کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من پذيرفتم شکست خويش را.پندهاي عقل دور انديش را
من پذيرفتم که عشق افسانه است.اين دل درد آشنا ديوانه است
مي روم شايد فراموشت کنم.با فراموشي هم آغوشت کنم
مي روم از رفتنم دل شاد باش.از عذاب ديدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما مي روي.آرزو دارم ولي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را.تلخي برخوردهاي سرد را ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

برای دیدن بیقرار باش

برای ماندن پایدار باش

برای شنیدن مشتاق باش

برای رفتن تمایل نشان نده!


...

این اعتقاد من برای عشق است!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر وصال است از تو قسمتم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
من چنان در عشق غرقم کز توام
هم غرامت هست و هم شکرانه خوش
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز

برای رسیدن به تو

از خود می گذشتم

و امروز...

برای رفتن تو

در خود می شکنم!

خدایا

فردا را به تو می سپارم

که نه قلبی برای شکستن دارم

و نه امیدی به رسیدن...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقبت یک روز...
می گریزم از فسون دیده تردید
می تراوم همچو عطری از گل رنگین رویا ها
می خزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در آرامشی جاوید
***
من از آنجا سرخوش و آزاد
دیده می دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
راه هایش را به چشمم تار می سازد
دیده می دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
همچنان در ظلمت رازش
گرد آن دیوار می سازد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان چشمهای تو

وقلب من

ستاره ها

پل زده اند .

وهیچکس

نمی داند

من و تو

سخت

بی گناهیم .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست
***
آمدم تا به تو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی
لیک دیدم که بر چهره امیدم
خنده ی مرگی
***
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي
گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي
كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي
داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي
اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
دارد هواي من به سرت مي زند ولي
......
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می خندی ... حواست نیست ... منآروم می میرم
تو می رقصی و من ... عاشق شدن رو یاد می گیرم
چه جذابی ... چه گیرایی
چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد
توی دستای تو باید بهسیگارم حسادت کرد

منو پوک می زنی آروم
خرابم می کنی از سر
جایلب روی ته سیگار
تن من زیر خاکستر

تنم می لرزه و می ری ... حواست نیست
هوامو کام می گیری ... حواست نیست
حواسم هست و می میرم ... حواست نیست
کنارت اوج می گیرم ... حواست نیست

تو می خندی
حواست نیست
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد ...

خسته شد چشم من از این همه پاییز و بهار

نه عجب گر نکنم بر گل و گلزار نظر

در بهاری که دلم نشکفد از خنده یار

دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار

به خدا بی رخ معشوق ، گناه است ! گناه !

آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق

به هم آمیزد ناگه ... دو تبسم : دو نگاه !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید

آدمای اطرافت رو کنار بذاری!

بعضیا رو برای یک ساعت

و بعضیا رو برای همیشه…


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

ولی بهتره آدمی هرگز پلهای پشت سرش رو خراب نکنه

چون همه ما میدونیم که خطا میکنیم... پس همیشه یه راه پس واسه خودمون بذاریم...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميروم

خودندانم به کجا ؟!؟

و پس از رفتن من

همه از ياد مرا خواهند برد !

ميشوم يک سايه

که دلش دلگير است

زهمه مردم صدرنگي که

هيچگاه انسان را

جزء براي خود او دوست نميخواهند داشت

و ميان همه ي مردم شهر

فقط اين مرگ است

که سهم هرکس

به مساوات زمان

تقسيم است .........
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضور خدا را احساس كن

امروز با خدا قدم زدم

تنها به اين خاطر كه دوست داشتم با من باشد....

