یاد و خاطره شهید آیت الله دکتر بهشتی گرامی باد

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ..........قبل از هرچیز شهادت امام موسی کاظم (ع) را به دوستداران اهل بیت پیغمبر تسلیت عرض میکنم

میخوام از حادثه ای بگم
روزی که ملت ایران یکپارچه سیاه پوش شد ...........روزی که مظلومیتها بیداد کرد
بله ...........مظلومیت
باز هفتم تیر شد ............... روزی که در سال 1360 فاجعه ای بزرگ رخ داد .............. فاجعه ای

که در عین ناگواریش سبب شد کذب بودن و دروغ بودن خیلی از تهمتها آشکار شود .

در جلسه روز هفتم تير پس ازتلاوت آياتي از كلام‌الله مجيد و اعلام برنامه، شهيد بهشتي، آغاز سخن نمود.شهيد بهشتي در اجلاس دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي همراه با جمعي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مقامات دولتي از جمله معاونين وازرتخانه‌ها در حال تبادل نظر با يكديگر در زمينه مشكلات كشور بودند.

بحث روز درباره تورم بود اما عده‌اي از حاضران مجلس خواسته بودند كه راجع به انتخابات رياست جمهوري نيز بحث شود. شهيد بهشتي نيز در اين زمينه سخناني ايراد كرد و براساس نوار ضبط شده از اظهارات ايشان، آخرين جملات مشاراليه در لحظات قبل از انفجار چنين بود:
«... ما بار ديگر نبايد اجازه دهيم استعمارگران برايمان مهره سازي كنند و سرنوشت مردم ما را به بازي بگيرند.
تلاش كنيم كساني را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازي نمي‌گيرند انتخاب شوند و ...»

حدود ساعت 21 و7 دقیقه هفتم تیرماه 1360، دو بمب بسیار قوی، در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدّت انفجار، تمامی سقف ساختمان فروریخت و موجب به شهادت رسیدن شهید مظلوم آیت اللّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی و 72 تن از شخصیت های سیاسی ـ مذهبی گردید.

"هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهان خواران شد و هر مردی که در خون غلطید، هزار مرد را، استوارتر و مصمم تر راهی میدان کرد؛"

در پی این حادثه، مردم انقلابی ایران، در سراسر کشور مجالس عزاداری باشکوهی برگزار کردند و با این کار، نفرت عمیق خود را از دشمنان انقلاب و به ویژه منافقان نشان دادند.

حضرت امام خمینی رحمه الله درباره این حادثه جان سوز فرمودند: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، 72 تن بی گناه، به عدد شهدای کربلا از دست داد».

هفتاد و دو مهاجر عاشق

یاد شهیدان هفتم تیر، بس معطّر و روح بخش است. هفتاد و دو شهید خونین، هفتاد و دو ستاره خونین، هفتاد و دو نمونه «بودن»، هفتاد و دو مهاجر عاشق، جمعی بودند و شمعی داشتند. شمع این جمع، «بهشتی» مظلوم بود. کاروانی بودند و مقصدی داشتند و آن، «لقاءاللّه » بود. اگرچه قامت هایشان در زیر آوار انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی درهم شکست، این قامت های فرو شکسته، قیامتی ازقامت های یک امّتِ قائم پدید آورد.
آن پیکرهای پاک قطعه قطعه شده، سفره سبز طراوت این نهضت را درتمام خانه ها و کوچه ها و گذرها گسترد.

تشییع شهیدان خونین بال

دو روز بعد از فاجعه هفت تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد جمع شدند و به سوی بهشت زهرا به حرکت درآمدند. شهدای پاک باخته در راه حق، یکی پس از دیگری بر روی دست های گرم و توان مند مردم به خاک سپرده می شدند و تا عصر آن روزفراموش نشدنی، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی، به وقت دیگری موکول شد.
بامداد روز بعد با این که دفن شهدا اعلام نشده بود، اما سیل مردم به سوی بهشت زهرا سرازیر شد و سرانجام در آن موقع، پیکر پاک آن شهید مظلوم و تنی چند از هم سنگرانش، روی دست های پاک مردم به محل دفنشان انتقال یافت و پیکرآنان ـ که پاک تر از گُل بود ـ به خاک سپرده شد.


27 صندلی؛ 27 دسته گل

پس از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال 1360 و شهادت جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، نخستین جلسه علنی مجلس، سه روز بعد، یعنی چهارشنبه دهم تیرماه برگزار شد. درآن روز، به یادبود آن شهیدان، 27 دسته گل، بر روی 27 صندلی مجلس قرار داده بودند.
یکی از مسئولان نظام درباره آن روز می نویسد: «نگران عدم تشکیل مجلس، به خاطر کمبود از حدنصاب لازم بودم خوش بختانه با یک ساعت تأخیر، نصاب حاصل شد و جلسه علنی رسمیت یافت. موفقیتی بزرگ حاصل آمد؛ چون 27 نفر نماینده شهید داشتیم و نُه نفر مجروح؛ گرچه جمعی از مجروحان، از بیمارستان به مجلس آمدند.
پیام امام خمینی در مورد هفت تیر

امام خمینی رحمه الله در بخشی از پیام خود درباره هفت تیر، درمورد خیانت های منافقین

می فرماید: «می خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت های ناجوان مردانه حمله کردید که آن ها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایی همه تان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست».


عامل انفجار هفتم تير، فردي به نام محمد‌رضا كلاهي دانشجوي دانشگاه علم و صنعت بود كه پس از پيروزي انقلاب به سازمان مجاهدين خلق پيوست و با حفظ اين عضويت،
ابتدا پاسدار كميته انقلاب اسلامي خيابان پاستور شد و بعد با هدايت سازمان، به داخل حزب جمهوري اسلامي راه پيدا كرد. اودر حزب ارتقاء يافت و مسئول دعوت‌ها براي كنفرانس‌ها و ميزگردها و جلسات شد. ضمن آنكه مسئول حفاظت حزب نيز گرديد.

او بمب را با كيف دستي خود به داخل جلسه حزب جمهوري اسلامي واقع در نزديكي چهار راه سرچشمه تهران انتقال داد و دقائقي قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد.


امام خميني در پيامي كه به اين مناسبت انتشار دادند، فرمودند
«اين كوردلان مدعي مجاهدت براي خلق، گروهي را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صديق خلق بودند.»

امام تأكيد كردند «بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.»

در این تاپیک به مناسبت شهادت دکتر بهشتی قصد داریم قطره ای چند از اقیانوس فضایل و زندگانی ایشون را مطرح کنیم .

باشد که دشمنان بدانند ................. اندیشه های بزرگ منشانی چون مطهریها ، شریعتیها ، بهشتیها و .............. همچنان زنده است و روز به روز به فضل الهی زنده تر خواهد گشت
انشاالله :gol::gol::gol:

امام خمینی :" با ريختن خون عزيز ما، تاييد شد انقلاب ما. اين انقلاب بايد زنده بماند، اين نهضت بايد زنده بماند، و زنده ماندنش به اين خونريزي هاست. بريزيد خون‌ها را؛ زندگي ما دوام پيدا مي كند. بكشيد ما را؛ ملت ما بيدارتر مي شود. ما از مرگ نمي ترسيم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه نداريد.
دليل عجز شماست كه در سياهي شب، متفكران ما را مي كشيد. براي اينكه منطق نداريد. اگر منطق داشتيد كه صحبت مي‌كرديد؛ مباحثه مي‌كرديد. لكن منطق نداريد، منطق شما ترور است..."





 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید بهشتی

زندگینامه شهید بهشتی

در روز دوم آبان 1307 در محله لُنبان اصفهان ، در خانه ساده ای که با نور آیات منور و با عطر احادیث معطر بود، نوزادی چشم به پهنه گیتی گشود که او را سید محمد نامیدند .
پدرش از روحانیون اصفهان و امام جماعت بود و به کارهای مذهبی مردم می پرداخت و مشکلات آنان را برطرف می ساخت .مادرش نیز زنی پاکدامن و پرهیزکار ، دختر حضرت آیت الله حاج میر محمد صادق خاتون آبادی است . ایشان از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود.
تحصیلات
شهید بهشتی تحصیلات خود را تا پایان سال دوم دبیرستان در شهر اصفهان گذارند. در 14 سالگی (1321 ش .) تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام می­گذارد و به یکباره مسیر زندگی­اش عوض می­شود و شوقی برای حضور در حوزه نور احساس می­کند و به جرگه حوزویان در می­آید تا با استفاده از فضای معنوی این پایگاه پاک ، راه سعادت را در پیش گیرد و با مناجات­های شبانه خویش در آن محیط روحانی ، بتواند در هوای دوست پر و بالی بزند. از این رو به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانی که داشت دروسی را که باید در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پایان رساند و در 18 سالگی (سال 1325) برای تکمیل تحصیلات عالی و به دست آوردن دانستنی­های تازه راهی حوزه علمیه قم گردید تا در جوار پر برکت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و در محضر استادان گرانقدر آن دیار، فیض کسب کند. در مدرسه حجتیه در حجره­ای ساده سکنی گزید و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانی چون شهید مطهری (ره ) و امام موسی صدر آشنا شد و در مدت شش ماه بقیه دروس سطح (مکاسب و کفایه ) را به پایان رساند و در سال 1326 در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد. ایشان پس از طی یک سلسله آموزش­ها و استفاده از محضر اساتید و مراجع ، به خصوص حضرت آیت الله خمینی با عده ای از فضلای حوزه ، درس اصول و فقه آیت الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذاری کرد. همچنین به همراه دوستان دیگر چون آیت الله شهید مطهری و فقهای دیگردر درس خارج امام خمینی (ره) حاضر شدند.

با اینکه در سال دوم دبیرستان تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشته و به سوی حوزه شتافته بود، دوباره تصمیم گرفت که همزمان با درسهای حوزوی ، فراگیری دروس ناتمام گذشته را نیز ادامه دهد.

با کوشش فراوان و استعداد سرشار خویش آن دو مسیر علمی را با هم ادامه داد، به­ طوریکه در سال 1327 موفق به اخذ دیپلم ادبی گشت و در همان سال وارد دانشکده منقول و معقول (الهیات و معارف اسلامی کنونی) شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و در سال 1330 موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فلسفه شد.
ایشان پس از اخذ لیسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول شرکت جست و به موجب علاقه فراوانی که با مباحث فلسفی و عقلی داشت در درس اسفار و شفا علامه طباطبائی حضور یافت و از شاگردان همیشگی آن درس محصوب شد و در شبهای پنجشنبه و جمعه با شهید مطهری و دیگر دوستان جلسه گرم و پرشوری بر پا کردند که نتیجه آن به صورت کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم » با پاورقیهای شهید مطهری تنظیم و منتشر گردید.
پس از پنج سال تحصیل و تدریس در شهر مقدس قم، در سال 1335 وارد دانشکده الهیات شد و تا سال 38 در آن دانشکده مشغول تحصیل در دوره دکترا بود، ولی پس از اتمام تحصیل در آن دانشکده بخاطر فعالیت­های چشمگیر فرهنگی، تبلیغی و سیاسی که در داخل و خارج از کشور به عهده داشت، نتوانست رساله دکترای خویش را ارائه دهد و این امر به تأخیر افتاد.

سرانجام در تاریخ 1/11/1353 رساله دکترای خود را تحت عنوان«مسائل ما بعد الطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد شهید مرتضی مطهری ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.:gol:

اقدامات فرهنگی
زمانی که سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند که جامعه اسلامی ایران را به یک جامعه مادی غربی تبدیل کنند و با گذشت زمان، دین را به دست فراموشی سپارند، در چنین فضایی شهید بهشتی تدریس در دبیرستان­های قم را آغاز کرد، و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس نمود تا دانش آموز و دانشجوی مکتبی ، دین و دانش را، دو مقوله مجزا نداند، بلکه این دو را با هم فراگیرد زیرا دین و دانش انفکاک ناپذیرند. او این گونه بذر ایمان و انقلاب را در سرزمین افکار نسل جوان می­پاشید تا اینان نوید سحری را به گوش جان جامعه برسانند و فجری برای طلوع خورشید صبح سعادت باشند.

از جمله خدمات فرهنگی ارزنده شهید بهشتی، می­توان ایجاد آموزش زبان و علوم روز برای فضلای حوزه علمیه قم را نام برد. در همین رابطه کانون اسلامی دانش­آموزان و فرهنگیان قم را پایه­گذاری نمود. شهید بهشتی در سال 1342 مدرسه علمیه حقانی را تأسیس کرد و به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت(ساواک) از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 با همکاری دکتر باهنر در بخش برنامه­ریزی کتاب­های وزارت آموزش و پرورش، به تهیه و تدوین کتاب دینی برای مدارس اقدام کرد و از این طریق نگذاشت گرد غربت بر روی این گوهر گرانبها بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت .

شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی علاوه بر تسلط به زبان­های آلمانی و انگلیسی بر ادبیات فارسی، عربی، منطق، فلسفه و تفسیر، با بهره­گیری از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی (ره) و مرحوم و آیت الله داماد در این دو رشته صاحب نظر شد و اهل نظر، او را یکی از والاترین اسلام شناسان معاصر می­دانند.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

مسافرت به آلمان
یک سال بعد یعنی در سال 1344برای انجام رسالت تبلیغی به آلمان عزیمت کرد تا امامت مسجد و تکمیل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسی زبان و رسیدگی به دانشجویان مسلمان مقیم آنجا را به عهده گیرد.
وی در مسجدی که آیت الله بروجردی برای مسلمانان ساخته بود، مشغول فعالیت­های مذهبی و فرهنگی شد و با تشکیل اتحادیه انجمن­های اسلامی دانشجویان فارسی زبان، «مرکز اسلامی هامبورگ» پایگاهی مهم برای جذب اندیشه­ها و هدایت آنان به وجود آورد. علاوه بر این کنفرانس­های آموزشی و آگاهی دهنده­ای را که از سال 1344 تا 1349 در مجامع دانشگاهی و کلیسایی آلمان برگزار می­کرد، از جمله اصیل­ترین فعالیت­های اسلامی وی به حساب می­آید.البته فعالیت­های ایشان در مدت پنج سال اقامت در آنجا منحصر به موارد یاد شده نبود، بلکه ایشان با تمام گروه­ها ارتباط برقرار کرد و دامنه فعالیت­هایش ‍ را در سطح اروپا گسترش داد.
فعالیت­های انقلابی
زندگی دکتر بهشتی سرشار از مبارزه علیه دشمنان اسلام بود. به طور مثال هنگامی که حزب توده با تشکیلات قوی در صحنه سیاست کشور حضور داشت ، شهید بهشتی علاوه بر فعالیت­های ایدئولوژیک ، در جهت بالا بردن سطح روحیه جوانان سخنرانی­های بسیار کرد و در برابر ایادی حزب توده قد علم کرد و با افکار انحرافی آن­ها به مبارزه پرداخت .
طی سال­های 1329 تا 1332 در دفاع از حکومت ملی دکتر محمد مصدق به همراه روحانیت مبارزه از چهره­های فعال و کارسازی بود که در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمی داشت .
مبارزات آیت الله دکتر بهشتی به دور از هر گونه جنجال و تبلیغات انجام می­گرفت. بهشتی تنها مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید.
بویژه از آغاز قیام امام خمینی (ره) در سال 1341 به همکاری با جمعیت­های موتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید.
جمعیت­های موتلفه اسلامی سازمانی بود که از درون مبارزات انجمن­های ایالتی و ولایتی برخاست و مدیریت مبارزه را تا سال 1350 به عهده داشت . او در برگزاری راه پیمائی­های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشی موثر داشت. سخنرانی­های پرشور آیت الله بهشتی مخصوصا در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان(عج )تحرک فراوانی به مردم داد.
شورای انقلاب
هنگامی که امام در پاریس بودند برای تبادل نظر با امام (ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام (ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. آیت الله بهشتی پس از مدتی به عنوان دبیر شورا انتخاب شد. این شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظیفه مهمی را بر دوش داشت و منشأ خدمات فراوانی به اسلام و انقلاب گشت ، بویژه اینکه در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه - این شورا نقش قانونگذاری داشت و دو وظیفه مهم را انجام می­داد: یکی تصویب قوانین مورد نیاز کشور و دیگری اجرای آن قوانین، که این نیز از سوی اعضای شورا یا افرادی که شورا انتخاب می­کرد، انجام می­شد.
مدتی نیز دکتر بهشتی از طرف شورای انقلاب به دادگستری رفت تا به بازسازی این تشکیلات قضایی بپردازد و قضات انقلابی و متعهد را به کار گیرد. حضور ایشان در این مورد نیز چون گذشته مؤثر افتاد.
تأسیس حزب جمهوری اسلامی
در آن روزهای حساس و سرنوشت­ساز انقلاب، در برابر آن همه حزب سیاسی منحرف، وجود یک تشکل اسلامی پیرو راه امام برای پاسداری از ارزش­ها ضروری بود.
در آن زمان دکتر بهشتی که همواره معتقد به نظم و برنامه­ریزی و تشکیلات بود، با صلاحدید حضرت امام خمینی (ره ) در فروردین سال 1358 حزب جمهوری اسلامی را با همفکری و همکاری مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه­ای و دیگر دوستان تأسیس کرد تا پایگاهی برای سازماندهی نیروهای مسلمان و متعهد و معتقد به ولایت فقیه باشد. آیت الله بهشتی تا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انجام وظیفه می­نمود.
جامعه روحانیت مبارز تهران
در آذرماه 1357 ضمن تلاش گسترده­ای جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق استاد شهید آیت الله مطهری و شهید آیت الله دکتر محمد مفتح و آیات عظام مهدوی کنی و امامی کاشانی، کوشید و جمعی دیگر از علمای مبارز در سراسر ایران به عنوان یک هسته اساسی از آن حمایت کردند. و حضرات آیات عظام سید علی خامنه ای (مقام معظم رهبری)، مشکینی، ربانی املشی، طبسی و شهید هاشمی نژاد نیز به آن پیوستند. قابل ذکر است که هسته مبارزانی روحانیت متعهد پس از انقلاب در شکل (حزب جمهوری اسلامی) تبلور یافت .
تدوین قانون اساسی
پس از آنکه مجلس خبرگان توسط نمایندگان منتخب مردم ، تشکیل شد دکتر بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان بود و بیشتر جلسات مجلس ‍ خبرگان به ریاست ایشان برگزار می­شد. این مدیر دلسوز نظام، به رغم مشغله کاری فراوان، با تلاش و کوشش فوق­العاده و با همفکری و همکاری یاران دلسوز امام و انقلاب، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کردند؛ که به تأیید امام و تصویب امت رسید. قانون اساسی در واقع خون­بهای انقلاب اسلامی بود.
یکی دیگر از اقدامات ایشان ، روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در این نظام مقدس بود. گرچه بعضی از لیبرال­ها و ملی گرایان همچون بنی صدر خائن با آن مخالفت می­کردند؛
ولی آیت الله بهشتی با دلایل و براهین مستند به مخالفان جواب می­داد. و سرانجام اصل ولایت فقیه در مجلس تصویب شد.

