گفتگوی ازاد با خدا ........

butterfly_سبز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدایا دوستت دارم نه بخاطر جهنم و بهشت


مردی در عالم رویا فرشته­ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی

گرفته بود و در جاده­ای روشن و تاریک راه می­رفت.

مرد جلو رفت و از فرشته پرسید: این مشعل و سطل آب را کجا می‌بری؟

فرشته جواب داد: می­خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب، آتش­های

جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم که چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد؟
قشنگ بود ماری ..... خیلی مفهوم داشت خیلی خوب بود
 

simafrj

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا من در کلبه فقیرانه خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی دارم و تو، چون خود نداری.
 
  • Like
واکنش ها: spow

simafrj

عضو جدید
کاربر ممتاز
جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای پیامبر! خداوند تبارك و تعالی مرا با هدیه‌ای به سوی تو فرستاده است كه پیش از تو ، به كسی چنین هدیه‌ای عطا نفرموده است. رسول خدا (ص) فرمود: آن هدیه چیست؟
گفت:صبر و شكیبایی و حتی بهتر از صبر.
حضرت رسول پرسید: بهتر از صبر چیست؟
جبرئیل گفت:خشنودی (به ارادة الهی) و بهتر از آن .
حضرت پرسید: بهتر و نیكوتر از رضا چیست؟
جبرئیل گفت:پرهیزكاری و نیكوتر از آن.
حضرت پرسید: بهتر از اخلاص چیست؟
جبرئیل گفت:یقین و بهتر از آن .
حضرت پرسید: بهتر از یقین چیست؟
جبرئیل گفت: راه وصول به درجة یقین ، توكل بر خدای عزوجل است.
حضرت پرسید: توكل بر خدای عزوجل چگونه است؟
جبرئیل گفت: رسیدن به این آگاهی كه مخلوقات نمی‌توانند به انسان نفع یا ضرری رسانند و یا به او بخشش كنند و یا مانعی در برابرش باشند. به كار بردن این آگاهی باعث ناامیدی (و دل كندن) از مخلوق می‌شود.
اگر بنده‌ای چنین باشد، كاری برای غیر خداوند انجام ندهد، جز به خداوند به كسی امیدوار نشود ، از كسی غیر از او نترسد و به هیچ كس جز خداوند، چشم طمع نورزد ؛ و این معنی توكل است .
حضرت پرسید: ای جبرئیل! تفسیر صبر چیست؟
جبرئیل گفت:صبر یعنی داشتن حال یكسان در ناراحتی و خوشحالی ، تهیدستی و توانگری و گرفتاری و سلامت . صبر یعنی شكایت نكردن به مخلوقات از آنچه كه از بلا و گرفتاری به ایشان می‌رسد .
حضرت پرسید: تفسیر قناعت چیست؟
جبرئیل گفت: قانع شدن به آنچه كه از دنیا می‌رسد . قانع شدن به چیز كم و شكر گفتن برای اندك .
حضرت پرسید: تفسیر خشنودی چیست؟
جبرئیل گفت: خشنود كسی است كه چه دنیا به او برسد و چه نرسد ، بر خداوند خشم نگیرد و به اندكی از عمل خوب ، از نفس خود راضی نشود .
حضرت پرسید: ای جبرئیل تفسیر پرهیزكاری چیست؟
جبرئیل گفت: پرهیزكار كسی است كه دوست بدارد آنچه را خداوند دوست دارد . دشمن بدارد آنچه را خداوند دشمن دارد . از حلال دنیا كناره بگیرد و به حرام آن توجه نكند ؛ زیرا در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب .
بر همه مسلمانان ترحم نماید همچنان كه به نفس خود ترحم می‌كند . از پرحرفی كناره بگیرد همچنان كه از مردار بدبو دوری می‌كند . از زرق و برق دنیا اجتناب كند تا مبادا او را فرا گیرد . آرزویش را كوتاه كند و مرگش را در نظر آورد .
حضرت پرسید: تفسیر اخلاص كدام است؟
جبرئیل گفت: مخلص آن كسی است كه از مردم چیزی نخواهد تا آن را بیابد . و هنگامی كه آن را یافت ، راضی شود . هر گاه چیز اضافه‌ای در نزد او بماند ، در راه رضای خدا بدهد . كسی كه از بندگان چیزی درخواست نكند ، به راستی كه به بندگی خداوند اقرار كرده و هر گاه چیزی بیابد ، راضی است و خداوند هم از او خرسند است .
حضرت رسول پرسید: تفسیر یقین چیست؟
جبرئیل گفت: صاحب یقین ، كارهایش برای خداست ، چنان عمل می‌كند كه گویی خداوند را می‌بیند و اگر خدا را نمی‌بیند ، خدا او را می‌بیند .
 

