گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

Elham.M

عضو جدید
راه و رسم عاشقی

راه و رسم عاشقی


راه و رسم عاشقی


من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است. با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم.

گفتم: خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم. اوایل کار هر آنچه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم. نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم. پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم. عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند. اما عده ای دیگر که جز سنگهای طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند. همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم. آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم. هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم. من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود. گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.

خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی. از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.

گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد. خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد. نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.
گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.
گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود. آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی. چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم. بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم. اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز.

 

afsaneh_k

عضو جدید
پروردگارم . تو را می خوانم آن زمان که دیگر پاسخی نمی شنوم ...و با تو می مانم آن زمان که دیگری نمانده. یاری ام کن تا آنزمان که پاسخ هم می شنوم باز تنها تو را بخوانم و در آن هنگام که دیگران با من می مانند من با تو بمانم ... زیرا تو مرا کفایت می کنی...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=_mrt_khodkar]
[/FONT]
 

afsaneh_k

عضو جدید
پروردگارم
من آن بنده روسیاهی هستم که بهترین روزهایت را نیز به غفلت گذراندم ... تنها تو صدایم را می شنوی آن زمان که می خوانمت که خدای خوبم . مرا به عقوبت غفلتم دچار مکن . سرنوشتم را به لطف و برکت خویش آن گونه نما که با آن به تو نزدیکتر شوم . تو هر زمان صدایم را می شنوی...قبول آنچه خیر و صلاح من در آن است را برایم آسان فرما . معرفت و فهم آن را به من عطا کن و اینها را سببی ساز برای خشنودی خویش. آمین ای مهربانترین مهربانان
 

Mahdi JooN

عضو جدید
آنگاه که نیمی از وجودم از من دور است٬

در آن لحظاتی که زهر دوری و تنهایی٬ دل و تن خسته ام را آزرده می کند٬
تنها حضور توست که تسلی بخش خاطر رنجیده ام می باشد و ادامه دادن را٬
برایم میسر می کند...
مهربانا٬
خستگی را از دل همه دل خستگان بردار ...
 

Mahdi JooN

عضو جدید
این هم حال افرادی مثه من......


هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿22﴾
فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿23﴾

او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي‏دهد تا اينكه در كشتي قرار مي‏گيريد و بادهاي موافق آنها را (به سوي مقصد) حركت مي‏دهند و خوشحال مي‏شوند ناگهان طوفان شديدي مي‏وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مي‏آيد و گمان مي‏برند هلاك خواهند شد در اين موقع خدا را از روي اخلاص عقيده مي‏خوانند كه اگر ما را نجات دهي حتما از سپاسگزاران خواهيم بود. (22)
اما هنگامي كه آنها را رهائي بخشيد، (دوباره) در زمين، بدون حق، ستم مي‏كنند اي مردم ستمهاي شما به زيان خود شماست، بهره‏اي از زندگي دنيا (مي بريد) سپس بازگشت شما بسوي ماست و (خدا) شما را به آنچه عمل مي‏كرديد خبر مي‏دهد. (23)
 

Mahdi JooN

عضو جدید
راست میگم دیگه تسلیمه تسلیمم .دیگه فهمیدم که
هر چی تو بخوای همون میشه .دیگه متوجه شدم
که نمیشه با تقدیر مبارزه کرددیگه ایمان آوردم که
تو تنها ترین قدرت مطلق جهانی .
خداجون تسلیم
خداجون دیگه دارم کم میارم . دیگه دارم زانو میزنم .
خدایا راه رو تو نشونم بده . آخه من که توی این دنیا
به این بزرگی به یه امید که بیشتر زنده نبودم .
شاید امیدم نا امید شده ولی من با وجودت هیچ
موقع خودمو نا امید نمی بینم . خداجون من که
میدونم از پس هر کاری برمیای واسه همین اینقدر
صدات می کنم . اگه تو هم تنهام بذاری اونوقت
من با کدامین امید باید زندگی کنم .
خداجون تسلیم .
 

afsaneh_k

عضو جدید
خدا تنها معشوقي است كه عاشقاني دارد كه هيچ يك از بودن ديگری ناراضي نيستند و هيچ گاه يكي از آن ها معشوقش را تنها براي خود نمي خواهد ...
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا، گاه میگویی : فرود آی ، گاه میگویی : گریز
گاه فرمایی : بیا ، گاه گویی : پرهیز، خداوندا ، این نشان قربت است؟
یا محض رستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز !
ای مهربان بردبارای لطیف نیک یار ، آمدم به درگاه ، خواهی به ناز دار ، خواهی خواردار
 

afsaneh_k

عضو جدید
الهی ...........