اگر به او اعتماد كنم و بر نشانه هايش ايمان بياورم

لازم نيست از چيز ديگر سر درآورم !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر به خانه‌ي من آمدي برايم مداد بياور مداد سياه
مي‌خواهم روي چهره‌ام خط بکشم تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم
يک ضربدر هم روي قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاک کن بده براي محو لب‌ها
نمي‌خواهم کسي به هواي سرخيشان، سياهم کند!
شخم بزنم وجودم را ... بدون اين‌ها راحت‌تر به بهشت مي‌روم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايي بخورد
و بي‌واسطه کمي بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، براي زبانم
مي‌خواهم ... بدوزمش به سق ... اينگونه فريادم بي صداتر است!
قيچي يادت نرود، مي‌خواهم هر روز انديشه‌ هايم را سانسور کنم!
پودر رختشويي هم لازم دارم براي شستشوي مغزي!
مغزم را که شستم، پهن کنم روي بند
تا آرمان‌هايم را باد با خود ببرد به آنجايي که عرب ني انداخت.
مي‌داني که؟ بايد واقع‌بين بود !
صداخفه ‌کن هم اگر گير آوردي بگير!
مي‌خواهم وقتي به جرم عشق و انتخاب،
برچسب تحقير مي‌زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپي از هويتم را هم مي‌خواهم
براي وقتي که ...... به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم مي‌کنند، به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايي ديدي حقي مي‌فروختند
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز
يک انسانم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!


حمـاقـت يـعنـي مـن کـه


اينقــدر ميــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوي !


خـبري از دل تنـگـي تـو نمـي شود!


برميگردم چـون


دلـتنـگـت مــي شــوم!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال من بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند
عشــق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست





 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگارم شب پر خاطره ايست

گم شده خاطره هام در مه سرد

و خودم

مات و مبهوت

خيره ميمانم

به سرابي ز همه زندگيم..........!

به همه مردمي که

ظاهرا مثل همند!

ولي هيچ کدومشون

يه قلب تو سينه ندارند ....

و همه روزگارم

يک اسيري شده است

توي دستاي پر از ظلمت اين آدمها

که براي شادي روزهايم

روشني هم نکنند يه چراغ

عجبا روزگاري است

قسمتم تاريکي است.........
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
در مه آلود خیال

پشت ابر اندیشه

یاد خاطرات موج میزند بر ساحل نگاه

ثانیه ها در پریشانی باطن... معکوس پرسه میزنند!

در تنگنای زمان تا عبور از نیاز

بال میدهم تبسمت را در شراره افکار

تا رسیدن به هیاهوی سکوت...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه چقدر از آن روزها گذشته..


یا اینکه چقدر هردویمان عوض شده ایم..


یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم...


اصلا" مهم نیست !


دوباره باران که ببارد..


هر وقت که می خواهد باشد..


دلم هوایت را می کند ...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهـ کـســی کــه دلـ ـش تنـ ـگـ نمـیشــه نگیـــد :

دلــ ـ ــ ــم بـــراتــ تنـــگه
پــاســـخ ـهمیشــه یا لبـخنــد استـــ
یـــــا
تــو لطـفـــ داریــ . . .


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمـان هـم کـه بـاشي


بـغلت خـواهــم کـرد …


فـکر گـستـردگـي واژه نبـاش


هـمه در گـوشه ي تـنـهايـي مـن جـا دارنـد …


پـُر از عـاشـقـانـه اي تـو


ديـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيا تا برايت بگويم
چه مي کشد آنکه غريب است در ازدحام آشنا


در ازدحام بي کسي
فرياد زنم خدايا
جانم بر لب آمد
از اينهمه ملامت
اما …..


سکوت من دوباره
در ازدحام بي کسي
باشد حديث ديگري.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دسـت هايم تـو را مي بينند...


چشـمانم لمسـت مي كنند...


و لبهـايم تـو را مي بوينـد...!


اجـزايم گُم شـده اند!


حكايـت تنهـايي روزهاسـت كه با ماســت...


از خـودم جـدايم


تنــها!


اما به تـو پيوســته!


پيـوندم بزن...
 

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید بعدها...

روزی...

در یک کافه با سیگاری روشن در دست چپ



زل بزنیم به چشم هایی که با شوق می نگردمان



و بعد از کامی عمیق بگوییم: فلانی... بد آدمی نبود ، بگذریم.
تو مهمی الآن
...

و یک عزیزم ِ از سر ِاجبار هم شلیک کنیم به آن چشم های مشتاق ....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا