گفتمان معماری ...

mkm-arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به تمام دوستان قديمي وجديدم
بحث بسيار جالب و مفيدي هست (تشكر از مهندس mm عزيز كه با اين كه هنوز دانشجو هستند اما به فكر آينده هستند)
و تشكر از جناب مدير كه نكات خوبي رو گفتن
خوشبختانه معماري بر خلاف بسياري از رشته ها بسيار گسترده ست و شغل هاي متفاوتي رو در پيش روي دانش آموخته گانش قرار ميده مثلا اجرا –نظارت-آموزش- مديريت – رياست جمهوري و طراحي كه خود طراحي هم همون طور كه بعضي دوستان گفتن شامل طراحي معماري-دكوراسيون داخلي – لندسكيپ –شهري – منظر و ..... ميشه.
من تمام پست ها رو خوندم و فكر كردم منم يه چيزي بنويسم كه شايد بقيه استفاده كنن.
متاسفانه بيشتر دوستان هنوز از بازار و كار كردن و شغل كوچكترين اطلاعاتي ندارند.
حرفم رو با يه سئوال ادامه ميدم.
خوب مثلا شما ليسانس-ارشد يا دكترا و تموم كردين بعدش چي؟
تا حالا فكر كردين؟
كم نيستن كساني كه با اين كه مدرك بالا دارند اما به اندازه يه فوق ديپلم توانايي كار كردن رو تا مدتها ندارند چون بازار و شرايط كار و طراحي رو نمي دونند وهنوز هم دنبال كار كردن به شيوه زاها حديد و فرانك گري هستند مثل دوران تحصيل.
سبك ديكانس و هاي تك و ... خيلي خوبه.خود منم توي دوران دانشجويي به اين سبك ها كار كردم اما اينجا كمتر كارفرماي اين اجازه رو ميده كه اين طوري خط بكشيد چون اولا كسي نيست اجرا كنه و ثانيا پر هزينه ست.
اين سبك ها و اين طور كارها واسه دوران تحصيل بد نيست و اگه هم كسي بتونه اينجا از اين طور كارهاي معمارانه انجام بده خيلي هم خوبه و... كه بحث خيلي مفصلي داره.
خيلي از عزيزان دوست دارن باستان شناسي كنن و چيز هاي جديد كشف كنن منم بدم نمي ياد اما .....
جوابشو كساني كه گفتن خودشون دادن
نه اين كه شغل بدي باشه و آينده كاري نداشته باشه ولي شايد اون انتظاري كه داريد رو بر آورده نكنه....
مطمئنا تما مي كساني كه دارن معماري ميخونن دوست دارن در آينده طراحي كنن پلان حل كنند-حجم بسازن و ...
اما واسه رسيدن به اين هدف تا حالا چه كار كردين؟اسكيس كار ميكنيد؟رنگ ميزنيد؟ اينا خيلي خوبه اما فردا توي بازار كسي اينا رو از شما نمي خواد.
دوستان عزيزم اگه ميخوايد طراح بشيد و تو شركت هاي درست و حسابي خط بكشيد بايد تلاش كنيد و از مراحل پايين تر شروع كنيد تا به اونجا برسيد.
اگه فردا ها به اميد خدا به مدرك مورد نظر رسيديد و خواستيد به عنوان يه طراح وارد يه شركت بشيد اگه ازتون پرسيدند اندازه استاندارد آشپزخانه و مبلمانش چنده ميدونيد؟حالا آشپزخانه يه مثال بود...
هيچ شركتي شما رو به عنوان طراح استخدام نمي كنه مگر اين كه يا خيلي كارتون خوب باشه و يا اين كه از بند پ استفاده كنيد
معمولا توي شركت ها اول از شما كد رو ميخوان و به عنوان فاز 2 كار و نقشه كش استخدام ميشيد و وقتي كم كم تونستيد توانايهاي كه داريد رو نشون بديد قسمت هاي از كار رو براي طراحي به شما ميدن و كم كم كارهاي بزرگتر....
البته اين صحبت ها براي شركتهاي بزرگ و مشاور هست .در شركت هاي كوچك تر كه هر نفر چند تا كار رو انجام ميده فرق ميكنه.
براي قوي شدن در فاز 2 هم بايد اول طراحي فني قوي .دوم عناصر وجزئيات و سوم اتوكد رو قوي كنيد
براي طراحي معماري هم كه معلومه طراحي معماري.تنظيم شرايط.مباني نظري و ... رو قوي كنيد
اينها رو گفتم نه اين كه بگيد من ميخوام طراح يشم پس عناصر رو بيخيال بشيد.مطمئنا يه طراح خوب بايد جزييات رو خوب بدونه و بتونه طراحي كنه.متريال ها رو خوب بشناسه.روش هاي اجرا رو خوب بلد باشه و...توي معماري همه درس ها با هم به صورت موازي هستند و هيچ كدوم رو بي دليل نمي خونيد.
اين بحث مفصلي هست و تا كسي وارد كار نشده اين ها رو به خوبي حس نمي كنه
ميدونم به اين حرف ها خيلي ها توي فكر فرو ميرن و ممكنه نا اميد بشن اما هيچ وقت دير نيست و اگه حالا شروع كنيد قول ميدم موفقيت با شماست و يك پله از بقيه جلو تريد
ببخشيد اگه تند حرف زدم و از دوستاني كه درسشون تموم شده خواهش ميكنم تجربياتشون رو اينجا بزارن تا بقيه هم استفاده كنند.
موفق باشيد.
ادامه دارد...:D


 

raha

مدیر بازنشسته
سلام. مرسی بچه ها از نظرات خوب و مفیدتون.
mkm_arch کاملا موافقم باهات در باره ی اینکه کسی که به عنوان مهندس معمار فارغ التحصیل میشه. با ید تو همهی زمینه های طراحی. عناصر. مصالح و ... تخصص داشته باشه . اینو هممون شنیدیم که میگن معماری اقیانوسیست به عمق یک وجب. من شدیدا با این جمله مخالفم. چون معتغدم معماری هم مثل سایر رشته ها یه رشته ی کاملا تخصصی هست و ما با این تعریف در حقیقت تخصص خودمونو میبرینم زیر سوال. بگذریم از اینکه الان دیگه ارج و قربی واسه کار یه معمار قائل نیستن و مهندسان معمار خوب هم فقط به اموزش تئوری رو اوردن و خیلی کم هستن کسانی که واقعا معماری کنند. نه ساختمون سازی...

برای معماری کردن هم باید تخصص داشت نه مدرک... مدرک فقط یه وسیله است واسه پیشبرد اهدافمون. برای اثبات نظراتمون. وگرنه .اره... خیلی ها مدرک دکتری هم دارن اما متاسفانه به اندازه ی یه دانشجوی کاردانی هم نمیدونند. من نمونه هاشونو زیاد دیدم...
پس نتیجه میگیریم که باید دانسته هامونو زیاد کنیم. نباید سر خودمون شیره بمالیم... یه معمار اگه قراره در اینده طراح بشه و طراحی کنه برای مردم. باید از روانشناسی . جامعه شناسی. سیاست. اقتصاد.ارگونومی و... بدونه.
بایدمشکلات فرهنگی جامعه شو بشناسه. نیاز جامعه رو بدونه. باید دنبال راهکار باشه... باید مسائل رو حل کنه...دلسوز جامعه باشه... درسته رشته ی ما هنریه...... اما معماری یه هنر مردمیه. ما برای مردم طراحی میکنیم. حق نداریم فقط به سلیقه ی خودمون اکتفا کنیم. که چون من عاشق سبک گهری هستم پس با روح و روان مردم بازی میکنم...

اونا که این کارو میکنند کشورشون از نظر معماری درسطح خوبیه و مشکلی تو این زمینه ندارن . و اینجور معمار ها تو اون کشور ها طرفداران خاص خودشونو هم دارن. در حقیقت اونا چون مشکلی از لحاظ ساخت و ساز و معماری ندارن .حالا یه عده اشون هم اون بین میان فقط هنری یا مفهومی کار میکنند. اما وقتی ما فصاهای اصلی زندگیمون طراحی درست و حسابی ندارن. اجازه نداریم فقط به بعد هنری معماری توجه کنیم... چطور میشه که معماریمون تا قبل از صفوی انقدر پربار و اصولی بوده و از اون به بعد به این وصع افتادیم. دلیلش مشخصه . چ.ن فقط رفتیم به دنبا تقلید کردن... که خارجی ها چه کا ردارن میکنند... اصلا هم فکر نشد که ایا این طراحی مناسب فرهنگ. اقلیم . نیاز روحی و جسمی .مردم کشور ما هست یا نه...

اینو در ادامه ی صحبت mkmگفتم البته...
نه اینکه که کارفرما اجازه نده. ما خودمون باید سنجیده عمل کنیم. ونباید پرستیژ کاریمون رو زیر سوال ببریم که چون کار فرما اجازه نمیده... خوب اگه کار فرما بلده. خودش بره طراحی کنه...

بعدشم mkm . اخه یه معمار چطور میتونه طراحی کنه وقتی ابعاد و اندازه ها رو ندونه . وقتی عناصر رو نشناسه... اصلا غیر ممکنه. اینی که ما داریم تو دانشگاهها میبینیم که معماری نیست. بعضی وقتا با خودمون هم شوخی میکنیم. نه اینکه همه رو باید حفظ بود چون غیر ممکنه. اما بلااستفاده هم نیستن... نقاشی که نمیکنیم...
من فکر میکنم تو کشور ما و وضعیتی که الان معماریمون باهاش مواجه هست . باید خیلی جدی تر . اصولی تر . با برنامه با این قضیه برخورد بشه. باید از یه جا شروع کرد. یه حرکتی. یه جنبشی. نمیدونم... ولی حس میکنم اگر بخوایم و فقط به فکر منافع خودمون نباشیم. و فقط کارمون نشه درد دل کردم و گله وشکایت و دنبال مقصر گشتن. شاید بتونیم حرکتی تو این زمینه بکنیم...

تو طراحی معماری. تقلید کردن یا پیرو سبک خاصی بودن به عقیده ی من بی معنیه... حداقل تو کشور ما... باید براساس شرایط طرح. طراحی کرد. ممکنه اون طرح بسته به موضوعش هایتک بشه ممکنه پست مدرن بشه اصلا... همش بستگی به شرایط و موصوع و محدودیت های طرح داره و تو این زمینه نمیشه حکم صادر کرد...

در رابطه با کارهای اجرایی و نظارتی هم چیزی که من همیشه از اساتیدم شنیدم. معمولا در معماری کارهایی موفق میشن که طراح. اجرا و نظارت طرحش رو خودش انجام میده... دلیلش هم مشخصه...

من هنوز واردد بازار کار نشدم. که اطلاعاتی بخوام بدم... اما قطعا همیشه برای کسانی که حداقل کارشون رو خوب بلدن. یا ایده های جدید دارن. کار هست... مهم داشتن حس مسئولیت و وجدان کاریه که همه ندارن متاسفانه...
 

Anooshe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام و تشکر می کنم هم از دوستی که تاپیک رو ایجاد کرد هم از بقیه دوستانی که نظرات خوبی دادن
من خودم می خوام وارد گرایش معماری منظر بشم چون طراحی رو تو بحثlandscape واقعا دوست دارم و طراحی پلان و اجرای اون برام خیلی مهمه
به طور کلی شرایط کار برای این رشته بد نیست مخصوصا تو شرکت های خصوصی ولی بالاترین درجه کاریش تو گروه های مهندسان مشاور هست
 

jentleman_arch

عضو جدید
کاربر ممتاز


سلام به همه معماران گل...

راستش من از طراحی کردن خیلی خوشم میاد مخصوصا کار کردن با نرم افزارهایی مثل 3d max و sketchup و archicad به من انرژی دوچندان در طراحی کردن می دهد...

من از زمانی که با معماری مدرن با کارهای لکوربزیه و والتر گریپیوس آشنا شدم شوق و اشتیاقم به ماندن در این رشته بیشتر شد یعنی بیشتر دوست دارم به طراحی داخلی و خارجی بپردازم بنظرم این رشته عشقه...خوب کم کم باید خودمو آماده ارشد کنم...وای خدا باید حسابی تلاش کنم وگرنه از شانس بد ما پسرا سربازی تو شاخمونه:D

انشالله همه به هدف والایی که در سر می پرورند برسند
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم
 
آخرین ویرایش:

mkm-arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام. مرسی بچه ها از نظرات خوب و مفیدتون.
mkm_arch کاملا موافقم باهات در باره ی اینکه کسی که به عنوان مهندس معمار فارغ التحصیل میشه. با ید تو همهی زمینه های طراحی. عناصر. مصالح و ... تخصص داشته باشه . اینو هممون شنیدیم که میگن معماری اقیانوسیست به عمق یک وجب. من شدیدا با این جمله مخالفم. چون معتغدم معماری هم مثل سایر رشته ها یه رشته ی کاملا تخصصی هست و ما با این تعریف در حقیقت تخصص خودمونو میبرینم زیر سوال. بگذریم از اینکه الان دیگه ارج و قربی واسه کار یه معمار قائل نیستن و مهندسان معمار خوب هم فقط به اموزش تئوری رو اوردن و خیلی کم هستن کسانی که واقعا معماری کنند. نه ساختمون سازی...