گدایان چشم دل سوی تو دارند
امید رحمت از کوی تو دارند

به درگاه تو آنان راه دارند
همین زین آه با تو راه دارند

شکوه خود پرستی را شکستند
به بزم عاشقی اینک نشستند

دل این دردمندان شاد گردان
اسیران را زبند آزاد گردان

عطا کن درد ایشان را دوایی
مریضان را محبت کن شفایی
 

afsaneh_k

عضو جدید
خدایا !
خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ، اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حيرت های عظيم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و دردهای عزيز را بر جانم ريز . خدايا به من توفيق تلاش در شکست ، صبر در نااميدی ، رفتن بی هموار، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دين بی دنيا، مذهب بی عـوام، عـظمت بی نام، خدمت بی منان، ايمان بی ريا، تنهایی در انبوه جمعيت و دولت . داشتن بی آنکه دوستم بدارند ، عطا کن

دکـــتــــــــر عـلـی شــريعــتی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
خدايا به تو شكايت مي كنم از نفس زشتم كه مرا بسيار به بدي ها وا مي دارد و به خطا سبقت مي دهد و به معصيت بسيار حريص است و مرا در معرض خشم و غصب مي افكند و مرا دايم به راه هلاكت مي كشاند و نزد تو مرا از خوارترين هلاك شدگان مي خواهد!
اين نفس زشت طفره و تعللش در طاعت بسيار و حرص آن به دنيا دراز است. اگر شري به او روي آورد جزع و بي تابي مي كند و اگر خيري به او رسد منع احسان مي كند. بسيار مايل به لهو و لعب است و پر از غفلت و فراموشي! به سرعت مرا به به خطرات مي كشاند و توبه ام را به تأخير مي افكند.
خدايا بسوي تو شكايت مي كنم از دشمني كه مرا گمراه مي كند و شيطاني كه مرا به راه باطل مي كشاند و سينه ام را پر از وسواس و خيالات فاسد مي گرداند و اوهام او بر دلم احاطه مي كند تا به هوا پرستي ام كمك كرده و حب دنيا را بر من جلوه مي دهد و ميان من و طاعت و مقام قربت جدايي مي افكند.
خدايا به تو شكايت مي كنم از دلي سخت كه به دست وسوسه دگرگون مي شود و زنگار خود سري و زشتخويي به خود مي پوشد و چشمي كه از خوف تو اشك نريزد و به هر چه خوشش آيد نظر اندازد.
 

AURA

عضو جدید
مرا بپذير ، پروردگارا ، براي اين چند صباح مرا بپذير ...
بگذار آن روزان يتيمي که بي تو گذشتند فراموش شوند ...
تنها اين لحظه ی کوچک را بر پهناي دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار ...
در پي نجواهايي که مرا به سوي خود کشاندند ، سرگردان شدم ، اما به جايي نرسيدم ...
حالا بگذار در آرامش بيارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم ...
رويت را از رازهاي تاريک قلب من برنگردان ...
بلکه ، آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند ...

رابيند رانات تاگور
با حق امدم من یک دم سخن بگویم لیکن لبم نجنبید چون او درون ما هست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol::gol:
الهی یکتایی :gol:بی همتایی :gol:قیوم و توانایی :gol:بر همه چیز دانایی :gol:

در همه حال بینایی :gol:از همه عیب مصفایی:gol: از داشتن شریک مبرایی

اصل هر دارویی:gol: جان داروی دلهایی:gol: شهنشاه فرمانروایی
معزز به تاج کبریایی :gol:بالای تخت عرش معلایی:gol: نه نیازمند مکانی
نه آرزو مند زمانی:gol: نه کس به تو ماند :gol:نه تو به کس مانی
پیداست که در میان جانی :gol:و جان جانانی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
خدايا
چگونه مي توانم نا اميد باشم وقتي مهربانيت را به ياد مي آورم و نعمت هاي بي شمارت را كه بي مقدمه و بي هيچ سابقه اي بر همه ارزاني داشته اي
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] اكنون اين منم آن بنده ذليلي كه بر در خانه عزتت ايستاده و شرمندگي عصيان از رويش مي بارد و اين در حاليست كه هيچ گاه از انعامت بي بهره نبوده است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
خدايا
آيا اقرارم به بدي كردارم به نزد تو مرا سودي مي دهد و اعترافم به زشتي رفتارم مرا از عذاب رهايي مي بخشد؟
خدايا
آيا در در اين مقام و موقعيتم تيغ خشم خود رابر من آخته‏اى و در همين هنگام كه ترا همى خوانم غضب خود را همراه من ساخته‏اى؟
خداوندا
اي وجود پاك و منزه
نااميد نمي شوم زيرا كه تو خود در توبه را به رويم گشودي
اما همچون بنده اي كه به خود ستم نموده و در حق حرمت پروردگارش سهل انگاري نموده با تو سخن مي گويم
اي خدا
بسان بنده اي با توسخن مي گويم كه شمار گناهانش عظيم گشته و ايام عمرش سپري شده و چون مي نگرد در مي يابد كه وقت كار گذشته است و دوران عمر به پايان رسيده است بنده اي كه يقين دارد از عذاب تو پناهي و از انتقام تو گريزگاهي نيست و اكنون به قصد بازگشت به سوي تو روي آورده و توبه اش را براي تو خالص ساخته است.
با دلي پاك به سوي تو برخاسته و با ناله اي محزون و آهسته تو را خوانده است در حالي كه از شدت فروتني در برابر تو خم گشته و از كثرت سرافكندگي در خود خزيده است.ترس بر پاهاي ناتوانش لرزه افكنده و سيل اشك گونه هايش را در بر گرفته و در آن حال با تو چنين نجوا مي كند:
اي مهربان ترين مهربانان
[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو ميداني ... و ميداني كه من ، بي تو و مهر تو ، مي ميرم تو دستش را بگير تا او نترسد از سيا هي ها، سختي ها ، دو رنگي ها و بداند دوستش داري دوستت دارم خداي مهربانيها
__________________
 

afsaneh_k

عضو جدید
خدایا !
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطر های زندگی مصون داری
بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها
بی باک و شجاع باشم .
مگذار از تو بخواهم ، درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی !
 

