گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبهای دراز بی عبادت ... چه کنم ؟
طبعم به گناه گشته عادت ، چه کنم ؟

گویند که غفور است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد ... از خجالت چه کنم ؟ ....

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خداوندا!

لیاقت ادراک بندگیت، لذت سرکشی از هوای نفس و بریدن از هر چه غیر خود را به همه عطا کن...آمین یا رب العالمین
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم انچه را نمی توانم تغییر دهم
شهامتی که تغییر دهم انچه راکه می توانم
ودانشی که تفاوت این دو را بدانم
 
آخرین ویرایش:

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اي معبود من! تو مرا مي‌خواني و من روي‌گردانم...تو محبت مي‌سازي و من نادانم...
الهي! من آن طفل كوچكم كه توام پروراندي و آن جاهلم كه توام دانش بخشيدي...اگر معصيت كردم عصيان از راه افكار خداونديت نبود و سينه در مقابل عقوبت سپر نكردم....بلكه عصيانم خطايي بود عارض شد و ستاري و پرده پوشيت معذورم ساخت....
الهي! وجودم را بسوزان در آتش مستي تا ز جانم بوي عشق برخيزد و جرعه جرعه هستي‌ام در هستي‌ات خاكستر شود...
الهي! محبت و احسان تو دست تمناها و آرزوهايم را دراز گشوده و به آنها بال پرواز داده...پس پروازشان ده در آسمان آبي كرامتت....يا غافرالخطايا...يا واسع العطايا........
 

afsaneh_k

عضو جدید
آرام باش، آرام باش

تو خدا را داری

آن حقیقت، آن یگانه، آن هوادارشبانه

آرام باش، آرام باش

تو خدا را داری

آن معبود، آن پاکی، آن همه خوبی و احساس و بهار را داری

آرام باش، آرام باش

توخدا را داری

پس نگو تنهایم، پس نگو بی یاور، بی یارم

تو خدا راداری

یعنی عشق، معبود، سنگ صبور دل من، دل تو

پس خموش

ماخدا را داریم....
 

afsaneh_k

عضو جدید
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدحی شراب نوشید و از آن
سرمست شد این جهان و هستی را ساخت
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوندا دلم رو اونقدر بزرگ کن که مهر همه بنده های خوبت توش جا بشه...

دستامو رو به درگاهت اونقدر بلند کن که به بلندی اسمون ابی دل همه ابی دلای عالم برسه...

و قلبم رو در محبتت اونقدر نازک کن که از زلال شیشه اش هر نسیم بهاری و هر عطر بهشتی

و هر پرتو نوری هر چند کم سو عبور کنه... و به عمق وجودم راه پیدا کنه و من غرق در زیبایی تو کنه..
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب به دل دوست ما غم نکنی
با تیر قضا قامت ما خم نکنی

ای چرخ تو را به حق قران سوگند
یک مو ز سر عزیز ما کم نکنی
 

afsaneh_k

عضو جدید
الهی سینه‏ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی وان دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست
 

amirabas_ali

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترین دوست، خداست،


او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیمتان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
ـ اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.
ـ خدا بی گناه است در پروندۀ نگاهتان تجدید نظر کنید.
ـ خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
ـ این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
ـ وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
ـ یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
ـ کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.
ـ آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
ـ کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.
ـ خدا بی گناه است در پروندۀ نگاهتان تجدید نظر کنید.
ـ ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.
ـ آنکه خدا را در زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.
ـ خدا از آنکه روزهایش بیهوده میگذرد، نمی گذرد.
ـ بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.
ـ روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
ـ برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا نبیند.
ـ شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است
ـ به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

ـ چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.
امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟
خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت = خدا!