برای معماری کردن هم باید تخصص داشت نه مدرک... مدرک فقط یه وسیله است واسه پیشبرد اهدافمون. برای اثبات نظراتمون. وگرنه .اره... خیلی ها مدرک دکتری هم دارن اما متاسفانه به اندازه ی یه دانشجوی کاردانی هم نمیدونند. من نمونه هاشونو زیاد دیدم...
پس نتیجه میگیریم که باید دانسته هامونو زیاد کنیم. نباید سر خودمون شیره بمالیم... یه معمار اگه قراره در اینده طراح بشه و طراحی کنه برای مردم. باید از روانشناسی . جامعه شناسی. سیاست. اقتصاد.ارگونومی و... بدونه.
بایدمشکلات فرهنگی جامعه شو بشناسه. نیاز جامعه رو بدونه. باید دنبال راهکار باشه... باید مسائل رو حل کنه...دلسوز جامعه باشه... درسته رشته ی ما هنریه...... اما معماری یه هنر مردمیه. ما برای مردم طراحی میکنیم. حق نداریم فقط به سلیقه ی خودمون اکتفا کنیم. که چون من عاشق سبک گهری هستم پس با روح و روان مردم بازی میکنم...

اونا که این کارو میکنند کشورشون از نظر معماری درسطح خوبیه و مشکلی تو این زمینه ندارن . و اینجور معمار ها تو اون کشور ها طرفداران خاص خودشونو هم دارن. در حقیقت اونا چون مشکلی از لحاظ ساخت و ساز و معماری ندارن .حالا یه عده اشون هم اون بین میان فقط هنری یا مفهومی کار میکنند. اما وقتی ما فصاهای اصلی زندگیمون طراحی درست و حسابی ندارن. اجازه نداریم فقط به بعد هنری معماری توجه کنیم... چطور میشه که معماریمون تا قبل از صفوی انقدر پربار و اصولی بوده و از اون به بعد به این وصع افتادیم. دلیلش مشخصه . چ.ن فقط رفتیم به دنبا تقلید کردن... که خارجی ها چه کا ردارن میکنند... اصلا هم فکر نشد که ایا این طراحی مناسب فرهنگ. اقلیم . نیاز روحی و جسمی .مردم کشور ما هست یا نه...

اینو در ادامه ی صحبت mkmگفتم البته...
نه اینکه که کارفرما اجازه نده. ما خودمون باید سنجیده عمل کنیم. ونباید پرستیژ کاریمون رو زیر سوال ببریم که چون کار فرما اجازه نمیده... خوب اگه کار فرما بلده. خودش بره طراحی کنه...

بعدشم mkm . اخه یه معمار چطور میتونه طراحی کنه وقتی ابعاد و اندازه ها رو ندونه . وقتی عناصر رو نشناسه... اصلا غیر ممکنه. اینی که ما داریم تو دانشگاهها میبینیم که معماری نیست. بعضی وقتا با خودمون هم شوخی میکنیم. نه اینکه همه رو باید حفظ بود چون غیر ممکنه. اما بلااستفاده هم نیستن... نقاشی که نمیکنیم...
من فکر میکنم تو کشور ما و وضعیتی که الان معماریمون باهاش مواجه هست . باید خیلی جدی تر . اصولی تر . با برنامه با این قضیه برخورد بشه. باید از یه جا شروع کرد. یه حرکتی. یه جنبشی. نمیدونم... ولی حس میکنم اگر بخوایم و فقط به فکر منافع خودمون نباشیم. و فقط کارمون نشه درد دل کردم و گله وشکایت و دنبال مقصر گشتن. شاید بتونیم حرکتی تو این زمینه بکنیم...

تو طراحی معماری. تقلید کردن یا پیرو سبک خاصی بودن به عقیده ی من بی معنیه... حداقل تو کشور ما... باید براساس شرایط طرح. طراحی کرد. ممکنه اون طرح بسته به موضوعش هایتک بشه ممکنه پست مدرن بشه اصلا... همش بستگی به شرایط و موصوع و محدودیت های طرح داره و تو این زمینه نمیشه حکم صادر کرد...

در رابطه با کارهای اجرایی و نظارتی هم چیزی که من همیشه از اساتیدم شنیدم. معمولا در معماری کارهایی موفق میشن که طراح. اجرا و نظارت طرحش رو خودش انجام میده... دلیلش هم مشخصه...

من هنوز واردد بازار کار نشدم. که اطلاعاتی بخوام بدم... اما قطعا همیشه برای کسانی که حداقل کارشون رو خوب بلدن. یا ایده های جدید دارن. کار هست... مهم داشتن حس مسئولیت و وجدان کاریه که همه ندارن متاسفانه...
باتشكر از رها جان
فقط يه نكته بايد بگم كه منظورم رو اشتباه بر داشت كردي
اونجا كه گفتم آشپزخانه.منظورم فضاهاي تكراري مثل سرويس ها .اتاق ها.نشيمن و... بود كه بايد حذف باشيم و گر نه ابعاد بقيه فضا ها كه بايد از رو كتاب هاي استاندارد به دست آوردو احتياج به حفظ كردن نيست.
مرسي
 

doonea

عضو جدید
مشکلات معماری نوین ایران چیست؟
سیستم آموزش ، امکانات و تجهیزات ، تغییرات فرهنگی اجتماعی، .....
چه راه حلهایی برای این مشکلات بنظر شما می رسد؟
:gol:حتی المقدور هر کس حداقل یک مورد را لطفا بررسی کند .
:gol:مرسی
:gol:

سلام من یک تازه وارد هستم به نظر من بزرگ ترین مشکل معماری نوین این است که تمام کسانی که در حال آموزش نیروی جدید هستند هیچ اطلاعاتی که خوب و مناسب باشد را ندارند چون خودشان هم چیززیادی را نتوانستند از استادان خود یاد بگیرند و در زمانهای قبل اطلاعات شان با امروز زمین تا اسمان فرق می کنند و ما هم با گذشت زمان اطلاعاتمان نسبت به روز قبل کمتر وکمتر می شود
 

dynamic

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به معماران عزیز:

یکی از مشکلاتی که بعضیا دارن اینه که هنوز نمیدونن تو معماری که وسعتش خیلی زیاده میخوان چه شغلی داشته باشن و یا تو کدوم شاخه ادامه تحصیل بدن....
از شما دوستان عزیز میخوام که بگین چه شاخه ای از معماری رو میخواین ادامه بدین و هدف اصلیتون چیه؟یعنی دقیقا چه کاره میشین...تو اون شغل چه کارایی انجام میدین؟؟و باید تو چه چیزایی قوی باشیم که اون شغلو انتخاب کنیم و موفق باشیم!!!و از همه مهمتر اینکه علاقتون به چه درسی بیشتره که این شغلو انتخاب کردین.....
خب من فکر میکنم اگه این بحثو اینجا ادامه بدیم با خیلی از رشته ها و شغل ها آشنا میشیم و هدفمون مشخص تر میشه و میفهمیم اگه تو چه درسایی قوی هستیم یا علاقه داریم تو چه شغلی موفق میشیم....
از پیشکسوتان هم ممنون میشم اینجا بحث کنن بالاخره کلی اطلاعات دارن و به هدف نزدیکترن....;)
سلام
یه موردی که به ذهنم رسید اینه که همیشه اینطور نیست که ما بریم گرایش خاصی بعد در اون زمینه کار کنیم... گاها بر عکس میشه ... گاها که میگم میشه به جاش اکثرا رو هم گذاشت.
متاسفانه یا خوشبختانه دانشگاه محل کسب مهارت برا کار نیست . برا همین اکثرا تا تجربه نکنیم محیط کاری رو ، نمیتونیم بگیم بهش علاقمندیم یا نه... یه کم محیط کاری به نظر من خشک تر از دانشگاهه. اما واقع بینانه است ... یکسان نیست!! که بگیم مثلا من به معماری علاقه دارم میرم یه شرکتی برا طراحی واینا ... ضوابط کم کم وارد کار میشه ... یه سری موارد که طرحها دیگه مثل دانشگاه ارمانی نمیشه . باید به شدت واقع بینانه فکر کردو همزمان خلاق هم بود .
من خودم خیلی رو میشناسم که مثلا معماری هستند،تو یه شرکت طراحی شهری کار میکنن. یا بر عکس...
محل کار خودش یه دانشگاهه به نظر من. استادمون میگفت کابوس وقتیه که وقتی فارغ التحصیل شدی بری محیط کار ببینی هیچی بلد نیستی!!! تازه وقتی وارد کار میشیم ،شروع میکنیم به یادگیری درست و اصولی. یه علتش شاید اینه که اساتید گاها خودشون کار اجرایی ندارن. مثلا اساتید طرح. ایشون که همچین سابقه ای نداره چطور میتونه منو راهنمایی کنه؟ گاها هم در محیط کار انقد ها هم قوی نیستن !! پس شاید نتونن برا ما یه راهنما باشن . بهترین راهنما محیط کاریه... اونجاس که وقتی تجربه میکنیم متوجه میشیم به چی علاقه داریم به چی نه!.
مثلا من مورد خودمو مثال میزنم... من تو مهندسین مشاور معماری شهرسازی کار میکنم.. اما کار معماری ندارن ! کارشون در حیطه منظر و طراحی شهریه. موقعی که من وارد شدم برا یه پروژه ای منو در جریان گذاشتن که من اصلا تجربه نداشتم ! و برا اینکه اطلاعات و توانایی های منو محک بزنن ازم طرح اولیه خواستن براش... به این نحو شروع شد که اول تمام مطالعاتش رو در اختیارم گذاشتن حدود 800 صفحه!! هر روز یه چند صد صفحه دیگه هم اضافه میشد ...که مثلا قسمتی شامل مطالعات خاک میشد...که تو دانشگاه اصلا مطرح نیست بر عکس خیلی مهمه در این نوع پروژه ها ...جالب بود برام مطالعات اینقد قوی بود که هر کی که بلد هم نباشه میتونست با دقیق خوندنش جلو بره و راه بیفته! خب من خودم قصدم معماری بود برا ارشد ... اما فهمیدم که این چهار سال معماری خوندم میتونم ازش استفاده کنم.. میتونم زمینه های دیگه رو هم تجربه کنم . پس با تجربه است که میشه گفت به چیا دقیقا علاقه مندیم...
کارهای دیگه مثلا ماکت سازی و تری دی و نقشه کشی و اینا هم خب ممکنه در محیط کاری گاها اتفاق بیفته... اما خب اگه مطلق باشه درست نیست. ما که تری دی کار نیستیم.. اما خوبه بلد باشیم که بتونیم ایده هامون رو بهتر نشون بدیم.... و همینطور درکارمون تبحر داشته باشیم...
من خودم به منظر هم علاقه مند هستم و در این زمینه کار میکنم. اگه بخواید میتونم براتون در مورد کارهایی که درش انجا میشه کم کم توضیح بدم ...
 

mkm-arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب منم با هات موافقم
اما يه نظرتو كاملا رد ميكنم
و اون اينه كه نميشه آدم 4 سال درس بخونه و بعد شروع به تجربه كسب كردن كنه و تازه بخواد بفهمه كه بي چي علاقه داره
به نظرم تو دوران تحصيل بايد توي يه زمينه كاري كه بهش علاقه داره خودش رو قوي كنه البته قبلش بتونه راجبش تحقيق كنه خيلي بهتره
منم تو چند تا مشاور بودم و خودم هم شركت داشتم و توي زمينه هاي طراحي -فاز 2-سه بعدي-مكس-اجرا-نظارت اندكي تجربه دارم
اگه سئوالي كسي راجب به اين زمينه ها داره بگه تا راهنمايش كنم
 

dynamic

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب منم با هات موافقم
اما يه نظرتو كاملا رد ميكنم
و اون اينه كه نميشه آدم 4 سال درس بخونه و بعد شروع به تجربه كسب كردن كنه و تازه بخواد بفهمه كه بي چي علاقه داره
به نظرم تو دوران تحصيل بايد توي يه زمينه كاري كه بهش علاقه داره خودش رو قوي كنه البته قبلش بتونه راجبش تحقيق كنه خيلي بهتره
منم تو چند تا مشاور بودم و خودم هم شركت داشتم و توي زمينه هاي طراحي -فاز 2-سه بعدي-مكس-اجرا-نظارت اندكي تجربه دارم
اگه سئوالي كسي راجب به اين زمينه ها داره بگه تا راهنمايش كنم
اتفاقا این موردو که دوران تحصیل شروع کنید به کارکردن مد نظرم بود اما یادم رفت بگم!!
نیت همین بود که بگم باید شروع به کار بشه برا کسب تجربه. اما فراموش کردم. ممنونم از یاد آوردیت:smile:
 

اريايي

عضو جدید
سلام
دوستان عزيزه معمار مي دوننن كه تو كشور ما قدرت تحقق بخشيدن به ايده هامون وجود نداره ..
نمي دونم چرا هميشه بايد سركوب بشيم .. تو جامعه ..تو علم ... حتما از استاداتون شنيديد كه هر چي مانور دارين تو همين دانشگاه ارائه بدين كه بيرون دو زار نمي ارزه ..
نظر بديد چرا اينجوريه ؟؟ با من هم عقيده ايد يا نه ؟؟
 

بارسلون

اخراجی موقت
یکی از بزرگترین مشکلات معماری کشورمون اینه که ما اصلا معماری کشور خودمونو نمیشناسیم .
ایده هایی که الان بچه ها تو دانشگاه دارن استفاده می کنن متاسفانه اصلا هیچ ربطی به معماری و فرهنگ کشورمون نداره .
بعدشم یکی از بزرگترین شعار های معماری کشورمون پرهیز از بیهودگی هستش که تو ایده هامون اصلا جایی نداره .و خط و خطوط اضافه که تو اجرا ممکنه چندین برابر هزینه ساخت رو بالا ببره واسمون اهمیتی نداره.
دلیل اینکه ایده هامون تو بیرون از دانشگاه جایی نداره اینه که ما معماری خودمون رو تو ایده مون رعایت نمی کنیم.
 

