: همه چیز از خشایارشا | شاه امپراطوری ایران

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز از خشایارشا | شاه امپراطوری ایران


خشايارشا اول
521 قبل از میلاد
تاریخ تولد
465قبل از میلاد
تاریخ درگذشت
مرودشت فارس - نقش رستم
توضيحات - آرامگاه

مقبره خشایارشا در نقش رستم


بیوگرافی و زندگینامه
داریوشپسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبرو، همسرنخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کورش بودبه جانشینی برگزید.
خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناساییخود، می گوید:" پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ،آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزداشاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد.
داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامیکه پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که منشاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم،چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدابود"
پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای که ازآیین تاجگذاریبرجای مانده نوشته ی پلوتارک درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی میگویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد که درآن جانشینبایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را که کورش پیش از شاهی بر تن میکرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه براینمایاندن نشستن برتخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید.
خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر(شاید همهماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزادیادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهرخواهر داریوش بود.
خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای"فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.

خشایارشا در یونان
خشایارشا برای دیدار از کشورهای خوربری شاهنشاهی خود و همچنین برایگوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن راداستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویاخشایارشا دست به بسیج بزرگی زده است. واقعیت آن است که خشایارشا که برایبازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکرده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شماراندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکههنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد کهاین خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بودکشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهاییونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ اعلام کردند.
پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی(480 پیش ازمیلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانیمی کرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که می توانست با نیرویدریایی ایران به جنگ بپردازد.
خشایارشا بی برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگهترموپیل رسید که درآنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها(اسپارتی هابه فرماندهی شاهشان لئونیداس) راه را بر ارتش ایران بستند.
سوران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در می آمدرا یافتند. پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنهااسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند.
پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایارشاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودندگروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی ازشهر را آتش زد.
از این پس سیر روی دادها دارای پیچیدگی بسیاری است چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشته های یونانیان بدست آورد.
آنچه می توان گفت این است که آتنیان که نمی توانستند در خشکی به برابرارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران درنزدیکی سالامین، که از رویتنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیرشدند، چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراهگروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن رابدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت.
تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد.
دیون خرسوستومس نوشته است( کتاب 11، بند 149) : " خشایار شاه در لشکرکشیبه یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس رادر آنجابکشت. سپس آتن را ویران کرد ...پس از این پیروزیها برای یونانیان باجگذارد و راه اسیا را در پیش گرفت . "
در فهرست سرزمینی نبشته ی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد،نام یونانی های نزدیک دریا( کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک)، یونانی هایفرای دریا(یونانی های سرزمین اصلی) و اسکودرا( مقدونیه و تراکیا) آمده است.
نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن وهمگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی بهنام پاوسانیاس بود که جامه ی ارتش ایران را می پوشید و زیر دست افسرایرانی به نام ارتاباذ کار می کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز از خشایارشا | شاه ایران

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردیكه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیزعاقبتش را نمی دانستم،
من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردیكه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیزعاقبتش را نمی دانستم،
من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.

آتــن:
امیدوارم روح پدرم از من خوشنود باشد...
سپاهی گران فراهم كردم كه كسی را یارای مقابله كردن با آن نباشد، خود نیزراضیم با اینكه بسیار هزینه كردم تا ارتشی از تمامی ملل فراهم آورم ولیارزشش را داشت تا تعداد كشته ها بسیار كم باشد ، اكنون آتن هستم...آتنخالی از سكنه است ، یكی از خبرچینان گفت كه یونانیان به جزیره ای درایتالیا گریخته اند...تنها تعدادی سرباز در اكروپلیس باقی ماندند كه پیامصلح و آزادی ما را نپذیرفته اند؛ مردونیه از من خواست كه تمامی شهر را آتشبزنم تا هیچ سربازی باقی نماند ...من و سردارم گرم گفتگو بودیم كه ناگهانكودكی عریان به سمت سپاه ما نزدیك شد، كودك گریان و پریشان به نزدم آمد،شنل خود را از دوش برداشتم و بر بدن عریان كودك بیچاره پیچیدم او تنهاناله می كرد، پس از فتح آتن تصمیم بازگشت به پارسه گرفتم ، دگر طاقت هجراننداشتم...
پارسه:
ـــــــــ
پس از بازگشت از یونان دستور به جشنی وسیع دادم و تمامی نمایندگان ملل را جمع كردم و از آنان به خاطر كمكهایشان سپاسگزاری كردم .
همگی نمایندگان آمده بودند، حتی یونانیان نیز برای طلب بخشش نزد من آمدند... من نیز به گرمی از آنان استقبال كردم.
كودكی را كه از آتن آورده بودم بدست خواجه بزرگ دربار سپردم تا او را برایانجام كارهای درباری آماده سازد، كودك روز به روز بزرگتر می شد نام او رانیز میترادات نهادم تا همچون میترا محافظ ما باشد...
بیشتر وقتم را صرف تكمیل كاخی می كردم كه پدرم برایم به یادگار گذاشتهبود، سعی كردم بر زیبایی آن بیافزایم تا فرهنگ و هنر پارسی را بیشتر بهجهانیان بیاموزم؛ در یكی از جشنهای سال نو بود كه یكی از نمایندگان كشورهااز فرط تعجب و حیرت تا ساعاتها به یك نقطه خیره شده بود،برخی نیز از آنانهنوز نتوانسته بودند معنای واقعی ایزد یكتا را درك كنند مرا خدا مینامیدند كه با خشم و ناراحتی من روبرو شدند، میترادات روز به روز جوانیبرومند میشد من به او تمامی هنرها را آموختم و او را از نزدیكترینكارگزاران خود قرار دادم، گاهی نیز با او درباره ی كارهای حكومتی مشورت میكردم، تنها چیزی كه این سالها مرا آزار میداد قساوت و كینه ای بود كهیونانیان از من داشتند، نمی دانم در تاریخ چه شاهی بوده كه این چنینمحافظه كارانه وارد خاك دشمن شود و بجای كشتار آنان، آنان را مورد لطف وعنایت خود قرار دهد، با آنكه آنان مرا زئوس خدای خود می دانند، اما كینهمرا در دل می پرورانند، وقتی به میترادات می نگرم در دلم حسی عجیب پیدا میكنم، شاید تمامی این جنگ برای آن بود كه من این كودك بی نوا را كه شاید ازخانواده اش جا مانده و گم شده را پیدا كنم و به دربار بی همتای هخامنشیانبیاورم ...
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ

امشب پارسه چه زیبا شده، كاخهایی را كه ساختم بسیار با شكوه خود را نشانمی دهند ، دلم برای پدرم به تنگ آمده ، امشب سالگرد اوست ، امیدوارم هرچهزودتر اورا ببینم و در آغوش بكشم ، هر سال سالگرد پدرم احساس عجیبی پیدامی كنم و امشب گویی مرا می خوانند، بدنم دیگر نمی خواهد رنج بودن در زمینخاكی را بكشد جز عشق جاودانم پارس دیگر دلبستگی به این دنیا ندارم امشب شبمن است...



ساعاتی بعد كاخ هدیش:
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ

شب رفته رفته تاریك تر می شود اما خواب به چشمانم نمی آید ، همینطور كه درافكار خویش و یاد آخرین گفتار پدرم بودم ، ناگهان درب اتاقم باز شد ،میترادات درخواست ورود كرد من هم طبق معمول به او اجازه ورود دادم، او راهمانند اتخش ثرا دوست دارم،
او به نزد من آمد اما بسیار پریشان بود اشك در چشمانش حلقه زده بود ، نخستگمان كردم خبر بدی آورده، اما بعد متوجه شدم او چیزی می خواهد به من بگوید... لحظه ای سكوت بین ما جاری شد كه ناگهان او خنجری را از لباسش بیرونآورد و به سمت من نشانه رفت لحظه ای درنگ كرد اشك از چشمانش سرازیر شده بهمن نگاه می كند و از اینكه عكس العملی نشان ندادم بشدت تعجب كرده ، بهپایم افتاد و در حالی كه گریه می كرد داستان این توطئه را برایم بازگوكرد: او گفت كه چندی پیش زنی را دیده كه مدعی بوده مادر اوست ، آن زن گفتهكه ما تو را عمدا به نزد خشایارشا فرستادیم چون می دانستیم او مردی نیك ازتَخمه خدایان است و تو را به نیكی نزد خود نگه میدارد و بزرگ خواهد كرد تادر آینده به وسیله ی تو بتوانیم اورا از بین ببریم.
میترادات در حالی كه زجه می زد به من گفت اگر این كار را انجام ندهد او را خواهند كشت...
میترادات را بلند كردم و اندكی به چشمانش نگاه كردم ، سپس رویم رابرگرداندم و خواستم كه خنجر را بر بدنم فرو كند، میترادات در كمال تعجبگفت: شاهنشاه... اما من با صدای بلندتری از او خواستم تا كارش را به انجامبرساند و جان خود را حفظ كند...
او خنجر را بر بدن من فرو كرد اكنون تنها نوری می بینم كه مرا به سوی خود می كشاند و صدای پدرم...
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تسخیر آتن در زمان خشایارشا !

پیشینه

داریوش یکم در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیرویایران در نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی رابدرود گفت . بعد از او خشایارشا در صدد برآمد که اقدام پدر را به نتیجهبرساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرارمردونیوس (داماد داریوش بزرگ) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. درخود آتن هم البته انتظار این انتقامجویی میرفت و تمیستوکلس سردار آتن بعداز ماجرای مارتون، قسمت عمدهای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریاییصرف کرد.
[ویرایش] حمله به یونان

خشایارشا به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد ازاینکه سربازان آماده شدند، آنها را به سوی آذربایجان بفرستند تا اینکه ازآنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خوددر رأس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت درآمد. بنا به گفتهٔ هرودوتخشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را بهیونان برساند.

