چت با خدا

narges_delangiz

عضو جدید
اومدم واست پیغام بدم خدایا که بگم چقدر دوست دارم و محتاجتم با همه گناهکاریم اما همیشه دوستم داشتی و باهام بودی
اما قبل پیغام دادنم پیغامای بقیه بچه هارو خوندم انگار همه حرف هایی که میخواستم بزنم تو حرفای اونا بود
حرفاشون رو که خوندم یه حسی پیدا کردم یه حس دل تنگی یه حس غریبی و گناهکاری که فقط و فقط خودت می تونی این حس رو آروم کنی
تویی که می تونی این تنهایی که خیلی غریب هست رو برطرف کنی
خدایا کمک کن تا کمتر غافل بشم
شکرت همینکه فراموشت نمی کنم و اگه هر از گاهی ازت غافل میشم باز هم به یادت میفتم و احساس پشیمونی می کنم از خطاهایی کردم
شکرت که منو به حال خودم رها نکردی
 

AmirReza.R

کاربر فعال
خدایا قربونت برم،با ایکه اینقدر ما گناهکاریم یکبار نشد ما توبه کنیم یا خواسته ای داشته باشیم و تو اجابت نکنی. شکر...
 

طاها حک

کاربر فعال مهندسی IT ,
کاربر ممتاز
خدایا به خاطر همه ی نعمت هایی که به من دادی و نعمت هایی که ندادی شکر.
به خاطر نعمت هایی که دادی شکر چون اونا رو دادی تا من ازشون استفاده کنم .
به خاطر نعمت هایی که ندادی شکر چون حتماً صلاحی در کار بوده و بهتر بوده من اونو نداشته باشم،صلاح امور رو من نمی دونم ولی تو می دونی.
 

اريايي

عضو جدید
عاشق در ميان هلهله هاي حاضران بدرقه شد
در بربر معشوق زانو زد و ابراز ادب نمود
انگاه دست بر سينه نهاد و عهد كرد كه با تمام وجود براي معشوق بندگي خواهد كرد .
شب از وقت نماز گذشته عاشق شراب غفلت نوشيده و مست خوابيده
انگار هيچ پيماني در ميان نبوده است.:gol::gol:
 

mahdeyeh

عضو جدید
خداوندا

خداوندا

:gol:خداوندا تقدیرم را زیبا بنویس کمک کن آنچه تو زود خواهی، من دیر نخواهم و آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهمدکتر شریعتی
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم

خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی ؟

من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید؟

خدا خندید:وقت من بی نهایت است ... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟

پرسیدم:چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد

کودکی شان. اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو می کنند که کودک .........باشند

اینکه آنها از سلامتی خود را از دست می دهندتا پول بدست آورندو بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند...

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش میکنند و بنابر این نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده،اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گوئی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز زندگی نکرده اند.

دستهای خدا دستانم را گرفت برای مدتی سکوت کردیم

من دوباره پرسیدم:به عنوان یک پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

او گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند که

خودشان دوست داشته باشند.بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد که زخمهای

عمیقی که در قلب آنانکه دوستشان داریم ایجاد کنیم،اما سالها طول میکشد تا آن زخمها را التیام بخشیم. بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین

ها را دارد ، کسی است که به کمترین ها نیاز دارد،بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را

نشان دهند. بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کننندو آن را متفاوت ببینند.بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند

بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند

من با خضوع گفتم:از شما بخاطره این گفت وگو متشکرم. آیا چیز دیگری هست که دوست دارید که فرزندانتان بدانند ؟

خداوند لبخند زد و گفت:فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
 
بالا