Data_art

مدیر بازنشسته
تعريف معماري از ديدگاه بزرگان

تعريف معماري از ديدگاه بزرگان


فيليپ جانسون:
معماري هنري است شگفت‌انگيز روشنگر و آزادي‌ساز
هنر معماري عبارت است از طرحهايي فردي كه با نقاشي و تنديس رقابت مي‌كند و هيچ معنايي ندارد بلكه تنها ايجاد انواع جديد فضاهاست.

لويي‌كان:
معتقد است معماري به عنوان خلقتي هنري براي برآوردن يك نياز نيست بلكه آفريدن نياز است. معماري‌ شناسايي همگني فضاهايي است نامتناسب با عملكردهاي خاص انساني. معماري سازندگي ذهني فضاهاست و از جايي شروع مي‌شود كه عملكرد روشن و مشخص است.

لوكوربوزيه
نيز معماري را اين‌گونه مي‌بيند:

« معماري فرمها, حجمها, رنگها, اكوستيك و موسيقي است. نور و سايه بلندگوهاي معماري‌اند. معماري بازي استادانه, صحيح و باشكوهي از احجام تركيب شده در زير نور مي‌باشد. »

پيترآيزنمن مي‌گويد:
معماري در حضور و بينش خود به عنوان سرپناه و عرفاً خانه و كاشانه ريشه دوانيده است.
معماري محافظ هستي است و آخرين سنگر مكان. مكان لامكاني را فرو مي‌نشاند زيرا لامكاني موقعيت متناقضي را دامن مي‌زند.

برنارد چومي:
معتقد است معماري به چهره‌اي نقاب‌پوش مي‌ماند نمي‌توان به راحتي نقاب را پس زد همواره مخفي است در پس طرحها دريافتها, عادتها و قيد و بندهاي فني اما همين دشواري در پس زدن نقاب معماري است كه آنرا اين هم خواستني مي‌كند اين نقاب‌زدايي لذت معماري است. معماري هميشه در مورد رويدادي بوده كه در فضا رخ مي‌دهد تا دربارة خود فضا. اگر معماري هم مفهوم و هم تجربه فضا و كاربرد فضا و انگاره نمودي است نه سلسله مراتبي, پس معماري مي‌تواند به جدا ساختن اين مقوله‌ها خاتمه دهد و آنها را بصورت تركيبهاي بي‌سابقه, برنامه‌ها و فضاها درهم ادغام مي‌كند. معماري بايد به عنوان تركيب فضاها رويدادها و حركتها بدون هيچ سلسله مراتبي يا اولويتي ميان اين مفاهيم ديده شود معماري تنها ديسيپليني است كه بنا به تعريف مفهوم و تجربه تصوير ذهني و ساختار را درهم مي‌آميزد. معماري مكان تركيب تمايزهاست.

ميس‌وندر روهه:
معماري چيزي جز تمناي زمان براي فضايي زنده متغير و جديد نيست درست است كه معماري بر روي حقايق مسلم بنا گرديده است اما زمينه كار اساسي آن تسلط معاني است. معماري ارادة زمان است كه به فضا تبديل شده است. زنده شاداب و جديد.

نورمن فاستر:
معماري چيزي نيست كه در ذهن منتقد باشد معماري در مورد زندگي واقعي است دربارة مردم است دربارة مسكن دادن به مردم و تأمين نيازهاي ايشان است.

تادوآندو:
وظيفة معماري درك منطق توصيف‌ناشدني مكان است.

آلوارآلتو:
معماري علم نيست. فرايند تركيبي عظيمي است كه هزاران كاركرد معين انساني را با هم تلفيق مي‌كند و همان معماري باقي مي‌ماند. نسبت معماري ايجاد هماهنگي ميان جهان مادي و زندگي انساني است.

اتوواگنر:
هنر به طوركلي و معماري بطور خاص نشانگر سيستم ارزشگذاري در هر دوره است

رابرت ونتوري:
معماري يك ساختمان است با دكوراسيون بكار رفته

هانس‌هولاين:
معماري نظمي معنوي است كه در ساختمانها تجسم يافته است. معماري يك مفصل ارتباطي است يعني به يك بعد اضافي عينيت بخشيدن معماري واقعي در عصر, در حال تعريف جديدي از خودش به عنوان يك واسطه و دايماً در حال توسعه دامنه بيان خويش است معماري رمزآلود تداعي‌كننده و دوجنبه‌اي است.

رنزوپيانو:
معماري يك هنر تحميلي است. نمايشگاه, كنسرت يا نمايش نيست كه مردم بتوانند انتخاب كنند. هنگامي كه اثر ساخته شد مردم ناگزيرند از آن استفاده كنند بنابراين بخشي از مطالعات و تجربيات افراطي معماري بهتر است از محدوده نمايشگاه و نوشتار فراتر نرود.
برونوزوي:

معماري هنر ساختن فضاست.

زيگفريدگيديون:
معماري محصول شرايط و عوامل فراواني مانند عوامل اجتماعي اقتصادي علمي فني عادات و رفتار آدمي است كه معيار اشتباه‌ناپذيري از رويدادهاي زمان را بدست مي‌دهد.

آنتونيوگائودي:
معماري مانند موجودي زنده است و فضايي پويا كه دنياهاي درون و برون را به يكديگر پيوند مي‌زند.

يورگ گروتر:
معماري مجموعه‌اي است كم و بيش پيچيده از سيستمهاي فضايي كه بر يكديگر تأثير مي‌گذارند يكديگر را مي‌پوشانند در يكديگر تداخل مي‌كنند و با يكديگر به رقابت مي‌پردازند.

ژاك دريدا:
معماري كوششي است براي آنكه پيوند بين خود و فلسفه را استوار سازد و آنرا قابل تصور نمايد.

كلوتز:
ما بايد تمام ساختمانهاي جديد را تا حدود زيادي مرتبط با محيط آنان بدانيم چرا كه معماري بوم‌شناسي است.

رم كولهاس:
معماري آميزه‌اي است پرتناقض از توانايي و ناتواني

اسوالد ماتياس اونگرس:
معماري هيچ ارزش مطلقي را بيان نمي‌كند بلكه نسبتي است از درگيريهاي دايمي و بحثهاي تجليلي با عناصر واقعي.

كاتسوهيروكوبامايشي:
معماري هنري است كه بشر را عمدتاً با قدرت ذاتي فرم خود محصور مي‌كند.

ويليام موريس:
معماري شامل تمامي محيط فيزيكي است كه بشر را احاطه مي‌كند و تا زماني كه عنصري از اجتماع متمدن هستيم نمي‌توانيم از حيطه آن خارج بشويم زيرا معماري عبارت از مجموعه تغييرات و تبديلات مثبتي است كه هماهنگ با احتياجات بشر بر سطح زمين ايجاد شده است و تنها صحراهاي دست‌نخورده از آن مستثني هستند انسان تحت تسلط معماري به جهان چشم مي‌گشايد و به خاك سپرده مي‌شود.
 
آخرین ویرایش:

اريايي

عضو جدید
یکی از بزرگترین مشکلات معماری کشورمون اینه که ما اصلا معماری کشور خودمونو نمیشناسیم .
ایده هایی که الان بچه ها تو دانشگاه دارن استفاده می کنن متاسفانه اصلا هیچ ربطی به معماری و فرهنگ کشورمون نداره .
بعدشم یکی از بزرگترین شعار های معماری کشورمون پرهیز از بیهودگی هستش که تو ایده هامون اصلا جایی نداره .و خط و خطوط اضافه که تو اجرا ممکنه چندین برابر هزینه ساخت رو بالا ببره واسمون اهمیتی نداره.
دلیل اینکه ایده هامون تو بیرون از دانشگاه جایی نداره اینه که ما معماری خودمون رو تو ایده مون رعایت نمی کنیم.

سلام
مي دوني تقصيري هم ندارن سطح پايين دانشگاه ها و استادا اين اجازه رو بهشون مي ده كه تقليد كنن و به قوا تو پرهيز از بيهودگي و هزار اصل ديگرو رعايت نكنن ...:w17
:
 

افرودیته

عضو جدید
سلام
به نظر من مردم کشور ما بسکی ساختمونای بد ریخت دیدن واقعا توی معماری کژ سلیقه شدن واسه فهمیدن این موضوع هم لازم نیس جای دوری برین همین خودامون چقدر دیدگاهمون نسبت به قبل از این که معماری بخوونیم فرق کرده انگار همه عادت کردن با دیدن یه مکعب که هی روش گل سنبل بی ربط(!!!) کشیدن بگن به به چه قشنگه!!!:surprised:من که واقعا بعضی وقتا با اطرافیام دعوام میشه همه بهم میگن تو رفتی معماری چقدر بی سلیقه شدی:eek: و می دونین که این اخر کار فرماست که می گه ساختمون چه جوری باشه..............
نتیجش هم این می شه که الان می بینید انگار ایده های جدید واقعا هیچ جایگاهی نداره اینه که ما معماری ها اگه بخوایم ایده پردازی کنیم می شیم کشک(!!!) و ماشالله تازگی ها که نه خیلی وقته که همه کار فرما ها به این نتیجه رسیدن که عمرانی ها بهتر از ما طرح می دن..........:eek: خلاصه قبول دارم که سطح دانشگا هها واقعا پایینه ولی چون ایده پردازی تقریبا یه جورایی شخصیه و بستگی به خلاقیت فردی داره این موضوعی که گفتم به نظر من بزرکترین دلیلشه!!!
 

شاهپرک

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاثيرات ساخت و سازهاي مدرن بر معماري ايراني

تاثيرات ساخت و سازهاي مدرن بر معماري ايراني

گزارشی از معماري سنتي آئينه زندگي ايده آل



رنگ و بوي خانه هايي با معماري قديمي و البته چشم نواز به تدريج به خاطره ها مي پيوندد. هر چند شايد بتوان تعدادي از آنها را در كلان شهرها از جمله تهران ديد اما متأسفانه رويكرد شتاب آلود به برج سازي و بلند مرتبه سازي مجالي براي بازگفتن خاطرات خوش جست و خيز در حياط هاي مشجر و... به جوانان و كودكانمان نمي دهد.

اگر چه نقش و نگارهاي مينياتوري بر سينه و پيشاني آثار معماري سنتي ايراني چشمها را مسحور خود كرده است اما ما غافل از داشته هاي فني و مهندسي آينده نگر معماري سنتي، به تقليد از نماسازي و دكوراسيون وارداتي مي پردازيم.