مسؤولیت دیوان عالی کشور
پس از استقرار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی (ره ) مسؤولیت دیوان عالی کشور (بالاترین مقام قضایی کشور) را در اسفند ماه 1358 به دست با کفایت آیت الله بهشتی سپرد تا برای این تشکیلات حیاتی که نقش مهم و تعیین کننده­ای در جامعه دارد، زمینه اجرای قوانین اسلام با درک و درایت والای ایشان فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت عهده­داری این مسؤولیت خطیر و شریف منشأ خیر و خدمت گشت و امور قضایی کشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشید و با به کارگیری قضات عادل و عالم ، نظام قضایی را دگرگون ساخت . آن همه تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و براستی که او مظهر عدالت علوی بود. شهید آیت الله بهشتی هنگام شهادت علاوه بر رهبریت حزب جمهوری اسلامی و عضویت شورای انقلاب، رئیس دیوان عالی کشور نیز بود.
آثار و تألیفات شهید مظلوم دکتر بهشتی

آموزش مواضع (جلسه 3). تهران: انتشارات حزب جمهوری اسلامی، 1360؛ آموزش مواضع (جلسه 4). تهران: انتشارات حزب جمهوری اسلامی، 1360؛ آموزش مواضع (جلسه 6). تهران: انتشارات حزب جمهوری اسلامی، 1360؛ آموزش مواضع(جلسه 14). اصفهان: انتشارات حزب جمهوری ؛ از حزب چه می‌دانیم. تهران: حزب جمهوری اسلامی، بی‌تا؛ اقتصاد اسلامی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374؛ اهمیت شیوة تعاون، تهران: انتشارت وزارت تعاون، 1374؛ بانکداری و قوانین مالی اسلام، قم: انتشارات مکتب تشیع، 1342؛ باید و نبایدها، تهران: بقعه، 1379؛ بررسی و تحلیلی از جهاد، عدالت، لیبرالیسم، امامت، تهران: حزب جمهوری اسلامی،1361؛ بهداشت وتنظیم خانواده، تهران: بقعه، 1379؛ پنج گفتار، قم: انتشارات قم ، بی‌ تا؛ التوحید فی القرآن . قسم الدراسات الاسلامیه: 1404؛ توکل از دیدگاه قرآن، قم: شفق، بی‌ تا؛ حج در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374؛ حق و باطل، تهران: بقعه، 1378؛ خدا از دیدگاه قرآن، تهران: بقعه، ‌1379؛ دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، تهران: بقعه، 1378؛ ربا در اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374؛ رسالت دانشگاه و دانشجو، قم: تشیع،‌ بی تا؛ روش برداشت از قرآن، تهران: نشر سید جمال، بی تا؛ سرود یکتاپرستی، تهران: بقعه، 1379؛ سلسله درسهای اسلامی ـ مسأله مالکیت 1، تهران : نشر سید جمال ،‌ بی تا ؛ سلسله درسهای اسلامی ـ شناخت ، تهران : نشر سید جمال؛ شناخت از دیدگاه فطرت ، تهران : بقعه ،‌1378؛ شناخت از دیدگاه قرآن،‌ تهران: بقعه ، 1378؛ طرح لایحه قصاص، قم : ناصر، 1360؛ مبارزه پیروز، تهران: سهامی انتشار ، 1341؛ مبانی نظری قانونی اساسی ، تهران: بقعه، 1378؛ محیط پیدایش اسلام ،‌تهران: دفتر نشر فرهنگ ، 1354؛ مکتب و تخصص ، تهران: حزب ،‌1359؛ نقش آزادی در تربیت کودکان ،‌ تهران: بقعه ، 1380؛ نقش تشکیلات در پیشبرد انقلاب اسلامی ایران ، تهران: ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر ،‌1361؛ نماز چیست ؟ تهران: دفتر نشر فرهنگ، 1370؛ وظائف انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا در برابر جوانان مسلمان، آلمان غربی، 1345؛ و ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران ، ‌دفتر نشر فرهنگ تهران، 1363.
از جمله فاخرترین آثار ایشان میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

1- خدا از دیدگاه قرآن .2 - نماز چیست ؟.3 - بانکداری و قوانین مالی اسلام. 4 - یک قشر جدید در جامعه. 5 -روحانیت در اسلام و در میان مسلمین. 6 - مبارزه پیروز. 7 - شناخت دین. 8 - نقش ایمان در زندگی انسان. 9- کدام مسلک . 10 - شناخت . 11 - مالکیت



شخصیت و ابعاد سیاسی - اجتماعی شهید آیت الله دکتر بهشتی
شخصیت بارز و ابعاد مبارزاتی شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی را نمی­توان در یک یا چند مقاله و کتاب بیان کرد. لیکن می­توان گفت : دکتر بهشتی از چهره­های درخشان فکری و سیاسی بود که انقلاب اسلامی به تاریخ اسلام هدیه کرده است .
عظمت وی در این است که از یک سو، همواره بر لزوم تشکیلات تأکید ورزیده و در جهت تحقق آن کوشیده است، چرا که از قرن­ها پیش نیروهای اسلامی فاقد تشکیلات منسجم بودند و از همین ناحیه ضربه­های خوفناک و مهلکی را متحمل شدند، و از سوی دیگر انقلاب را از انحراف و توقف مصون نگهداشت .
بینش سیاسی نیرومند او موانع را تشخیص می­داد و برای رفع آن اقدامات لازم را به عمل می­آورد. آگاهی سیاسی او عظیم و گسترده بود. او انگیزه­های محوری و اصلی آن سوی موضع­گیری­های نفاق آمیز گروهک­ها را به سرعت تشخیص می­داد و برای خنثی ساختن آنها مبادرت می­ورزید. در یک کلام می­توان گفت :

دکتر بهشتی مرد عمل بود و نه فقط مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمی­کرد. منطق او استوار بود و به عمق مسائل آگاه بود و مسائل را تحلیل می­کرد و به طور مستدل راه­های حل را به یاران پیشنهاد می­کرد. تدبیر و تدبر یکی از ویژگی­های دیگر او بود، می­دانست که در کدام موقع کدام سخن یا اقدام مناسب است و سخن را چگونه باید گفت و کار را تحت چه عنوانی باید به انجام رساند که هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانه­ای به دست مخالفان داده نشود.
شهید بهشتی در به راه انداختن جریان­های اصیل اسلامی پیشتاز بود. تا پیروزی انقلاب او در تحقق خواسته­های امام و خنثی ساختن تحرکات سازشگرانه لیبرال­ها نقش اصلی را ایفا می­کرد.
وی خطاب به روشنفکران وابسته و لیبرال­ها نهیب می­زد که : (انقلاب اسلامی ما متولیانی این چنین نیاز ندارد)
شهید مظلوم نقش مهمی در تأسیس مجلس خبرگان رهبری و حفظ اصالت آن داشت .
او شدیداً اصرار می­ورزید که باید ملت به کسانی رأی دهند که سوابق آن­ها نشان داده باشد که معتقد به اسلام انقلابی­اند. در تحقق این هدف او سهم بسزایی در ایجاد ائتلاف سازمان­های اصیل اسلامی در جهت معرفی نمایندگان مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی اسلامی بویژه اصول مربوط به ولایت فقیه داشت.
و سرانجام بهشتی بود که خطرناک­ترین آفت انقلاب، یعنی خط لیبرالیسم و نفاق را رسوا کرد و پرچمداران آن را مفتضح ساخت .
اندیشه سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یک عالم اسلام شناس و یک مصلح روحانی دانست که به شیوه صد درصد اسلامی بدون دنباله روی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه­های غربی­، طالب اصلاح جامعه بود. او می­اندیشید که اسلام هم دین است و هم دولت ، هم ایدئولوژی است و هم نظام حکومتی؛ بنابراین او عالمی بود ربانی از تبار ابوذر و عمار که آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بعد سیاسی­اش ، مجدداً در جامعه اسلامی و در جهان پیاده شود و خود، به صورت واحدی مستقل از گرایش­های شرقی و غربی و نیرویی منفرد در برابر دو ابر قدرت و اقمارشان در عرصه جهانی حضور داشته باشد.
پس از قیام شکوهمند روحانیت به رهبری امام خمینی (ره) مبارزات عقیدتی و سیاسی شهید بهشتی به طور رسمی و به صورت سازمان یافته با تکیه بر رهبری امام -که بهشتی تربیت یافته مکتب او بود- در ابعاد گوناگون آغاز شد.

مبارزات عقیدتی وی بر این اساس بود که در مجامع روشنفکران راجع به مسائل اسلامی ، آرا و نظریات نوینی اظهار می­کرد که با طرز تفکر اقشار سنتی همخوانی نداشت و به همین جهت برخی از آنان با وی به نزاع می­پرداختند و بیش از همه یاران امام و انقلاب:(، او را هدف تیرهای تهمت و افترا قرار می­دادند،
و از سوی دیگر آماج تیرهای سهمگین وابستگان به شرق و التقاطیون ماتریالیست و منافقان چندین چهره قرار گرفت که سرانجام در 7 تیر به صورت انفجار عقده­ها و احقاد جاهلی درآمد.:cry:
شهید بهشتی، بسیار خونسـرد و بـردبار بود،

از تهمت­ها باکی نداشت و همواره در قبال این بی­حرمتی­ها، مردانـه می­ایستاد و خم به ابرو نمی آورد. او گاهی چنان از طرف مخالفان با اتهامات ساختگی در فشار قرار می­گرفت که حوزه واکنش در برابر آنها، برایش تنگنا می­آفرید.

بهشتی یک مصلح واقعی بود که با اخلاق خویش و سکوت علی گونه­اش، درس وارستگی و تهذیب را القاء می­کرد. او در تأسیس و سازمان دادن و هماهنگ کردن و تاکید بر لزوم تشکیلات مجامع اسلامی مهارت شگرفی داشت؛ اما نقش عمده وی، جهت دادن و توجیه این مجامع به اسلام راستین انقلابی و هدایت آن­ها در کانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشت­های غلط و غرب­گرایی و شرق­زدگی قشر روشنفکر بود.
رابطه و سابقه او با امام خمینی(ره ) و اعتماد کامل امام(ره) به وی ، شهید بهشتی را در سال­های مبارزه به صورت یکی از صاحبان سِرّ امام و رازدار انقلاب درآورده بود و نقش خود را در این رهگذر به خوبی ایفا می­کرد.
دکتر بهشتی مردی بسیار تیز هوش و کاردان و مدبر بود و در کارهای انقلابی مانند اعتصاب­ها، راه پیمایی­ها، نوشتن اعلامیه­ها، جبهه­گیری­ها و برخوردها، صاحب نظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصمیم گیرنده بود. وی در انجام کارهای حساس همواره از دوستان نزدیک و با وفای خویش مدد می­گرفت . به این جهات عدیده، دشمنان انقلاب اسلامی به یاری نابخردان داخلی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را در سرچشمه تهران مورد هدف قرار دادند، چرا که اولین هدفشان از میان برداشتن رهبر حزب یعنی شهید آیت الله دکتر بهشتی بود.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
مصاحبه با شهید بهشتی درباره دکتر شریعتی

مصاحبه با شهید بهشتی درباره دکتر شریعتی

مصاحبه زیر در تاريخ 59/3/29 در دانشكده نفت آبادان با شهید دکتر بهشتی انجام شده است. ( به بخشی از آن اشاره میکنیم )
در اين گفتار از خاستگاه اجتماعى دكتر شريعتى، اينكه وى خود را ساخته و پرداخته رنج مى‏دانست، ويژگى‏هاى شخصيت او، تشنگى او براى دانستن و جستجوگرى، انديشه پويا و پرتحرك و خلاق او سخن رانده شده است.