ـ اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟
ـ وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

ـ آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو.
ـ خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.
منبع:
برگرفته از گلبرگها، نوشته دکتر محمد رضا سنگری
 

mohaghegh64

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا برای انسانها خدا کافی نیست؟؟
وقتی با بندگی خدا از بردگی غیر رها میشیم
خدایا شکرت
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

afsaneh_k

عضو جدید
داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد.
ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود. شب، بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش سر خورد و در حالي که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه او را در خود می گرفت.
همچنان سقوط می کرد ، در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگییش به یادش آمد. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است! ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شد و در میان آسمان و زمین معلق ماند. در این لحظه سکون چاره ای برایش نماند جز آنکه فریاد بزند.
خدایا کمکم کن.

ناگهان صدای پرطنینی از آسمان شنیده شد: چه می خواهی ؟
ای خدا نجاتم بده.

صدا ادامه داد : واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم ؟
البته که باور دارم.

صدا همچنان كوهنورد را همراهي ميكرد : اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن !

یک لحظه سکوت . . . ! و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت !!!
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدايااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدايااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدايييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

............
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اسم من چيست؟خدايا چه کنم،يادم نيست!

امشب آماده شدم تا چه کنم؟يادم نيست!


من که همسايه ي نزديک شقايق بودم،

پا شدم آمدم اينجا چه کنم؟يادم نيست!


من چرا از تو بريدم؟وچرا برگشتم؟

وبنا شد که دلم را چه کنم؟يادم نيست!


من نشاني دل دربه درم را،زيبا

از تو پرسيده ام ،اما چه کنم؟يادم نيست!


اين نوشته غزل کيست که من مي خوانم؟

اسم او چيست؟خدايا چه کنم؟يادم نيست!
 

afsaneh_k

عضو جدید
حذر از پیروی نَفْس که در راه خدا
مردم افکن‏تر از این غول بیابانی نیست
 

afsaneh_k

عضو جدید
به جهان خرم از آنم که جـهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سودای بنی آدم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم زخم که درمان هم از اوست

زخم خونینم اگر به نشود، به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست

پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
چو بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست

سعدیا گر بکند ســیل فنـــا خانه­ ی عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
 

afsaneh_k

عضو جدید
زني با لباسهاي كهنه و نگاهي مغموم، وارد خواروبار فروشي محل شد و با فروتني از فروشنده خواست كمي خواروبار به او بدهد.
وي گفت كه شوهرش بيمار است و نمي­تواند كار كند، كودكانش هم بي­غذا مانده­اند.
فروشنده به او بي­اعتنايي كرد و حتي تصميم گرفت بيرونش كند. زن نيازمند باز هم اصرار كرد. فروشنده گفت نسيه نمي­دهد.
مشتري ديگري كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را مي­شنيد به فروشنده گفت: ببين خانم چه مي­خواهد خريد او با من.
فروشنده با اكراه گفت: لازم نيست، خودم مي­دهم!
- فهرست خريدت كجاست؟ آن را بگذار روي ترازو، به اندازه وزنش هر چه خواستي ببر !
زن لحظه­اي درنگ كرد و با خجالت، تكه كاغذي ازكيفش درآورد و چيزي روي آن نوشت و آن را روي كفه ترازو گذاشت.
همه با تعجب ديدند كه كفه ترازو پايين رفت.
خواروبار فروش باورش نمي­شد اما از سرناباوري، به گذاشتن كالا روي ترازو مشغول شد تا آنكه كفه­ها با هم برابر شدند.
در اين وقت؛ فروشنده با تعجب و دلخوري، تكه كاغذ را برداشت تا ببيند روي آن چه نوشته است.
روي كاغذ خبري از فهرست خريد نبود، بلكه دعاي زن بود كه نوشته بود:
اي خداي عزيزم! تو از نياز من باخبري، خودت آن را برآورده كن.

فروشنده با حيرت كالاها را به زن داد و در جاي خود مات و مبهوت نشست.

زن خداحافظي كرد و رفت و با خود انديشيد:
فقط خداست كه مي­داند وزن دعاي پاك و خالص چقدر است...