جامعه شناختي، توجه به معنويت و ظرافت هاي هنر و اخلاق ايراني در معماري بومي آئينه اي تمام نما از يك زندگي ايده آل است فقط لختي بايد در برابر آن به تماشا ايستاد.
خانه هايي كه از عناصر اصلي معماري بي بهره اند

از «محمدحسن ابريشمي» محقق و پژوهشگر تاريخ كشاورزي ايران درباره تفاوت هاي معماري و سبك خانه سازي بومي-ايراني با شيوه ها و روش هاي معماري و ساختمان سازي مدرن امروزي مي پرسم. معتقد است: «خانواده هاي ايراني در خانه هايي با معماري سنتي و با توجه به تركيب بندي فضاي داخلي، از آسايش بسيار بيشتري بهره مند بودند. صوت و صدا، گرما و سرما كمتر به درون اتاق ها نفوذ مي كرد و فضاي طراحي شده داراي چشم اندازهاي بسيار مناسب بود. برخي مردم حتي در زمين محوطه خانه خود سبزيجات متنوعي پرورش مي دادند. اما در بناهاي مدرن امروزي شيوه هاي معماري كهن ايراني كمتر رعايت مي شود و بيشتر تقليد از معماري اروپايي است و از نظر اقليمي تناسبي با موقعيت جغرافيايي ايران ندارند. «وي با اشاره به شرايط آب و هوايي اروپا و ايران مي گويد: «در اروپا 300روز هوا ابري است و تنها 60روز آفتاب دارند اما در ايران 300روز هوا آفتابي است. اين شرايط مناسب اقليمي ايران است. بنابراين ساختمان هاي اروپايي براي ما مناسب نيست. نبايد از اروپائيان تقليد كرد. «وي پيشنهاد مي دهد كه مهندسان شهرسازي و معماران ايراني نقشه هاي ساختماني متناسب با شرايط علمي- اقليمي كشور طراحي و ارائه دهند.»

يك كارشناس ديگر مرمت بناهاي تاريخي، مي گويد كه مردم دوست دارند خانه اي داشته باشند داراي حياط كه يكي از عناصر معماري ايراني است. حياط نماينده باغ ايراني و باغ ايراني نمونه اي -به تشبيه- از بهشت موعود است.

«ارجمند» مي افزايد: «خانه هاي ايراني تا چند دهه پيش حياط داشتند. آب، خاك، سبزه و نور از عناصر معماري اند كه در هر خانه لازم است. اين نگاه حتي در برخي آپارتمان هايي كه گياهان سبز دارند، نيز رعايت مي شود تا در روحيه افراد ساكن در آنها تاثيرگذار باشد.»

او مي گويد: «معماري ايراني هميشه زنده است، همانند تاريخ. خيلي ها مي گويند كه فلاني پول و زمين داشته است كه خانه با حوض و باغ ساخته است. الان شرايط اين گونه نيست زيرا همه خواهان آنند كه با كمترين قيمت، خانه بسازند.»

اين كارشناس با بيان اينكه بنا و مكان هرجا باشد اما بايد داراي نكات و نشانه هاي سنتي باشد، مي افزايد: «در دارآباد ساختماني با يك نماي خاص غربي ديدم. طرف فكر كرده با پولش بنايي بسازد كه فقط به اصطلاح توي چشم بزند بدون آن كه در نظر داشته باشد آيا ستونهاي بزرگ و سفيد با روحيه انسان ايراني متناسب است يا نه؟ در حالي كه در همانجاها مي توان آپارتمان با ساختار معماري با حوض و سبزه احداث كرد تا روحيه هر بيننده اي را عوض كند. ارجمند نيز از بي توجهي ها به فرهنگ غني معماري ايراني گلايه مند است و مي گويد كه جامعه از سنت و فرهنگ اصيل دور شده است. آن چه به عنوان بناي معماري مورد توجه قرار مي گيرد نه سنتي است ونه مدرنيزه!»

آژير خطر درباره هويت ملي معماري

يك دانشجو رويكرد فراگير ساخت وسازهاي بنايي به سوي به اصطلاح مدرنيزه را به نوعي آژير خطر از بين بردن هويت ملي مي خواند و علل اين اتفاق را شرايط زماني، افزايش جمعيت و سوق دادن جامعه به سمت اين نياز غيرفرهنگي قلمداد مي كند.
«هرمز گيليا» كه خود را دانشجوي رشته مترجم زبان معرفي مي كند، مي گويد: «مسلما زندگي در خانه هاي بافت سنتي صفا و صميميت بين مردمان را نهادينه مي كرد و زيستن در چنان فضايي نيز موجب پيوستگي دل انسان ايراني مي شد. ارتباط مهرورزانه در ميان اهالي محل، ساكنان و خانواده ها بيشتر بود اما آپارتمان نشيني به سبك معماري مدرن آن صميميت را بر نمي تابانند.» وي با بيان اين كه گرايش جامعه به سمت مدرنيزگي سبب گسترش معماري بدون روح وعاري از نشانه هاي ايراني شده است، علل آن را گرايش فرهنگ مردم در پروسه نياز مسكن به نوجويي و معماري مدرن مي داند.

وي در جمعبندي اين عوامل، خطر از بين رفتن هويت ملي را مطرح مي كند و مي افزايد: «با گسترش چنين شرايطي، آن رفتارهاي نيك فرهنگي اصيل بومي- ايراني رو به فراموشي مي رود. باور اين دانشجو، رويه نوسازي يا بازسازي به شيوه معماري مدرن، در واقع مانند حصاري است در محيط و شهر كه حالت آشفتگي ساختاري اين روش در روان و ديد انسان منعكس مي شود. وي همچنين مي گويد كه اگر نوجويي و مدرنيزه به نوعي رنگ، حالت و نشان از فرهنگ ملي داشته باشد و لااقل به نوعي اصالت ارث بومي را در نما ارائه كند به لحاظ بصري مناسب تر است. او مي گويد: «بسياري از شهرهاي كشورهاي دنيا را به لحاظ نوع ساختمان سازيها به آساني مي توان شناخت كه مثلا آن شهر، رم، توكيو، پاريس، لندن و... است، ولي در شهر تهران به دليل اين كه انسجام يك نوع معماري و يك رويه استاندارد معماري صورت نگرفته است، نشانه هاي مشخص و بارز در گستره ساخت و سازها وجود ندارد.»

مدير يك آژانس املاك خود را «زند» معرفي مي كند و مي گويد در ساختمان سازيهاي مدرن و امروزي هركس سليقه اي دارد. مالك و مهندس معمار اين بناها را به اشكال مختلف طراحي و اجرا مي كنند و اين شيوه هم بستگي به سليقه، نياز و پول افراد دارد.

وي «احساس استقلال و امنيت كامل» را در خانه ها بيش از آپارتمان ها مي داند و مي گويد: «دوست دارم در يك خانه ويلايي زندگي كنم در صورتي كه همان استقلال و ايمني احساس شود. در غير اين صورت مجبورم آپارتمان نشين شوم و مشكلاتش را تحمل كنم. الان -امروزه- نود و نه درصد مراجعه كنندگان طالب آپارتمان نشيني هستند چون قدرت خريد مسكن (خانه) شخصي را ندارند. يك درصد سراغ خانه حياط دار مي آيند. در شرايط فعلي كسي براي خريد خانه با معماري سنتي نمي آيد چون بودجه آن را ندارد. ارباب رجوع داريم كه حاضر است در يك اتاق يا زيرزميني ساكن شود.
ارتباط معماري سنتي و مدرن كجاست؟

يك دانشجوي رشته معماري با اشاره به اين كه در صنعت ساختمان سازي تحولاتي ايجاد شده است از بي هويتي ساختمان ها و بناهاي كنوني مي گويد: وي تأكيد مي كند كه بايد كارهاي معماري تاثيرپذيري از ساختارهاي قبلي را ارائه دهد و ما در اين معماري مدرن فعلي چقدر از شيوه ها و سبك هاي منحصر به فرد ايراني استفاده مي شود؟ دارا اميري معتقد است كه سازندگان و طراحان برج ها و ساختمان هاي كنوني بايد درباره ارتباط ميان شيوه اي سنتي و مدرن بيشتر توضيح دهند. و معماري كنوني بايد غلبه تفكر ايراني را بر روش ها و شيوه هاي وارداتي نمايان سازد
نرگس آلمال» از كارشناسان بهداشت عمومي با اشاره به اين كه دغدغه مسكن اولين دغدغه انسان در مسير تكامل تاريخي وي بوده است مزايا و ويژگي هاي مثبت و اثرگذار معماري سنتي را مورد تاكيد قرار مي دهد و به محدوديت ها، كاستي ها و عوامل محروميت برآمده از بلند مرتبه سازي ها -كه بر سر زندگي ما سايه افكنده اند- اشاره مي كند.

وي مي گويد: «مهمترين نيازهاي بشر از بدو خلقت كه در روانشناسي طبقه بندي شده است. شامل: هوا، آب، غذا، مسكن، امنيت، احترام به خود و ديگران، محبت و آموزش هستند. به گفته او در صورت تحقق مراتب اين نيازهاي اوليه انسان مي تواند به تعالي خود فكر كند كه به كمال برسد. اما به نظر مي رسد كه نياز مسكن حتي قبل از نياز غذا است چون آدم روي كره زمين قرار گرفت، گرسنه نبوده است. نخست براي تامين مسكن خود حركت كرده بعد به فكر غذا بوده است. اين استنباط من است.»

در طول تاريخ بشر، تأمين مسكن يكي از مهمترين دغدغه هاي بشر بوده است و دائما درصدد تكميل مسكن بوده است ابتدا غارنشيني را تجربه مي كند به تدريج همراه با تكامل مسكن و دستيابي به سرپناه مناسب درصدد رسيدن به آرامش است. در مسير تاريخي و در تحولات زندگي اجتماعي مسكن هم متحول مي شود و ما نمي بينيم كه بخشي از تاريخ بشر وجود داشته باشد كه در آن برهه، تحولات مسكن متوقف شده باشد. بشر روي توسعه تكميل و زيبايي سازي محل اقامت خود وقت گذاشته است. به نظر مي آيد كه در يك تعقل، تفكر، پندار و كردار براي ساخت مسكن شكل مي گرفته است. مسكن تأثيرات وسيعي بر شخصيت، زندگي، تفكر و سلامت انسان دارد. اما سؤال اين است كه در گذر انسان از زندگي سنتي به صنعتي و... او در چنين شرايط آيا توانسته است مسكن مناسب خود را كه تمام نيازهايش را پاسخ دهد براي خود فراهم كند؟ آيا مسكن فعلي انسان، مناسب با نيازهاي آرامش، امنيت، زيبايي شناسي، آسايش، راحتي، سلامت، تفريح و خلوت او هست؟...

آثار معماري سنتي و مدرن بر آرامش افراد

نمي توان از كنار آثار منفي مصالح معماري مدرن بر روح و جسم افراد به سادگي گذشت.

آلمال در اين باره مي گويد: «بايد به متريال مساكن و خانه هاي مدرن امروزي و قديمي توجه كرد. بررسي هاي كارشناسي نشان مي دهد كه مصالح به كار رفته در معماري سنتي كاهگل، چوب و گل بوده اند اين شيوه هم با طبيعت و هم با طبع انسان همسازي دارند. اين همسازي و همدلي تامين كننده آرامش بشر بوده است. اما براي ساخت مسكن فعلي آهن، سيمان، گچ و... استفاده مي شود كه هر سه اين مصالح داراي طبيعت سرد هستند و خاصيت سرما، كسالت، رخوت و بي حالي و بي حوصلگي در آنها نهفته است كه گرما، شور، نشاط، اميد و امنيت خاطر خاصيت مصالح معماري سنتي است.

از اين كارشناس بهداشت عمومي درباره طراحي معماري سنتي مي پرسم، مي گويد: «طراحي ساختار بناهاي سنتي طوري بوده است كه فرد غريبه وقتي واردخانه مي شد، اول بايد از يك دالان مي گذشت، بعد وارد «هشتي» (به اصطلاح حياط خلوت و يا پاگرد) مي شد، سپس منظره حياط را از ته هشتي مي ديد كه درخت و سبزه داشته است. در قسمت هشتي، خانه اجازه ورود به او داده مي شد، بعد وارد حياط و سپس بنا به نوع كاري كه داشته يا به اندروني يا به بيروني راهنمايي مي شد مهمان به اتاق پنجدري هدايت مي شد. اتاق پدر و مادر از بچه ها جدا همچنين آشپزخانه با فاصله از مكان مسكوني قرار داشت. يك طرف حياط، تالار بوده كه در مواقع هواي مناسب بهار و تابستان محل نشست و گفت وگوي افراد خانه بوده است.

تالار به عنوان يك اتاق به اصطلاح اوپن مورد استفاده قرار مي گرفت نشست هاي خانوادگي در زمستان در اتاق پنجدري بوده و جلوي محل تالار حوض با ماهيهاي قشنگ و اطراف آن باغچه بوده و در فصل تابستان از اين محل استفاده مي شد.

زيرزمينهايي خنك در اين خانه ها بود، كه در تابستان هاي گرم مورد استفاده افراد خانه قرار مي گرفت و در حوضخانه آن ميوه ها نگهداري مي شد. در چنين خانه هايي فضاهاي متفاوت وجود داشته كه افراد خانه هر كدام به فراخور حال و كار خود از آن فضاها استفاده مي كردند. هيچ كدام مزاحم همديگر نمي شدند. اين فضاهاي متفاوت نيز مانع از دلزدگي و يكنواختي زندگي مي شد و از بروز پرخاشگري، اضطراب، ياس و نااميدي جلوگيري مي كرد.
منبع: روزنامه - کیهان
 
آخرین ویرایش:

سپیدار

کاربر بیش فعال
حرف را باید زد . . . درد را باید گفت . . . سخن از مهر من و جور تو نیست . . .