afsaneh_k

عضو جدید
الهي ، پناهي جز پناهت و سرايي جز سرايت و كويي جز كويت و عشقي جز عشقت و لطفي جز لطفت و رحمتي جز رحمتت و احساني جز احسانت
الهي، عنايتي جز عنايتت و كرمي جز كرامتت و عفوي جز عفوت
الهي، رزقي جز رزقت و جودي جز جودت و محبتي جز محبتت نخواهيم الهي، قلب با قوت ، حيات با لذت، عيش با طراوت
الهي، روح با طمانينت ،جسمي با سلامت، نفسي با رفعت به اين مستمند دردمندت بنما كرامت.


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا چنان عاشقت کن مرا
که از زجر این بند گردم رها
و از اشتیاق وصال و لقا
من از خویشتن هم بگردم جدا
چنان صیقلی ده دلم را خدا
که چشم دل از آن بگیرد جلا
به هر دم برآید ز جانم ندا
خدایا خدایا خدایا خدا
دمی بر نیاسایم از دوریت
نباشم از این درد یک دم جدا
گر ابلیس قسم خورد که گمره کند
چنان عزتم ده که نآید روا
به وقت خوشیهای کاذب مرا
مصونم بدار از بد و از خطا
من از این خوشی نیست هیچم رضا
که فردوس باشد مرا جایگا
کسی کاو شود عاشقت ای خد
به ساز نی ام او شود هم نوا
کجا یابد او چون تویی ای خدا؟
که در عشق او ناید هیچ انقضا؟
چنین چند گفتم از عشق خدا
وگر صخره باشد بیاید صدا
دریغا که آدم خورد این نمک
ولی بشکند توبه ها ای بسا

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می توان با تو به آغاز ما هجرت کرد ...
می توان با تو به سر سفره سادگی نشست ...
می توان با تو از چشمه ابدیت نوشید ..
می توان با تو پی در پی تازه شد ...
تو اغاز فصل رویشی ... تو معنای ساده آرامشی ...
تو حدود نامحدود عشقی ...تو حدیث پاکی و نجابتی ...
می توان رو بروی تو نشست و هزاران قصیده سرود ...
می توان از شب چشمان تو هزاران ستاره نورانی دست چین کرد ...
می توان در طلوع تبسم تو هزاران خورشید تابناک را به نظاره نشست ...
می توان با تو طلوع کرد و می توان غروب نکرد....
من به حضور عطر آگین عشق تو محتاجم
من به ترنم نام تو در تمام لحظات
آسمانی ام محتاجم
من به تو محتاجم


 

afsaneh_k

عضو جدید
بوَد ياد تو مارا قوت دل
منور شد ز يادت ساحت دل

به هر اندازه دل ،مِهر تو دارد

همان اندازه باشد قيمت دل
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يا رب مكن از لطف،بريشان ما را
هر چند كه هست جرم و عصيان ما را
ذات تو غني بوده و ما محتاجيم
محتاج به غير خود مگردان ما را
 

afsaneh_k

عضو جدید
يك نفر بی قايق در کنار ساحل
با نگاهی سرشار و دلی غرق از نور
می کند اين نجوا :

قايقی نيست برايم، نيستم در دريا
ليك قلب خود را کرده ام من دريا
وسعتی دارد آن که ندارد پايان
وبرايش موجی است که ندارد سکنی
موج اين دريا دل باشد از رنگ،جدا
غير از اين که او هم طالب رنگ خداست .

از تنگنای محبس تاريكی
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا

يك دم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهی را
شايد درون سينه من بينی
اين مايه گناه و تباهی را

دل نيست اين دلی كه به من دادی
در خون طپيده، آه، رهايش كن
يا خالی از هوا و هوس دارش
يا پای بند مهر و وفايش كن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستين را
تنها تو قادری كه ببخشائی
بر روح من، صفای نخستين را

آه، ای خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب برآستان جلال تو
گوئی اميد جسم دگر دارم

از ديدگان روشن من بستان
شوق به سوی غير دويدن را
لطفی كن ای خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را

عشقی به من بده كه مرا سازد
هم چون فرشتگان بهشت تو
ياری بمن بده كه در او بينم
يك گوشه از صفای سرشت تو

يك شب ز لوح خاطر من بزدای
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفا كاری
در عشق تازه فتح رقيبش را

آه ای خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و ازدل من بستان
شوق گناه و نفس پرستی را

راضی مشو كه بنده ناچيزی
عاصی شود به غير تو روی آرد
راضی مشو كه سيل سرشكش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاريكی
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
 
بالا