همه چیز درباره مصر باستان

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی پس از مرگ در مصر باستان



هرم بزرگ خئوپس
مردمان مصر باستان خدایان متعددی را میپرستیدند و اعتقادات مذهبی آنها،مانند بسیاری از مذاهب باستانی، برپایه وجود خدایان اساطیری و قدرتهایگوناگون آنها بود.


یکی از اعتقادات قوی در میان مصریان، اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود کهشرح آن در این مطلب نمی گنجد. در اینجا تنها به ذکر این مطلب اکتفا میکنیم که ساختن اهرام بر پایه همین اعتقاد بوده است و غراعنه مصر بیش از هرچیز نگران زندگی پس از مرگ خود بوده و اهرام در واقع قصرهایی برای اینزندگی دوباره آنها به شمار می آمد که با اتاقهای متعدد و لوازم مجلل آمادهشده و برای فرعون خوردنی وآشامیدنی و مال و ثروت کافی در آن قرار دادهمیشد.

هرم بزرگ جیزه
هرم بزرگ جیزه از عجایب هفت گانه و در واقع تنها بازمانده این هفت بنایاعجاب آور جهان باستان به شمار می آید. چگونگی ساخته شدن این هرم هرگز بهطور قاطع معلوم نشده است و درباره آن نظرهای مختلفی وجود دارد.بنا به گفتههرودوت، تاریخ نگار یونان باستان، بنای هرم 30 سال طول کشیده است و صدهزار برده برای ساختن آن به کار گرفته شده اند.

نظریه دیگری نیز سازندگان هرم را کشاورزانی عنوان کرده است که به دلیلطغیان رود نیل در فاصله ماههای تیر تا آبان، به کار ساختمان میپرداختند وبرای آن دستمزد میگرفتند. طغیان رود به حمل و نقل سنگهای بنا نیز کمکمیکرد. این سنگها از راه دور آورده میشد و هریک حدود 2.5 تن وزن داشتند.زمان ساخته شدن هرم سالهای 2566-2589 قبل از میلاد تخمین زده شده است وبیش از 2,300,000 بلوک سنگی در آن به کار رفته و ارتفاع آن- پس از از بینرفتن 9 متر از قسمت بالای آن- در حال حاضر به 140 متر می رسد. این هرمبزرگترین و قدیمی ترین هرم جیزه به شمار می آید.

خوفو یا خئوپس (فرئون سازنده هرم)

خوفو (Khufu) که در زبان یونانی خئوپس (Kheops) گفته میشود، دومین فرعوناز سلسله چهارم فراعنه به شمار می آید و دوران سلطنتش حدود 23 یا 24 سالتخمین زده شده است. بنا به گفته هرودوت، خئوپس بر خلاف پدرش سنفرو(Sneferu) و پدربزرگش جوسر نتیریکیت (Djoser Netjeriket)، که هر دو شاهانیبخشنده و مردمدار بودند، مردی خشن و شاهی ظالم بود. او سه همسر داشت که هریک در یکی از سه هرم کوچک دیگر دفن شده اند.

هرچند که هرم بزرگ به نوعی معرف جوهره مصر باستان به شمار می آید، ازدوران سلطنت فرعون سازنده آن اطلاع چندانی در دست نیست. قرنها پس از سلطنتخئوپس، هرودوت در باره او نوشته است: " خئوپس سرزمین مصر را دچار هرنوعبدبختی ممکن کرد. او معابد را بست، تقدیم قربانی را نزد رعایای خود ممنوعاعلام کرد و آنها را وادار کرد تا بدون استثنا برایش کارگری کنند...مصریانبه زحمت میتوانستند نام او را بر زبان بیاورند..و این از شدت تنفرشانبود.." نکته جالب دیگر اینکه با وجود عظمت و شکوه هرم، قایق بی نظیر تشییعجنازه و اشیای اعجاب انگیز مراسم به خاک سپاری که از خئوپس به جا ماندهاست، تنها تصویر موجود از چهره او یک مجسمه عاج 10 سانتی متری است.
برگرفته از سایت سیمرغ





