چند جمله با خدا

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


به خاطر داشته باش در مسير عشق ورزيدن به من


به مقصد دوست داشتن ديگران خواهي رسيد
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
برایت دعا کردم تا خدا بگیردازتو هرانچه می گیردخداراازتو............
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم خدایاازهمه دلگیرم
گفت حتی من
گفتم نگران روزیم
گفت ان با من
گفتم خیلی تنهایم
گفت تنهاترازمن
گفتم درون قلبم خالیست
گفت پرش کن ازعشق من
گفتم دست نیاز دارم
گفت بگیردست من
گفتم ازتو خیلی دورم
گفت من ازتونه
گفتم اخر چگونه ارام گیرم
گفت با یادمن
گفتم با این همه مشکل چه کنم
گفت توکل به من
گفتم هیچ کسی کنارم نمانده
گفت به جزمن
گفتم خدایا چرا این قدر می گویی من
گفت چون من ازتو هستم وتو ازمن
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستم بگیرکه ازدست دوران خسته ام پوریای من...........................
کمکم کن تا انچه تودیر می خواهی من زود نخواهم وانچه توزودمی خواهی من دیرنخواهم..............
حتی لحظه ای رهایم نکن...............
 

architect-69

عضو جدید
وقتی همه درها به رویت بسته شد " آیت الکرسی " بخون.
اگه میخوای به خواستت برسی 135 دفعه با صدای بلند بگو "یا فاطمه الزهرا(ص)"
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا تو خود می دانی تمام گفتنی هارا.................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا آنگونه ام زنده ام بدار
که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که
به وجد نیاید کسی از نبودنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا،بنده ای درد آشنایم/به سَر افتاده ای بی دست و پایم/

به درگاه تو می نالم به زاری/مرا بگذار با این ناله هایم/

مرا در آتش عشقت بسوزان/مکن زین شعله ی سرکش رهایم/

از این آتش دلم را پُر شرر کن/بسوزان،سوز دل را در صدایم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز كردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز كردن


زمدينه تا به مكه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از براي لبيك، به وظيفه باز كردن


به مساجد و معابد ، همه اعتكاف جستن

ز ملاهي و مناهي، همه احتراز كردن


شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش ، طلب نیاز کردن


به خدا که هیچ یک را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن


(شیخ بهایی)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردمی خدا را به امید بخشش پرستیدند، این پرستش بازرگانان است...

و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند، این عبادت بردگان است...

و گروهی وی را برای سپاس پرستیدند، و این پرستش آزادگان است...!

(حضرت علی"ع")
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ،اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
... هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند

کج نهادی پا ی لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در بارهی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خالقا!

با تو کمبود ها و دلتنگی هایم را رویِ گلبرگِ خیسِ یاس رها کردم ،

تا زمین آنها را در آغوش بگیرد و به اعماق ببرد تا دیگر احساس نشوند.
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر گاه تنهاییت را به فریاد درونت میسپاری و مرا میخوانی تا یاریت کنم
هر گاه صدای خاموش خدایای قلبت را به سوی درگاهم روانه میسازی ،
فرشته های من به رویا میسپارند خواهش یک لحظه فریاد تو را
که ایکاش میتوانستند دمی نیایشت را به تجربه در آورند .

... از چه غمگینی ؟ دل سپرده بودنت را تاب نمی آوری ؟ میهراسی ؟
به آغوشم بسپار هراست را تا تو را با خود به مزرعه خلقت ببرم
و داستان عاشق شدنم را برایت زمزمه کنم .

و من آفرینش را دیدم. خلق همه هستی را .
دیدم خداوند به ذوق نشسته است این آفرینش را
و همه کائنات را به پایمان به سجده عشق در آورده است .
دیدم اما شیطان سجده نکرد و
خداوند بر سر اینکه میتواند ما را عاشق خودش کندT با او مدارا میکند
انقدر که همان اندازه به او قدرت میدهد درست مثل خودش .

من خداوند را میبینم پشت پنجره تنهاییش منتظر دستان بی تردید ماست
تا به لبخندی دلرباییش را درک کنیم و
پنجره را به سوی نگاه بی انتهای خواستنش بگشاییم .
من دیدم اما آدمها پر از غرورند و یکی یکی پنجره ها را می بندند.
دیدم که او عاشقانه عشق میورزید و هر آینه به ما مشتاق بود و مشتاق تر دیدم که ما تکثیر شدیم ، میلیونها سلول و هر کس در پی خود .