حرف را باید زد . . . درد را باید گفت . . . سخن از مهر من و جور تو نیست . . .

مشکلات معماری نوین ایران چیست؟
سیستم آموزش ، امکانات و تجهیزات ، تغییرات فرهنگی اجتماعی، .....
چه راه حلهایی برای این مشکلات بنظر شما می رسد؟
:gol:حتی المقدور هر کس حداقل یک مورد را لطفا بررسی کند .
:gol:مرسی
:gol:



با سلام و احترام به دوستان عزیز و تشکر از جناب ِ امیر ِ عزیز ِ ناشناسم که با بیان و طرح این سوال ، زمینه ای رو ایجاد کرد تا بعد از مدت ها که به دلیل نقد هایی که بر جریان حاکم این سایت داشتم ( درست یا نا درست ) چیزی نمینوشتم و بیشتر خواننده بودم ، وادار شوم تا نظر اماتور و قطعا پر اشتباه خودم رو با دوستان مطرح کنم . شاید زمینه ای برای اصلاح چیز هایی که " فکر می کنم " میدانم ، ایجاد شود .

به نظرم برای بررسی مشکلات معماری نوین ایران ، باید قدری از معماری دور شویم . از دو جهت . اول انکه ، زمانی که از چیزی فاصله بگیری ، دید ِ فراخ تری میتوانی داشته باشی . و این یک اصل است و در تمام موارد حتی اتفاقات و جریانات زندگی نیز به شدت صادق .
و دلیل دوم برای انچه میگویم ان است که معماری از یک نظر گاه ، عصاره و چکیده و به بیان دیگر معلول ِ پدیده هایی دیگر است .
اگر پذیرفتید که قدری از معماری فاصله بگیریم تا بهتر بتوانیم ان را ببینیم ، بیایید از زمان ِ طرح ِ سوال نیز کمی فاصله بگیریم . دوست ِ ناشناسم طرح کردند : مشکلات معماری " نوین " . و من تقاضا دارم از زمان ِ اکنون ، عقب تر رویم . هر قدر عقب تر رویم دید بهتری خواهیم داشت و اسیب شناسی دقیق تری . ولی نه ان قدر که بیش از حد حوصله تان سر رود و خلط مطلب شود . بر فراز ِ تپه ی " اکنون " بایستیم ان قدر که بتوانیم در افق ِ تاریخ ، نیم نگاهی به مشروطه داشته باشم . مشروطه نه به عنوان یک نهضت یا انقلاب . بلکه به عنوان یک دوره ی تاریخی ، یک دوره ی درخشان ِ تاریخی ، یک نقطه ی عطف تاریخی ، که درخشانی و عطفش ، همراه با نهضت هایی ترقی خواهانه نیز بوده . زمانی که برای نخستین بار ، ایرانی واژه هایی چون " تجدد " را شنید . و زمانی که " گذار " کرد از پیله ی چند صد سال تاریخ ِ پر فراز و نشیبش و خواست کمری راست کند تا بتواند ببیند در دنیای " امروز " ( که اکنون باید دنیای دیروز یا حتی پریروز خواندش ) چه می گذرد .
شاید نخستین بار بود که این کشور " روشنفکر " به معنای کلاسیکش به خود دید . ( ان زمان به روشنفکر " منور الفکر" میگفتند ) *
هم زمان در اروپا اتفاقی در حال ِ تکوین بود که بعد ها دوره ی " مدرن " ش خواندند .
حال دوباره به ایران باز میگردیم . ایرانی که موقعیت ژتوپولتیکی اش ، امتیازش بوده و امتیازش ، بلای جانش . در شمال ، شوروی انقلاب 1917 را با ان پیش زمینه ها و پس زمینه ها پشت سر گذارده بود . تفکرات ِ بورژوازی در حال تغییر بود . و صد ها تغییر دیگر . چنان که در چین چنین بود و نطفه اش در امریکای جنوبی داشت بسته میشد .

لطفا تحمل کنید . میدانم خمیازه ها اغاز شده . ولی به نظرم یکی از مشکلات اساسی معماری نوین ( اگر بپذیریم اصلا چیزی به نام معماری اکنون جریان داد ) همین است که فکر میکنیم معماری تنها " معماری " ست . اسکیس است و طرح و پرزانته و . . . این بار کمی صبور باشید . نه به خاطر خودتان . به خاطر من . تا اگر اشتباه میپندارم ، اگاهم کنید .

باری ! ایران هم بی نصیب نماند از تحولاتی که داشت در جهان شکل میگرفت . اما یک سوال . ایا ایران میتوانست بدون محیا شدن برای پذیرفتن ِ تحولات ، ان را در اغوش بکشد ؟
روشنفکران ِ رشته های مختلف به فرنگ رفتند . خود را میدانستند . فرنگ را دیدند . با " خودی " که از خود می شناختند ، خواستند چنان نمایند . بی انکه نیم نگاهی بیندازند به جامعه ی زیست خود . که اگر میدیدند ، در می یافتند که زنان هنوز " روبند " های خود را بر نداشتند . و هنوز اب ِ شرب ِ تهران ، از نهر های اب است که به اب انبار ها روان می شود . ( نخستین کنتور ها به یک روایت در سال 1310 نصب شد و اب ِ شهری اغازیدن گرفت که ان هم بحثی دراز دارد که عکس العمل ِ مردم ، بیانگر بسیاری مطالب است که از ان در می گذرم . )
و در چنین شرایطی ، شهر ها " کلاه فرنگی " به خود دید . و نوزاد ِ " مدرن خواهی ِ " مردم ایران ، زاده شد . پیش از انکه پدر و مادرش به سن بلوغ رسیده باشند .
و شکاف اغاز شد . زیاده گویی نمیکنم که مطالب درباره دوران ِ معماری " پهلوی اول و دوم " بسیار است .
اما هر قدر جلو تر امدیم ، همانگونه که پیشرفت ها تصاعدی شدند ، شکاف ها نیز روند تصاعدی به خود گرفت .

ناچارم بحث را کوتاه کنم تا بیش از این خسته تان نکنم و ناگفتنی ها را انبار کنم و دوره کنم برای خودم . پس بیایید دوباره برگردیم به دوران ِ مورد نظر ِ دوست ِ نادیده ام ، امیر عزیز .
بی تعصب بنگریم . در کلیت قضیه ، وضع همان وضع است . مصادیقش عوض شده .
در طراحی هایمان ، اشپزخانه را open می کنیم . سیر سرخ میکنیم و ماهی . تا یک ماه خانه مان ماسیده میشود از بوی سیر و روغن سوخته . هنوز در تفکراتمان و در تقسیم وظایفمان ، وظیفه ی پخت و پز را بر دوش مادران ، زنان و دختران میدانیم ، و همچنان می خواهیم در پوشش هایی " گونی " مانند باشند تا مبادا مهتاب و افتاب حالشان دیگر گون شود و می خواهیم با چنان پوشش هایی ، غذا اماده کنند . دیوارشان را برداشته ایم و عذاب سر و کله زدن با قابلمه کمشان بود ، مصیبت نگه داشتن چادر بر سر در هنگام مهمانی را هم در مشکل قبلی ضرب کردیم .
اشتباه نشود . به هیچ عنوان نمیخواهم بحث ارزشی بکنم . نمیخواهم بگویم درست است یا غلط . چنان که میدانم در همین جامعه هم استثنا هایی وجود دارد . صحبت من " توده " ی مردم ایران است . صحبت ِ من ان رشته ی همواره گم شده میان ِ روشنفکر و عامه ی مردم است .
و نیز بحث و مشکل من با اپن کردن اشپزخانه و همچنان در گونی زیستن ِ مادران و دخترانمان نیست . این ها یک مصداق است . یک نشانه . نشانه ای که هر کدام به صورت ِ " مجرد " ( یعنی جدا از هم ) شاید حتی درست هم باشد . اما ما همواره با " هارمونی " مواجهیم . زیرا در جهانی " هارمونیک " زیست میکنیم .
این مثال ساده ( اشپزخانه ) را بگیرید و ادامه بدهید تا برسید به دانشکده های معماری . که به نظرم " دانش دکه " واژه ای مناسب تر باشد . مکانی که اساتید در بهترین و خوش بینانه ترین حالتش ، خود را به اب و اتش میزنند تا به دانشجویان ( دانشجویی هست هنوز ؟ ؟ ) بفهمانند چیزی را که خود هنوز به مرحله ی " فهمش " نرسیده اند . شاید تنها متوجه شدند کلیتی از مطلب را .
و در این میان ، دانشجوی علاقه مند ِ پر انرژی ِ بی خبر ، ( در راس شان خود ِ بی نوای من ) به دلیل فقر ِ زبان ، به دلیل اگاه نبودن به صدها " چیزی " که " معماری " را " می سازد" ، به دلیل خبر نداشتند از انچه در اموزش هنر به طور عام و اموزش معماری به طور خاص در جهان میگذرد ، گرفتار ِ خواستار های عجیب اساتید می شود . چیز هایی میخواهند که در دکان هیچ عطاری نیست . از دانشجویی که هیچ نمیداند از توازن ، از ریتم ، از جامعه ای که در زیست میکند ، از فلسفه ای که سوالاتش را باید با مدد ان پاسخ گوید و . . . ، میخواهد که نیمکت سوم را تخیل کند . روی تخته می نویسد : ابی ، صورتی ، سبز و میگوید تا عصر " ماکتش " را بسازید و دیگر هیچ نمیگوید و میرود تا سرکشی کند به پروژه های قوطی سازی اش . و دانشجوی بی نوا ، چند جلسه ی اول با بهت مینگرد و شاید فکر کند که این استاد فرهیخته حتما چیزی میداند که او نمیداند . و شاید حتی فکر کند مشکل ذهنی دارد . عقب ماندگی در حد سندروم دان . و بعد از چند جلسه کلنجار رفتن ، هدفونش را تا جای ممکن در گوشش فرو میکند و با دیپس دیپس ش سر تکان میدهد و اس ام اس بازی میکند و به طرح نهایی میرسد .
بی انکه در طرح هایش بداند موتورخانه چگونه باید ارتباط پیدا کند با بخش های مختلف یک ساختمان . بی انکه تصوری از 9000 متر فضای سرپوشیده داشته باشد ، " موزه !!!!!!!! " طراحی میکند . سخن از " کانسپت " به میان می اورد و ساعت ها بحث و داستان سازی میکند برای کارش .
خنده ام گرفته بود زمانی که در دانش دکه مان ، یکی از دوستان بسیار عزیز و دانا و با مطالعه ام ، چنان موزه ی یهود ِ لیبسکیند را بالا و پایین میکرد ، چنان که سال ها از عمرش را در موزه های بزرگ دنیا سپری کرده و اکنون چکیده اش را بیان میکند . و خنده ام گرفت زمانی که یادم افتاد بهترین موزه ای که با هم رفته بودیم ، موزه ی هنر های معاصر است و بزرگ ترین فرودگاهی که دیدم ، فرودگاه امام .
به قول دکتر فاتح ، خیلی از طرح ها به مانند " عطر قم " هستند . بوی تند و ماندگاری دارند . ولی افسوس که هیچ " رایحه " ای ندارند . چنان که همه ما در طول کرکسیون ها ، بارها طرح هایی عظیم ، با پرسپکتیو های تند و تیز و حرکات " ارتیستیک " ( از نوع جهان سومی ، مثلا مهار 45 متر کنسول بدون ستون ) مواجه شدیم . و این مواجهه در قالب یک " رندر ِ " بی نقص و در اغوش یک " لمینیت ِ براق " بر دیوار اتلیه ای نقش میبندد که از اتلیه بودن ، تنها تابلوی ورودی اش را یدک می کشد .
و متاسفانه باید اعتراف کنم ( البته نه از نوع ِ اعتراف هایی که این روز ها میکنند !! ) که خودم ان قدر طرح هایم فاجعه و به معنای خاص کلمه " شمایی از یک اشغال فضای مطلق " است ، که شهامت دفاع از هیچ کدام را ندارم ، اگر بخواهد به صورت جداگانه بررسی شود ، و نه در مقایسه با کار دیگر بخت برگشتگانی چون من .
و من ِ بی نوا ، با سری پر از سرسام ، و چشمانی درامده از ترسیم ِ طراحی فنی های 40 سال ِ پیش ، خیرِ سرم به درجه ی فارغ التحصیلی ( اوهو!!! ) نائل میشوم . و وقتی وارد بازار کار میشوم ، اگر جریان ها و باند های پنجه انداخته بر اب باریکه ی معماری ایران اجازه اش را بدهند و سواد ِ هیچ ِ من ، پیش از موعد ِ مقرر ، فاشم نکند ، مشغول نقشه کشی در یک دفتر شده و اندک اندک در می یابم انچه تا کنون خوانده ام و " جینگولک " زده ام بهش تا بر دیوار اتلیه " جیغ تر " به چشم اید تا در چشم ِ استاد فرو رود و خدای ناکرده درس ِ 4 واحدی ام نیم نمره کمتر نشود ، همه اش کشک بوده . در یک جمله : هیچ !
و میبینم کسانی که کتاب ها نوشته اند در باب ِ فضا ، در باره ی کیفیت ِ فضایی ، در مورد شعرگونه گی دیوار ها ، هیچ شعری حفظ نیستند . و تنها سعی میکنند پروژه بگیرند . بحث کیفیت ، میشود جنبه ی پرستیژ کار .
و امیر عزیزم ، به نظرم اینگونه میشود که تمام این مسائل ، و صد ها مورد دیگر دست به دست هم میدهند تا ما به جایی برسیم که بعد از گذشت 10 سال ، شروع کنیم به " جلد کردن ِ " ساختمان هایمان . این یعنی فاجعه . این یعنی چیزی به نام معماری اصولا وجود خارجی ندارد . شاید چیزکی باشد اما نه چنان که بشاید گفت .
و دانشجوی بی نوا حق دارد با کاتر ِ زنگ زده و خم شده زیر بار ِ ساخت بیهوده های اساتیدش ، اکنون یک تیغ ِ نو در کاترش بندازد و بگذارد زیرِ گلوی استادش!! که ساختمانی را طراحی کرده که اکنون با نمای " کاپوزیت " دارند پیچک پیچش** میکنند .
و به نظرم حق دارد بخندد با صدای بلند ان هم ، هنگامی که استادش در سر کلاس از " رعایت ِ خط ِ اسمان ِ شهری " سخن می گوید . و بعد میرود پشت میدان نصف جهان هتلی میسازد که سازمان ملل ناچار میشود چند طبقه اش را " ببرد " .
اری . انها همان هایند . همین خود ِ ماییم . که ان قدر با هم در جدالیم ، ان قدر هیچ کس هیچ کس را به پشیزی نمیپذیرد ، که نمیتوانیم دو ساعت بدون دعوا یکدیگر را نقد کنیم . بی تعصب .
و این می شود اجوزه ی امروز شهر ها . این میشود ندانستن ِ فضای منفی .
باز هم بر میگردم به اغازِ بحثم . این هیچ ارتباطی با معماری ندارد . همه چیزمان چنین است . تئاتری که بهتر از بگوییم نداریم . عکاسیی که با مرگ ِ خلاقیت روبرو ست . ما موسیقی که به طرز غم انگیزی دچار تکرار است . با اقتصادی که به نان ِ شب راضی است .