برگرفته از نشريه بشري: اولين نشريه ويژه كم بينايان و نابينايان
 
  • Like
واکنش ها: floe

گلابتون

مدیر بازنشسته
خداي من ، هر چه خواست تو باشد همان شود! زيرا تو از ضعف هاي دل بندگانت آگاه هستي و تنها به اندازه طاقت هركس ، بار بر دوش او مي نهي
:heart:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خواب ديدم در ساحل با خدا قدم ميزنم. بر پهنه از آسمان لحظه هايي از زندگي ام برق زد.

در هر صحنه دو جفت جاي پا روي شن ديدم. يکي متعلق به من و ديري متعلق به خدا.

وقتي آخرين صحنه در مقابلم برق زد...به پشت سر و جاي پاهاي روي شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندين بار در طول زندگيم فقط يک جفت جاي پا روي شن بوده است.

همچنين متوجه شدم که اين در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگي ام بوده است.

اين برايم واقعا ناراحت کننده بود و در موردش از خدا سوال کردم:

" خدايا تو گفتي اگر به دنبال تو بيايم . در تمام راه با من خواهي بود . ولي ديدم که در

سخترين دوران زندگيم فقط يک جفت جاي پا وجود داشت . نمي فهمم چرا هنگامي

که بيش از هر وقت به تو نياز داشتم مرا تنها گذاشتي."

خدا پاسخ داد: " بنده بسيار عزيزم من در کنارت هستم و هرگز تو را تنها نمي گذارم

اگر در آزمون ها و رنج ها فقط يک جفت جاي پا مي بيني ، زماني بود که تو را در

آغوشم ميگرفتم.":gol::gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مناجات


باز امشب
به مناجات خدا رفتم و یاری طلبیدم
تا بانگ سحروصل تو را
به اشک و زاری طلبیم..
باز امشب..
زغمت نرگس مستی شده ساقی...
کز هر نگهش میرود این دل به تباهی
باز دیوانه دلی بسته بزنجیر نگاهت
در خلسه مستی شده ویران و خرابت
باز امشب شرر شعله هجران وصالت
آتش زده بر خرمن صبرم زفراقت
باز امشب تو به تیمار دل خسته نیایی
وین دلشده را غم برود گر تو بیایی
عمری برهت منتظر و ناله شبگیر به آهی
دلسوخته...از پای فتاده همه شب مانده به راهی..


ژیلا-بهار

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خداوند مي فرمايد:
بنده ي من هنگاميکه در دعا هستی

آنچنان به سخنانت گوش مي دهم
که گويي همين يک بنده را دارم
و تو چنان از من غافلي که گويي چندين خدا داري :gol:

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خداوندا، فروتني طلب خواسته هامان را به ما عطا كن ، چرا كه هيچ آرزويي پوچ ؛ و هيچ تمنايي بيهوده نيست
:cry:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اي سر آفرينش "الشمس و الضحي"

فرمانرواي مطلق" في الارض و السماء"

مصداق واقعي"احاط بکل شيء"

اي خلسه قنوتم و اي ذکر ربنا

اي نبض هرچه نور به رگهاي آسمان

"اغفر لي الذنوب لتي تقطع الرجا"

غم بي اجازه در دل من پرسه مي زند

اي بهترين ترنم "يا ذکره شفا"

وقتي که شعله مي شوم از اشتياق تو

سر مينهم به سجده و لبريزم از دعا

اي بارگاه رحمت و مکنون کائنات

از من جدا کن اين من افتاده در خطا

بوي بهشت مي وزد از دستهاي تو

"يا سابغ النغم" زبهشتت مران مرا

"يا دافع النغم" زوجودم مهار کن

ابليس اين رجيم درونم خزيده را

*

يا رب دخيل بندگيم نا گسستني است

"واشدد علي العزيمه جوانحي"خدا


اعظم قلندري
 
بالا