به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل توسط مهندسان مصری وفنیقی (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کردهو وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ(تونس کنونی درشمال آفریقا) صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعدادزیادی از یونانیان، از جمله مردم منطقهٔ تسالی به ارتش خشایارشا پیوستند.هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالتهای یونان دست بر دست گذاشتندو در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالتهامیشد و همین اختلاف باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانلدچار مشکل جدی نشود. بعد از اینکه ارتش ایران از کشور سات رائی گذشت، عبورقشون دشوار شد چون میبایست از وسط جنگل یا دشتهای ناهموار به راه ادامهبدهند و ارابهها و منجنیقها از آن منطقه ناهموار نمیگذشت و در مواضع جنگلیدرختها مانع از عبور ارتش میشد. از آن به بعد به دستور خشایارشا پیشاپیشارتش اقدام به جادهسازی شد و حتا برای این کار از سکنهٔ محلی نیز برایتسریع کار استفاده کردند. نیروی دریایی ایران به موازات ساحل حرکت میکرد ودر دریا ارتش ایران را از حملهٔ ناگهانی نیروی دریایی یونان حفظ میکرد.عبور ارتش ایران از کشور تراس (تراکیه) طولانی شد چون جادهسازان پیوسته درحال ساخت و هموار کردن راه بودند. پروفسور بارن در تحقیقات خود مینویسدچهل پنج روز طول کشید تا ارتش ایران توانست از کشور تراس بگذرد و بهمقدونیه برسد. با اینکه جاده خشایارشا برای عبور ارتش و به صورت موقتی بودتا مدتها بعد ار آن تاریخ قابل استفاده بود.

بعد از این که خشایارشا وارد یونان شد، تمیستوکل سیاستمدار و ژنرال یونانیگفت «ما نباید بگذاریم ایرانیان به آتن نزدیک شوند و قبل از این که آنهابه جنوب یونان برسند، باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتننرسد.» او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلویایرانیان را بگیرند. اما این پیشنهاد با دو مشکل روبرو بود. نخست اینکهآتن به تنهایی نمیتوانست ده هزار سرباز بسیج کند و برای این کار بایستیسایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایند و به تناسب شمار سربازان خودهزینهٔ جنگ را تحميل نمایند دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبییونان به شمال آن سرزمین نمیرفتندو میگفتند «ما مدافع وطن خود هستیم، نهوطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم، در وطن خود میجنگیمو دفاع میکنیم.» خشایارشا از اختلافات داخلی یونانیان کاملا آگاه بود وقبل از شروع جنگ جاسوسانی را وارد یونان کرده بود. آنها موظف بودند که بهاختلاف میان یونانیان دامن زنند و مانع از اتحاد میان ملل یونان شوند.فعالیت جاسوسان ایرانی باعث شد تا یونانیانی که مردد بودند که به جنگ باایرانیان بروند، بعد از ورود ارتش ایران تصمیم بگیرند که نجنگند، به خصوصاینکه ارتش ایران بعد از ورود به یونان با هیچ یک از ملل یونان شمالی کارینداشت و در هر نقطهای که ارتش خشایارشا خواربار خریداری میکرد، بهای آن رانقد میپرداخت. در کل اینچنین میتوان گفت که هیچ یک از ملل یونان خواهانجنگ با ایرانیان نبودند، غیر از آتن و اسپارت، آتن، آتش غیرت یونانیان راشعلهور میکرد تا آنهارا وادار نماید که علیه ایرانیان بجنگند و علتش اینبود که آتن میدانست که خشایارشا فقط برای جنگ با آتن به یونان آمده چونآتن سارد پایتخت کشور لیدی را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بود،سوزانده و ویران کرده بودند.
[ویرایش] جنگ در تنگه ترموپیل

یونانیان به علت کثرت سربازان ارتش ایران چنین صلاح دانستند که در یکمنطقه کوهستانی جلوی ارتش خشایارشا را بگیرند و برای این منظور در صدد برآمدند که در منطقه کوهستانی ترموپیل ارتش ایران را متوقف نمایند در تنگهترموپیل، به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها کهبرای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی بهایرانیان که در حدود سه روز در ورودی تنگه متوقف شده بودند، راهی را معرفیکرد که به پشت تنگه میرفت.

یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس (حاکم اسپارت)بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند، [۱] همگی کشته شدند.اسپارتیها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگیمیدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبردمیرفتند مادرانشان به آنها میگفتند «پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشتهشو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد.بنابراين در فرار یونانیها از تنگه ترموپیل اسپارتیها برجای ماندند و پساز کشته شدنشان یونانیها بر مزار این سیصد تن نوشتند «ای رهگذر به اسپارتبگو ما در اینجا خوابیدهایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.»