کوتاه میکنم و در میگذرم از ادامه ی انچه میخواستم بگویم .

بعید بدانم کسی مطلب را تا اخر خوانده باشد . ولی ان قدر برایم مهم بود که حدود ِ دو ساعت زمان برایش گذاشتم . به دوستان حق میدهم که از اینگونه دیدن ِ مسائل خسته شوند . مسائل جهان به طرز ِ حیرت اوری در نظرگاهم در هم تنیده و در ارتباط با هم هستند . معماری هم از این قاعده جدا نیست .

با پوزش از بابت طولانی شدن کلام که به خاطر ارزشی ست که برای تبادل نظر با دوستانم قائل هستم .

منتظر هستم تا بگویید که من اشتباه میگویم . تا خوشحالم کنید . منتظر ِ اموختن ِ هستم .



پی نوشت :
* منبع در مورد دوره ی مشروطه در ایران بسیار است و منابع منصفانه و بی غرض ، بسیار کم . میتوانید مراجعه کنید که به کتاب ِ تاریخ ِ بیداری ایرانیان _ تالیف ناظم الاسلام کرمانی

** مطمئت نیستم ولی فکر میکنم رایت یا لویی کان جمله ای با این مضمون گفته اند :
پزشک ها اشتباهات ِ خود را زیر ِ خاک پنهان میکنند ، معماران پشت پیچک ها .

*** به هیچ عنوان قصد سیاه نمایی ندارم و نیک میدانم که در همین شرایط و در تمام رشته ها هنرمندانی هستند که به معنای واقعی کلمه " هنرمند " هستند و به معنای واقعی کلمه " خلاق " . کسانی که به قول علی حاتمی بالاترین منسب را دارند . ارزو طلب نمیکنند . ارزو می سازند !
ولی یک کشور به چیزی فرا تر و بیشتر از این تعداد از افراد نیاز دارد . ما نیازمند یک جریان ِ درست هستیم . یک سیستم ِ درست که معمار ِ خلاق در ان پرورش پیدا کند . وقتی میگوییم مثلا ایتالیا مهد اپرا ست ، مسلما با یک یا دو اپرا به چنین جایگاهی نرسیده . ولی با تمام این ها نمیتوان منکر بزرگانی در تمام زمینه ها از همین معماریه به گل نشسته ( یا در حال نشستن ) خودمون تا تئاتر و عکاسی و نقاشی و حتی مجسمه سازی ، به سادگی در گذشت .
 

سپیدار

کاربر بیش فعال
[ گفتگوی معماری ] مشکلات معماری معاصر ایران

مشکلات معماری نوین ایران چیست؟
سیستم آموزش ، امکانات و تجهیزات ، تغییرات فرهنگی اجتماعی، .....
چه راه حلهایی برای این مشکلات بنظر شما می رسد؟
:gol:حتی المقدور هر کس حداقل یک مورد را لطفا بررسی کند .
:gol:مرسی
:gol:



با سلام و احترام به دوستان عزیز و تشکر از جناب ِ امیر ِ عزیز ِ ناشناسم که با بیان و طرح این سوال ، زمینه ای رو ایجاد کرد تا بعد از مدت ها که به دلیل نقد هایی که بر جریان حاکم این سایت داشتم ( درست یا نا درست ) چیزی نمینوشتم و بیشتر خواننده بودم ، وادار شوم تا نظر اماتور و قطعا پر اشتباه خودم رو با دوستان مطرح کنم . شاید زمینه ای برای اصلاح چیز هایی که " فکر می کنم " میدانم ، ایجاد شود .

به نظرم برای بررسی مشکلات معماری نوین ایران ، باید قدری از معماری دور شویم . از دو جهت . اول انکه ، زمانی که از چیزی فاصله بگیری ، دید ِ فراخ تری میتوانی داشته باشی . و این یک اصل است و در تمام موارد حتی اتفاقات و جریانات زندگی نیز به شدت صادق .
و دلیل دوم برای انچه میگویم ان است که معماری از یک نظر گاه ، عصاره و چکیده و به بیان دیگر معلول ِ پدیده هایی دیگر است .
اگر پذیرفتید که قدری از معماری فاصله بگیریم تا بهتر بتوانیم ان را ببینیم ، بیایید از زمان ِ طرح ِ سوال نیز کمی فاصله بگیریم . دوست ِ ناشناسم طرح کردند : مشکلات معماری " نوین " . و من تقاضا دارم از زمان ِ اکنون ، عقب تر رویم . هر قدر عقب تر رویم دید بهتری خواهیم داشت و اسیب شناسی دقیق تری . ولی نه ان قدر که بیش از حد حوصله تان سر رود و خلط مطلب شود . بر فراز ِ تپه ی " اکنون " بایستیم ان قدر که بتوانیم در افق ِ تاریخ ، نیم نگاهی به مشروطه داشته باشم . مشروطه نه به عنوان یک نهضت یا انقلاب . بلکه به عنوان یک دوره ی تاریخی ، یک دوره ی درخشان ِ تاریخی ، یک نقطه ی عطف تاریخی ، که درخشانی و عطفش ، همراه با نهضت هایی ترقی خواهانه نیز بوده . زمانی که برای نخستین بار ، ایرانی واژه هایی چون " تجدد " را شنید . و زمانی که " گذار " کرد از پیله ی چند صد سال تاریخ ِ پر فراز و نشیبش و خواست کمری راست کند تا بتواند ببیند در دنیای " امروز " ( که اکنون باید دنیای دیروز یا حتی پریروز خواندش ) چه می گذرد .
شاید نخستین بار بود که این کشور " روشنفکر " به معنای کلاسیکش به خود دید . ( ان زمان به روشنفکر " منور الفکر" میگفتند ) *
هم زمان در اروپا اتفاقی در حال ِ تکوین بود که بعد ها دوره ی " مدرن " ش خواندند .
حال دوباره به ایران باز میگردیم . ایرانی که موقعیت ژتوپولتیکی اش ، امتیازش بوده و امتیازش ، بلای جانش . در شمال ، شوروی انقلاب 1917 را با ان پیش زمینه ها و پس زمینه ها پشت سر گذارده بود . تفکرات ِ بورژوازی در حال تغییر بود . و صد ها تغییر دیگر . چنان که در چین چنین بود و نطفه اش در امریکای جنوبی داشت بسته میشد .

لطفا تحمل کنید . میدانم خمیازه ها اغاز شده . ولی به نظرم یکی از مشکلات اساسی معماری نوین ( اگر بپذیریم اصلا چیزی به نام معماری اکنون جریان داد ) همین است که فکر میکنیم معماری تنها " معماری " ست . اسکیس است و طرح و پرزانته و . . . این بار کمی صبور باشید . نه به خاطر خودتان . به خاطر من . تا اگر اشتباه میپندارم ، اگاهم کنید .

باری ! ایران هم بی نصیب نماند از تحولاتی که داشت در جهان شکل میگرفت . اما یک سوال . ایا ایران میتوانست بدون محیا شدن برای پذیرفتن ِ تحولات ، ان را در اغوش بکشد ؟
روشنفکران ِ رشته های مختلف به فرنگ رفتند . خود را میدانستند . فرنگ را دیدند . با " خودی " که از خود می شناختند ، خواستند چنان نمایند . بی انکه نیم نگاهی بیندازند به جامعه ی زیست خود . که اگر میدیدند ، در می یافتند که زنان هنوز " روبند " های خود را بر نداشتند . و هنوز اب ِ شرب ِ تهران ، از نهر های اب است که به اب انبار ها روان می شود . ( نخستین کنتور ها به یک روایت در سال 1310 نصب شد و اب ِ شهری اغازیدن گرفت که ان هم بحثی دراز دارد که عکس العمل ِ مردم ، بیانگر بسیاری مطالب است که از ان در می گذرم . )
و در چنین شرایطی ، شهر ها " کلاه فرنگی " به خود دید . و نوزاد ِ " مدرن خواهی ِ " مردم ایران ، زاده شد . پیش از انکه پدر و مادرش به سن بلوغ رسیده باشند .
و شکاف اغاز شد . زیاده گویی نمیکنم که مطالب درباره دوران ِ معماری " پهلوی اول و دوم " بسیار است .
اما هر قدر جلو تر امدیم ، همانگونه که پیشرفت ها تصاعدی شدند ، شکاف ها نیز روند تصاعدی به خود گرفت .