آشنايى شما با دكتر از چه زمانى آغاز مى‏شود؟ در اين رابطه اگر خاطراتى از ايشان داريد عنوان بفرماييد.
بسم‏الله الرحمن الرحيم.
نخستين آشنايى من با مرحوم دكتر شريعتى مربوط مى‏شود به سال 1349. در تابستان آن سال در مشهد با آقاى خامنه‏اى و مرحوم دكتر شريعتى و بعضى از آقايان چند جلسه داشتيم و پيرامون مسائل و نيازها صحبت كرديم. در همان مواقع عده‏اى از افراد علاقه‏مند به تنظيم مواضع فكرى اسلامى جلساتى داشتند و خلاصه كارشان را در مجموعه‏اى تنظيم كرده بودند. در آن مجالسى كه داشتيم گاهى هم پيرامون دين بحث و صحبت مى‏شد؛ ولى به‏طور عمده با دكتر پيرامون حركت اسلامى و جنبش اسلامى و نيازهاى آن در شرايطى كه جنبش در آن موقع داشت و همچنين آينده جنبش گفت‏وگو مى‏كرديم. به‏هر حال جلسات خوب و سودمندى بود. از آن به بعد باز جلسات گفت‏وگو و بحث داشتيم. مخصوصاً زمانى كه دكتر به تهران آمدند گاهى فرصت‏هايى براى تبادل‏نظر و گفت‏وگو پيش مى‏آمد.
نظرتان را در مورد طرز تفكر و عقايد دكتر شريعتى بيان بفرماييد.
اين سؤال مكرر گفته شده و جواب آن نيز مكرراً بيان شده است. حالا هم همان جواب را مى‏گويم.
مرحوم دكتر شريعتى يك قريحه سرشار و يك انديشه پويا و جستجوگر و يك انديشه ناآرام بود؛ انديشه‏اى كه همواره در پى فهميدن و شناختن بود.
مايه‏هاى اصلى اين انديشه، يكى معارف اسلامى بود كه دكتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود )آشنايى بيش از يك جوان معمولى و در سطحى بالاتر( و مطالعاتى كه در زمينه ادبيات و جامعه‏شناسى در رابطه با فرهنگ غربى و اروپايى داشت.
خصوصيت دكتر اين بود كه هويت و اصالت خود را در اين مطالعات گم نكرده و دچار از خود بيگانگى نگشته بود.
پيدا بود كه در طول سال‏ها مطالعه و تحصيل در زمينه جامعه‏شناسى و معارف غربى، شيفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربى نشده بود، بلكه اصالت فرهنگ غنى اسلام همواره براى او جاذبه نيرومند داشت. همين امتياز سبب شده بود كه دكتر بتواند با حفظ خويشتن خويش و هويت خود، در يك سير و سلوك فكرى و معرفتى، گام‏هاى بلندى به جلو بردارد و نتايج جالب و زيبا و ارزنده‏اى را به‏دست آورد.
يك استعداد سرشار و قريحه دانا، در چنين حركت و پويش سازنده‏اى، خودبه‏خود درباره مسائل مختلف نظر مى‏دهد و چه‏بسا نظراتش در مورد يك مسئله‏اى در زمان‏هاى مختلف، گوناگون مى‏شود. نخستين چيزى كه از اين بابت در ذهنم مانده مطلبى است كه دكتر در كتاب »ياد و يادآوران« بيان اين است كه چگونه دكتر شريعتى در يك سال كه به حج مشرف مى‏شود و در مراسم حج مى‏بيند عده‏اى از حجاج شيعه در عرفات و مواقف ديگر حج، بياد امام حسين هستند، زيارت وارث مى‏خوانند، زيارت عاشورا مى‏خوانند، در برخورد با اين جريان اول بار اين مطلب به ذهنش مى‏آيد كه آيا اينجا در اين كنگره عمومى مسلمانان جهان، بجاست كه شيعه، آن آهنگ و آرمان ويژه خودش، يعنى حسينى بودن را مطرح مى‏كند؟ آيا بهتر نيست كه در آنجا، شيعه مثل ديگر مسلمانان همان دعاها و ديگر مناسك عمومى اسلام را بجاى آورند؟ سال بعد وقتى دوباره به حج مشرف مى‏شود و همين مناظر را مى‏بيند يكمرتبه متوجه مى‏شود كه عجب! حقيقت اين است كه مراسم پرشكوه حج، يك ظاهر و جسم است كه باطن و روح آن در حسينى انديشيدن و حسينى زيستن است. بنابراين، توجه به امام حسين، به هر صورت، در مواقف مختلف حج يعنى توجه به روح اين مناسك و عبادت بزرگ و در پيوند همه عبادت‏ها ولايت و امامت. ذهنش متوجه اين مى‏شود كه اگر حج، اين مراسم بزرگ و باشكوه در خدمت خلافت اموى و عباسى و زمامداران طاغوتى قرار گيرد حقى است كه باطل از آن بهره‏بردارى مى‏كند ؛
اما اگر همين مناسك حج در راستاى امامت حسين و حسينيان قرار گيرد، آن‏وقت حقى است كه يك حق پرشكوه‏تر با آن همراه است. بنابراين، به‏نظرش مى‏آيد كه بسيار به‏جاست كه در همان جا، در همان مواقف، دل‏ها متوجه كربلاى امام حسين باشد و زيارت‏هاى مربوط به امام حسين خوانده شود - كه در آن زيارت‏ها از شهادت و امامت حسينى ياد شود و دل و جان و ضمير حج‏گزاران با روح حج، كه امامت حسينى باشد، تجديد عهد كند. يعنى سال قبل به‏نظرش مى‏رسد كه اين كار نابجاست، در سال بعد به‏نظرش مى‏رسد كه نه تنها بجاست بلكه ضرورت حفظ محتواى راستين حج است. در اين رابطه است كه يك سخنرانى ايراد مى‏كند كه به‏صورت اين كتاب منتشر مى‏شود؛ يعنى چگونه بايد هميشه به ياد حسين و حسينيان بود.
يك انديشه پويا و جستجوگر هميشه از اين گردش‏ها و چرخش‏هاى صد و هشتاد درجه‏اى دارد و دكتر شريعتى در رابطه با مسائل بسيارى يك چنين انديشه‏اى داشت. خودش درباره ماركس مى‏گفت كه وقتى مى‏گوييد ماركس چه گفت، بگوييد ماركس در چه سالى -: ماركس در زمانى كه مانيفست را مى‏نوشت (1848)، يا ماركس سال 1870، يا بعد. بنابراين، در ذهن و انديشه‏اش توجه داشته كه براى انسان‏هاى جستجوگر در رابطه با مسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پيدا مى‏شود. حالا او از ماركس سخن گفته، من مى‏خواهم بگويم كه در تاريخ فقهمان، فقهاى برجسته‏اى داريم كه آنها نيز داراى ذهن نقاد، قريحه‏اى سرشار و انديشه‏اى پويا بوده‏اند.
علامه حلّى و شيخ طوسى دو فقيه معروف هستند و هر دو داراى كتاب‏هاى فراوان. ما مى‏بينيم كه در مورد يك مسئله فقهى، علامه حلى در كتاب‏هاى مختلف، فتاوى گوناگون دارد. يعنى انديشه‏اش پوياست. و عجيب اين است كه او گاهى در يك كتاب فقهى مسئله‏اى را برحسب نياز در دو جا مطرح كرده ؛ يك بار در آغاز كتاب و يك بار در پايان آن، و تا كتاب را به آخر نرسانده داراى يك برداشت جديد مى‏شده و درباره همان مسئله در پايان كتاب، در اواخر كتاب، يك فتواى جديد مى‏دهد. اين ويژگى انديشه‏هاى پويا و پرتوان است، و دكتر انديشه‏اى پويا و پرتوان داشت.
آنچه مى‏توانم در رابطه با دكتر بگويم دو نكته است: يكى اينكه بر حسب برخوردهايى كه داشتيم و تاحدى كه شنيده و يا نوشته‏هايش را خوانده‏ام، دكتر همواره رو به اصالت اسلامى پيش مى‏رفت؛ يعنى هر چه جلو مى‏رفت به اصالت اسلامى نزديك‏تر مى‏شد. دوم اينكه، برعكس آنچه گاهى درباره او گفته مى‏شد كه آدمى است كه حرف ديگران را نمى‏پذيرد، او حرف‏هاى مستند و منطقى افرادى را كه صاحب‏نظر بودند مى‏شنيد و گوش مى‏داد و مى‏پذيرفت، به‏شرط آنكه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فكرى و قدرت تحليل باشد كه بتواند مشكلى را براى او بگشايد و مطلبى را برايش باز كند.
ويژگى‏هاى دكتر شريعتى در چه چيزهايى بود؟

دكتر مردى سخت‏كوش، پرتلاش، پركار و پراحساس بود. او يك انسان براستى هنرمند بود، و اين جنبه هنرى، در قلمش و نوشته‏هايش بخوبى مشهود است. او يك انديشه پرجهش بود و اين جهش‏ها بخوبى در نوشته‏ها و گفتارش مشهود است. براستى علاقه‏مند بود به اينكه دور از تأثير فرهنگ غرب و شرق، در سرزمين ما يك جنبش و انقلاب اصيل در پرتو اسلام و براساس تعاليم اسلام بوجود بيايد و به اين كار سخت عشق مى‏ورزيد و علاقه داشت.
او به نسل جوان بسيار بها مى‏داد و با رنج و درد نسل جوان خوب آشنا بود و مى‏توانست بيانگر آرمان‏ها و آرزوها و رنج‏ها و دردها باشد. :smile::gol:
به‏هر حال او يك سرمايه ارزنده بود. ..........

نقش دكتر على شريعتى در انقلاب اسلامى چه بود؟
دكتر در طول چند سال حساس، هيجان مؤثرى در جو اسلامى و انقلاب اسلامى به‏وجود آورد، و در جذب نيروهاى جوان درس‏خوانده و پرشور و پراحساس به‏سوى اسلام اصيل نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زيادى را با انقلاب اسلامى همراه كرد. اين انقلاب و جامعه بايد قدردان اين نقش مؤثر باشد.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصيت نامه دكتر بهشتي بقلم خودش

وصيت نامه دكتر بهشتي بقلم خودش

اينجانب محمد حسيني بهشتي، دارنده شناسنامه شماره 13707 از اصفهان وصيت مي كنم

به همسرم و فرزندانم و ساير بستگانم كه در زندگي بيش از هر چيز به فروغ الهي كه در دل انسانهاست اهميت دهند و با ايمان به خداي يكتاي عليم قدير سميع بصير رحمان و رحيم و پيامبران بزرگوارش و پيروي از خاتم پيامبران و كتابش قرآن و از ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين و اهتمام به ذكر و ياد خداي و نماز با حضور قلب، روزه عبادات ديگر و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم راه سعادت را به روي خود باز گردانند و وصيت مي كنم كه پس از ارتحال من بسوي خدا يك سوم از خانه مسكوني ام در تهران، قلهك، خيابان تورج، كوچه منطقي 8 و 9 و اثاث خانه متعلق به همسرم خانم عزت‌الشريفه مدرس مطلق است و از خداي متعال براي او و فرزندانم سعادت در راه خدا زيستن را خواستارم

27 رجب 1400 هجري محمد حسيني بهشتي




ما بي شناسنامه نيستيم، ما از مردم جدا نمي باشيم، محل مهر جيره بندي قند و شكر، مهر شركت در انتخابات رياست جمهوري
ما بي شناسنامه نيستيم، اولاد زجر كشيده آل عبا، فرزندان زندانهاي بي نام و نشان و حبس ها و دخمه هاي فراموش، ما بي شناسنامه نيستيم اهل قنوتيم، ساكن دهستان نيايش و بچه جنوب عشقيم، كبوتران قباپوشي كه بال در خون شهيدان كربلا نهاده ايم و عمري بر شاخه ها مرثيه خوان ذبح بني آدم ، ما از امتزاج دو ايمان بدوي روستائي از تصادم دو عدم ساده بوجود آمده ايم، با هيچ كس هيچ فرقي نداريم و نمازمان را اول وقت مي خوانيم
ما محصول آن لحظاتي هستيم كه خسته از بيل و رنجور از داس خيمه دعائي برافراشته اند، ما ساده‌نشينان كاخ ويرانه فقر و فنائيم پنجره هائي كه روبسوي افق سبز توكل باز مي شوند،
ما مثل كتابي در هر گوشه خاك و در هر لحظه از روزگار باز مي شويم و ديگران را از خود باخبر مي كنيم ما مثل وضو ساده و پاكيم، عين اقطار بي آلايش و معصوميم، ما را ميشود در هر گوشه مسجد پيدا كرد در هر جنسي جستجو نمود، با هر دردي دريافت، ما مثل تلاوت غمگينيم، مثل تكبير حالت خنجر داريم، و دوستان ما شيران روز و پارسايان شبند، از نوح به بعد تا كربلا و هويزه وتا هويزه حضور داريم، پشت هر سنگي روييده ايم، با هر بوته اي رسيده ايم، بر هر شاخي بر داده ايم،
ما در اين آب و خاك سبز مي شويم ما بي شناسنامه نيستيم
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
گزارشی خواندنی از ایام اقامت شهید دکتر بهشتی در آلمان

گزارشی خواندنی از ایام اقامت شهید دکتر بهشتی در آلمان

تا سال 1344در خارج از کشور، هیچ تشکل اسلامی وجود نداشت، لذا وقایع 15خرداد 42 توسط بلندگوهای شرق و غرب و طبق میل رژیم پهلوی منعکس می‌شد و لذا لازم بود پایگاه‌های اسلامی در خارج ایران باشد تا حقایق داخلی ایران را منعکس کنند.
شهید آیت‌الله سیدمحمد حسینی‌بهشتی با سفارش و درخواست آیت‌الله میلانی عازم آلمان شد و مسئولیت مسجد ایرانیان را برعهده گرفت. نخستین اقدام وی تبدیل نام مسجد به مرکز اسلامی هامبورگ بود، لذا با حضور مسلمانان غیرایرانی، مسجد رونق خاصی گرفت. وی شخصیت ارزنده‌ای داشت، سنجیده حرف می‌زد و معلم بود.
وی از جمله افرادی بود که قبلاً خوب فکر می‌کرد و بعد خوب حرف می‌زد و بر همین اساس در فاصله کوتاهی محور تمام اعضا و فعالیت‌های انجمن‌های اسلامی آلمان شد و همگی بر آرا و نظریات او حساب خاصی باز می‌کردند.
در مجامع اروپایی لازم بود زن مسلمان با حجابی کامل به عنوان زنی زنده، فعال و پرتلاش معرفی شود.
آیت‌الله بهشتی همسرش را در جریان فعالیت‌های مختلف و جلسات گوناگون شرکت می‌داد و به وی تنها به عنوان فردی که به امور خانه رسیدگی می‌کند نمی‌نگریست و برای او به عنوان یک زن مسلمان، شخصیت مستقلی قائل بود.
فعالیت‌های شهید بهشتی در هامبورگ آلمان

- تدوین پیش‌نویس اساسنامه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا (گروه فارسی‌زبانان)
- دادن هویت مستقل به انجمن اسلامی دانشجویان فارسی زبان.
-مناظره با سران کلیسا. مناظره مهمی با اسقف اعظم اتریش کاردینال koeimy در حضور دانشجویان دانشگاه وین داشت که با استدلال قوی آن را به نفع اسلام تمام کرد.
- راه‌اندازی نشریة مکتب مبارز و قدس به سفارش ایشان و توسط اعضای ایرانی اتحادیه در مقابل هفته‌نامة اعضای حزب تودة ایران در اروپا. نشریة مکتب مبارز موجب انسجام دانشجویان مسلمان ایرانی در برابر گروه‌های غیرمذهبی شد.
- دور نگه‌ داشتن اتحادیه انجمن‌های اسلامی در آلمان از آسیب ساواک.
- تألیف کتاب «نماز چیست» و چاپ آن در آلمان و ایران.
- مناظره با توده‌ای‌ها. وی دعوت مناظره و جلسة پرسش و پاسخ دانشجویان توده‌ای را پذیرفت.
توده‌ای‌ها جلسه را در طبقه دوم یک مشروب‌فروشی گذاشته بودند.
سید علی‌رضا بهشتی می‌گوید وقتی وارد شدیم ما را به طبقه بالا بردند. نگاهی به اطراف کردیم، دیدیم بساط سیگار و آبجو روی میزها پهن است و هر کس با یک یا چند دختر دور یک میز نشسته‌اند و سیگار می‌کشند و مشروب می‌خورند. پدرم وقتی وارد شد چون همیشه در سفرها حصیری به عنوان جانماز همراه داشت. گفت من نمازم را نخوانده‌ام، حصیر را پهن کرد و در آن فضا به نماز ایستاد.!!!!!!!
پس از نماز بحث شروع شد. مجری برنامه سؤالات زیادی خواند و جلسه را ترک کرد و پدرم را با آن جمعیت و حدود 70 سؤال تنها گذاشت! یکی از افراد سؤالی کرد که بیشتر جنبة دست‌انداختن داشت.
او گفت: آقای بهشتی! می‌گویند در بهشت رودهایی از عسل روان است. تکلیف من که به عسل علاقه ندارم چیست؟! همه خندیدند! پدرم چند لحظه مکث کرد و سؤال را این‌گونه پاسخ داد که جَوّ را حسابی کنترل کرد.
ایشان گفت: اول باید ببینیم شما را به بهشت راه می‌دهند بعد ببینیم با مشکل شما که از عسل خوشتان نمی‌آید چه باید کرد! البته توضیحات دیگری هم داد. پس از اتمام جلسه که پایین آمدیم ایشان خواست سوار ماشین شود،
یکی از اعضای شرکت‌کننده که احتمالاً مست بود قصد داشت از پشت با چاقو به پدرم حمله کند که یکی از بچه‌های انجمن اسلامی او را گرفت و خواست پلیس خبر کند که پدرم فرمود این حواسش سرجایش نیست رهایش کنید. کاری نکرده است که نیاز به دخالت پلیس باشد.
- دیدار با دانشجویان مختلف ایرانی و غیرایرانی.
بعضی مارکسیست‌ها که قصد اذیت وی را داشتند مراسم را به گونه‌ای ترتیب می‌دادند که سر میزشان آبجو باشد و حرمت او شکسته شود. اما او تحمل می‌کرد و می‌گفت اینها ایرانی هستند و من هم اگر احساس کنم هنوز 10% اینها مسلمان هستند و تعصب ایرانی و مسلمانی خودشان را حفظ کرده‌اند ولی 90% را از دست داده‌اند باید کاری کنم با این ارتباط، 10% آنها به 15% تبدیل شود.
و حضور در مجلس شراب آنگاه حرام است که قصد انسان از این کار لهو و لعب باشد اما بعضی از اینها به قصد آزار من مشروب سر میز می‌گذارند. پس قصد لهو و لعب ندارند و من به قصد مباحثه در این جلسات شرکت می‌کنم نه قصد دیگر.
نگاه متفاوت وی به این قضیه مایة تعجب همگان بود.

- مسلمان شدن عده‌ای به دست وی از جمله پرفسور فرانک که در هانوفر، مسلمان شد و زن ایرانی گرفت.:gol:
خانمی به شهیدبهشتی نامه نوشت و اظهار داشت من مسیحی هستم. خیلی دلم می‌خواهد مسلمان شوم ولی نمی‌خواهم از کلیسا خارج شوم. وی در پاسخ نوشت اگر شما به اسلام ایمان بیاورید لازم نیست از کلیسا خارج شوید. در همان جا نیز می‌تواند به احکام اسلام عمل کرد.
- به تصویب رساندن ورود دروس دینی اسلامی در ترکیب درس‌های دانش‌آموزان آلمانی تا اگر در بعضی مناطق، بچه‌های مسلمان یا حتی غیرمسلمان بخواهند درس دینی داشته باشند، ناچار نباشند مسیحیت و سایر ادیان را مطالعه کنند بلکه متون اسلامی هم داشته باشند.
- رفع مشکلات ایرانیان مقیم آلمان و سرکشی به خانواده‌ها.