felorina

عضو جدید
خدایا دوستت دارم نه بخاطر جهنم و بهشت


مردی در عالم رویا فرشته­ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی

گرفته بود و در جاده­ای روشن و تاریک راه می­رفت.

مرد جلو رفت و از فرشته پرسید: این مشعل و سطل آب را کجا می‌بری؟

فرشته جواب داد: می­خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب، آتش­های

جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم که چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد؟


مریم جان خداییش آخر نوشته بود خیلی معنی و مفهوم داشت بیست بیست بود اگه جا داشت بارها و بارها به خاطر این نوشته پر معنی و مفهوم تشکر میکردم . بازم میگم مرسی








http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=12
 

mary.a.m.n

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوندا به تو اطمینان دارم

خداوندا به تو اطمینان دارم

کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه بالا برود...

او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که

افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.

شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید.

همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود...

همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد

و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد...

در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید و

احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت...

همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه رویدادهای خوب

و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است...

ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان

آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه ی

سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:


" خدایا کمکم کن"

ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:


" از من چه می خواهی؟ "


- ای خدا نجاتم بده!


- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟


- البته که باور دارم.


- اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است را پاره کن!!!


یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.....

چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از

یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.


او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

( اگه تکراری بود ببخشید )
 

8711180029

عضو جدید
ایا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند
خداوند لبخند زد و گفت:
:w14:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم

:gol:
:thumbsup2:خیلی خیلی عالی بود!!!!



:w40: در سرازیری به دیگران عنایت داشته باش....روزی در سر بالایی انها را خواهی دید...:w40:
 

wwwolf

عضو جدید
و دستانم را به بی نهایت وجودت که به درونم نزدیک است و من از آن دور, بلند می کنم و با خواهش هایی از هیچ سر شار به التماس درخواست هیچ از نیست ترین نیست زندگیم می خواهم که تنها,باشد. و زندگیم را نور بخشد وبه التماس بودنم به ازای حتی یک ثانیه بیشتر خواهان نزدیکیش به خویشم و در واقع راندنش از خویش......
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی زندگی کن
بی آنکه ,بدانیم چشم در چشم زندگی مرده ایم ما لب طاقچه عادت روز به روز پوسیده ایم
و پاهای خیال را نیز زنجیر کرده ایم
آغازی نو می باید!
برای شروع یک زندگی تازه
گاهی کودک درونت باش
برای خورشید, ماه و ستاره ها
گاهی به آسمان نگاه کن
برای درخت ,شکوفه و گلها
گاهی به نرمی لبخند بزن
همراه ریزش قطره قطره باران
گاهی با حزن ,گریه کن
همراه خیزش گام به گام خیال
گاهی با شادی برقص
به خاطر همه کائنات
گاهی خدا را صدا کن
و به خاطر خودت , تنها به خاطر خودت
گاهی زندگی کن
گاهی زندگی کن!

این شعر رو یک شاعره ترک بنام نسیم سروده.

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)
خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)
بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)
خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)
ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله

آمین
 
آخرین ویرایش:
بالا