ناچارم بحث را کوتاه کنم تا بیش از این خسته تان نکنم و ناگفتنی ها را انبار کنم و دوره کنم برای خودم . پس بیایید دوباره برگردیم به دوران ِ مورد نظر ِ دوست ِ نادیده ام ، امیر عزیز .
بی تعصب بنگریم . در کلیت قضیه ، وضع همان وضع است . مصادیقش عوض شده .
در طراحی هایمان ، اشپزخانه را open می کنیم . سیر سرخ میکنیم و ماهی . تا یک ماه خانه مان ماسیده میشود از بوی سیر و روغن سوخته . هنوز در تفکراتمان و در تقسیم وظایفمان ، وظیفه ی پخت و پز را بر دوش مادران ، زنان و دختران میدانیم ، و همچنان می خواهیم در پوشش هایی " گونی " مانند باشند تا مبادا مهتاب و افتاب حالشان دیگر گون شود و می خواهیم با چنان پوشش هایی ، غذا اماده کنند . دیوارشان را برداشته ایم و عذاب سر و کله زدن با قابلمه کمشان بود ، مصیبت نگه داشتن چادر بر سر در هنگام مهمانی را هم در مشکل قبلی ضرب کردیم .
اشتباه نشود . به هیچ عنوان نمیخواهم بحث ارزشی بکنم . نمیخواهم بگویم درست است یا غلط . چنان که میدانم در همین جامعه هم استثنا هایی وجود دارد . صحبت من " توده " ی مردم ایران است . صحبت ِ من ان رشته ی همواره گم شده میان ِ روشنفکر و عامه ی مردم است .
و نیز بحث و مشکل من با اپن کردن اشپزخانه و همچنان در گونی زیستن ِ مادران و دخترانمان نیست . این ها یک مصداق است . یک نشانه . نشانه ای که هر کدام به صورت ِ " مجرد " ( یعنی جدا از هم ) شاید حتی درست هم باشد . اما ما همواره با " هارمونی " مواجهیم . زیرا در جهانی " هارمونیک " زیست میکنیم .
این مثال ساده ( اشپزخانه ) را بگیرید و ادامه بدهید تا برسید به دانشکده های معماری . که به نظرم " دانش دکه " واژه ای مناسب تر باشد . مکانی که اساتید در بهترین و خوش بینانه ترین حالتش ، خود را به اب و اتش میزنند تا به دانشجویان ( دانشجویی هست هنوز ؟ ؟ ) بفهمانند چیزی را که خود هنوز به مرحله ی " فهمش " نرسیده اند . شاید تنها متوجه شدند کلیتی از مطلب را .
و در این میان ، دانشجوی علاقه مند ِ پر انرژی ِ بی خبر ، ( در راس شان خود ِ بی نوای من ) به دلیل فقر ِ زبان ، به دلیل اگاه نبودن به صدها " چیزی " که " معماری " را " می سازد" ، به دلیل خبر نداشتند از انچه در اموزش هنر به طور عام و اموزش معماری به طور خاص در جهان میگذرد ، گرفتار ِ خواستار های عجیب اساتید می شود . چیز هایی میخواهند که در دکان هیچ عطاری نیست . از دانشجویی که هیچ نمیداند از توازن ، از ریتم ، از جامعه ای که در زیست میکند ، از فلسفه ای که سوالاتش را باید با مدد ان پاسخ گوید و . . . ، میخواهد که نیمکت سوم را تخیل کند . روی تخته می نویسد : ابی ، صورتی ، سبز و میگوید تا عصر " ماکتش " را بسازید و دیگر هیچ نمیگوید و میرود تا سرکشی کند به پروژه های قوطی سازی اش . و دانشجوی بی نوا ، چند جلسه ی اول با بهت مینگرد و شاید فکر کند که این استاد فرهیخته حتما چیزی میداند که او نمیداند . و شاید حتی فکر کند مشکل ذهنی دارد . عقب ماندگی در حد سندروم دان . و بعد از چند جلسه کلنجار رفتن ، هدفونش را تا جای ممکن در گوشش فرو میکند و با دیپس دیپس ش سر تکان میدهد و اس ام اس بازی میکند و به طرح نهایی میرسد .
بی انکه در طرح هایش بداند موتورخانه چگونه باید ارتباط پیدا کند با بخش های مختلف یک ساختمان . بی انکه تصوری از 9000 متر فضای سرپوشیده داشته باشد ، " موزه !!!!!!!! " طراحی میکند . سخن از " کانسپت " به میان می اورد و ساعت ها بحث و داستان سازی میکند برای کارش .
خنده ام گرفته بود زمانی که در دانش دکه مان ، یکی از دوستان بسیار عزیز و دانا و با مطالعه ام ، چنان موزه ی یهود ِ لیبسکیند را بالا و پایین میکرد ، چنان که سال ها از عمرش را در موزه های بزرگ دنیا سپری کرده و اکنون چکیده اش را بیان میکند . و خنده ام گرفت زمانی که یادم افتاد بهترین موزه ای که با هم رفته بودیم ، موزه ی هنر های معاصر است و بزرگ ترین فرودگاهی که دیدم ، فرودگاه امام .
به قول دکتر فاتح ، خیلی از طرح ها به مانند " عطر قم " هستند . بوی تند و ماندگاری دارند . ولی افسوس که هیچ " رایحه " ای ندارند . چنان که همه ما در طول کرکسیون ها ، بارها طرح هایی عظیم ، با پرسپکتیو های تند و تیز و حرکات " ارتیستیک " ( از نوع جهان سومی ، مثلا مهار 45 متر کنسول بدون ستون ) مواجه شدیم . و این مواجهه در قالب یک " رندر ِ " بی نقص و در اغوش یک " لمینیت ِ براق " بر دیوار اتلیه ای نقش میبندد که از اتلیه بودن ، تنها تابلوی ورودی اش را یدک می کشد .
و متاسفانه باید اعتراف کنم ( البته نه از نوع ِ اعتراف هایی که این روز ها میکنند !! ) که خودم ان قدر طرح هایم فاجعه و به معنای خاص کلمه " شمایی از یک اشغال فضای مطلق " است ، که شهامت دفاع از هیچ کدام را ندارم ، اگر بخواهد به صورت جداگانه بررسی شود ، و نه در مقایسه با کار دیگر بخت برگشتگانی چون من .
و من ِ بی نوا ، با سری پر از سرسام ، و چشمانی درامده از ترسیم ِ طراحی فنی های 40 سال ِ پیش ، خیرِ سرم به درجه ی فارغ التحصیلی ( اوهو!!! ) نائل میشوم . و وقتی وارد بازار کار میشوم ، اگر جریان ها و باند های پنجه انداخته بر اب باریکه ی معماری ایران اجازه اش را بدهند و سواد ِ هیچ ِ من ، پیش از موعد ِ مقرر ، فاشم نکند ، مشغول نقشه کشی در یک دفتر شده و اندک اندک در می یابم انچه تا کنون خوانده ام و " جینگولک " زده ام بهش تا بر دیوار اتلیه " جیغ تر " به چشم اید تا در چشم ِ استاد فرو رود و خدای ناکرده درس ِ 4 واحدی ام نیم نمره کمتر نشود ، همه اش کشک بوده . در یک جمله : هیچ !
و میبینم کسانی که کتاب ها نوشته اند در باب ِ فضا ، در باره ی کیفیت ِ فضایی ، در مورد شعرگونه گی دیوار ها ، هیچ شعری حفظ نیستند . و تنها سعی میکنند پروژه بگیرند . بحث کیفیت ، میشود جنبه ی پرستیژ کار .
و امیر عزیزم ، به نظرم اینگونه میشود که تمام این مسائل ، و صد ها مورد دیگر دست به دست هم میدهند تا ما به جایی برسیم که بعد از گذشت 10 سال ، شروع کنیم به " جلد کردن ِ " ساختمان هایمان . این یعنی فاجعه . این یعنی چیزی به نام معماری اصولا وجود خارجی ندارد . شاید چیزکی باشد اما نه چنان که بشاید گفت .
و دانشجوی بی نوا حق دارد با کاتر ِ زنگ زده و خم شده زیر بار ِ ساخت بیهوده های اساتیدش ، اکنون یک تیغ ِ نو در کاترش بندازد و بگذارد زیرِ گلوی استادش!! که ساختمانی را طراحی کرده که اکنون با نمای " کاپوزیت " دارند پیچک پیچش** میکنند .
و به نظرم حق دارد بخندد با صدای بلند ان هم ، هنگامی که استادش در سر کلاس از " رعایت ِ خط ِ اسمان ِ شهری " سخن می گوید . و بعد میرود پشت میدان نصف جهان هتلی میسازد که سازمان ملل ناچار میشود چند طبقه اش را " ببرد " .
اری . انها همان هایند . همین خود ِ ماییم . که ان قدر با هم در جدالیم ، ان قدر هیچ کس هیچ کس را به پشیزی نمیپذیرد ، که نمیتوانیم دو ساعت بدون دعوا یکدیگر را نقد کنیم . بی تعصب .
و این می شود اجوزه ی امروز شهر ها . این میشود ندانستن ِ فضای منفی .
باز هم بر میگردم به اغازِ بحثم . این هیچ ارتباطی با معماری ندارد . همه چیزمان چنین است . تئاتری که بهتر از بگوییم نداریم . عکاسیی که با مرگ ِ خلاقیت روبرو ست . ما موسیقی که به طرز غم انگیزی دچار تکرار است . با اقتصادی که به نان ِ شب راضی است .

کوتاه میکنم و در میگذرم از ادامه ی انچه میخواستم بگویم .

بعید بدانم کسی مطلب را تا اخر خوانده باشد . ولی ان قدر برایم مهم بود که حدود ِ دو ساعت زمان برایش گذاشتم . به دوستان حق میدهم که از اینگونه دیدن ِ مسائل خسته شوند . مسائل جهان به طرز ِ حیرت اوری در نظرگاهم در هم تنیده و در ارتباط با هم هستند . معماری هم از این قاعده جدا نیست .

با پوزش از بابت طولانی شدن کلام که به خاطر ارزشی ست که برای تبادل نظر با دوستانم قائل هستم .

منتظر هستم تا بگویید که من اشتباه میگویم . تا خوشحالم کنید . منتظر ِ اموختن ِ هستم .



پی نوشت :
* منبع در مورد دوره ی مشروطه در ایران بسیار است و منابع منصفانه و بی غرض ، بسیار کم . میتوانید مراجعه کنید که به کتاب ِ تاریخ ِ بیداری ایرانیان _ تالیف ناظم الاسلام کرمانی

** مطمئت نیستم ولی فکر میکنم رایت یا لویی کان جمله ای با این مضمون گفته اند :
پزشک ها اشتباهات ِ خود را زیر ِ خاک پنهان میکنند ، معماران پشت پیچک ها .

*** به هیچ عنوان قصد سیاه نمایی ندارم و نیک میدانم که در همین شرایط و در تمام رشته ها هنرمندانی هستند که به معنای واقعی کلمه " هنرمند " هستند و به معنای واقعی کلمه " خلاق " . کسانی که به قول علی حاتمی بالاترین منسب را دارند . ارزو طلب نمیکنند . ارزو می سازند !
ولی یک کشور به چیزی فرا تر و بیشتر از این تعداد از افراد نیاز دارد . ما نیازمند یک جریان ِ درست هستیم . یک سیستم ِ درست که معمار ِ خلاق در ان پرورش پیدا کند . وقتی میگوییم مثلا ایتالیا مهد اپرا ست ، مسلما با یک یا دو اپرا به چنین جایگاهی نرسیده . ولی با تمام این ها نمیتوان منکر بزرگانی در تمام زمینه ها از همین معماریه به گل نشسته ( یا در حال نشستن ) خودمون تا تئاتر و عکاسی و نقاشی و حتی مجسمه سازی ، به سادگی در گذشت .
 

Tranquility

عضو جدید
با تشکر از دوست عزیزی که این تاپیک رو ایجاد کردن و تشکر فراوان از جناب سپیدار، که به حق به مسائل مهمی اشاره کردید.. من در کل با نظر شما موافقم... مشکل معماریِ امروز ما وابسته به مسائل بسیار گسترده ایه... فقط یه لحظه فکر کنید که معماری با چه رشته های مرتبط و نامرتبطی وابسته است..از مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی، جغرافیا و اقتصاد گرفته تا مسائل مربوط به طراحی وهنر و زیاضی و هندسه و سازه و تاسیسات و فنون اختصاصی و هزاران هزار مسائل دیگه...گاهی اوقات فکر میکنم که واقعا برای اینکه آدم یه معمار خوب باشه ، چرا اینقدر حجم سنگینی از دانسته ها و تواناییها روشه؟؟؟مگه میشه؟؟؟حالا از این جای بحث من وارد دو موضوع میشم:
اولیش اینه که متاسفانه در کشور ما دانشجوهای معماری به همین نامرتبی و در هم برهمی که من نوشتم ، باید از همه چیز بدونن...حالا عمق این دانسته ها چقدره و اصلا اون شخص چقدر اینارو یاد میگیره و آیا به همش علاقه داره که یاد بگیره یا نه ، بماند...به هر حال توی درسهامون مثلا باید یادشون بگیریم....خوب مسلمه که این روش جواب نمیده...تخصصی شدن و جزئی شدن ادامه رشته در کشورهای دیگه تقریبا یه راه حل خوبیه برای این مساله....توی همین بخش اول، مطلب دیگه مشکل اساتیدمون هستن که حتی در بهترین شرایط متاسفانه کارایی بسیار اندکی دارن......

حالا این بحث رو داشته باشید تا به قسمت بعدی بپردازم:

ببینید ، معماری و در ورای اون یک شهر خیلی راحت شرایط و وضعیت اون محیط و مردمش رو به ما میگه...شما حتی اگه چشمتون رو ببندن و وارد یک شهر از یک کشور ناشناس کنن، با یه نگاه و یه گشتی تو فضای شهر، از بسیاری از مسائل سیاسی و اقتصادیِ اون فضا با خبر میشید...اگه مشکلی در عدم هماهنگی فرم ، رنگ، هارمونی و... در ساختمونهای ما وجود داره، این برمیگرده به خودمون...که خودمون دچار این عدم هماهنگی و یا نادانی در مورد خودِ واقعیمون هستیم....پس واقعا اگه بخوایم بگیم چرا معماریمون اینطوریه، باید برگردیم به این مهم و برگردیم به عقب تر که برای خودمون چه اتفاقی افتاده و خواهد افتاد؟؟؟
اگه بخوام ادامه بدم، دیگه خیلی زیاد میشه و از حوصله همه خارج..فعلا به ابن بسنده میکنیم...
 