خداوند زمزمه کرد من بر تک تک شما همان گونه عاشقم که دیگریتان را
ببین که هر کس به سویی میرود یکی در عشق خودش می ماند تا لحظه مرگ.
یکی اسیر دنیا و ظواهرش گشته و دیگری در عشق دیگری ، ا
و تو آیا دیده ای که هر لحظه که بخواهید مرا ، نباشم ؟
دیده ای تلافی کنم یاد نیاوردنتان را ؟
این همه خلقت و این همه تنهایی من ؟
از چه غمگینی ؟
من برای درک معنای عظیم عشق درس اضافه ای بر تو مشق کردم
و تو جسور بودی و خواستی که این درس اضافه را به تجربه بسپاری .
به یاد داشته باش
عاشق تنها به عشق ورزیدن است که عاشق میماند نه به انتظار پاسخ معشوق .
معشوقان من شاید همۀ عمرشان مرا به یاد نیاوردند
و بگذارند درپشت درهای بسته نخواستنشان بمانم
دیدم خدا چه عاشقانه ، چه بزرگوارانه تنهاست .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خلاصم کن از عشق هایی که گاهی هست وگاهی نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا!
کمکم کن تا عاشقانه ترين نگاه ها را در چشمانش بريزم ،

خدايا!
کمکم کن تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا.................
ای خدا !
آن کیست که شیرینی محبّت را چشید و جز تو کسی را خواست و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافت و لحظه ای روی از تو گردانید ؟
ای خدا !

ما را از آ نان قرار ده که برای مقام قرب و دوستی خود برگزیده ای و خالصبرای عشق و محبّتت نموده ای ، و به لقایت مشتاق وبه قضایت خشنود نموده ایو نعمت دیدارت رابه او عطاکرده ای و برای مقام رضایت برگزیده ای ؛ و ازبرای فراق و هجرانت در پناه خود گرفته ای و در جوار خود در نشیمن گاه عالمصدق و حقیقت او را جای داده ای و به رتبه ی معرفت مخصوص گردانیده ای ولایق پرستش خود نموده ای و دلباخته ی محبّت و برگزیده برای مشاهده ی خویشگردانیده ای و یک جهت روی او را به سوی خود آورده ای و قلبش را از هر چهجز دوستی توست خالی ساخته ای و او را راغب به آنچه نزد توست گردانیده ای وذکرت را به او الهام کرده ای و شکرت را به او آموخته ای ، و به طاعتتسرگرمش نموده ای و از صالحان خلق خود قرارش داده ای و برای مناجاتتانتخابش نموده ای و از هرچه او را از تو دور کند علاقه اش را بریده ای .
ای خدا!


ما را از آنان قرار ده که بالفطره به تو شادمان و خوشند و از دل ناله یشوق می کشند و همه عمر با آه و ناله (عاشقانه) اند . پیشانیشان در پیشگاهعظمتت به سجده و چشمهاشان بیدار در خدمتت و اشک دیدگانشان از خوفت جاری ودلهاشان علا قه مند عشق و محبتت;قلوبشان را جلال و مهابتت از عالم برکندهاست . ای خدایی که انوار قدسش به چشم دوستان در کمال روشنی است و تجلیاتذاتش بر قلوب عارفان او شوق و نشاط انگیز است ؛ ای آرزوی دل مشتا قان ، ایمنتهای مقصود محبان ، از تو درخواست می کنم دوستی تو را ، و دوستیدوستدارانت را ، و دوست داشتن هر کاری که مرا به مقام قرب تو رساند ؛ و همدرخواست دارم که خود را از هرچه غیر توست بر من محبوبتر گردانی و محبتم رامنجر به مقام خوشنودی خود سازی ؛ وشوقم را به تو بیش از عصیانت قرار دهی ؛و بر من به یک نظر کردن بر جمالت منت گذار و به من به چشم لطف و محبت بنگرو هیچ وقت روی از من مگردان و مرا از اهل سعادتت و سالکان طریق محبت نزدخود گردان . ای اجابت کننده دعای خلق!


ای مهربانترین مهربان عالم !
 

فرهيخته

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقت اضافی برای خدا

چقدر خنده داره
که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی نود دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره!
چقدر خنده داره
که صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ هنگفتیه اما وقتی با همون پول به خرید می ریم اصلا به چشم نمیاد!
چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما دیدن یک ساعت فیلم به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره
که وقتی می خوایم دعا بخونیم هر چی فکرمیکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی کشیده میشه لذت می بریم واز هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم!
چقدر خنده داره
که خوندن یک صفحه و یا یک بخشی از "قرآن" سخته اما خوندن صد صفحه از پرفروش ترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره
که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل دارم!
چقدر خنده داره
که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره
که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان "قرآن" رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره
که همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد داشته باشن و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چقدر خنده داره
که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم یه سرعت آتشی که در جنگل انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی پیام الهی رو که می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!

خنده داره؟
اینطور نیست؟
دارید می خندید؟
دارید فکر می کنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه همه برسونید و از خداوند سپاسگذار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
آیا این خنده دار نیست که وقتی می خوایم این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست پاک می کنيد؟به خاطر اینکه یقین دارید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارن.