سپاه ایران بعد از این جنگ برای عبور از گردنه ترموپیل به حرکت درآمد.خشایارشا بعد از این که از ترموپیل گذشت از طریق جاسوسان خود مطلع شد کهآتن میکوشد که ملل تسالی و مقدونیه را علیه او وارد جنگ کند تا راه بازگشتاو را ببندند و کاری کنند که او از پیشروی در خاک یونان صرف نظر کند. راهجلوگیری از این توطئه این بود که خشایارشا هر چه زودتر آتن را اشغال نمایدتا این که تحریک و توطئه آتن خاتمه یابد اما از قضا چند روز بعد از حرکتارتش ایران از جلگهٔ آهار برف سنگینی بارید و خشایارشا در برف مجبور بهتوقف گردید تا این که راه باز شود اما یک هفته بعد از برف اول دومین برفهمانطور سنگین نازل گردید. خشایارشا از روزی که وارد یونان شد، حرکت ارتشرا طوری تنظیم کرد که به طور دایم بین نیروی زمینی و نیروی دریایی ارتباطبرقرار باشد و لذا از حیث خواروبار در مضیقه قرار نگرفت. پنج روز به آغازبهار مانده بود که خشایارشا فرمان حرکت ارتش را صادر کرد و ارتش ایران ازمنطقهٔ کوهستانی گذشت و به جلگه تلکو رسید.
[ویرایش] اشغال آتن

در جلگه تلکو بین ارتش ایران و یونانیان جنگ در گرفت که به شکست یونانیانانجامید و بعد از این برد خشایارشا ارتش خود را از رودخانهٔ تلکو، واقع درهمان جلگه عبور داد. عبور ارتش خشایارشا از این رودخانه که بسترش در تنگهتلکو بود، چهار روز و به روایتی شش روز طول کشید و وقتی از آن خارج شدند،به شهر تارت رسیدند و پنج روز در این شهر توقف کردند. یک روز قبل از اینکه خشایارشا از تارت حرکت کند، اعلامیهای برای سکنه آتن فرستاد و در آنگفت هریک از سکنه آتن که تسلیم ارتش ایران شود در پناه پادشاه ایران خواهدبود.و جان و مالش مصون است.

خشایارشا به طوری که پروفسور بارن میگوید، میخواست که به گرفتن غرامت جنگاز آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزد تا این که حسن نیت خود را به ملت آتنو سایر ملل یونان ثابت نماید اما مجلس شورای آتن نپذیرفت و تسلیم شدن درقبال ارتش ایران را یک ننگ غیر قابل تحمل دانست و مصمم شد که بجنگد. بههمین علت حکومت آتن تمام زنها و بچهها و کسانی را که توان شرکت در جنگ رانداشتند از آتن خارج کرد و هر آنچه از اموال قابل حمل را نیز به همراهآنان به جزایر پولوپونز و سالاميس فرستاد.
[ویرایش] روایات مختلف دربارهٔ به آتش کشیده شدن آتن

در تاریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا بعداز ورود به آتن این شهر را ویران کرد.
آکروپولیس.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی از محقیین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیدهدارند که خشایارشا بجز ارگ آکروپولیس و دیوار شهر که اطراف آتن بود، چیزیرا ویران نکرد و روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقیبود . آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی جنگ پلوپونز که از سال ۴۰۴ تا۴۳۱ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توسدیدآمده است. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را ویران کندولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی موثر افتاد و همچنین چون توانست آتنرا تقریبا بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. در روز دهم ورود ارتشایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الههبزرگ آتن انعام داد.

عبدالحسین زرینکوب نوشته است خشایارشا با پس از تسخیر آتن و آتش زدن بهارگ آن چون مقصود خود را از لشکرکشی حاصل میدید به ایران برگشت. فقطمردونیه را با تعدادی سپاهی باقی گذاشت تا به جنگ یونان پایان دهد.مردونیوس نخست درصدد برآمد که مگر یونانی ها را به مسالمت وادار به انقیادکند اما توافق حاصل نشد. آتن یکبار دیگر مورد تعرض سپاه ایران واقع گشت وباز صدمه و خرابی بسیار به آن وارد آمد.[۲]

پیرنیا نوشته است خشایارشا با تصرف آتن و آتش زدن معابد آن، تا اندازهایمقصود دربار ایران را که تنبیه یونانیها بود حاصل کرد و سپس به ایرانبازگشت. پس از شکست مذاکرات بین مردونیه و آتن جنگ شروع شد. ایرانیهامجدداً وارد آتن شدند و آن را بکلی خراب کردند.[۳]

هرودوت نوشته است پس از خارج کردن زنان و فرزندان از آتن و فرستادن آنهابه جزیرهٔ سالامیس در جنوب یونان، فرماندهان قسمتهای مختلف اقوام یونانیدر سالامیس جمع شدند و شورای جنگی تشکیل یافت. در حین مذاکرات مردی از آتنوارد شده خبر داد که پارسیان به ولایت آتن رسیده، سراسر آن حدود را به آتشکشیدهاند.[۴]