- گشاده‌رویی، خوش‌مجلسی و هم‌صحبتی
با همه به خصوص کسانی که خیلی کشش مذهبی نداشتند حتی با خارجی‌هایی که به مسجد رفت و آمد می‌کردند خیلی خوش‌برخورد بود تا رابطه آنها با مسجد قطع نشود.
- ترغیب دانشجویان ایرانی به ازدواج با دختران ایرانی.
شهیدبهشتی به دانشجویان ایرانی مقیم آلمان می‌گفت: هر چه زودتر ازدواج کنید، تا در دام ازدواج‌های ناموفق اینجا نیفتید. بیشترازدواج‌هایی که با زنان آلمانی می‌شد به شکست می‌انجامید. توصیه می‌کرد هر چه سریعتر بروید و از ایران زن بگیرید. درعین حال در مقابل پرسش برخی دانشجویان که می‌گفتند آیا می‌توانیم با توجه به اینکه شرائط ازدواج دائم را نداریم با دختران آلمانی ازدواج موقت انجام دهیم؟ می‌فرمود: بله به شرط اینکه معتاد نشوید.

دخترهای اینجا خیلی راحت در اختیار افراد قرار می‌گیرند. اعتیاد به این معناست که امروز با فلان خانم هفته دیگر با یکی دیگر و ... . این اعتیاد خیلی بد است.
یکی از بچه‌های دانشجو می‌گفت: این کار خلاف شرع است زیرا تا ما بیائیم به آنها یاد بدهیم که ازدواج موقت چیست! به گناه می‌افتیم. وی پاسخ داد: بله این بستگی به خود شما دارد که نباید به مسائل شرع بی‌توجهی کنید و در مقدمات این کار به گناه بیفتید. اگر بپرسید طبق ضوابط شرع مقدس ما می‌شود اینها را عقد موقت کرد پاسخ مثبت است. اما چگونگی انجام و تحقق آن با خودتان است.
- تأکید بر اینکه اتحادیة دانشجویان مسلمان در اروپا (گروه فارسی‌زبانان) باید طوری باشد که هر ایرانی مسلمان که به خارج از کشور می‌آید احساس کند پناهگاهی دارد که می‌توان به آنجا رفت‌ و آمد کرد.
- مستقل نگه داشتن اتحادیه به لحاظ مالی.
- عدم پذیرش مسئولیت سرپرستی اتحادیه و اصرار بر اینکه نقش مشاوره‌ای داشته باشد و اداره آن با حوزه دانشجویان باشد. او می‌خواست اعضای اتحادیه رشد کنند و نگاهشان فقط به وی نباشد.
- رفع اختلاف خانوادگی؛ در مسجد هامبورگ همسران آلمانی بعضی ایرانیان مشکلات خانوادگی خود را با وی در میان می‌گذاشتند و راه‌حل می‌خواستند.
- نظم و تیزبینی؛ وی دقیقاً ساعت 8 در دفتر مرکز اسلامی هامبورگ مشغول کار می‌شد. اتفاقاً شخصی برای تبلیغ به آلمان آمده بود. صبح روز اول، ساعت 30/8 به مسجد آمد. دکتر بهشتی به او گفت: فلانی ما کارمان را ساعت 8 شروع می‌کنیم، او هم گفت: بله من زودتر آمدم ولی وسیله پیدا نشد. دکتر گفت: من به این حرف‌ها کار ندارم؛ ما کارمان را ساعت 8 شروع می‌کنیم شما هم باید ساعت 8 اینجا باشید. این صراحت باعث نگرانی او شد و به یکی از افراد گفت: دکتر بهشتی دارای دقت قلب است نه رقت قلب! دکتر که خیلی تیزبین بود دستور داد کت و شلواری برایش بخرند تا با لباس روحانیت به دفتر نیاید. بعدها که این شخص مسائل مختلفی پیدا کرد معلوم شد چقدر دکتر بهشتی در شناخت افراد، دقیق و نکته‌سنج بوده است.
- توصیه به رعایت احکام شرعی؛

 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات همسر شهید بهشتی، مرحومه عزت الشريعه مدرس مطلق

خاطرات همسر شهید بهشتی، مرحومه عزت الشريعه مدرس مطلق

بهشتی در قامت یک همسر

او بسیار مهربان بود. با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار می‌کرد. از بس که مهربان بود و خوش‌اخلاق، همیشه احساس می‌کردم با پدرم روبه‌رو هستم. در مدت 29 سال زندگی مشترک حتی یک ‌بار هم کاری نکرد که من از او دلخور شوم. با بچه‌هایش هم همین‌طور. با همه رفیق بود. یک‌ بار نشد سر بچه‌ها داد بزند. همنشینی با او واقعا لذت‌بخش بود. همیشه وقتی دور هم جمع می‌شدیم، درباره خدا و پیامبر و ائمه صحبت می‌کرد. هیچ وقت نشد که از دست او کوچک‌ترین ناراحتی داشته باشیم.
***
زندگی ما کاملا طلبگی بود. او 25‌ساله و من 14ساله بودم که باهم ازدواج کردیم و بعد از سه ماه از اصفهان به قم آمدیم. 12 سال در قم بودیم و صاحب 3 فرزند شدیم. موقعی که امام را به ترکیه تبعید کردند، ما را هم بدون حقوق و چیزی به تهران تبعید کردند. یک سال و نیم در تهران بودیم و خیلی رنج کشیدیم. در طول 12 سالی که در قم بودیم، از خودمان خانه نداشتیم و یکی‌دواتاق را اجازه می‌کردیم و زندگیمان زندگی ساده طلبگی بود و در آن کوچک‌ترین تشریفاتی به چشم نمی‌خورد.
***
درآمدش هرچه که بود متعلق به خانواده بود. او حتی یک ریال از دادگستری حقوق نگرفت و از آن‌جا پشیزی به خانه نیاورد.

می‌گفت وقتی این همه آدم مستضعف داریم، روا نیست من از دادگستری حقوق بگیرم.
شما باید بدانید که زندگیتان باید با همین حقوق بازنشستگی من بگذرد. او ماهی 5500 تومان حقوق می‌گرفت که خرج خانواده پسرش، خانواده دامادش و خرج‌های دیگر را با همان می‌داد. یک شب لامپ خانه سوخته بود و من به مغازه‌های اطراف سر زدم و پیدا نکردم. زنگ زدم دادگستری که «آقا! از فروشگاه آن‌جا لامپ بخرید و بیاورید.» جواب داد «هرگز! خدا نکند که من چنین کاری بکنم. شما عجالتا شمع روشن کنید تا ببینیم چه می‌کنم.» این‌قدر احتیاط می‌کرد. او از دروغ و غیبت و صفات رذیله نفرت داشت. الگوی به‌تمام‌معنا بود، چه در جامعه و چه در خانواده. ما کوچکترین چیزی از ایشان ندیدم که ناراحتمان کند. او در بحث خانواده جز به راحتی من و فرزندانش فکر نمی‌کرد و می‌گفت حاضر نیستم به‌خاطر موقعیت اجتماعی خودم و حرف مردم از رفاه و آسودگی خانواده‌ام بزنم.
اگر کسی از من توقع دارد گذشت و ایثار کنم، از حق خودم می‌گذرم اما مراعات خواست خانواده در حد مقدورات خلاف شرع نیست.
***
منزلمان را با سلیقه خودش و کمترین هزینه ساخت. او به‌جای این‌که از سنگ استفاده کند، به کارگران گفت که دیوارها را با سیمان قرمز و سفید و به‌صورت متناوب به شکل لوزی درست کنند که از دور بسیار زیباتر از سنگ بود، به همین دلیل خیلی‌ها می‌گفتند که این‌ها خانه‌شان تشریفاتی است، درحالی‌که درواقع مصالحی که به‌کار برده بودیم سیمان ساده بود، منتها آقای بهشتی آدم بسیار باسلیقه و باذوقی بود و توانست با حداقل هزینه، زیباترین نماها را طراحی و اجرا کند. او همین سلیقه را در زنگ‌آمیزی خانه هم به‌کار می‌برد.
***
او خیلی رعایت حال مرا می‌کرد. اوایل انقلاب یک وقت می‌شد که به‌خاطر تراکم کارها مهمانانی سرزده به خانه ما می‌آمدند. در این‌گونه موارد، سر راه برای مهمان‌ها غذا می‌گرفت که من به زحمت نیفتم.
***
به‌رغم خستگی زیاد، همیشه شاداب و سرحال وارد خانه می‌شد، اول با من و بعد با بچه‌ها احوال‌پرسی می‌کرد و بعد از من می‌پرسید «امروز چه کردید؟ مشکلی پیش نیامد؟ کمکی از دستم برمی‌آید؟ بچه‌ها در کار خانه کمکتان کرده‌اند؟» بعد هم می‌گفتند «بچه‌ها که هستند، بدهید کارها را تاجایی که می‌توانند انجام بدهند. شما خودتان را به زحمت نیندازید.» او دائما به بچه‌ها توصیه می‌کرد که رعایت حال مرا بکنند و در کارها کمکم کنند که به زحمت نیفتم. بعد از انقلاب و وپس از شروع ترورها، اتاقی را در منزل برای محافظان درنظر گرفته بودیم و تهیه غذای آن‌ها به عهده ما بود. او بلافاصله کسی را برای انجام آن امور استخدام کرد تا من به زحمت نیفتم. هر وقت مریض می‌شدم، همه کارهایش را خودش انجام می‌داد و از من پرستاری می‌کرد و حتی گاهی هم غذا می‌پخت.
***
او واقعا انسان آزادمنش و منصفی بود و اصولا حرف و عملش یکی بود. یک بار من از ارث پدری فرشی خریدم و آقای بهشتی هیچ حرفی به من نزدند، هرچند اعتقاد داشتند که زندگی‌شان نباید از مرز طلبگی خارج شود، اما این را برای خود تجویز می‌کردند و من کاملا آزاد بودم مطابق نظر ایشان عمل کنم یا نکنم. درهرحال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم.
***
هرگز به یاد ندارم حتی یک کلمه تحقیرآمیز به من گفته باشد. او هرماه ده‌ درصد حقوقش را به من می‌داد و می‌گفت: «خانم! این غیر از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد. هرجور دوست دارید خرج کنید.»

او می‌دانست که من به بسیاری از امور مقید هستم و ممکن است بعضی از چیزهایی را که می‌خواهم، از خرج خانه نخرم و به همین دلیل این پول را در اختیار شخص من قرار می‌داد. هرگز نشد که قبل از من به سراغ بچه‌ها برود. او همیشه وقتی وارد خانه می‌شد، اول احوال مرا می‌پرسید و سپس با دیگران صحبت می‌کرد.
***
اصرار عجیبی داشت که من درس بخوانم و برایم وقت می‌گذاشت و در یادگیری درس‌ها کمکم می‌کرد تا آماده شرکت در امتحانات شوم. بعد هم به علیرضا گفت که به من رانندگی یاد بدهد. نوبت به امتحان کتبی رانندگی هم که رسید، تست‌های چهارجوابی را با من کار کرد که قبول بشوم.
***
او به من اختیارات زیادی داده بود و حتی موقعی که می‌دید زیاد در خانه می‌نشینم، می‌گفت: « خانم! از جا بلند شوید و از فرصت‌ها استفاده کنید. از خانه بیرون بروید، گردش کنید و به دوستان و اقوام سر بزنید. زیاد در خانه نشستن انسان را افسرده می‌کند.» صبح‌های جمعه با بچه‌ها به اطراف ولنجک می‌رفتیم و پیاده‌روی می‌کردیم و او اصرار داشت که من حتما همراهشان بروم.
***
به نشاط من و بچه‌ها خیلی توجه داشت. در آن دوران محیط‌های تفریحی خیلی برای خانواده‌های مذهبی مناسب نبود. او ما را سوار ماشین می‌کرد و به اطراف تهران و جاهای خلوت و خوش‌آب‌وهوا می‌برد و یک‌دوساعتی باهم قدم می‌زدیم. برای بچه‌ها شیرینی و بستنی می‌خرید و با آن‌ها بازی می‌کرد تا خستگی هفتگی از تنشان بیرون برود و برای درس‌ هفته بعد آماده باشند.
***
اگر در سفری امکان داشت که ما را ببرد، هرگز تردید نمی‌کرد. حتی در سفرهای کاری هم ما را می‌برد و در آن‌جا اگر شده نصف روز را با ما صرف کند، این کار را می‌کرد. مثلا وقتی در مشهد قرار بود با علمای برجسته آن‌جا دیدار کند، چند روز را هم به خانواده اختصاص می‌داد و در آن ساعت‌ها، اگر هم دعوتش می‌کردند، نمی‌رفت.
***
در خانه صندوق قرض‌الحسنه‌ای درست کرده بود و بچه‌ها را تشویق می‌کرد که در آن پولی بگذارند و بعد هم روی حساب‌وکتاب دقیقی وام بدهند.

دفترچه‌های کوچکی را هم برای پرداخت اقساط درست کرده و به بچه‌ها داده بودند. علیرضا هم مسئول دریافت و پرداخت بود. کتابخانه هم حساب‌و‌کتاب داشت و کسانی که می‌خواستند از آن استفاده کنند کارت عضویت داشتند و کتاب‌هایی که به امانت داده می‌شدند، در دفتری ثبت می‌شد.:smile:
***
طوری با بچه‌ها رفتار می‌کرد که همیشه احساس می‌کردند حرف خیلی مهمی زده یا کار مهمی کرده‌اند و به‌این‌ترتیب، اعتماد به نفس بچه‌ها را تقویت می‌کرد تا بتوانند مستقل فکر کنند و راحت حرفشان را بزنند و نظر بدهند............................................................................
***
او همیشه به بچه‌ها توصیه می‌کرد که با اهل فن مشورت کنند. موقعی‌که محمدرضا می‌خواست به دانشگاه برود با او صحبت و به او توصیه کرد که با بعضی از دوستان پزشک مشورت کند. همیشه سعی می‌کرد بچه‌ها را طوری بار بیاورد که خودشان راهشان را انتخاب کنند.
***
مراکز تفریحی بیرون از خانه معمولا جو سالمی نداشت، برای همین او تا جایی که امکان داشت وسایل تفریح بچه‌ها را در خانه فراهم می‌کرد. مثلا آپارات نمایش هشت‌ میلی‌متری خریده بود که بچه‌ها در خانه فیلم تماشا کنند یا برای پسرها وسایل نجاری خریده بود. در زیرزمین خانه هم برایشان میز پینگ‌پنگ گذاشته بود. نوارهای متعدد قرآن، ماشین تایپ، دوچرخه و موتورسیکلت و خلاصه هرچه را که در وسعش بود برای بچه‌ها می‌خرید که خیلی نیازمند رفتن به مراکز تفریحی نباشند. جمعه‌ها را هم که کاملا به آن‌ها اختصاص می‌داد. ..............................

کارهای خانه را بین بچه‌ها تقسیم کرده بود و در این میان کار زنانه و مردانه وجود نداشت. پسرها هم درست مثل دخترها به‌موقعش ظرف می‌شستند و خانه را جارو و گردگیری می‌کردند، اما خرید بیرون را یا خودش انجام می‌داد یا پسرها.
***
اغلب پول‌هایی را که صرف کمک به مبارزات کشور و تشکل‌های دانشجویی می‌کرد، از درآمد خودش بود، درحالی‌که حق تصرف در وجوهات و خمس را داشت، اما هیچ وقت برای چنین اموری آن‌ها را صرف نمی‌کرد و هرگز برای مصارف شخصی یا خانوادگی دست به این پول‌ها نزد.

منزل که می‌آمد، همیشه بحث‌های مفید بود و کتاب و مطالعه. اصلا حساب این نبود که دور هم جمع بشوند و دروغی بگویند و غیبتی بکنند و یا شوخی‌های بی‌معنی بکنند. حتی حاضر نمی‌شد کوچک‌ترین حرفی را که پشت‌سر دشمنش زده می‌شد بشنود. به‌محض این‌که کسی غیبت می‌کرد، اخم می‌کرد و می‌گفت: «حرف دیگری نیست بزنیم؟ اگر حرفی ندارید بروید دنبال کاری یا مطالعه کنید. من حاضر نیستم در حضورم حرف کسی زده شود. به‌جای غیبت از خدا بخواهید به راه راست هدایتش کند

با این‌که همه به او دشنام می‌دادند و علیه او حرف می‌زدند، هرگز وجدانش قبول نکرد پشت سر آن‌ها حرف بزند.:cry:
***
ما مثل دو شریک بودیم. او برادری نداشت و همیشه به من می‌گفت: « تو پشتیبان من هستی. هر کاری را که می‌خواستم بکنم، اگر تو نبودی که کمکم کنی، نمی‌توانستم به ثمر برسانم.» هرجا می‌رفتیم با هم بودیم. حتی مسافرت‌ها را تنها نمی‌رفت. چه وقتی که در آلمان بودیم چه این‌جا. هر جا می‌رفت، می‌گفت «تو هم باید باشی. تو فقط همسر من نیستی بلکه دلگرمی من هستی.»

