http://kaminazdik.blogfa.com/post-24.aspx
و نبودند انگار...
1- وقتِ نياز، تار نَتند عنکبوت اگر، عنکبوت نيست. / اوج نگيرد اگر، پروانه گاهِ شوق، / دام نباشد اگر، بر شايدِ عبور، / پروانهگي توهم است؛ / در عکس رود.
2 - تبليغياست در بزرگراه براي دستگاه تهويه با اين شعار: ساختمان، يخچال ميشود.
اينروزها با آبسرديکه غول رسانه- در مقابله با مورچهْ رسانهها- دمبهدم با شوهاي خنک بر سر مخاطباش ميريزد، دستگاهِ گيرندهي تلويزيون کارکردي دوگانه پيدا کردهاست. اغلبِ شبهِ برنامههاي سيما وسطِ تابستان از برودتِ کدورتِ اعتماد به رسانه، درماندهاست با دوقدممانده به عاقبت خود چه کند.
3- ابطحي را بيش از ربعقرن است ميشناسم. اولين بار اوايل انقلاب، وقتي او را ديدم که مدير صداوسيماي شيراز بود. اصلاً شخص او بود که مرا معرفي کرد به شبکه و باعث کوچام شد به تهران. طي اين سالها نامرتب همديگر را ميديديم، چه وقتي مدير راديو شد، چه آنگاه که معاون پارلماني بود و چه بعدها که شد معاون رئيسجمهور. ابطحي هميشه همان بود و هست که بود؛ صادق، صريح، نجيب، سالم، رفيق، صميمي، زندهدل، شوخ، خانوادهدوست، اهل مطالعه، خوشقلم، هنرمندي ذاتي و وفادار به آرمانهاي بلند. زماني قرار شد سيماي مشهد فيلمي بسازد در مورد شخصيتِ شهيدِ والامقامهاشمينژاد. فيلم آماده شد. ابطحي آورد پخش. باهم ديديم. لو نداده بود که خودْ نقشهاشمينژاد را بازيکردهاست. تا ديدم با لهجه گفتم: شومام مقبوليندا، خداوِکيلي خُب رفْتِينْد تو نقشي دايدونا و اينا... هنراي ديگم داريند اِز ولايتدون؟ زد پشتم. خنديد و خراساني گفت: يَرَه بداصفاني، مُو حلال زاده مشداُم، مقبولي از داييرضا بُردُم خره!... مُو خودوم يهگِردله هنرم، نمهدوني بودون!
يادم باشد اين بار که ديدماش به او بگويم: سيّد تو صحنه مصاحبه و اينا شلخته کارگرداني شدي... رولِد خُب در نيمِدِه بود! و او حتماً باز خواهدزد پشتم و به خنده خواهد گفت: ولش کن، خودت چطومطوري يَرَه؟
شايد ديدم و از فرط بغض نگفتم. اصلاً آن موجود مبهوتِ سبک شده، ابطحي نبود که ديدم ديروز در پيش پرده خواني تحقير و هول، همانقدر که روح عطريانفرِ همشهريي ما، امينزاده، بهزاد نبوي، رمضانزاده، ميردامادي، صفايي و... نبودند انگار آنجا در آن لباسها و دمپاييها.
حسين پاكدل
منبع: روزنامه اعتماد ملی
و نبودند انگار...
1- وقتِ نياز، تار نَتند عنکبوت اگر، عنکبوت نيست. / اوج نگيرد اگر، پروانه گاهِ شوق، / دام نباشد اگر، بر شايدِ عبور، / پروانهگي توهم است؛ / در عکس رود.
2 - تبليغياست در بزرگراه براي دستگاه تهويه با اين شعار: ساختمان، يخچال ميشود.
اينروزها با آبسرديکه غول رسانه- در مقابله با مورچهْ رسانهها- دمبهدم با شوهاي خنک بر سر مخاطباش ميريزد، دستگاهِ گيرندهي تلويزيون کارکردي دوگانه پيدا کردهاست. اغلبِ شبهِ برنامههاي سيما وسطِ تابستان از برودتِ کدورتِ اعتماد به رسانه، درماندهاست با دوقدممانده به عاقبت خود چه کند.
3- ابطحي را بيش از ربعقرن است ميشناسم. اولين بار اوايل انقلاب، وقتي او را ديدم که مدير صداوسيماي شيراز بود. اصلاً شخص او بود که مرا معرفي کرد به شبکه و باعث کوچام شد به تهران. طي اين سالها نامرتب همديگر را ميديديم، چه وقتي مدير راديو شد، چه آنگاه که معاون پارلماني بود و چه بعدها که شد معاون رئيسجمهور. ابطحي هميشه همان بود و هست که بود؛ صادق، صريح، نجيب، سالم، رفيق، صميمي، زندهدل، شوخ، خانوادهدوست، اهل مطالعه، خوشقلم، هنرمندي ذاتي و وفادار به آرمانهاي بلند. زماني قرار شد سيماي مشهد فيلمي بسازد در مورد شخصيتِ شهيدِ والامقامهاشمينژاد. فيلم آماده شد. ابطحي آورد پخش. باهم ديديم. لو نداده بود که خودْ نقشهاشمينژاد را بازيکردهاست. تا ديدم با لهجه گفتم: شومام مقبوليندا، خداوِکيلي خُب رفْتِينْد تو نقشي دايدونا و اينا... هنراي ديگم داريند اِز ولايتدون؟ زد پشتم. خنديد و خراساني گفت: يَرَه بداصفاني، مُو حلال زاده مشداُم، مقبولي از داييرضا بُردُم خره!... مُو خودوم يهگِردله هنرم، نمهدوني بودون!
يادم باشد اين بار که ديدماش به او بگويم: سيّد تو صحنه مصاحبه و اينا شلخته کارگرداني شدي... رولِد خُب در نيمِدِه بود! و او حتماً باز خواهدزد پشتم و به خنده خواهد گفت: ولش کن، خودت چطومطوري يَرَه؟
شايد ديدم و از فرط بغض نگفتم. اصلاً آن موجود مبهوتِ سبک شده، ابطحي نبود که ديدم ديروز در پيش پرده خواني تحقير و هول، همانقدر که روح عطريانفرِ همشهريي ما، امينزاده، بهزاد نبوي، رمضانزاده، ميردامادي، صفايي و... نبودند انگار آنجا در آن لباسها و دمپاييها.
حسين پاكدل
منبع: روزنامه اعتماد ملی