و ستم بود. نگاهش به افق حقيقت ‏بود، و به راه پاك و خونينى كه هزاران شهيد، جان خود را در آن راه به خداوند هديه كرده ‏اند.
شكوه و عظمت مسلم در آن اوج و بر فراز آن سكوى شهادت و معراج، ديدنى بود. گرچه آنان، اين قهرمان اسير و دست‏ بسته را با تحقير و توهين براى كشتن به آن بالا برده بودند، ليكن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چيز ديگرى است كه ديده ‏هاى بصير و دلهاى آگاه، شكوهش را مى ‏يابند. مسلم را رو به بازار كفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشير، سر از بدنش جدا كردند، و... پيكر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سروصداى زيادى به پا كردند.


مسلم، شهيد شد و به ابديت و ملكوت پيوست.

چند صفحه ‏اى هم از حوادث پس از شهادتش و قضاياى مربوط به آن را يادآورى كنيم:

قاتل مسلم پس از آن جنايت، پايين آمد و پيش ابن‏ زياد رفت. ابن‏زياد پرسيد: وقتى كه مسلم را از پله‏ هاى قصر، به بالا مى ‏برديد چه عكس‏ العملى داشت و چه مى ‏گفت؟
گفت: خدا را مرتب، تسبيح مى ‏گفت و از او مغفرت و بخشش مى ‏طلبيد....

وقتى پيكر مطهر آن شهيد را از فراز دارالاماره به پايين و به ميان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بكشند. و.... چنان كردند، تا آن كه بدن بى‏ سر را برده و به دار كشيدند.

پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى‏» رفتند.
هانى در زندان بود. دستهايش را از پشت‏ بسته بودند كه براى كشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبيله مذحج را به يارى مى ‏طلبيد، ولى كسى او را يارى نكرد. با قدرت،دست‏ خود را كشيد و از بند،بيرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مى ‏گشت كه به دست گرفته و بر آنان حمله كند،كه ماموران دوباره گرفتند و دستانش را محكم از عقب بستند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن،جدا كردند.
هانى، در زير ضربات جلاد مى‏ گفت: «بازگشت ‏به سوى خداست. خدايا مرا به سوى رحمت و رضوان خويش ببر!»

آن فرومايگان،بدن هانى را هم به طنابى بستند و در كوچه ‏ها و گذرها بر خاك كشيدند. خبر اين بى‏ حرمتى به مذحجيان رسيد. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگيرى با نيروهاى ابن‏ زياد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالى كه جسد مسلم، بى ‏سر بود.
آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگير شده و به شهادت رسيدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشيد به خاك سپرده شد و در روز نهم ذيحجه،كربلاى كوچكى در كوفه بر پا شد و يادشان به جاودانگى پيوست.

از صداى سخن عشق، نديدم خوشتر
يادگارى كه در اين گنبد دوار بماند
خرقه ‏پوشان همگى مست گذشتند و گذشت
قصه ماست كه بر هر سر بازار بماند

در پى اين شهادتها كه وضع كوفه اين گونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، كاروان امام حسين(ع) هم كه از مكه به سوى كوفه حركت كرده بود به سوى اين شهر مى‏ آمد.
حسين ‏بن على(ع) در يكى از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت مسلم‏بن عقيل، هانى ‏بن عروه و عبدالله يقطر، امام را ناراحت كرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون‏» و اشك در چشمانش حلقه زد.و چندين بار، براى مسلم و هانى از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خويش جمع گردان، كه تو بر هر چيز، توانايى!»
آن گاه نام ه‏اى را كه محتوايش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع كوفه بود بيرون آورد و براى همراهان خود،خواند و گفت: هر كس از شما مى‏ خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پيمان و عهدى نيست.

سخنان امام حسين(ع) پس از شهادت آن بزرگان،نشانه موقعيت والا و وظيفه‏ شناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود.
درباره مسلم،فرمود:

خدا مسلم را رحمت كند كه او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تكليفش را ادا نمود و آنچه كه به دوش ماست مانده است.»

امام، آن گاه خبر شهادت مسلم را به زنان كاروان خويش هم داد و دختر كوچك مسلم‏ بن عقيل را طلبيد و دست محبت‏ بر سرش كشيد. دختر متوجه شهادت پدر شد.
امام فرمود:

من به جاى پدرت... دختر گريست، زنان گريستند. امام هم اشك در چشمانش حلقه زد.

پس از شهادت اينان وقتى بعضى از رهگذران كه از اوضاع كوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مى‏ خواستند كه برگردد و به كوفه نرود، امام جواب مى ‏داد: «بعد از آنان در زندگى خيرى نيست.» و به همه مى ‏فهماند كه تصميم به رفتن دارد.

منبع


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
75.jpg
مرا خون جگر از دیده مانند سحاب آید
بیادم هر زمان از مسلم عالی جناب آید

ندیده کس غریبی همچو مسلم بی کس و یاور
به حال غربتش از دیده خون همچون سحاب آید

شنیدم نامه ها از کوفه شد سوی حسین ارسال
که مارا کس نشاید غیر تو مالک رقاب آید

همه اشجار سبز خرم وانهارها جاری
بیا کز مقدمت رحمت به ما هر شیخ و شاب آید

حسین بن علی بر کوفیان بنوشت منشوری
که اینک سویتان مسلم مرا تایب متاب آید

به امیدی به سوی کوفه مسلم رهسپر گردید
ولی غافل که اورا درد و رنج بی حساب آید

به او دادند اول کوفیان دست وفاداری
که یاری تو مارا فرض از راه صواب آید

رقم بنمود مسلم نامه ای بر سبط پیغمبر
که اکنون سی هزارت جان نثاران در رکاب آید

بگو باد صبا بر زاده ی زهرا میا کوفه
که از هر سو به سویت محنت و رنج و مصاب آید

به من عهد و وفا بستند و بشکستند در آخر
مرا زین بی وفایی شکوه در روز حساب آید

خدا را ای پسر عم کن حذر از حیله ی کوفی
مبادا موکبت را سوی این شهر خراب آید

میاور همرهت اهل و عیال دل فکارت را
که آنها را یکایک بسته بر باز و طناب آید

میاور نوجوانان و عزیزان را در این کشور
که شیران وغا در پنجه ی مشتی کلاب آید

بود(ثابت)به هر صبح و مساء مدحت سرای تو
بیاد غربتت گاهی درآتش گه در آب آید

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
_2.jpg


پرسید از قبیله كه این سرزمین كجاست
این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست

این سرزمین كه بوی نی و نیزه می‌دهد
این سرزمین تشنه كه آبستن بلاست

گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات»
گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «
نینوا»ست

دستی كشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: «
كربلا»ست

طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست

زخمی‌تر از مسیح، در آن روشنای خون
روی صلیب دید، سر از پیكرش جداست

طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست

باران تیر بود كه می‌آمد از كمان
بر دوش باد دید كه پیراهنش رهاست

افتاد پرده، دید به تاراج آمده ا‌ست
مردی كه فكرِ غارتِ انگشتر و عباست

برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید كه در آسمان، عزاست ..





{ مريم سقلاطوني }



 
بالا