.....................................................
***
تقریبا از سن 23 سالگی که در قم بود، پای درس امام می‌رفت. البته درس‌های دیگر را هم می‌رفت ولی علاقه خاصی به امام داشت. در عاشورایی که امام را دستگیر و بعد تبعید کردند، موقعی که می‌خواست از خانه بیرون برود، گفت: «شاید شب برنگردم.» گفتم «چرا؟» گفت «اگر امام را بگیرند و بدانم که دیگر اینجا نیستند و نمی‌توانند کار کنند، نمی‌توانم تحمل کنم.» آن شب امام را شبانه دستگیر کردند. از آن ساعت به بعد حتی یکی ساعت هم راحت نبود و دائما به امام فکر می‌کرد. مرتب از ترکیه و نجف از طرف امام به‌صورت مخفیانه برایش نامه می‌آمد. دو بار هم برای دیدن امام به نجف رفت. موقعی هم که در اروپا بودیم، دائما به جوان‌ها می‌گفت: «ببینید امام چه می‌گویند، همان کار را بکنید. ما باید راهی را برویم که امام می‌روند. باید همیشه پشتیبان ایشان باشیم و یک دقیقه هم از ایشان غفلت نکنیم.»
...............................................................................

در اولین نماز جماعتی که به امامت آقای بهشتی در مسجد هامبورگ خوانده شد، سه هزار نفر شرکت کردند که برای همه عجیب بود. اول اسم آن‌جا مسجد ایرانیان بود که آقای بهشتی آن را به «مرکز اسلامی هامبورگ» تبدیل کرد و از آن پس از همه ملیت‌ها به آن‌جا می‌آمدند.:gol:
***
بعد از انقلاب دائما خانه ما جلسه داشتند. آقای طالقانی، آقای مطهری، آقای باهنر و آقای خامنه‌ای چندین ساعت جلسه داشتند. قبل از انقلاب معمولا کارهایشان و جلساتشان مخفی بود. جوان‌ها شب‌های چهارشنبه می‌آمدند و با عنوان تفسیر قرآن گاهی جلساتشان تا 2 بعد از نیمه‌شب طول می‌کشید. در این جلسات به امام نامه می‌نوشتند یا نوار پر می‌کردند و می‌فرستادند. می‌نشستند و با جوان‌های پرشور و متفکر مشورت می‌کردند په کنند تا انقلاب بهتر پیش برود. کسانی که در خط امام بودند تا آخر در خط امام ماندند. همیشه با هم بودند و با هم کار می‌کردند. اصلا منزل ما جای این جور جلسات بود. جای چیز دیگری نبود. مهمانی نبود که جمع شوند، بگویند و بخندند و سورچرانی کنند. من هیچ وقت ندیدم که آقای بهشتی با کسی غیر از کاری که برای اسلام باشد، دور هم جمع شوند و من همیشه از همه مسائل و برنامه‌های او خبر داشتم.
***
آقای بهشتی از قبل از انقلاب دنباله‌روی امام بود. همه هم این را خوب می‌دانستند و او را خوب می‌شناختند. چهره شاخصی بود. پنهان نبود که بعدا پیدا شود،

ولی وقتی سیل تهمت‌های ناروا بر سرش ریخت، خیلی‌ها باورشان شد. هر وقت هم می‌گفتم «آقا! بروید در رادیو و تلویزیون جواب تهمت‌ها را بدهید» می‌گفت «چرا بروم خاطر مردم را از رادیو و تلویزیون تلخ کنم؟ چه بگویم؟ من درددلم را با خدا می‌کنم. خدا خودش همه کارها را درست می‌کند.» بعد از شهادت او دوست و دشمن گریه کردند. خیلی‌ها آمدند و از من خواستند اگر او را در خواب دیدم حلال‌بودی بطلبم. من که او را می‌شناسم، می‌دانم همه را بخشیده است. او برای تعریف و تکذیب کسی کار نمی‌کرد، برای خدا کار می‌کرد و از هیچ کس نه گلایه‌ای داشت و نه انتظاری.
***
همیشه دلش می‌خواست بین مردم و با مردم باشد. هیچ وقت نخواست زندگی راحتی داشته باشد. تا زمانی‌که از دنیا رفت، لحظه‌ای از فکر بیچاره‌ها و ضعفا غافل نبود. هرچه فکر می‌کنم می‌بینم چه موجود نمونه و عزیزی را از دست دادم. قدرش را ندانستیم. نه تنها برای من و بچه‌ها حیف شد که برای مردم هم حیف شد.
***
قبل از شهادت آقای بهشتی، امام خوابی دیده و به ایشان هشدار داده بودند. نیمه شعبان بود که می‌خواستیم برای دیدن مادر آقا به اصفهان برویم. آن روز او به دیدن حضرت امام رفت. موقعی که برگشت، دیدم خیلی ناراحت است. علت را پرسیدم، گفت «امام گفته‌اند به این سفر نرو و بیشتر مراقب خودت باش.» هرچه پرسیدم خواب امام چه بوده، به من جواب نداد. تا روز ختم او که خانم امام به منزل ما آمدند و من درباره خواب امام سوال کردم. ایشان گفتند امام خواب دیده بودند که عبایشان سوخته است و به آقای بهشتی گفته بودند «شما عبای من هستید، مراقب خود باشید.»
***
مهم‌ترین ویژگی آقای بهشتی این بود که از مرگ نمی‌ترسید و همیشه هم به ما می‌گفت «از مرگ نترسید و من را هم نترسانید. من از مرگ نمی‌ترسم و اگر شهادت نصیب من شود، با افتخار به زیر خاک خواهم رفت.» او همیشه پیشتاز بود.

در انقلاب و روزهای تظاهرات هم جلوتر از همه بلندگو را به‌دست می‌گرفت و ما هرچه اصرار می‌کردیم که آقا تیر می‌زنند، می‌گفت «بزنند. من که نمی‌توانم ببینم مردم کشته می‌شوند و در خانه بنشینم. باید همراه این مردم باشم. اگر شهید شدم با مردم بشوم، اگر نشدم با مردم باشم.»
او از سن 18 سالگی و از زمان ایت‌الله کاشانی در همه تظاهرات شرکت می‌کرد و هرگز هم فکر نکرد که می‌ترسم و از خانه بیرون نمی‌روم. او همه‌جا پیشتاز بود.

 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت‌وگو با دختر شهید؛ ملوك‌السادات بهشتي

گفت‌وگو با دختر شهید؛ ملوك‌السادات بهشتي


آيا مادر و پدر و پدر بزرگوارتان را به خاطر داريد؟
پدرم تنها فرزند پسر خانواده بودند و در محيطي پر از محبت، صفا و صميميت و نهايت ساده‌زيستي بزرگ شدند. پدربزرگ من مردي عالم و بزرگوار و صاحب عزت‌نفس و پايبند به احكام اسلامي و به ويژه به رزق حلال بودند. مادربزرگ من نيز زني بسيار باتقوا و حافظ قرآن و ساده‌زيست بودند و به شدت از دروغ، ريا و غيبت پرهيز مي‌كردند. مادربزرگم دروس اصلي فقه را نزد پدرشان خوانده بودند، آن‌گونه كه طلاب پدربزرگم، از تقريرات ايشان، يادداشت برمي‌داشتند. ايشان در منزل خود براي دختران خانواده‌هاي بي‌بضاعت، كلاسهاي تعليم احكام و قرآن تشكيل مي‌دادند و حتي از اطراف اصفهان هم افرادي در اين كلاسها شركت مي‌كردند. پدربزرگم هرگز زير بار منت كسي نمي‌رفتند و مقيد بودند كه در خانه، كارهايشان را خودشان انجام دهند.
اولين خاطره روشني كه از دوران كودكي از پدرتان داريد، چيست؟
اولين خاطره‌ام به زماني برمي‌گردد كه پدر به تأسيس مدرسه دين و دانش همت گماشتند و اولين كلاسها در منزل مسكوني ما تشكيل مي‌شدند. دوران بسيار سختي بود، اما چون پدر قصد داشتند به تربيت دانش‌آموزان همت گمارند و آنان را از آموزه‌هاي ديني و نيز دروس جديد بهره‌مند سازند، مادر كه در آن زمان دو فرزند خردسال داشتند، پدر را در راستاي تحقق اين آرمان والا همراهي مي‌كردند و روزها تا پايان ساعات كلاسها وتعطيلي آنها، در اتاقي كه به يك حياط خلوت راه داشت به سر مي‌برديم.
آيا مي‌دانيد نحوه گزينش همسر توسط پدرتان چگونه بوده است؟
پدرم به پدربزرگ مادريم، مرحوم آقاي سيد محمدباقر مدرس مطلق كه از علماي اصفهان بودند، بسيار علاقه داشتند و پيوسته از ايشان به نيكي ياد مي‌كردند. البته آقاي مدرس نيز به پدرم علاقه بسيار داشتند و چون فرزند پسر نداشتند، پدرم را فرزند خود تلقي مي‌كردند. مادر، خواستگاران بسياري داشتند، اما هميشه مترصد بودند با خانواده متديني وصلت كنند و به همين دليل پدرم را كه طلبه بسيار هوشمند و باذكاوتي بودند، انتخاب كردند. هر چند پدر تمكن مالي بالايي نداشتند، اما شخصيت بي‌نظيرشان از همان جواني، انسانهاي آگاه را متوجه مي‌ساخت. مادرم مي‌گفتند كه پدر از همان ابتداي زندگي، وضعيت خود را صادقانه برايشان توضيح داده و گفته بودند كه زندگيشان طلبگي است و پيوسته چنين خواهد ماند.
يادتان هست كه پدرتان از موضوعي ناراحت شده باشند؟ چه موقع؟

من پدرم را دو بار خيلي ناراحت ديدم. يكي هنگام دريافت خبر فوت پدرشان كه با ماشين يكي از اقوام به اصفهان رفتيم و ايشان در تمام طول راه ناراحت بودند و گريه مي‌كردند. بار دوم هم وقتي بود كه خبر شهادت آقاي مطهري را شنيدند كه مي‌توانم بگويم بسيار ناراحت‌ از فوت پدرشان بودند.
آيا براي رسيدگي به وضعيت درسي شما به مدرسه‌تان مي‌آمدند؟
بله. پدر براي رسيدگي به وضعيت درسي فرزندانشان شخصاً به مدرسه مي‌رفتند و جوياي پيشرفت تحصيلي آنها و احتمالاً اشكالات كار مي‌شدند. همين توجه دقيق پدر سبب شده بود كه فرزندان خانواده، در زمينه‌هاي درسي نهايت تلاش خود را بكنند.
هيچ وقت پيش آمد كه از دوران تحصيل خودشان با شما حرف بزنند؟
گاهي از مشقت‌ها و سختي‌هاي دوران طلبگي‌شان مي‌گفتند كه بعضي از مواقع از نظر مالي به قدري در مضيقه بودند كه پولي براي تهيه غذا نداشتند، بنابراين ميوه ساده‌اي مي‌خريدند و به جاي ناهار مي‌خوردند. ايشان از همان ابتدا دقت مي‌كردند حالا كه قرار است جاي ناهار چيزي بخورند، ميوه‌اي باشد كه خاصيت بيشتري داشته باشد.
آيا در كودكي برايتان قصه مي‌گفتند و يا كتاب مي‌خواندند؟
يكي از جالب‌ترين ساعات وقتي بود كه پدر به‌رغم مشغله زياد به خانه مي‌آمدند و بچه‌ها را دور خودشان جمع مي‌كردند. روزهاي جمعه، به خانواده اختصاص داشت. در اين روزها پدر، نكاتي آموزنده را در قالب داستان براي ما مي‌گفتند كه جزو لذت‌بخش‌ترين ساعات زندگي ما محسوب مي‌شد.
آيا با شما بازي مي‌كردند؟ چه بازيهايي؟
بله. ايشان بازيهاي مختلفي را با بچه‌ها مي‌كردند، از جمله بازي تنيس روي ميز كه وسايل موردنياز، از جمله ميز مخصوص آن را خريده و در زيرزمين خانه قرار داده بودند و در روزهاي تعطيل با بچه‌ها مسابقه مي‌دادند. پدر به تفريح و ورزش، بسيار اهميت مي‌دادند و روزهايي را براي گردش، همراه خانواده به بيرون از شهر مي‌رفتند و به ورزشهايي چون كوهپيمايي، شنا و پياده‌روي مي‌پرداختند. ايشان شنا را هم خيلي خوب بلد بودند. يك بار كه به باغي در كرج رفتيم، به قدري خوب واليبال بازي كردند كه همه متعجب شدند. كسي تصور نمي‌كرد كه پدر با آن شأن علمي، اين قدر خوب واليبال بازي كنند. پدرم به پياده‌روي علاقه زيادي داشتند و وقتي در هامبورگ دچار مشكل قلبي شدند، پزشك به ايشان توصيه كرد كه حتماً هر روز پياده‌روي كنند. وقتي از اصفهان به تهران آمديم و خانه‌اي خريديم، پدر در حياط خانه استخري درست كردند كه هم خودشان در آن شنا مي‌كردند و هم برادرهايم را تشويق به اين كار مي‌كردند. طرح ساخت خانه را هم خودشان دادند و با كمترين هزينه ساخته شد.
آيا رفتارشان با شما و برادرهايتان فرق مي‌كرد؟
در آن زمان در مورد تحصيل دختران تفكر سنتي مذهبي خاصي بر خانواده‌هاي بعضي از روحانيون حاكم بود، پدرم شيوه جالبي را اختيار كرده بودند. ايشان همان امكانات تحصيلي و تفريحي‌اي را كه براي پسرهايشان تهيه كرده بودند، در اختيار دخترها هم مي‌گذاشتند. ايشان مرا به ادامه تحصيل و فراگيري علوم ديني و دانش‌آموزي تشويق مي‌كردند و اعتقاد داشتند در يك جامعه اسلامي، كسي موفق است كه در هر دو قضيه تحصيل كند.
پدر شما بسيار منظم و آراسته بودند. اين ويژگي را چگونه به شما آموختند و نگاه ايشان به نوع پوشش شما و برازندگيتان چگونه بود. اگر موردي موافق طبعشان نبود، با چه شيوه‌اي تذكر مي‌دادند؟
پدر همان‌گونه كه در زمينه عبادت، رفتار اجتماعي و مسائل اخلاقي براي ما الگو بودند، در زمينه لباس پوشيدن و مرتب و تميز بودن هم الگو بودند. هنگامي كه به آلمان رفتيم، ده سال بيشتر نداشتم و تازه به سن تكليف رسيده بودم. در آن جامعه بي‌بندوبار، تقيد به حجاب و رعايت موازين اسلامي براي يك دختر نوجوان كه مورد آزار همسن و سالهايش بود، بسيار دشوار به نظر مي‌رسيد، اما پدر با آگاهي دادن به من و مقايسه بين مسيحيت و اسلام و آزادي دختران در جامعه اروپايي و بيان وظايف و مسئوليتهاي دختران در اسلام، باعث شدند كه در آن موقعيت دشوار، با اعتقاد به حفظ حجاب و رعايت دستورات شرعي، شيوه صحيح را بيابم و بدان پايبند بمانم. بعدها همين شيوه را هم در مورد فرزندانم به كار بردم. ايشان در هيچ مورد روش تحكم‌آميز نداشتند، بلكه با استدلال به سئوالات ما پاسخ مي‌دادند و راهنماييمان مي‌كردند، اما انتخاب نهايي را پيوسته به عهده خود ما مي‌گذاشتند. همين شيوه سبب شد كه من در انتخاب حجاب و نهادينه شدن آن در من، دچار مشكل نشوم.
پدرتان در چه مواقعي عصباني مي‌شدند و چه واكنشي نشان مي‌دادند؟

موقعي كه كسي از ديگري بدگويي مي‌كرد، پدر جلوي حرفش را مي‌گرفتند، اما نه داد مي‌زدند، نه اخم مي‌كردند. فقط صورتشان از شدت ناراحتي قرمز مي‌شد. اين‌جور موقع‌ها ما وقتي چهره برافروخته ايشان را مي‌ديديم، حساب كار دستمان مي‌آمد.
به شما پول تو جيبي مي‌دادند؟
بله، ولي مي‌گفتند كه فقط براي خريد خوراكي نيست و بايد از آن لوازم‌التحرير و دفترمان را هم بخريم و يا اگر قصد داريم براي كسي هديه بخريم، بهتر است مقداري از اين پول را پس‌انداز كنيم و به اين شكل، بودجه‌بندي را به ما ياد دادند. گاهي هم، مثلاً روز مادر، پول تو جيبي ما كفاف خريد هديه مناسب براي مادر را نمي‌داد. در اين موقع پولي را به ما قرض‌الحسنه مي‌دادند و بعد به تدريج پس مي‌گرفتند تا تعهد نسبت به پرداخت قرض را هم ياد بگيريم.
براي شما هديه هم مي‌خريدند؟
بله، روزهاي تولدمان را مخصوصاً ‌فراموش نمي‌كردند. هميشه هم براي خريد هديه با خود ما مشوت مي‌كردند و مي‌پرسيدند كه چه چيزهايي را دوست داريم و به چه چيزهايي نياز داريم تا برايمان بخرند. گاهي هم خودمان را همراه مي‌بردند.
چگونه عادت مطالعه را در شما ايجاد كردند؟
يكي از اخلاقهاي خوب پدرم اين بود كه پاسخ سؤالات ما را به دقت مي‌دادند. گاهي هم زمينه را طوري فراهم مي‌آوردند كه ما سؤال كنيم و به اين شكل برايمان كتاب مي‌خريدند تا با مطالعه آنها پاسخهاي خود را بيابيم، اما هرگز اين روحيه را نداشتند. كه سليقه خودشان را به ما تحميل كنند. ايشان كتابهاي گوناگون با سليقه‌هاي متفاوت مي‌خريدند تا ما با افكار و سليقه‌هاي متفاوت آشنا شويم و هرگز نشد كه ما را از خواندن كتابي منع كنند.