Tranquility

عضو جدید
با تشکر از دوست عزیزی که این تاپیک رو ایجاد کردن و تشکر فراوان از جناب سپیدار، که به حق به مسائل مهمی اشاره کردید.. من در کل با نظر شما موافقم... مشکل معماریِ امروز ما وابسته به مسائل بسیار گسترده ایه... فقط یه لحظه فکر کنید که معماری با چه رشته های مرتبط و نامرتبطی وابسته است..از مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی، جغرافیا و اقتصاد گرفته تا مسائل مربوط به طراحی وهنر و زیاضی و هندسه و سازه و تاسیسات و فنون اختصاصی و هزاران هزار مسائل دیگه...گاهی اوقات فکر میکنم که واقعا برای اینکه آدم یه معمار خوب باشه ، چرا اینقدر حجم سنگینی از دانسته ها و تواناییها روشه؟؟؟مگه میشه؟؟؟حالا از این جای بحث من وارد دو موضوع میشم:
اولیش اینه که متاسفانه در کشور ما دانشجوهای معماری به همین نامرتبی و در هم برهمی که من نوشتم ، باید از همه چیز بدونن...حالا عمق این دانسته ها چقدره و اصلا اون شخص چقدر اینارو یاد میگیره و آیا به همش علاقه داره که یاد بگیره یا نه ، بماند...به هر حال توی درسهامون مثلا باید یادشون بگیریم....خوب مسلمه که این روش جواب نمیده...تخصصی شدن و جزئی شدن ادامه رشته در کشورهای دیگه تقریبا یه راه حل خوبیه برای این مساله....توی همین بخش اول، مطلب دیگه مشکل اساتیدمون هستن که حتی در بهترین شرایط متاسفانه کارایی بسیار اندکی دارن......

حالا این بحث رو داشته باشید تا به قسمت بعدی بپردازم:

ببینید ، معماری و در ورای اون یک شهر خیلی راحت شرایط و وضعیت اون محیط و مردمش رو به ما میگه...شما حتی اگه چشمتون رو ببندن و وارد یک شهر از یک کشور ناشناس کنن، با یه نگاه و یه گشتی تو فضای شهر، از بسیاری از مسائل سیاسی و اقتصادیِ اون فضا با خبر میشید...اگه مشکلی در عدم هماهنگی فرم ، رنگ، هارمونی و... در ساختمونهای ما وجود داره، این برمیگرده به خودمون...که خودمون دچار این عدم هماهنگی و یا نادانی در مورد خودِ واقعیمون هستیم....پس واقعا اگه بخوایم بگیم چرا معماریمون اینطوریه، باید برگردیم به این مهم و برگردیم به عقب تر که برای خودمون چه اتفاقی افتاده و خواهد افتاد؟؟؟
اگه بخوام ادامه بدم، دیگه خیلی زیاد میشه و از حوصله همه خارج..فعلا به ابن بسنده میکنیم...
 

raha

مدیر بازنشسته
• معماری از نوع کلاغ زاغی



آنچه که یک معمار را از سایرین متمایز می کند تفکر و ایده نهفته در اثر اوست. فقدان دانش همه جانبه در عرصه های مختلف علم و هنر معمار را به سمت و سویی سوق می دهد که جز سطحی نگری و بی محتوایی به چیز دیگری نپردازد. در دهه اخیر می توان شاهد معمارانی مدگرا در عرصه جهانی بود و بالتبع در کشور ما هم معمارانی که تحت تاثیر مد طراحی می کنند کم نیستند؛ معمارانی با سبک کلاغ زاغی!!!

معماری محصول این سبک ازبابت منحصر بفرد بودن و هزینه ساختش بیشتر به مانند اشیا براق قابل توجه ایست پس از چندی خسته کننده می شود. چه بسیارند معماران ایرانی که تحت تاثیر مد طراحی کرده و صرفا با زرق و برق های معمارانه متاثر از آنچه تا کنون در جهان انجام شده طراحی میکنند و می سازند. متاسفانه درد همیشگی همزاد با حرفه مندان این حرفه فقدان دانش علمی و معیارهای علمی مشخص در معماری ، حتی گاه در مباحث به اصطلاح علمی معماری هم صحبت به این می انجامد که فقط حرف می زنیم یا فقط تعریف و تمجید می کنیم یا فقط ملغمه ای از سزاوار و نا سزاوار را به همدیگر تحویل می دهیم.

اینجا صحبت از آن است که مدگرایی جامعه کوچک و محدود معماران ایرانی که به دلایل مختلف نمی توانند در سطح جهانی با جوامع مختلف مرتبط شوند کار را به آنجا می رساند که ضیافت ویرچوال می دهیم و حرف و تحسین و تمجید و ... که اگر همه را بگذاریم به حساب برقراری ارتباط خوب و جالب و قابل تحسین و ... اما آیا این هم ادامه همان مدگرایی نیست که حالا مد شده معمارها وبلاگ می نویسند و مهمانی می دهند، مسابقه وبلاگ نویسی می گذارند، همدیگر را ادد می کنند و ... حرف از این است بعدش قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این اصلا تعجب برانگیز نیست که معماری امروز بیشتر تمایل به نمایش دادن خود دارد تا اینکه بتوان محتوایی را از آن استنتاج کرد و معماری کانسپچوال و یادمانگرا هم یک معماری تئوری محور ساده است. اما اینکه راجع به یک موضوع که ظاهرا جاذبه های خاص برای معماران دارد حرف بزنیم هم بیشتر به نظر می رسد پاسخی است به همان تمایل نهفته در ذات معماران. گاهی مواقع بسیار مساله طنز خودنمایی می کند برای آنانکه ار بیرون نظاره گر رفتارهای معماران هستند تا آنجا که تشابهی می توان میان کلاغ زاغی و معمار یافت و گاهی مواقع موجبات قطع ارتباط علمی هر چه بیشتر را فراهم می آورد ( مقایسه با سایر رشته های مهندسی ) و گا هی مواقع اصلا قابل تحمل نیست!!!!

از آنجا که بسیاری از برداشتهای معماران ریشه در فلسفه دارد و با مطالعه نظریات بسیاری از فلاسفه ریشه های معماری معماران پیشرو را میتوان یافت، اگر چه درواقعیتهای ملموس معماری، استفاده کنندگان فضاهای ساخته دست معماران چندان از این فضاها لذت نمی برند، اما معماران همچنان با احساسی فرا بشری مشغول به کارند. این مساله باعث شده در کل معماری شهری معاصر در جهان و به خصوص در کشورهایی مانند ایران متمایل به فرمها باشد و از محتوا رانده شود. همین موضوع در تمام جوامع و هم اندیشی های معماران اشاعه یافته و نتیجه می شود: پیروی از هر آنچه تحت الشعاع مد است.


منبع
 

Tranquility

عضو جدید
با قسمتی از متن بالا که نوشته معماریِ تئوری محور، بسیار هم عقیده ام .... متاسفانه امروزه بیشتر وابسته به حرف هستیم تا عمل...و چقدر این اتفاق به معماریِ ما لطمه خواهد زد... نمیدونم واقعا دلیلشم چیه؟؟ شاید بشه گفت : "حال و حوصله نداریم" و یا دهها دلیل دیگر.....اگر کسی از دوستان دلایل دیگه ای به ذهنش میرسه، حتما بگه شاید به یه نتیجه ای برسیم...
 

s_adegh

عضو جدید
سلام به همه
من دوست دارم هم طرح بدم هم بسازم این طوری موفق آمیز تره!;)
 

MY WORLD

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خوب منم طبیعتا مثل اکثر مهندسین معمار دوست دارم طراحی کنم.هیچ وقت از طراحی خسته نمیشم حتی وقتی استادا مجبورم می کنن طرحم رو 180 درجه عوض کنم.
اصلا یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که یه طرحم اجرا بشه.;)
ولی فکر کنم برای رسیدن به اون مرحله اول باید از تی کشیدن آتلیه ها ی معماری شروع کنم!:crying2:
 

elahe-naz

عضو جدید
مردم حق دارن نه دانشجوای معمار با طرحای رویایی؟؟؟

مردم حق دارن نه دانشجوای معمار با طرحای رویایی؟؟؟

سلام . به نظره من به جایه اینکه مردمو استاد دانشگاه و سطح پایینه فرهنگها رو مقصر بدونیم بیایم به این فکر کنیم که ایران یه کشور متوسط از لحاظ فرهنگ و اقتصاده و به اشخاصی نیاز داره داره که بتونن با این قیمته بالایه زمین ها و ابعاد کم ایده بدن نه طرح های رویایی که به درد واقعیت نمخوره:que:
 

arashitect

عضو جدید
برای یک مهندس معمار در شرایط فعلی مملکت ایران چندین راه برای کسب درامد هست:
1.اپراتوری:ترسیم اتوکد.از دو بعدی .سه بعدی تا 3d max....ماکت سازی راندو...نقاشی ..عکاسی.و کلا همه فعالیتها در بخش ارائه.
2.طراحی:انجام فعالیتهای معمارانه ......
3.نظام مهندسی.
4.کارمندی.
5.پیمانکاری یا بساز بفروشی.
6.طراحی داخلی.
حالا کدوم بهتره به توانایی های شما بستگی داره و علاقتون.
برای اپراتوری باید در شرکتهای مشاور دنبال کار باشید.برای طراحی یا باید مشاور تاسیس کنید یا دفتر.نظام مهندسی هم که امتحان میدین و قبول میشین و امضا میکنید و پول میگیرید.کارمندی هم که از مسکن و شهر سازی تا بنیاد مسکن وشهرداری......باید اقدام کنید.برای طراحی داخلی هم بهتره که نمایندگی یکی از مصالح ساختمانی رو داشته باشین تا هم جنستون رو بفروشید هم پول طراحی بگیرید.پر درامد ترین شغل یه معمار هم فعالیت در بخش اجراست.پیمانکاری یا بساز و بفروشی.که تجربه و سرمایه نیاز داره.
موفق باشیدو سبز....
 

arashitect

عضو جدید
مشکل معماری نوین ایران از نظر من ایناست:
1.معماری امروز ما کاملا دولتی شده.اکثر پروژه های بزرگ که شاخصه معماری هر ملتی هستند امروز به دست دولت طراحی و اجرا میشه.طبعا معمارانی هم که با دولت کار میکنن معلومه که چه تفکراتی دارن.بیشتر از طراحی باید از توضیح المسائل اطلاعات داشته باشن.و....
2.وجود ارگانی به نام شهرداری که صد البته نام شهر فروشی براش بهتره.اگه مقرراتی که شهرداری برای طراحی ساختمان گذاشته رو بخونید میفهمید که برای شما به عنوان معمار پشیزی ارزش قاییل نیستند.
3.بیسوادی معماران محترم. چه در اجرا چه در طراحی.واقعا چند نفر از معمارانی که از دانشگاه بیرون میان فرق بین شن و ماسه رو میتونن تشخیص بدن؟طراحی هم که مثله شو لباس شده.به بهانه پست مدرن هر چرندی به عنوان اثر معماری ارائه میشه.و....
 

arashitect

عضو جدید
مشکل معماری نوین ایران از نظر من ایناست:
1.معماری امروز ما کاملا دولتی شده.اکثر پروژه های بزرگ که شاخصه معماری هر ملتی هستند امروز به دست دولت طراحی و اجرا میشه.طبعا معمارانی هم که با دولت کار میکنن معلومه که چه تفکراتی دارن.بیشتر از طراحی باید از توضیح المسائل اطلاعات داشته باشن.و....
2.وجود ارگانی به نام شهرداری که صد البته نام شهر فروشی براش بهتره.اگه مقرراتی که شهرداری برای طراحی ساختمان گذاشته رو بخونید میفهمید که برای شما به عنوان معمار پشیزی ارزش قاییل نیستند.
3.بیسوادی معماران محترم. چه در اجرا چه در طراحی.واقعا چند نفر از معمارانی که از دانشگاه بیرون میان فرق بین شن و ماسه رو میتونن تشخیص بدن؟طراحی هم که مثله شو لباس شده.به بهانه پست مدرن هر چرندی به عنوان اثر معماری ارائه میشه.و....
 

mini67

عضو جدید
به نظر من یه معمار موفق میتونه در هر رشته ای موفق باشه اعم از موسیقی،فیلم سازی و....
 
از این تابلوتر دیگه نمیشه. معماری ایرانی معماری ایرانیه معماری اسلامی هم معماری اسلامی.
این دیگه پرسیدن داره؟؟؟؟؟
 

Similar threads

بالا