پارسیان در موقع ورود به آتن آنجا را خالی از سکنه یافتند و تنها در معبدآتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان بر گنجینهٔ معبد دست یافته،ارگ را به آتش کشیدند. مدتی پس از این واقعه، پناهندگان آتنی که گماشتهوار در لشکر خشایارشا خدمت می کردند، اجازه یافتند به آکروپلیس داخل و طبقآداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند.[۵]

پس از تسخیر آتن خشایارشا در مورد اینکه به ایران بازگردد یا اینکه دریونان مانده همراه مردونیه برای تسخیر کامل یونان بجنگد با بانو آرتمیسمشورت کرد او گفت «به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را به اینکار مأمور نمایید. شاهنشاها! شما اکنون در عین کامیابی، به وطن بازمیگردید چون آتن را به آتش کشیدهاید.» [۶] در توضیحات آخر کتاب هرودوتآمده است که احتمالاً تنها ارگ آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شده است وقسمتهای چوبی آن از بین رفته است. آنهم اگر توجه شود، مشخص میشود که خرابیمعبد به حدی نبوده است که در آن نشود، عبادت کرد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ملکه یهودی خشایارشا و جشن پوریم (هامان سوزی)و حقایقی در این

درآن روزگاردر فارس که حدود پانصدسال پ.ت.ت. می بوده مردی میزیسته بناممردخای فرزند پائیر از نژاد بنیامین و پیرو کیش یهود.او عموزاده دختریداشت بنام هدسه که بی نهایت خوب رو بود و خوشکردار .این دختر نیز به میلخود به پایتخت آوردند بنا بر آنچه به او آموخته بودند او هرگز درباره خودو کیش خود با هیچکس سخن نمی گفت . او را همچون دیگر دختران به خواجهسراسپردند.. هدسه را خواجه سر بسیار خوش آمد . بنا براین خواجگان برآنشدند که او را آماده نمایند .پس از یک سال تمرینهای بدنی و آموختن طریقهرفتار با پوشیدن لباسهای گرانبها بروزی اورا با دیگر دختران خوبرو به نزدشاهنشاه ایران در آوردند. خشایارشا محبت اورا بدل گرفت و تاج برسرش نهاد .قرار برآن گردید که با شاهنشاه ایران ازدواج نماید . از آن هنگام او رااسترنام نهادند. در آن زمان رسم بر آن بود که همگان می بایستی کیش خود راپنهان ننمایند و پنهان کردن کیش در نزد ایرانیان گناه بس بزرگ بود. مردخاینیز به خدمت دربار درآمد بدون آنکه نسبت خود را با ملکه ایران بیان نماید. بروزگاری کیش و نسبت مردخای با ملکه معلوم میگردد و وزیرالوزرا هامان بااستفاده از قانون سعی در کشتار یهودیان و مردخای می نماید . مردخای از اینبابت پریشان شده نزد ملکه استر می رود و از او چاره کار می خواهد . ملکهاستر با جلال و جبروت تمام به خدمت شاهنشاه می رود . خشایارشا فورا درمییابد او خواهان چیز مهمی است. بالاخره به اصرار زیاد شاه خواسته خود رابیان کرده و از شاه می خواهد که از قتل یهودیان در گذرد. شاه به خواسته اوجواب مثبت داده و دستور می دهد در نامه ای که به مهر و امضاء شاه رسیده هرآنچه ملکه استر می خواهد نوشتار نماید . ملکه استر یا هدسه علاوه برخواسته اولیه خود در نامه درج می نماید که به مدت هشت روز به یهودیاناجازه داده شود که هرکاری که می خواهند انجام دهند و بعد از آن نیزهیچگونه تعقب قانونی قرار نگیرند. تاریخ نویسان می نویسند که یهودیان دراین مدت حدود یکصد هزار ایرانی بی گناه را از دم تیغ گرانیدند . هزارانسال است که یهودیان سه روز در موقع معینی از سال را به نام روز ملکه پوریمجشن می گیرند.در ضمن یکی از کتابهای تورات استر و مردخای نام دارد .آرامگاه ملکه استر و مردخای هم اکنون در همدان می باشد .