پدرم هر روز نظافت و حمام مي‌كردند و لباسهايشان را مرتباً به خشكشويي مي‌دادند و معتقد بودند كه يك روحاني بايد در انظار عمومي در نهايت پاكيزگي و آراستگي ظاهر شود. هميشه عطر ياس مي‌زدند و خوشبو بودند. در خانه، كارهايشان را خودشان انجام مي‌دادند و كفش‌هايشان را هميشه واكس مي‌زدند.
در خانه ما همه چيز سر جاي خودش بود و پدرم در اين ا مر، نقش تعيين‌كننده داشتند. مثلاً براي برادرهايم كه بايد براي مدرسه كاردستي درست مي‌كردند، در زيرزمين منزل اتاقي تدارك ديده شده بود كه اين كارها را انجام مي‌دادند يا برادر كوچكم كه علاقه به قرائت قرآن داشت و صدايش هم خوب بود، موقع تمرين به آن اتاق مي‌رفت و آزادانه به قرائت قرآن مي‌پرداخت. كتابخانه پدرم خيلي منظم بود. يادداشتهاي مطالعاتي ايشان به صورتي منظم در زونكنهاي جداگانه دسته‌بندي و نگهداري مي‌شدند و در كمترين زمان مي‌شد آنها را پيدا كرد. پدر در همه كارهايشان نظم داشتند. پدر هميشه توصيه مي‌كردند كه شبها زود بخوابيم تا صبحها سر حال باشيم و هميشه تنظيم و تقسيم وقت را به ما ياد مي‌دادند. پدر، كارهاي خانه را نيز بين همه ما تقسيم كرده بودند، مثلاً خريد خانه اغلب به عهده برادر بزرگترم بود. گاهي هم پدر همراه مادر به خريد مي‌رفتند و بعضي از اوقات هم خودشان خريد مي‌كردند. كارهاي خانه به شكل گردشي انجام مي‌شد و مثلاً اگر يك شب من ظرفهاي غذا را مي‌شستم، شب بعد به عهده برادرم واگذار مي‌شد و در خانه ما اين حرفها نبود كه پسر نبايد ظرف بشويد. پدر اعتقاد داشتند با اين كه كارهاي خانه زياد است، نبايد كسي به نام خدمتكار بيايد و كارهايي را كه به عهده ماست انجام بدهد، بلكه هر كسي بايد خودش كارش را بكند تا نيازي به خدمتكار نباشد. تعميراتي را هم كه لازم بود در خانه انجام شود، معمولاً خودشان انجام مي‌دادند. در خانه ما مقررات خاصي حاكم بود. معمولاً در ساعت 10، 5/10 همه براي خواب و استراحت مي‌رفتند و چراغهاي منزل ما خاموش مي‌شد و خود پدرم مطالعه مي‌كردند. بعد از انقلاب كه كارهايشان زياد شد، تا ساعت يك يا بيشتر بيدار بودند و صبح‌ها هم ساعت 5/6 از منزل بيرون مي‌رفتند. امور مالي خانه‌مان هم حساب و كتاب دقيقي داشت. پدر هر هفته براي مخارج منزل به مادر پول مي‌دادند. ولي هرگز به ايشان نمي‌گفتند چه كار بكن و چه كار نكن و ابداً اهل سختگيري نبودند، در عين حال كه خانه ما جاي هيچ گونه اسرافي هم نبود، اما فشاري را هم احساس نمي‌كرديم.
آيا پدرتان به شعر و ادبيات هم علاقه داشتند؟

بله. پدر صداي بسيار رسا و زيبايي داشتند و موقعي كه به سفر مي‌رفتيم، در طول مسير در حال رانندگي، با صداي بسيار خوشي برايمان اشعار حافظ يا مولانا را مي‌خواندند. به ادبيات علاقه زيادي داشتند و شعر هم مي‌گفتند كه البته اشعارشان پس از شهادت به دست ما رسيد.:(
در زمينه احكام عبادي روششان چگونه بود؟


حتي يك بار هم نشد كه پدر در امر عبادات به ما دستور بدهند مثلاً بگويند پاشو برو نمازت را بخوان، ولي رفتار خودشان طوري بود كه ما الگو مي‌گرفتيم. ايشان هميشه نماز اول وقت مي‌خواندند و وقتي نماز را دير مي‌خوانديم، با ظرافت تذكر مي‌دادند. هرگز با تندي به ما نگفتند چرا نخواندي و كاري نكردند كه ما عبادات را به شكل امري تحميلي بپذيريم.
شادترين لحظات عمر پدرتان چه وقت بود؟
يك بار هنگامي كه در نجف به ديدن حضرت امام رفتند. خوشحالي آن روز پدر به قدري مشخص بود كه هنوز پس از گذشت بيش از 35 سال حالت چهره‌شان را از ياد نمي‌برم. يك بار هم هنگام پيروزي انقلاب كه از خوشحالي در پوست خود نمي‌گنجيدند.

واكنش پدرتان در مقابل سيل تهمت‌ها و افتراها چه بود؟
پدر به دليل شخصيت برجسته و درايت و تدبيرشان پيوسته آماج تير تهمت‌ها، حسادت‌ها و افتراها بودند، ولي از 14 اسفند 59 تا تير ماه 60 موج ترور شخصيت ايشان بسيار بالا گرفت، اما پدر هرگز به اين تهمت‌ها پاسخ نمي‌دادند و وقتي از ايشان مي‌خواستيم حداقل گاهي بدهند كه رفع شبهه شود، مي‌گفتند، «اين حرفها همه ريشه در حسادت دارد. حيف نيست عمر گرانبهاي خود را صرف پاسخ دادن به اين حرفها بكنم؟ هنوز كارهاي زيادي هست كه بايد براي اين مردم انجام داد و عمر آدمي كفاف نمي‌دهد كه در راههاي بيهوده صرف شود.»
پدرها و دخترها معمولاً رابطه ويژه و صميمانه‌اي دارند. شما از اين رابطه چه چيزي را به ياد داريد؟
من ايشان را استاد و مربي خود مي‌دانستم و در لحظه لحظه زندگي، سعي مي‌كردم از نظرات و راهنمايي‌هاي ايشان نهايت استفاده را ببرم. پدر و مادرم، بزرگ‌ترين نعمات زندگيم بودند. آنها هر دو بسيار دلسوز، پرتلاش، فهيم و باتقوا بودند. اميدوارم بتوانم دين خود را به آنها ادا كنم.
از لحظات و ساعات پيش از شهادت ايشان چه خاطراتي داريد؟
ما هر لحظه منتظر شهادت پدر بوديم. صبح روز فاجعه، پدر، لباس جديدي را كه مادرم برايشان سفارش داده بودند پوشيدند و غسل شهادت هم كردند. پدر هميشه ما را آماده خبر شنيدن شهادتشان نگه مي‌داشتند و مي‌گفتند نتيجه مقاومت در مقابل ابرقدرتها و ايادي داخلي آنها جز شهادت نيست. آن روز صبح، چهره پدر از هميشه نوراني‌تر بود. ما مي‌دانستيم كه پس از نماز مغرب، در دفتر حزب جلسه بسيار مهمي برگزار مي‌شود و وقتي هم كه آنجا منفجر شد، صداي انفجار را به وضوح شنيديم.
با فقدان پدر چگونه كنار آمديد؟
پدر، خودشان كمكم كردند. دو روز بعد از شهادت ايشان به پشت‌بام منزل رفتم تا بخوابم. نحوه شهادت پدر و رنجهايي كه برايشان گذشته بود، ذهنم را به شدت مشغول كرده بود و مي‌خواستم بدانم وضعيت ايشان در عالم آخريت چگونه است. خوابم برد و خوابي ديدم كه اينك به يادم نمانده است، ولي وقتي چشم باز كردم و به آسمان تاريك خيره شدم، چهره نوراني پدر را ديدم كه تقريباً نيمي از آسمان را پوشانده بود و به من لبخند مي‌زد. اين تصوير زنده كه از نقاط ريز نقره‌اي سفيد تشكيل شده بود، پس از لحظاتي از جلوي چشمم محو شد. من از شدت هيجان، خوابم نبرد، اما حلاوت و شيريني آن لحظه ملكوتي، لحظه‌اي از يادم نرفته است. آن چيزي كه در پدر، مرا بيش از همه زجر مي‌داد و مي‌دهد، مظلوميت ايشان است كه حتي بعد از شهادت هم ادامه پيدا كرد. .................................

پدر در روزهاي آخر عمر، اين غزل حافظ را تكرار مي‌كردند كه:
درد عشقي كشيده‌ام كه مپرس
زهر هجري چشيده‌ام كه مپرس
همچون حافظ، غريب در ره عشق
به مقامي رسيده‌ام كه مپرس

 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز

خاطرات زينت‌السادات بهشتي؛ خواهر شهید آیت الله بهشتی
من چه باشم چه نباشم، مردم قضاوت خواهند كرد





پدربزرگم، مرحوم آقاي خاتون‌آبادي هنگامي كه از دنيا مي‌رفتند، برادرم يك سال و نيم بيشتر نداشت. ايشان به مادرمان گفته بودند كه از اين پسر، خوب مراقبت كن، زيرا كسي خواهد شد كه اسلام و دنيا به او افتخار خواهند كرد.
***
مادرم مي‌گفتند هر وقت با خواهر و برادرت از خانه بيرون مي‌رفتيم، هيچ وقت نديدم كه برادرت حتي يك قدم جلوتر از خواهرش برود، چون خواهرم دو سال از او بزرگ‌تر بود. اين رفتار را محمد از پدرمان ياد گرفته بود.
***
يك روز شنيدم كه محمد به مادرمان گفت خواهش مي‌كنم دعا كنيد كه خداوند، شهادت در راه خدا را نصيب من كند كه از مرگ در بستر بيزارم. برادرم عاشق شهادت بود و عاشقانه، شهادت را انتظار مي‌كشيد و پيوسته آماده شهادت بود.
***
برادرم در جلسات فاميلي، از تك تك اعضاي فاميل در مورد وضعيتشان سؤال مي‌كرد. در فروردين سال 60 به اصفهان آمد، به من گفت برنامه‌اي بگذاريد كه همه فاميل بيايند و من آنها را ببينم. غافل از اين كه اين آخرين باري است كه برادرم را مي‌بينم! در هر حال برنامه‌اي تنظيم و همه فاميل را براي صبحانه دعوت كرديم. بعد كه صحبت برادرم با آقايان تمام شد، نزد خانمها آمد و با تك تك احوالپرسي كرد و از اوضاع زندگيشان پرسيد. وقتي جلسه تمام شد، يكي از اعضاي فاميل كه دير رسيده بود، وسط كوچه ديد كه برادرم با ماشين مي‌رود. محمد آقا به راننده گفته بود كه ماشين را نگه دارد. محافظين گفته بودند كه از نظر امنيتي نمي‌توانيم، چون حالا همه مي‌دانند كه شما ساعتهاست اينجا هستيد و خانه را نشان كرده‌اند. برادرم مي‌گويد، «اين چه حرفي است كه مي‌زنيد؟ خويشاوند من به ديدنم آمده است.» و آنها را مجبور مي‌كند ماشين را نگه دارند. سپس پياده مي‌شود و آن فرد را در آغوش مي‌گيرد و احوالپرسي مي‌كند و عذر مي‌خواهد كه بايد برود، چون جلسه‌اي دارد كه نبايد به آن دير برسد.
***
با اين كه محمد آقا از نظر سياسي و ا جتماعي خيلي مشغله داشت، ولي هيچ وقت از رسيدگي به خانواده و فاميل غافل نمي‌شد و هرگز مسؤليتهايش را در قبال آنها از ياد نمي‌برد. در ميان همه گرفتاريها بود كه من براي ديدنش از اصفهان به تهران آمدم. به خانه كه آمد لباسش را درنياورد. گفتم اگر از قبل برنامه‌اي داري، مزاحمت نمي‌شوم. گفت، «نه، خواهر جان! امشب برنامه‌ام بازديد از اتاق عليرضاست.» او واجب مي‌دانست كه در مقاطع خاصي، از جمله ايام عيد، با لباس رسمي، در اتاق تك تك فرزندانش از آنها بازديد عيد كند، درست مثل افرادي كه از بيرون به منزل آنها مي‌آمدند.
***
يك روز در تهران منزل برادرم مهمان بودم كه ديدم مثل ماه رمضان، قبل از اذان صبحانه خورد و بعد از نماز صبح از خانه بيرون رفت و تا نيمه شب، بيرون بود. بعد هم كه به خانه برگشت، گفت، «حالا بايد ديد اوضاع در گوشه و كنار مملكت از چه قرار است.» و به افرادي كه در نظر داشت، تلفن زد. من در اين‌گونه موارد فقط نگاهش مي‌كردم و از خود مي‌پرسيدم، «اين همه تلاش بيرون از خانه كافي نيست كه در خانه هم كار مي‌كند؟» يك بار همين سؤال را از خودش پرسيدم. جواب داد، «خواهر جان! الان وضعيت مملكت طوري است كه حتي چهار ساعت خواب هم براي مسؤلان مي‌خورد اين بود كه مي‌گفت، «هر وقت كسي به شما مراجعه مي‌كند نگوييد من مسؤلم، بلكه خود را جاي او قرار بدهيد و ببينيد كه اگر شما به جاي او آن طرف ميز ايستاده بوديد و درخواستي داشتيد، دلتان مي‌خواست با شما چگونه رفتار كنند. اين كار را كه بكنيد، حال و روز او را مي‌فهميد و كارش را بهتر انجام مي‌دهيد.»
***
ماه رمضان بود و برادرم همراه با جمعي براي بازديد به اصفهان آمدند. خواهر بزرگم به خاطر اين‌كه آنها مسافر بودند، ناهاري تهيه كرد و چون هوا هم گرم بود، برايشان آب هندوانه گرفت. محمد آقا وقتي بوي غذا را شنيد، پرسيد، «چرا غذا درست كرده‌ايد؟» خواهرم گفت، «چون شما مسافر هستيد.» برادرم گفت، «مسافر بودن به معناي شكستن حرمت ماره رمضان نيست.» سپس خود و همراهانش كمي آب هندوانه خوردند و خانه را ترك كردند.
***
قبل از انقلاب سفري به عراق رفتيم. هنگامي كه به حرم حضرت علي(ع) رسيديم، برادرم همان جا دم در ايوان ايستاد و شروع كرد بي‌اختيار گريه كردن. همراهان تصور كردند آنجا ايستاده و اذن دخول مي‌خواهد و خود را به ضريح مي‌رساند، اما او برگشت. بعد به شوهرم گفته بود، «من زيارت كردم، برويم.» او هرگز زيارت را در و ديوار و ضريح و بوسيدن نمي‌دانست و آن را ارتباط روحي با ائمه مي‌دانست.
***
امكان نداشت محمد آقا هيچ وقت بدون وضو از خانه خارج شود. او هميشه با وضو بود.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطراتي از شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي

خاطراتي از شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي

***
با بی ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی.

بهشتی سرخ شد و گفت: "حق نداری راجع به یک مسلمان این طوری حرف بزنی." هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: "شریعتی که جای خود!غیر مسلمان را هم نباید با بی ادبی مورد انتقاد قرار بدیم."
***
طلبه جوان هر روز می‌رفت دبیرستانها درس انگلیسی می‌داد. پولش هم می‌شد مایه امرار معاش. می‌گفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر می‌فهمم و با شجاعت بیشتری می‌تونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می‌کرد.
***
از بهشتی پرسید؛ روحانی هم می‌تونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا می‌تونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیه‌اش به علوم حوزوی باشه.
گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمی‌ده.
***
صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود،


یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتی‌شناس بود. همه رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید.:gol:
***
الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا می‌گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می‌چسبه!
بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کنه نه دروغ!
***
همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.
اخم باهنر رو که دید گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.
***
به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات…
***
گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همه‌گیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است». آشفته شده‌بود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید.
***
رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آورده‌بودند. جا نبود. بیرون شعار می‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: این همه راه آمده‌اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت…:confused:

***
بهش میگفتند انحصار طلب، دیکتاتور، مرفه ، پولدار .دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمیدی؟ تا کی سکوت ؟
می گفت :مگه نشنیدید که قرآن میگه (ان الله یدافع عن الذین امنوا) یعنی یه وظیفه برای منه که ایمان آوردنه ،یکی هم برای خدا که دفاع کردنه. دعا کن وظیفه خودمو خوب انجام بدم. اون کارش رو خوب بلده:gol::gol::gol:
دی در حق ما کسی بدی گفت ******** دل را زغمش نمی خراشیم
مانیز نکویی اش بگوییم ******** تا هر دو دروغ گفته باشیم




***
با جدیت می گفت بهشتی سنیه:surprised:
"اشهد ان علیا ولی الله " رو نمیگه
گفته بود شب بیا پشت سرش نماز بخون تا بفهمی اشتباه می کنی. به بهشتی هم سپرده بود که فلانی می آد این جمله رو بلند بگو....اذان و اقامه روگفت ولی خبری ازاین جمله نشد. به بهشتی اعتراض کردم که هر شب می گفتی ، حالا امشب چرا ؟
گفت اگر امشب می گفتم به خاطر اون آقا بود.
ولی من که همه وجودم محبت به علی است چرا باید برای یک نفر بگویم.
***

رفت یه خونه خرید، خیابون (ایران) گفت : درسته که از اول قلهک بودیم اما الان مسئولیم باید بین توده مردم باشیم. اثاثیه رو برده بودند، منتظر بودند شب بیاد شام رو خونه جدید بخورند. صدای انفجار همه رو شوکه کرد. بهشتی رفت خونه جدیدش . بهشتی شد...:cry::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهید بهشتی در کلام رهبر انقلاب

شهید بهشتی در کلام رهبر انقلاب

‏شايد اين هم يکي از ابعاد مظلوميت اين شهيد عزيز باشد. شهيد بهشتي با اينکه از لحاظ علمي شخصيت برجسته‌اي بودند، آن‌چنانکه در حد مقام علمي ايشان بود، شناخته نشدند، اما بايد بگويم که ناشناخته ماندن جنبه علمي شهيد بهشتي در ميان عامه مردم، به دليل آن بوده است که جنبه‌هاي سياسي، بقيه ابعاد شخصيت ايشان را تحت‌الشعاع قرار داده بود و همگان، ايشان را در درجه اول به عنوان يک سياستمدار مجرب مي‌شناختند.
هميشه اين‌طور است که يک جنبه برجسته در شخصيت چند بعدي انسان در محيطي که آن جنبه بيشتر رواج دارد، ساير جنبه‌ها را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد. شما در محيط‌هاي فلسفي دنيا برويد، مشکل بتوانيد ثابت کنيد که ابن‌سينا طبيبي بوده که با قاروره و خون و نبض و امراض هم سرو کار داشته است.
علت اين امر آن است که در آن محيط، آن بعد شخصيت اين آدم آنقدر بزرگ است که اجازه نمي‌دهد به ياد بقيه ابعاد باشند. شهيد بهشتي همين‌جور بود. بي‌شک اگر سراغ دوستان فرهنگي قديمي شهيد بهشتي برويد و با آنها صحبت کنيد، درست يادشان نمي‌آيد که ايشان رئيس ديوان‌عالي کشور بوده و سررشته قضا در برهه‌اي دست ايشان بوده است. براي اين عده مشکل است که بعد قضايي شخصيت شهيد بهشتي را تصور کنند، چون بُعد فرهنگي او با همان عظمت در ذهن آنها مجسم است. تنها کساني همه ابعاد زندگي اين شخصيت بزرگ ما را به ياد مي‌آورند که در هر برهه‌اي از زمان با بخشي از وجود او و بعدي از ابعاد شخصيت او سرو کار داشته‌اند.
‏دوستان نزديک ايشان غالباً اين گروهند، دوره علمي ايشان را ديده‌اند، دوره سياسي‌شان را ديده‌اند، دوره مديريت‌شان را ديده‌اند، دوره جنگ و گريزشان را با طاغوت را ديده‌اند. همه اين دوره‌ها را شهيد بهشتي داشته‌اند که ما از نزديک شاهد بوديم و من خودم يکي از کساني هستم که تصورم اين است که بايد بيشتر ابعاد شخصيت ايشان را توصيف کنم و يقين دارم که نمي‌توانم. علتش هم اين است که شهيد بهشتي به معناي حقيقي کلمه يکي از شخصيت‌هاي نادر ما بود. من بعد از شهادت آقاي بهشتي بارها اين را به دوستان نزديک‌مان گفته‌ام که ايشان از جمله شخصيت‌هاي از عادي بالاتر بود.
ما در بين شخصيت‌هاي جهاني و انقلابي، افراد بسياري را مي‌بينيم که آدم‌هاي خيلي خوب و کارآمدي هستند، اما آدم‌هاي عادي هستند و جنبه فوق‌العاده و برجسته‌اي در آنها نيست. اگر بخواهيم مثالي براي يک شخصيت فوق‌العاده که جنبه برجسته‌اي داشته باشد بزنيم، بايد از امام خميني نام ببريم که نمونه تعالي شخصيتي است، يعني همه چيز در ايشان فراتر از معمول شخصيت‌هاست.

شهيد بهشتي از جمله کساني بودند که در ابعادي فراتر از شخصيت‌هاي عادي و معمولي هستند و اين را ما در او به عينه مشاهده مي‌کرديم. شخصيت‌هاي جهاني هم که ايشان را ديده بودند، چنين احساسي داشتند.
‏البته در زمان ايشان افراد معدودي از شخصيت‌هاي برجسته به ايران آمدند، اما همان‌ها که آمدند تحت‌تأثير ايشان قرار گرفتند و بعد هم به ما اظهار کردند. به هر حال شهيد بهشتي يک چنين شخصيتي بود، به اين جهت بود که ابعاد فراوان شخصيت ايشان را حتي دوستان نزديکش نمي‌توانند جمع‌بندي کنند، لااقل من نمي‌توانم اين کار را بکنم. اما در مورد جنبه‌هاي علمي شهيد بهشتي، اولاً ايشان در فقه شخص برجسته‌اي بودند و تحصيلات عاليه و بسيار خوبي در قم داشتند. مي‌دانيد که درس مرحوم داماد در فقه درسي بود که اگر چه کساني که در درس ايشان شرکت مي‌کردند زياد نبودند، اما غالباً فضلاي ممتاز در درس آن مرحوم حضور داشتند. البته بعضي از آنها مختص درس ايشان بودند و بعضي ديگر درس ايشان را مي‌رفتند و در درس‌هاي ديگر مثل درس امام هم شرکت مي‌کردند. اما يک مجموعه سطح بالاي علمي و خوب در درس مرحوم داماد جمع مي‌شدند و يکي از برجسته‌ترين شاگردهاي درس فقه ايشان، شهيد بهشتي بودند.
‏من وقتي در سال 37 به قم رفتم، آقاي بهشتي يکي از فضلاي معروف قم بودند. يعني ايشان در آن وقت مدرس سطح بودند و ظاهراً سطوح عاليه را درس مي‌‌دادند و طلبه‌هايي را مي‌شناختم که به درس شهيد بهشتي مي‌رفتند. از جمله، بعضي از فرزندان مرحوم داماد هم بودند که در درس مرحوم بهشتي حاضر مي‌شدند و ايشان استادزاده‌هاي خودش را تربيت مي‌کرد. اين از لحاظ فقهي که حاکي از آن است که شهيد بهشتي شخصيت بالايي بود.
‏بعدها هم در مسائل و جريانات مختلف و در بحثهايي که در طول دوران مبارزه پيش مي‌آمد، هرجا که صحبت به مباحث فقهي کشيده مي‌شد، آثار همان فکر باز و قوي را در شهيد بهشتي مي‌ديديم. ايشان با مسائل، کاملاً پخته و آشنا برخورد مي‌کردند. با اينکه سال‌ها بود که ايشان کارهاي تخصصي فقهي مثل يک آدم مشغول به فقه که دائماً کتب فقهي مطالعه مي‌کند نداشتند و به قول ما طلبه‌ها نسبت به فقه تارک بودند، در عين حال هميشه حاذق و مسلط به کليات مسائل بودند و فکر روشن و باز ايشان کار خودش را مي‌کرد و راهگشايي مي‌نمود.
‏در زمينه فلسفه هم اين‌جور بود. در سال اول يا دوم بود که من اطلاع پيدا کردم مرحوم طباطبايي جلساتي در شب‌هاي پنج‌شنبه و جمعه دارند وعده‌اي از فضلا در آن شرکت مي‌کنند. علامه، مباحث فلسفي را در آن جلسه در سطح بالايي مطرح مي‌کردند. اين همان جلسه‌اي بود که به تدوين کتب اصول فلسفه منتهي شد.‏اين موضوع مربوط است به سال 39 سالي که بنده در آن جلسات شرکت مي‌کردم. در آن سال‌ها تصادفاً با آن جلسه ارتباط پيدا کردم و چند جلسه‌اي هم شرکت کردم. بعدها البته مدت چند ماه به آن جلسه مي‌رفتم، اما در آغاز ورودم به قم تصادفاً با اين جلسه مرتبط شدم. در آن جلسه کسي که حرف مي‌زد و با استاد بحث مي‌کرد. يعني در آن جلسه که چهره‌هاي خوب و فاضل امروز که مي‌شناسيم و به فلسفه معروفند شرکت داشتند، سخنگوي اول و اشکال کننده اول، آقاي بهشتي بود. به قول ما طلبه‌ها مستشکلين غالباً فضاي برتر و صاحبان ذهنهاي فعال بودند و آقاي بهشتي بيشترين اشکال را مي‌کرد و بيشترين حرف را مي‌زد و با استاد بحث مي‌کرد، مرحوم بهشتي بود.
استاد هم به ايشان کمال اهتمام و توجه را داشتند. بعدها هم در مباحث فلسفي کاملاً آشکار بود که مرحوم بهشتي چهره برجسته‌اي است. منتهي در طول سال‌هاي بعد از 42 و فعاليت‌هاي گوناگون، کارهاي فقهي و فلسفي و به اصطلاح حوزه‌اي و علمي ايشان تحت‌الشعاع کارهاي بنياني و عميقي قرار گرفت که ايشان در پيش گرفته بودند. به هر حال ايشان در علوم فقهي و فلسفي متبحر بودند و در طول سال‌هاي مبارزه به شيوه‌هاي ديگر و با استفاده از مايه‌هايي که از حوزه به دست آورده بودند، تبحر خود را نشان دادند.

مطمئناً اگر ايشان در حوزه مي‌ماندند، يکي از مراجع تقليد مسلم زمان مي‌شدند.
‏به نظر جنابعالي چه شيوه‌هايي را مي‌توان اتخاذ کرد که ابعاد مختلف شخصيت شهيد بهشتي هر چه بيشتر به جامعه شناسانده شود؟

‏شهيد بهشتي قاعدتاً نوشته‌هاي فقهي، علمي و فلسفي دارند، يعني هيچ طلبه‌اي نيست که در دوران تحصيل خودش نوشته‌هايي نداشته باشد. اصولاً کارهاي طلبگي با نوشتن همراه است. مطمئناً ايشان هم‌چنين نوشته‌هايي را دارند، به خصوص نوشته‌هاي فلسفي مربوط به همان جلساتي که اشاره شد. اين جلسات در آن زمان که مي‌گويم، يعني سال‌هاي 37 و 38، جلسات پرشوري بودند. علامه طباطبايي بحث‌هايي داشتند که پس از آن مباحثاتي که با هانري کربن شروع کردند.
کساني که به شکلي مستمر در آن بحث‌ها شرکت داشته‌اند، مثلاً برادراني مثل آقاي جوادي آملي که در آن جلسات مرتباً حضور داشتند، مي‌توانند مشخص سازند که موضوع آن بحث‌ها چه بوده است. اينها را بايد در نوشته‌هاي شهيد بهشتي پيدا کرد که قاعدتاً هم هست و آنها را در اختيار حوزه‌هاي علميه بگذاريم و طلاب و فضلا بخوانند و مطمئناً چهره علمي ايشان به اين شکل آشکار خواهد شد.
همين‌طور هم مباحث فقهي ايشان. اصولاً يکي از کارها همين است. اگر تأليفات فقهي هم داشته باشند، به شناساندن شخصيت ايشان کمک خواهد کرد. به نظر بنده اين راه موفقي خواهد بود.
همانطور که در قسمتي از فرمايشاتتان مطرح فرموديد، شهيد بهشتي از مايه‌هاي علمي خود در سال‌هاي بعد از قيام سال 1342 براي مبارزه بنيادي جهت تحول و رشد دادن افکار و پرورش افراد مبارز سود بردند. ايشان از اين زمان به بعد، خدمات خيلي بزرگي به نهضت اسلامي ما کردند و يکي از افراد بسيار مؤثر در شکل گرفتن مبارزات بودند و اتفاقاً در اين دوران متأسفانه شخصيت شهيد بهشتي شناخته شده نيست. چون جنابعالي در طول مبارزات و قبل از آن شناسايي و ارتباط مستقيم با ايشان داشته‌ايد، لطفاً در اين مورد هم توضيح بفرماييد.
اين بُعد را که ذکر کرديد، بُعد مهمي از ابعاد مختلف شخصيت شهيد بهشتي است و بايد بيان شود. قبل از آنکه به تلاش و فعاليت ايشان در زمينه‌هاي بنياني و فرهنگي و علمي که گفتيد اشاره کنم، نکته‌اي را بايد بگويم و آن اين است که اين گونه فعاليت‌ها با دو نيت و با دو نوع سمت‌گيري انجام مي‌گيرند. يکي اين است که يک نفر به کار تحقيقي علاقه دارد و فکر مي‌کند که مثلاً مباحث تحقيقي اسلامي را تحقيق کند و يا بنويسد، در اين صورت شروع مي‌کند مثلاً در زمينه مسائل اقتصادي اسلام، مسائل اخلاقي اسلام، در زمينه قرآن و در زمينه‌هاي مختلف تحقيق مي‌کند و يا مي‌نويسد. انگيزه او در اين کار صرفاً علاقه و اعتقاد به اين نوع کار است و فکر مي‌کند که اين کار حقيقتي را آشکار خواهد کرد. ما از اينگونه محققين، هم در قم و هم در ساير حوزه‌ها و شهرستان‌ها داشته‌ايم و داريم و ارزش و ارج هم دارند. مرحوم شهيد بهشتي اين‌طور نبود.
ايشان اهل کار تحقيقاتي بود، منتهي سمت کار تحقيقي‌اش سمت مبارزه اي و انقلابي بود، به اين معنا که ايشان آدمي بود که از دوران نهضت ملي وارد مبارزه شده بود، يعني از سنين جواني و حتي نوجواني و از سال‌هاي 27، 28. اين‌طور که خودشان نقل مي‌کردند وارد ميدان مبارزه و با انگيزه‌ها و حرکت‌هاي سياسي آشنا شدند. بعد به قم آمدند و دنباله درسشان را ادامه دادند، اما آن فکر سياسي و جهت‌گيري سياسي از ذهن ايشان نرفته بود. ايشان ناگهان در سالهاي 38 و 39 در قم به اين فکر مي‌افتاد که اگر بخواهيم مبارزه سياسي بکنيم با چه هدفي بايد باشد و با چه وسيله‌اي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه کرد که اصولاً روح کارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اين‌گونه بود. هدف تشکيل يک جامعه آرماني و ايده‌آل بود. ولي آن جامعه را چه کسي مي‌خواهد اداره کند و بگرداند. در اين جا بود که شهيد بهشتي متوجه نياز يک نيروي انساني کار آمد شد.
اما اينکه با چه ابزار و هدايتي مي‌خواهد حرکت کند، مسلم بود که با هدايت ايدئولوژي اسلامي و در اينجا بود که متوجه افکار اصولي و بنياني اسلامي شد.‏تحقيقات ايشان براي اين بود که آن تفکر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت کند و بعد از اين پيروزي بناي نوين جامعه را پي‌ريزي کند. ايشان در فيش‌ها و نوشته‌هايي که طي سال‌ها تهيه کرده بودند، يکي از تحقيقاتشان حجيت قرآن بود. شما ببينيد يک مسلمان براي حجيت قرآن که کار نمي‌کند، زيرا قرآن ثابت است، در حقيقت شهيد بهشتي يک مبناي فکري عميق اسلامي را از بنيان شروع به چيدن کرده بود. يعني مبنا، چيدن و بناکردن جامعه اسلامي از اولين سنگ با فکر عميق اسلامي بود و مسلم بود که بنايي که با اين طرز تفکر ساخته شود، خيلي منطقي و طبيعي خواهد بود. لذا شهيد بهشتي از بنياد شروع کرده بود. من کارهايي را که از ايشان در يادم هست مي‌گويم.
‏اولين کاري را که به ياد دارم ايشان انجام دادند، (ممکن است افراد ديگر کارهاي ديگري از ايشان به ياد داشته باشند) تأسيس مدرسه دين و دانش در قم بود. اين مدرسه را ايشان با کمک بعضي از بزرگان قم بنا نهادند و خودشان هم رئيس آن شدند. يعني رئيس يک دبيرستان. حالا شما فکر کنيد که در آن موقع، يعني سال‌هاي 37و 38 يک طلبه در قم رئيس يک دبيرستان شده است. اين کار بسيار غيرمعمول بود.

ايشان هم رئيس دبيرستان بود و هم دبير زبان انگليسي.
يک طلبه قاعدتاً دبير زبان انگليسي نمي‌شود و اين مسئله بسيار جالب بود. شهيد بهشتي آدم بسيار عجيبي بودند و جا دارد که اين مسائل در مورد اخلاقيات ايشان بحث شود که ايشان چه آدم سنت‌شکن و مستقلي بودند و هميشه با کارهاي ناآشنا، آشنا مي‌شدند.

 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهید بهشتی در کلام رهبر کبیر انقلاب

شهید بهشتی در کلام رهبر کبیر انقلاب

دیدگاه امام نسبت به شهادت بهشتی و یارانش

حضرت امام از شهادت شهید بهشتی، چونان حادثه ای ناگوار برای ملت ایران یاد کرده و آن را فاجعه ای بزرگ برای ملت که منجر به از دست رفتن 72 تن از افراد


بی گناه، بعدد شهدای کربلا شد، می دانستند.
ایشان شهادت بهشتی و یارانش را در واقع جنایتی می دانستند، که دست آمریکا در آن جنایت دخالت داشته و در واقع از آستین خائنین بیرون آمده بود.
ایشان در سخنان خود، این حادثه جانگداز را هم به ملت ایران تسلیت گفتند و هم تهنیت و شادباش. تسلیت ایشان به دلیل فقدان این افراد ارزشمند و خدمتگزار به اسلام و ملت بود و تهنیتشان نیز به دلیل افتخار کردن ملت ایران، به اینکه این چنین فرزندان با ارزش را تربیت کرده و تحویل جامعه داده است.
آنچه که از دیدگاه امام، نسبت به بهشتی بیشتر از همه مطرح بود، خدمت بهشتی و یاران او به ملت و مکتب نجات بخش اسلام بود و نه شهادت آنها. ایشان تأکید می کردند که شهیدان هفتم تیر با شهادت خودشان خدمات ارزنده خودشان را به نحو احسن و اتمم به انجام رسانیدند.

شهید بهشتی و همراهان شهیدش در نگاه امام

امام خمینی از شهید بهشتی و همراهان شهیدش، به عنوان خدمتگزاران به مردم و اسلام یاد کرده و از مقام شامخ این شهیدان، در حکم ابرار و نیکانی که شهید بهشتی در رأس قافله آنها قرار داشت، تجلیل می نمودند و معتقد بر این امر بودند، از آنجا که بهشتی و همراهان شهیدش، تعهد و تأثیر بیشتری در انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آن داشتند، بالتبع از سوی دشمنان انقلاب، بیشتر مورد هدف تهمتها و اهانتها قرار می گرفتند.
امام آنها ر اشخاص متعهدی می دانست که نه واخورده از ملت و نظام بوده و از چشم ملت و نظام افتاده بودند و نه به دنبال انحصارطلبی بودند؛ بلکه آنها را اشخاص متعهد و امینی می دانست که هم در نزد مردم و هم در نزد روحانیت اصیل جامعه، مقامی بس شایسته و شامخ داشتند.
امام خمینی همچنین در پیام گهربار خویش، از این شهیدان به عنوان فرزندان راستین ملت و مکتب اسلام یاد کرده و افزوده بودند که آنها این شهادت را ارثیه امامان مکتب خونین خود به حساب آورده و همواره در انتظار رسیدن به این فوز بزرگ لحظه شماری می کردند.
امام شهیدان این شهیدان را در حکم 72 تن بیگناه، به عدد شهدای کربلا می دانستند که سراسر عمر خود را وقف خدمت به مسلمین کرده بودند و این خدمتگزاری آنها تا بدان حد بود که حتی در لحظه شهادتشان نیز


برای مشورت در مورد مصالح کشور گردهم آمده بودند. خمینی کبیر ضمن تجلیل از همراهان شهید بهشتی، به عنوان خادمان فعال و صدیق خلق،
از شخص شهید بهشتی به عنوان فرد‍ﻯ یاد می کردند که هم در طول زیستن و هم مردنش، مظلوم بود؛ ولی ایشان در عین مظلومیت خود، همچون خاری در چشم دشمنان اسلام و انقلاب بود و از همراهانش به عنوان خدمتگزاران خلق و مخالفان سرسخت دشمنان کشور و ملت یاد کرده و آنها را دوستان و عزیزان وفاداری می دانستند که علاوه بر اینکه، استوانه ای بسیار قوی و پشتوانه ای ارزشمند برای ملت ستمدیده بودند، به عنوان برادران متعهدی که «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَیْنَهُم» بودند که برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی به مثابه سدّی استوار و شجره ای ثمر بخش به شمار می رفتند.
این شهیدان کسانی بودند که جز مصلحت مسلمین، اندیشه دیگری نداشتند. آنها از جمله وکلای مجلس و دولت و وزرایی بودند که هم اندیشمند بودند و هم ارزشمند. رهبر فقیدمان، شاه مهره اصلی آنان را شهید بهشتی می دانستند که از همان ابتدای شکل گرفتن نهاد جمهوری اسلامی، مورد هدف و غضب دشمنان واقع شد و از همان لحظه نیز مظلوم گردید.
امام خمینی از شخصیت شهیدان هفتم تیر، در حکم پیشگامان شهیدی که به سوی حق شتافته و موجب سرافرازی ملت ما و مظلومین جهان شدند یاد کرده و معتقد بودند که آنان وظیفه خود را به نحو احسن در پیشگاه خداوند به انجام رسانیدند و اکنون ما مدیون به آنها هستیم. آنها هر کدامشان، در حکم سرمایه هایی از این ملت بودند که از دست رفتند.
رهبر فقید انقلاب اسلامی ما، این هفتاد و دو تن را از انسانهایی متعهد و از جمله فرزندان برومندی می دانستند که هریک با فداکاری که از خود نشان می دادند، چونان نخل پرباری برای ملت مثمر ثمر و مفید بودند.

مظلومیت دکتر بهشتی

از دیدگاه و منظر امام خمینی، آنچه که بیش از شهادت شهید بهشتی متأثر کننده تر بود و امام در سخنرانی خود، به مناسبت شهادت ایشان، ایراد فرموده و حضار داغدار را با گفتن آن گریان نمودند، همانا ذکر مظلومیت دکتر بهشتی در طول خدمت خود به انقلاب و مردم بود و امام معتقد بودند که این مظلوم واقع شدن بهشتی، به خاطر


تهمتهای ناگواری بود که دشمنان شهید به او می زدند و این تهمتها را ناشی از تعهد و مؤثر بودن شخصیت بهشتی در انقلاب اسلامی قلمداد کرده اند که از جانب اجانب و وابستگان به شرق و غرب در طول حیاتش به او زده می شد.:cry:
امام اعتقاد داشتند که دشمنان شهید بهشتی در تلاش بودند که او را انسانی ستمکار و دیکتاتور مآب معرفی کنند و مرگ بر او می گفتند. در حالی که صورت واقع چنین نبود. به همین لحاظ بود که بهشتی مظلوم واقع شد.
ایشان مظلومیت بهشتی را تا آنجا می دانستند که در سخنان خویش به گوشه ای از این مظلومیتها که در سطح جامعه عینیت و نمود داشت، اشاره می نمودند. امام نقل می کردند که در زمان حیات شهید بهشتی،
در هر تاکسی هم که می نشینی، مشاهده می کردی که دو نفر که به هم می رسند و در مورد مسائل مملکت صحبت می کردند، در لابلای صحبت آنها، یک حرفشان فحش و ناسزا گفتن به این شهید مظلوم انقلاب بود.:(
...............................................................................................


تحلیلی از شهادت شهیدان عاشورای ایران

حضرت امام شهادت اینان را کمترین تاوان ملتی می دانست که در راه اقامه عهد عدل اسلامی، اجرای احکام قرآن مجید، کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و


سرانجام مستقل و آزاد زیستن را سرلوحه کار خود کرده و همواره منتظر شهادت بودند. ایشان شهادت این بزرگواران را میراث موالیان مکتب اسلام می دانستند که برای آنها به ارث رسیده بود.

امام خمینی انگیزه به شهادت رساندن این شهیدان را رسوا شدن ترفندها و حیله گریهای این گروه نامرد، در جدا ساختن این شهیدان از صفوف ملت می دانند و تأکید دارند که آنها وقتی از این ترفند طرفی نبستند، از شدت رسوا شدن، در سوراخها خزیده و دست به چنین جنایت ابلهانه یعنی انفجار دفتر حزب جمهوری زدند تا با این خیال خام خود، باصطلاح در ضمیر و باطن ملت شهیدپرور و فداکار، ترس و وحشت ایجاد نمایند
معمار انقلاب اسلامی، انگیزه این دشمنان را در به شهادت رساندن این شهیدان، چنین بیان فرمودند:
«.... اینها ‍]با این انفجارها] می خواهند یک شلوغی بشود، یک انفجاری حاصل شود و مردم ما از صحن‍ه مبارزه بیرون روند...»[71]

ارمغان شهدای عاشورای ایران برای وطن

حضرت امام ارمغان شهدای هفتم تیر برای ملت ایران را پایداری هرچه بیشتر و مصمم بودن این ملت، برای شهادت و جانبازی و دیدار با حضرت دوست و تسلیم جان می داند.:gol:
از منظر امام خمینی، گرچه ایران از شهادت 72 نفر از خدمتگزاران خود سوگوار گردید، معذلک سرافرازی و سربلندی خود را در این مصیبت نشان داد و ثابت کرد که مردانی را به جامعه تقدیم کرده که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند. شهادت اینان سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت را با اتکال به خداوند متحدتر کرد تا درماندگان عاجز (دشمنان انقلاب) را که در سوراخها خزیده و نفسهای آخر را می شکند، به جهنم بفرستد.
شهادت شهید بهشتی و یارانش، بیش از پیش مظلومیت انقلاب ایران و اهداف حقه اسلام را به جهانیان نشان داد. این شهادت ایستادگی و مقاومت بیشتر و خم به ابرو نیاوردن ملت ایران در برابر رنجه و مصیبتها را نمودار ساخت.
شهادت آنها این درس را به ما آموخت که آنها با خدمتگزاری خود عملی را به وجه نیکویی در پیشگاه خداوند انجام دادند و حالا ما باید چه بکنیم و به همین دلیل است که ما هم باید به تکلیفمان عمل نمائیم. شهادت آنها همچنین سبب گردید که ما هم با هوشیاری راه آنها را تعقیب نمائیم...........................................................................
حضرت امام در پیام خویش، به مناسبت سالروز فاجعه هفتم تیر، پیامدهای این حادثه را با استناد به این آی‍ه شریفه قرآن که: «یُریدُونَ أن یُطفِئُوا نورَ الله بِأفواهِهِم و یأبی الله اِلّا اَن یُتِمَّ نُورَهُ ولو کَرِهَ الکافِرُونَ» شهادت این بزرگواران را باعث برملا شدن خوی شیطانی و دریده شدن پرده های ظاهری و فریبنده، همراه با فاش شدن آنها گردید. ایشان اعتقاد راسخ داشتند که اگر چنین حادثه ای رخ نداده بود و آنها در صحنه بازیهای سیاسی باقی مانده بودند، بی محابا و بی امان ضربه های خویش را به نهال نوپای انقلاب و فرزندان راستین آن وارد می کردند و با اقدامات خویش، برای اسلام و مسلمین مظلوم سنگ راه می شدند و با ضربه نهایی آمریکا و دیگر ابرقدرتها، جمهوری اسلامی ما را شکست می دادند و یا حداقل پیروزی را به عقب رانده و راه را طولانی می کردند. ولی این فاجعه غمناک و رشادتهای پی در پی، به پیروزی اسلام انقلابی سرعت بخشید.
امام خمینی ره:
افرادی که بیشتر متعهدند،موثر در انقلابند،آن ها را بیشتر مورد هدف قرارداده اند.ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان در طول زندگی بودند‍‍، تهمته! تهمتهای ناگوار به ایشان می زدند از آقای بهشتی اینها می خواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند،درصورتیکه من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتن من او را یک فرد متعهد،مجتهد،متعهد،متدین،علاقمند به ملت علاقه مند به اسلام و به دردبخور برای جامعه خودمان می دانستم.
خدا انصاف بدهد آنهایی که انحصارطلب بوده اند و می خواستند بهشتی و خامنه ای را از صحنه خارج کنند...
والسلام علی من اتبع الهدی
http://www.mediafire.com/?oymwoknyjcl
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سوگ آیت اللّه بهشتی

در سوگ آیت اللّه بهشتی

ای خفته به خاک و خون بهشتی
وی خاک تو لاله گون بهشتی
ای آن که در انقلاب خون بار
دشمن ز تو شد نگون بهشتی
برخیزو قیام کن دوباره
کن پرچم کفرْ پاره پاره
برخیز ز جا که انقلاب است
خون بر مژه های آفتاب است

ای الگوی رهبران آزاد
امروز دگر نه وقت خواب است
برخیز که موقع قیام است
دلْ خسته ز سوگ تو امام است

جعفر امینی
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشکر از دوستان

تشکر از دوستان

سلام مجدد
خیلی ممنونم از صبر جمیل شما
شرمندم به خدا ..........خیلی طولانی شد ............با این حال خیلی از حتی حقایق آشکار شهید دکتر بهشتی موند که امیدوارم این تاپیک سبب بشه که ما به سمت خواندن اندیشه های دکتر بهشتی پیش بریم


من این تاپیک رو زدم فقط فقط به مناسبت شهادت دکتر بهشتی و هدفم شناخت بعد معنوی و علمی و فقهی ایشون بود نه چیز دیگر

اگر غیر این زمینه حرفی هست ......پروفیل و پیام خصوصی من در خدمت شما

هر چند که گفتم مطالب من در برابر حقایق ایشون همچون قطره ای است در برابر اقیانوسی بی کران

دلم نمیخواست در مورد موضوعی وارد بشم .............. ولی حال که شده سکوت جایز نیست
و البته این آخرین کلام من در این قبال در این تاپیک خواهد بود

چون این تاپیک تقدیم به دکتر بهشتی است و کسانیکه راه بهشتی را انتخاب کرده اند

بهشتی میگفت ..........خط امام ........... راه امام .............حرف و عمل باید یکی باشد
راه امام کاملا مشخصه ...........پایبندی به آرمانهای انقلاب

همیشه در این مواقع این جمله امام در انتهای وصیت نامشون یادم میاد که میفرمایند :
ملاک حال فعلی افراد است

و چه گوارا گفت شاعر شیرین سخن :

پسر نوح با بدان بنشست***خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب كهف روزى چند***پى نيكان گرفت و مردم شد

والسلام

منابع :
مرکز نشر آثار دکتر بهشتی
صحیفه امام خمینی
سایت تبیان
سایت عدالت خواهی
سایت حوزه
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
و .............
 
آخرین ویرایش:

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنا به درخواست استارتر پست منتقل میشود:

کاش پسرشم بودو میدید چقدر از باباش تعریف میکنن! چقدر ذوق میکرد طفلکی!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
چرا همچین افراد روشنفکر و بایوادی زود غیب میشن ؟

بهشتی
موسی صدر
شریعتی
.
.
.
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهید بهشتی

شهید بهشتی

تو ای گوهر بحر عرفان «بهشتی »
تو ای اختر چرخ ایمان «بهشتی »

تو ای از تبار بزرگان که بردی
شهادت به ارث از نیاکان «بهشتی »

همه عمر تو صرف ترویج دین شد
چه در آشکار و چه پنهان «بهشتی »

ز صد موج غم، غم نخوردی که دریا
ندارد هراسی ز طوفان «بهشتی »

فصول کتاب حیاتت موشح
زعرفان و ایمان و ایقان «بهشتی »

شهامت، شهادت، جز این سرگذشتی
نبودت در آغاز و پایان «بهشتی »

به دریا زند اهل همت دل اما
به دریای آتش زدی جان «بهشتی »


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه( شهید بهشتی در آیینه خاطرات)
 
بالا