این اشتباه بزرگیه که فکر کنید دیگران اعتقادتشون از ما ضعیف تره!!!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا تو را دوست دارم

تو را دوست دارم

كه آسمان تنهايي مرا

با مهرباني و لطافتت

پر مهر و آرام ميكني

خداوندا تو ميداني

كه جز تو عشق بي نام و نشان است

تو خود خالق عشقي

پس مرا نيز عاشق گردان

به لطافت ستارگان تنهاي آسمان شب،

به قرائت آرام كلامت،

به نجابت اشكهاي غلطان

بر گونه هاي گريان بنده سراپا گناهت،

و به تمام خوبيهايت تو را سوگند ميدهم

كه مرا تنها مگذار

مرا تنها مگذار

تا با آرامش حضورت بي نياز شوم

مرا تنها مگذار كه مبادا نگاهم

به نگاه بنده اي از جنس خاك محتاج شود

دستان نحيفم را در غايت نياز

به سويت ميكشانم

چشمان گريانم را ملتمسانه

به درگاه بي شائبه ات ميدوزم

و از مناعت ذاتت ميخواهم كه مرا

آرام گرداني تا در آرامش تو

عاشق شوم

 
  • Like
واکنش ها: 7742

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من زمین می خورم ...

و هر بار مهربان تر دستم را می گیری و بلندم می کنی ...

نمی گویی بد عادت می شوم ؟؟؟
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا از من چه دیدی که این همه کمکم میکنی

چرا این قدر صبوری؟خدایا ازت ممنونم که باتمام بدیهام بازم من وتنها نمیزاری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پروردگارا ..





کجای عارفانگیم می‌لنگید !..





که اینچنین به دنیا مشغولم داشته‌ای !!
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم .....[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا...توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] روزبه تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد تو طلب عفوکنم.خدایا به کدامین گناه اشک شرم از دیده جاری سازم.[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال[/FONT] سخن گفتنم نداد.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پر وبالی ده تا خودش[/FONT] را ازاین قفس رهایی بخشد[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که خودازکرده خویش آگاهم .چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بار الهی ها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بار الهی ها،توازعلاقه ی من نسبت به خودت آگاهی ومی دانی که چقدر مشتاق رسیدن توام ولی هروقت[/FONT] که تصمیم گرفتم که به[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سوی توبیایم گناه به سراغم آمد و مرا ازتو دورساخت.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بار الهی ها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره زاری که درپیش روی من است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیایدآرزوی رسیدن به تو را این بار ازمن بستاند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مرا ازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم.[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم[/FONT]
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نامه از خدا.......

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.

متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.

بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی کهدرباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده اتشب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروزکمی هم به من وقت بدهی.

هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده‌ام،
و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام،
آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام،
اگر راه حیا را مى‌پیمودم از خواستن و دعا كردن مى‌ترسیدم ...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مى‌كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى‌دهند، به تو روى مى‌آورم.
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى‌شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته‌ام را رد كنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى‌گردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى كه از بنده‌اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى‌زند .
واى بر من اگر رحمت گسترده‌ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده‌اش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.
در این حالت نمى‌دانم كدام نعمتت را شكر گزارم؟
آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته‌هایم را بر من مى‌بخشایى؟
یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى‌افزایى؟
پروردگارا!
خواسته‌ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه:
گناهان گذشته‌ام را بیامرزى،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،
و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاك‌ها خفته‌اند، ببخشى .
تنهایى‌شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه‌هاى بخششت به انس بدل كن،
و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،
به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،
تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.
آقایم!
اگر در كارهایم چیزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى‌برد و بر اكرامشان مى‌افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریك كن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربیت كردند.
منبع:سایت امام رضا علیه السلام
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای خدا تو می دونی رسوا شدم
حالا که رسوا شدم پیدا شدم
فکر اینم که خدایا چی بگم
غیر تو راز دلم با کی بگم؟
می بینی تو قامت کمونی ام
می بینی رفته ز کف جوونی ام

می بینی خالق من خسته شدم
به در خونه ی تو بسته شدم
می بینی اشک من و آه دلم
می دونی از عمل خود خجلم
چه خوبه جواب آهم بدهی
بگشایی در و راهم بدهی


شاعر: احمد آرونی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خيلي وقت بود كه به خدا گفته بود.

هر بار خدا مي گفت:از قطره تا دريا راهي ست طولاني.راهي از رنج و عشق وصبوري.هر قطره را لياقت دريا نيست.

قطرهعبور كرد وگذشت.قطره پشت سر گذاشت.قطره ايستاد و منجمد شد.قطره روان شد وراه افتاد.قطره از دست داد و به اسمان رفت.و هر بار چيزي از رنج و عشق وصبوري اموخت.

تا روزي كه خدا گفت:امروز روز توست. روز دريا شدن .خدا قطره را به دريا رساند. قطره طعم دريا را چشيد . طعم دريا شدن را. اما...

روزي قطره به خدا گفت:از دريا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: هست.

قطره گفت:پس من ان را ميخواهم.بزرگترين را.بي نهايت را.
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت:اين جا بي نهايت است.

آدم عاشق بود. دنبال كلمه اي مي گشت تا عشق را توي ان بريزد. اما هيچ كلمه اي
توان سنگيني عشق را نداشت.ادم همه ي عشقش را تو ي يك قطره ريخت.

قطره از قلب عاشق عبور كرد.

و وقتي قطره از چشم عاشق چكيد
خدا گفت:

حالا تو بي نهايتي
زيرا كه عكس من در اشك عاشق است
 

Similar threads

بالا