جشن پوریم

( طبق نوشته سایت فارسی زبان اسرائیل- ایران « 23 اسفند ماه هرسال، یهودیهای ایران و جهان در چهاردهمین روز از ماه عبری « آذار » ، هم زمان باچهارشنبه سوری و در آستانه نوروز ، جشن بزرگ پوریم را که جشن آزادی نیزنامیده می شود ، برگزار می کنند البته جشن پوریم به صورت متغیر بیشتر درماه اسفند و گاهی در ماه فروردین برگزار می شود. » هر سال جشن پوریم یاهامان سوزی در اطراف و اکناف جهان توسط یهودیان برگزار می شود . مجسمه ایبه عنوان هامان ایرانی درست می کنند و گردنش را می زنند و او را میسوزانند تا درس عبرتی باشد برای تمام دشمنان یهودیان.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اما واقعیت چیست؟

در این باره تورات در کتاب استر می گوید :

« خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشیسرمست بود، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد. ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد. در شوش یک یهودی به ناممردخای پسر یائیز زندگی می کرد، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دخترابیحایل که به او استر هم می گفتند . زمانی که قرار شد از تمام بلاددختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبایبی شمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای، استر بههیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه وعلاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را بهجای وشتی ملکه ساخت.» استر ظاهرا ملکه پادشاه است . اما تورات می گوید «او فرمانبر مردخای یهودی است مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی دردربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان وزیرالوزرا دسیسهکرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از انپادشاه انگشتر خود را به مردخای داد.

پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خودبنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید .»

از 26 قرن گذشته یهود روزهایی که از هر یازده نفر ایرانی یک نفر کشته شدهاست را به عنوان روز سپاسگزاری ، روز امحاء دشمنان یهود و روز پوریم جشنمی گیرند.

اما نکاتی در اینجا قابل تامل است :

1. امتناع وشتی از نمایاندن خود، این نکته را نشان می دهد که زن ایرانیراضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد . در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت ازروزگاران دور وجود داشته است .

2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ، یهود از آنبهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی جهت نفوذ به دستگاههایامنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی، می باشد .انان برای به انحراف کشیدن نسل ها از حربه نمایش زنان بهره برده و می برند.

3. واضح است پیمانی که استر بعنوان ملکه با پادشاه می بندد بر اساس پنهانکاری است، به یهودیانی که برای مقاصد شوم خود دین ، عقیده و باور خود راپنهان می کنند و از اسم و رسم طرف مقابل بهره می برند « آنوسی » می گویند،و استر یک آنوسی است . مردخای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربارمنصوب می شود . با توصیه مردخای، استر علیه هامان « وزیرالوزرا» دسیسهکرده و شاه، هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از انپادشاه انگشتر خود را به مردخای داد. پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت :« شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید وآن را با انگشتر پادشاه مهر کنید.» و اینجا بود که آنان از این اعتماد سوءاستفاده کردند و آن به ایرانی کشی تبدیل نمودند.


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پوریم در کتب یهودی و غیر یهودی :

در کتاب واژه های فرهنگ یهود چاپ اورشلیم در خصوص این جشن آمده است :

«پوریم در چهاردهم ماه آدار و به یاد خنثی نمودن نیت پلید هامان جشن گرفتهمی شود. هامان صدر اعظم خشایار شاه شاهنشاه ایران بود که قصد داشت همهیهودیان را در سراسر شاهنشاهی ایران نابود سازد . اما این نقشه بامیانجیگری مردخای یهودی و برادرزاده اش (یا دختر عمویش) استرِ ملکه نقش برآب شد . نام این جشن از کلمة " پور " به معنای قرعه گرفته شده از آن جهتکه هامان برای یافتن مناسب ترین روز برای اجرای نقشه اش قرعه انداخت . »

اما در منابع غیر یهودی آمده است : « بنا بر آنچه که در کتاب استر آمده ،مردخای یهودی با نفوذ در دربار پادشاه هخامنشی توانست استر دخترعمویش راجانشین ملکه نماید و بدین ترتیب پادشاه و دربار وی تحت تسلط یهودیان قرارگرفتند .

این قدرت فوق العاده باعث شد که این قوم اقدام به انتقام نمایند تا جاییکه برابر مندرجات کتاب استر ، بیش از هفتاد و پنج هزار نفر از ایرانیان درهجوم وحشیانه بنی اسرائیل کشته شدند.»

به همین مناسبت یهودیان هر ساله در این ایام با آتش زدن عروسک هامان وزیرشاه هخامنشی که در صدد از بین بردن نفوذشان بود ، اقدام به برگزاری جشنپوریم در سراسر جهان می نمایند .



پوریم و سیزده بدر:

ایرانیان هرساله در روز سیزده فروردین با رفتن به کوه و صحرا یاد کشتهشدگان آن روز را گرامی می دارند زیرا کشتار ایرانیان آن چنان گسترده بودکه بسیاری از آنان از ترس جانشان به کوه و صحرا فرار نموده بودند . جشنپوریم یاد آور واقعه ای است که در ایران و در دوره خشاریار شاه صورت گرفتکه هشدار هامان وزیر خشایار شاه در مورد یهودیان به شکست انجامید و باعثمرگ خود و فرزندانش شد. اما ما ایرانیان هر ساله سیزده بدر را نحس میدانیم و برای اینکه از این نحسی نجات پیدا کنیم به یاد بود آنروز سیزدهمفروردین را به کوه و بیابان پناه می بریم.



« استر» که بود؟

استر ملکه اسطوره ای یهودیان اولین جاسوس زنی بود که توانست در این مسیرموفق شده و چندین سال به عنوان ملکه ایران پادشاهی کرد در زمان این ملکهاسطوره ای، بزرگترین کشتار ایرانیان و یکی از زیرکترین وزرای دربارهخامنشی بنام هامان وزیر و یازده پسرش اتفاق افتاد. براساس تورات، استر ومردخای که قبر آنان در همدان کنونی است دریک روز هفتاد هزار نفر ازایرانیان را کشته اند . یهودیان این روز را که به نام عید پوریم معروف استهر ساله جشن میگیرند و عروسکهای هامان وزیر را به آتش میکشند . روش استردر مواجهه با خشاریار شاه و ترفند وی برای رسیدن به حرمسرای این پادشاهایرانی و نسل کشی ای که این ملکه اسطوره ای کرد پایه گذار روشهای جدیدنفوذ جاسوسه ها به دستگاههای اطلاعاتی و غیره کشورهای هدف شد.

گفتنی است که طبق نوشته سایت اسرائیل – ایران « پس از در گذشت استر و پسرعمویش مردخای هر دو را در شهر همدان ، در مرکز ایران به خاک سپردند وامروز آرامگاه استر و مردخای زیارتگاه یهودیان است» !!!



یهودستیزی بهانه ای در دست یهودیان

داستان استر و مردخای دو یهودی مخفی و نفوذی دربار هخامنشی ؛ چهره یهودیانرا به طور کامل واضح اثبات و آشکار می کند.آن گونه که در کتاب «استر» بیانشده است: مردخای یهودی پس از ورود و نفوذ به دربار خشایارشاه هخامنشی هدسهیا همان «استر» دختر برادر خود را نیز با ترفندی زیرکانه وارد دربار میکند تا جایی که او با دلفریبی مقام ملکه را از آن خود می سازد. استر ومردخای نفوذ خود را در دربار و نزد خشایارشاه افزایش و گسترش می دهند و سرانجام در قالب توطئه ای سهمناک هامان وزیر اعظم دربار هخامنشی را به همراهجمعی از فرزندان و اعضای خانواده او به اتهام ضدیت با یهود یا یهودستیزیدر شوش پایتخت دولت هخامنشی به طرز فجیعی به قتل می رسانند . ملکه استر ومردخای به این جنایت هولناک بسنده نکرده در پایان همان روز با دسیسه ایدیگر خواست خود را مبنی بر قلع و قمحمخالفان یهود در سراسر کشور ۷۵ هزارنفر از مردم ایران را قتل عام می کنند . این دو یهودی دربار خشایارشاه کهاهرم های قدرت دربار را به دست گرفته بودند پس از این کشتار فجیع طی نامهای با مهر شاهانه به یهودی های سراسر ایران پیغام فرستادند که به شکرانهنجات از دست مخالفان ایرانی خود از یک سو و کشتار بیش از هفتاد و پنج هزارایرانی از سوی دیگر از این پس روزهای مزبور را به عنوان عید به جشن وشادمانی مشغول شوند و یاد آن را برای همیشه تاریخ زنده نگهدارند. به اینترتیب «عید پوریم» به صورت یکی از اعیاد رسمی در تقویم و تاریخ یهودماندگار شد . بر اساس این واقعه همه ساله یهودی ها روزهای ۱۴و۱۵ ماه«آدار» را به عنوان «عید» اما نه به نام کشتار خونین و فجیع بیش از هفتادو پنج هزار ایرانی بی دفاع بلکه تحت بهانه و پوشش رهایی از سوء نیتمخالفان خیالی جشن می گیرند و پایکوبی می کنند. )
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پوریم در کتب یهودی و غیر یهودی :

در کتاب واژه های فرهنگ یهود چاپ اورشلیم در خصوص این جشن آمده است :

«پوریم در چهاردهم ماه آدار و به یاد خنثی نمودن نیت پلید هامان جشن گرفتهمی شود. هامان صدر اعظم خشایار شاه شاهنشاه ایران بود که قصد داشت همهیهودیان را در سراسر شاهنشاهی ایران نابود سازد . اما این نقشه بامیانجیگری مردخای یهودی و برادرزاده اش (یا دختر عمویش) استرِ ملکه نقش برآب شد . نام این جشن از کلمة " پور " به معنای قرعه گرفته شده از آن جهتکه هامان برای یافتن مناسب ترین روز برای اجرای نقشه اش قرعه انداخت . »

اما در منابع غیر یهودی آمده است : « بنا بر آنچه که در کتاب استر آمده ،مردخای یهودی با نفوذ در دربار پادشاه هخامنشی توانست استر دخترعمویش راجانشین ملکه نماید و بدین ترتیب پادشاه و دربار وی تحت تسلط یهودیان قرارگرفتند .

این قدرت فوق العاده باعث شد که این قوم اقدام به انتقام نمایند تا جاییکه برابر مندرجات کتاب استر ، بیش از هفتاد و پنج هزار نفر از ایرانیان درهجوم وحشیانه بنی اسرائیل کشته شدند.»

به همین مناسبت یهودیان هر ساله در این ایام با آتش زدن عروسک هامان وزیرشاه هخامنشی که در صدد از بین بردن نفوذشان بود ، اقدام به برگزاری جشنپوریم در سراسر جهان می نمایند .



پوریم و سیزده بدر:

ایرانیان هرساله در روز سیزده فروردین با رفتن به کوه و صحرا یاد کشتهشدگان آن روز را گرامی می دارند زیرا کشتار ایرانیان آن چنان گسترده بودکه بسیاری از آنان از ترس جانشان به کوه و صحرا فرار نموده بودند . جشنپوریم یاد آور واقعه ای است که در ایران و در دوره خشاریار شاه صورت گرفتکه هشدار هامان وزیر خشایار شاه در مورد یهودیان به شکست انجامید و باعثمرگ خود و فرزندانش شد. اما ما ایرانیان هر ساله سیزده بدر را نحس میدانیم و برای اینکه از این نحسی نجات پیدا کنیم به یاد بود آنروز سیزدهمفروردین را به کوه و بیابان پناه می بریم.



« استر» که بود؟

استر ملکه اسطوره ای یهودیان اولین جاسوس زنی بود که توانست در این مسیرموفق شده و چندین سال به عنوان ملکه ایران پادشاهی کرد در زمان این ملکهاسطوره ای، بزرگترین کشتار ایرانیان و یکی از زیرکترین وزرای دربارهخامنشی بنام هامان وزیر و یازده پسرش اتفاق افتاد. براساس تورات، استر ومردخای که قبر آنان در همدان کنونی است دریک روز هفتاد هزار نفر ازایرانیان را کشته اند . یهودیان این روز را که به نام عید پوریم معروف استهر ساله جشن میگیرند و عروسکهای هامان وزیر را به آتش میکشند . روش استردر مواجهه با خشاریار شاه و ترفند وی برای رسیدن به حرمسرای این پادشاهایرانی و نسل کشی ای که این ملکه اسطوره ای کرد پایه گذار روشهای جدیدنفوذ جاسوسه ها به دستگاههای اطلاعاتی و غیره کشورهای هدف شد.

گفتنی است که طبق نوشته سایت اسرائیل – ایران « پس از در گذشت استر و پسرعمویش مردخای هر دو را در شهر همدان ، در مرکز ایران به خاک سپردند وامروز آرامگاه استر و مردخای زیارتگاه یهودیان است» !!!



یهودستیزی بهانه ای در دست یهودیان

داستان استر و مردخای دو یهودی مخفی و نفوذی دربار هخامنشی ؛ چهره یهودیانرا به طور کامل واضح اثبات و آشکار می کند.آن گونه که در کتاب «استر» بیانشده است: مردخای یهودی پس از ورود و نفوذ به دربار خشایارشاه هخامنشی هدسهیا همان «استر» دختر برادر خود را نیز با ترفندی زیرکانه وارد دربار میکند تا جایی که او با دلفریبی مقام ملکه را از آن خود می سازد. استر ومردخای نفوذ خود را در دربار و نزد خشایارشاه افزایش و گسترش می دهند و سرانجام در قالب توطئه ای سهمناک هامان وزیر اعظم دربار هخامنشی را به همراهجمعی از فرزندان و اعضای خانواده او به اتهام ضدیت با یهود یا یهودستیزیدر شوش پایتخت دولت هخامنشی به طرز فجیعی به قتل می رسانند . ملکه استر ومردخای به این جنایت هولناک بسنده نکرده در پایان همان روز با دسیسه ایدیگر خواست خود را مبنی بر قلع و قمحمخالفان یهود در سراسر کشور ۷۵ هزارنفر از مردم ایران را قتل عام می کنند . این دو یهودی دربار خشایارشاه کهاهرم های قدرت دربار را به دست گرفته بودند پس از این کشتار فجیع طی نامهای با مهر شاهانه به یهودی های سراسر ایران پیغام فرستادند که به شکرانهنجات از دست مخالفان ایرانی خود از یک سو و کشتار بیش از هفتاد و پنج هزارایرانی از سوی دیگر از این پس روزهای مزبور را به عنوان عید به جشن وشادمانی مشغول شوند و یاد آن را برای همیشه تاریخ زنده نگهدارند. به اینترتیب «عید پوریم» به صورت یکی از اعیاد رسمی در تقویم و تاریخ یهودماندگار شد . بر اساس این واقعه همه ساله یهودی ها روزهای ۱۴و۱۵ ماه«آدار» را به عنوان «عید» اما نه به نام کشتار خونین و فجیع بیش از هفتادو پنج هزار ایرانی بی دفاع بلکه تحت بهانه و پوشش رهایی از سوء نیتمخالفان خیالی جشن می گیرند و پایکوبی می کنند. )
 
بالا