بازخوانی بیش از پیش نقش انگلیس
بازخوانی بیش از پیش نقش انگلیس
در حالي كه همچنان براي افكار عمومي ملت ايران چگونگي جدا كردن «بحرين» از خاك ايران عجيب و در پرده ابهام است،
بررسيها از سناريوي انگليسيها و اجراي آن توسط محمدرضاشاه و چند وزير و نماينده دوره او براي كندن اين بخش از ايران آن روز حكايت دارد.
«تابناك»: در سال 1347، پس از توجيه شاه مخلوع توسط انگليسيها،
موضوع برگزاري همهپرسي در بحرين مطرح ميشود تا به واسطه آن، بحرين از ايران جدا شود،
اما همين همهپرسي بدون توجيه نيز انجام نميشود و صرفا كار با
بستن دو باشگاه فرهنگي «نادر» و «فردوسي» و زنداني كردن و كشتن چند هوادار ايران و بله گرفتن از چند رئيس و شيخ قبيله بحرين به پايان رسيد و بعد هم شاه ايراندوست! و نمايندگان وطنپرست! مجلس هم اين نظرخواهي ساختگي را تأييد كردند.
در اين گزارش آمده است:
نظر انگليسيها از روز اول راجع به بحرين اين بود كه بحرين مستقل شود ولي ايران بحرين را استان چهاردهم ميخواند، و سالها ادعا مالكيت آن را داشت. انگليسيها كه تازه به دليل همكاري با آمريكاييها نفوذ خود را در خليج فارس كم كرده بودند، نميخواستند ايران كه كرانه وسيعي در خليج فارس دارد، در اين طرف خليج فارس هم نفوذي داشته باشد.
براي اينكه صورت قانوني به اين جدايي بدهند،
«سرويليام لوس» Sir William Loos مأمور بلندپايه وزارت خارجه انگلستان چندبار بيسر و صدا به ايران آمد، و با مقامات گوناگون از جمله محمدرضا شاه ديدار كرد. از سوي دولت ايران «خسرو افشار» مأمور گفتگوها و برنامهريزي با او شد، و به زودي مسئله بسيار ساده و آسان توسط ردههاي بالاي هر دو كشور حل شد!...
در اينجا نيز انگليسيها كه هميشه مشكلگشاي فرمانروايان ما بودند!راهنمايي جالبي كردند.
بدينسان كه
دولت ايران انجام و نتيجه يك «همهپرسي» در بحرين را بپذيرد، و در صورتي كه در اين
همهپرسي مردم بحرين خواهان استقلال باشند، ايران از ادعاي مالكيت بحرين چشم بپوشد،و اين
چشمپوشي را به مجلس شوراي ملي ببرد، و در آنجا
يكي از وكلاي مجلس با آموزشهاي از پيش داده شده، دولت را استيضاح كند، و دولت هم يك پاسخ سطحي به آن بدهد، آنگاه برابر با آئيننامههاي موجود،
دولت درخواست رأي اعتماد از مجلس ميكند. رأي اعتماد حاصل ميشود و بحرين هم بيدغدغه از ايران جدا ميشود... .
در دي ماه 1347 محمدرضا شاه سفري به هندوستان داشت، و در فرودگاه دهلي به خبرنگاراني كه در اين زمينه از او سؤال كرده بودند، گفت:
اگر انگليسيها از در جلو خارج ميشوند، نبايد از در عقب وارد شوند و ما نميتوانيم قبول كنيم كه جزيرهاي كه توسط انگلستان از كشور ما جدا شده توسط آنها ولي به حساب ما، به ديگران واگذار شود! (مفهوم اين سخن را هيچكس نفهميد)
او سپس گفت: سازمان ملل متحد سه پرسش را براي مردم بحرين مطرح كرده است.
1ـ رأي به باقي ماندن در چارچوب مرزهاي ايران؛ 2ـ رأي به باقي ماندن در تحت الحمايگي انگلستان و 3ـ رأي به استقلال بحرين.
و زماني كه خبرنگاري از او پرسيد كه اگر مردم بحرين رأي به جدا شدن از ايران بدهند، آيا ميپذيريد؟ پاسخ داد:
من كه نميتوانم در كنار هر يك از مردم بحرين يك سرباز بگمارم كه شورش نكنند!!
و ... شاه بدينگونه راهنمايي شايسته را به نمايندگان مجلس كرد... .
پس از انجام وظيفه از سوي دولت ايران! (سال 1349 خورشيدي) «
ويتوريو گيچاردي» (رييس دفتر اروپايي سازمان ملل متحد) به نمايندگي از سوي دبير كل آن سازمان به بحرين ميرود و در آنجا هم ضمن يك نمايشنامه از پيش نوشته شده، و يك نظرخواهي ساختگي (نه از يكايك مردم . بلكه از رؤساي قبيلهها و سرپرستان گروهها و شيخهاي بحريني، كه همه سرسپردههاي بريتانيا بودند) مسئله را حل ميكند. بدينگونه كه از آنها ميپرسيد: آيا ميخواهيد مستقل شويد؟!
و آنها هم، هماواز ميگفتند به! به! چه بهتر از اين كه ما مستقل شويم.
ناگفته نگذاريم كه هنگام سفر «گيچاردي»
دو باشگاه فرهنگي «نادر» و «فردوسي» را بستند و
شمار چشمگيري از مردم آن جزيره را كه هوادار ايران و ايراني مانده بودند، به زندان افكندند و تني چند از آنها را كشتند و يك جو خفقان و ترس در آن منطقه پديد آوردند... .
گزارش نماينده اعزامي سازمان ملل متحد به بحرين، به دبيركل آن سازمان داده شد و آقاي «اوتانت» دبير كل سازمان چنين اظهار نظر كرد كه:
«نتايج حاصله مرا متقاعد كرد (!) كه اكثريت قريب به اتفاق مردم بحرين مايلند كه آن سرزمين رسماً به صورت كشوري كاملاً خودمختار و مستقل شناخته شود!»
آنگاه آقاي دبيركل ضمن سپاسگزاري از
دولتهاي ايران و انگليس كه راه حل مسالمتآميز (!) در مورد بحرين را برگزيدند، گزارشي به شوراي امنيت داد و در تاريخ 11 ماه مي 1970 شوراي امنيت به اتفاق آراء اين گزارش را تصويب كرد.
سپس نتيجه همهپرسي (!) و گردش كار در سازمان ملل متحد از سوي آقاي «اوتانت» به دولت ايران ابلاغ شد و از سوي دولت به آگاهي مجلس رسيد و مجلس ايران نيز در ارديبهشت 1349 آن را تصويب كرد و به خجستگي!! و فرخندگي! يك صندلي در سازمان ملل متحد به دولت! بحرين داده شد و ايران نخستين كشوري بود كه استقلال بحرين را به رسميت شناخت.
در نتيجه آبها از آسيابها فرو افتاد و برگ سياه ديگري بر تاريخ كشورمان افزده شد. بدين ترتيب جزيرهاي كه هميشه ايراني بود، از پيكر خاك اصلي ميهن جدا شد.