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مصر سرزمين رازها

سرزمينمصر ازمرداب دلتاي شمالي آن گرفته تامرزهاي باير جنوبي،سرزميني است كه بهقول يكي از باستان شناسان معاصر "امكان ندارد بيل خود را در خاك فرو كنيدوچيزي نيابيد".
اين كشورباچنين گنجينه عظيمي قرنها است افراد كنجكاو را به خود جلب كرده است.دربين اين افراد، كساني بوده اندكه به قصد كسب ثروت،به حفاري پرداختهوديگراني كه خود را باستان شناس مي ناميدند اما بر اساس معيارهاي امروزي،جز مشتي افراد مبتدي نبودند.بدترين اينان ،آن دسته افرادي بودند كه بهخاطر طمع خويش بيش از آنكه به حال باستان شناسي مفيد باشند مضر واقعشدند.آنان براي تخليه سريع يك گور يا معبد،قرائن با ارزشي را نابودكردندكه چه بسا در حل معما هايي كه هنوز هم در مورد اين اشياء وجود داردكمك مي نمود.در بهترين حالت،محققان جز استادان برجسته،عاشقان تاریخ،وخادمين انسانيت نبودند.آنان درهايي را گشودند كه ميان زمان حال و مصرباستان قرار داشت و به نيابت از سوي همه فريفتگان روزگار باستان،از ميانآیينه سحرآميزي عبور كرده وقدم در سرزمين شگفت انگيز فراعنه گذاشتند.

باتوجه به خشكي حاكم بر اين سرزمين،نه فقط اشياء داخل گورها پس از سالها تاحدود زيادي دست نخورده باقي مانده بودندبلكه همراه با آنها اشياء زيادييافت شد كه اطلاعات زيادي را در مورد تمدن هزاران سال پيش آشكار ساخت.
مصرنه فقط يكي از اولين تمدنهاي باستان است بلكه از طولاني ترين قدمت نيزبرخوردار مي باشد.علت اين امر عمدتأ به موقعيت جغرافيايي مصر مربوط ميشود.سرزميني پرت كه در ميان دو صحرا واقع شده و آن را قادر مي ساخت تابدون تأثير و نفوذ خارجي،در اطراف دره نيل به شكوفايي دست يابد.اين سرزمينسبز وحاصلخيز كه فقط از 3 تا 20 كيلو متر پهنا برخوردار بود،از آبشار نيلدر آسوان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن 1000 كيلو متر،در شمال به دلتاينيل خاتمه پيدا مي كردكه در اين نقطه رود نيل از طريق آبراههاي متعدد بهدرياي مديترانه مي ريخت.طغيان هر ساله اين رود،گلولاي قهوه اي تيره رنگيرا پيشكش زمينهاي كشاورزان مي كردكه سبب نظم و ترتيب زندگي گشت. نامباستاني سرزمين مصر "كمت" به معناي سرزمين سياه و به نعمتي كه آب ارزانيمي دارد اشاره دارد.



نقطهپاياني تمدن مصر هنگامي است كه " سزار اگوستوس " آن را در سال 30 پش ازاميلاد فتح كرد و يكي از استانهاي امپراطوري روم شد. يادگارهاي آن تمدنبزرگ بيرحمانه و به آهستگي در ميان شنها از بين رفت. طولي نكشيد كه زبانمردمان آن نيز به فراموشي سپرد شد.

تاقرنها بعد،مصر باستان به صورت يك فرهنگ تقريباَ خاموش باقي ماند. مسافرينيوناي و رومي آن ايام تا قرن نوزدهم، مجذوب آثار تاريخي آن شدند كه از دلتوده هاي شني سر برآورده بودند.اگر چه آنان قادر به خواندن سنگ نوشته هايحكاكي شده مرموز و درك معناي آنها نبودند. لشكر كشي ارتش ناپلئون به مصردر سال 1798 بسياري از گنجينه ها را مكشوف ساخت واين تمدن خفته دوبارهبيدار شد.


كشف دوباره مصر باستان
صبح گرمي از ماه اوت سال 1799 بود. در مكاني نچندان دور از شهرك "روزتا" )رشيد)سربازان يك گردان فرانسوي مشغول حفر زمين بودند.آنها از افراد اعزامينيروي ناپلئون بناپارت جوان به مصر بودندواز جانب دريا و خشكي مورد تهديدحملات دشمن قرار داشتند. ارتش فرانسه با فاجعه اي رو به رو بود. نبردناپلئون در مصر كه آغازي درخشان داشت اكنون به پايان مصيبت بارش نزديك ميشد.
درست دوازده ماه پيش،ناپلئون طي حمله برق آسايي كه فقط سه هفته طول كشيد، مصر را به تصرف درآورده بود.اما از آن به بعد كارها به اشكال بر خورده بود . انگلستان ازترس آنكه مبادا تصرف مصر به دست فرانسويان،راههاي مهم زميني و دريایي آنكشور به هندوستان را به مخاطره اندازد به ناوگانش فرمان داد كه به سويمديترانه به حركت در آيد. كمي پس از آنكه ناپلئون پيروزمندانه وارد قاهرهشد، ناوگان انگلستان ناوهاي فرانسوي را در لنگرگاه نزديك اسكندريه غافلگيركرد.طي يك نبرد شديد دريایي، انگليسي ها فرانسويان را در هم شكستندو بيشتركشتيهاي آنها را غرق كردند.ناپلئون ونيروهايش در خاك مصر زمين گير شدند وراه گريزشان بسته شد.
فرانسوياندر پي اين مصيبت با مصيبت ديگري نيز رو به رو شدند.در سال 1798 مصر بهتركان تعلق داشت و بخشي از امپراطوري عثماني به شمار مي رفت. ناپلئون گمانمي كرد كه امپراطوري سالخورده تركان ناتوان تر از آن است كه بتواند برايپس گرفتن دره نيل دست به جنگ بزند.اما بناپارت در اشتباه بود. كمي پس ازاينكه انگليسيان ناوگان فرانسه را نابود كردند، سلطان اهانت ديده ترك درقسطنطنيه به سردار فرانسه اعلام جنگ كرد. سربازان و كشتي هاي جنگي تركانبه سمت جنوب گسيل شدند تا ناپلئون را از مصر بيرون اندازند.
واين تمام ماجرا نبود فرانسويان كه راه گريزشان به وسيله انگليسيان مسدودشده بود و از جانب تركان هم به مخاطره افتاده بودند با دشمن ديگري نيزمواجه بودند.اشراف نظامي مصر يا همان مماليك سواره نظام خشن و بيرحم
حاظر به پذيرش شكست نبودند.آنها پس از نخستين شكستشان در برابر ناپلئون به صحرا گريختند تا دوباره نيروهايشان را سر وسامان دهند.
در برابر اين سه دشمن نيرومند و سرسخت،فرانسويان در هر كجا كه استقرار مي يافتند به حفر سنگر مي پرداختند.
يكياز اين سربازان فرانسوي در موقع كندن سنگر به ديوار كهنه اي برخوردهبود.در ميان آجرهاي شكسته و زرد رنگ ديوار، قطعه سنگ درخشاني وجود داشت كهعرض آن بالغ بر 76 سانتيمتر و طول آن در حدود 107 سانتيمتر بود.
جريان پيدا كردن سنگ را به مقامات مافوق گزارش دادند.

سنگبازالت سياه به اسكندريه فرستاده شد.در واقع سربازان فرانسوي به يكي ازهيجان انگيزترين اكتشافات باستان شناسي همه اعصار دست يافته بودند، زيراآن قطعه سنگ بازالت كه به "سنگ روزتا" يا"لوح رشيد" موسوم شد به كليديبراي يافنت تاريخ گمشده مصر باستان تبديل گرديد.

درزمان ناپلئون ،مورخان تقريبأ هيچ چيز درباره فرعونهاي بزرگ مصر نميدانستند،و درباره مردمي هم كه طي هزاران سال پيش در دره نيل زندگي كردهبودند هيچ اطلاعي نداشتند. آن مردم وپادشاهانشان چگونه بودند؟ آنها كه راپرستش مي كردند؟ زندگي روزمره شان را چگونه مي گذراندند؟
ناپلئونمي خواست كه پاسخ اين پرسش ها را به تمامي بداند.اين بود كه علاوه برفراهم آوردن ارتشي براي حمله به دره نيل، بيش از 150 نفر دانشمند، هنرمندو پژوهشگر را هم ترغيب كرد كه با او به مصر بروند.بسياري از آن انديشمندانبه دليل هواداري پرشورشان از برنامه هاب ناپلئون براي نو سازي مصر به هيئتاعزامي پيوستند، و ديگران از كنجكاوي شديد ناپلئون نسبت به گذشته باستانيمصر الهام گرفتند و تقبل كردند كه ويرانه هاي بناهاي تاريخي در سواحل نيلرا مورد بررسي وتحقيق قرار دهند و مواد و مصالح لازم براي شناخت تاريخ مصرباستان را فراهم آورند.
انجاماين كار اخير مهمتر از آن بود كه ناپلئون و دانشمندانش فكر مي كردند چونهمانطور كه مورخان امروزه مي دانند،براي شناخت تمدنهايي كه مدتها پيش ازميان رفته اند فقط دو راه قابل اطمينان وجود دارد. راه نخست اين است كهبتوانند زبان آن تمدن را بخوانند ودريابند. وراه دوم حفاري و خاك بردارياز ويرانه هاي روستاها و شهرهايي است كه بيشترشان در زير خاك مدفون شدهاند،و آنگاه مطالعه و تجزيه وتحليل دقيق آلات وابزار ساخت انسان،يا اشيائيكه مورد استعمال روزمره داشته اند و در آن ويرانه ها باقي مانده اند.‌
امادر زمان ناپلئون هيچ كس نمي توانست خط مصريان باستان را بخواند؛ 1500 سالبود كه راز هيروگليف پنهان مانده بود؛ وباستان شناسي اگر مي شد چنينناميدش، تازه داشت پا به عرصه وجود مي گذاشت.
همينكهناپلئون مركز فرماندهي خود را در شهر به تصرف درآمده قاهره دايركرد،فرهنگستان مصر را هم به عنوان مركزي براي فعاليتهاي دانشمندانش در آنشهر تا سيس كرد.انديشمندان فرانسوي به زودي بر روي طرحهاي گوناگون خود سرسختانه به كار پرداختند. مدتي بعد رونوشتهايي از كتيبه حك شده بر لوحروزتا به فرهنگستان مصر رسيد. از نوشته هاي روي آن سنگ دو مسئله فوراُبراي دانشمندان روشن شد. نخست آنكه سنگ رشيد يكي از لوح هاي سنگي مسطحيبود كه مردم باستان فرمانها و بيانيه هاي مهم را روي آن كنده كاري ميكردند؛ و ديگر اينكه لوح ياد شده سه زبانه بود،بدين معنا كه يك بيانيه بهسه زبان مختلف برآن حك شده بود. و اگرخواندن يكي از آن سه زبان امكان پذيرمي گشت، درآن صورت اين احتمال وجود مي داشت كه بتوانند دو زبان ديگر را هماز طريق مطابقه حروف و واژه هايشان با زبان اول كشف رمز كنند و بخوانند.

تمامدانشمندان ناپلئون به زبان يوناني تسلط داشتند. دقايقي نگذشت كه آنهاپنجاه و چهار سطر حك شده در قسمت پايين سنگ را ترجمه كردند. آن نوشتهبيانيه اي در ستايش بطلميوس پنجم بود و او را به خاطر هدايايي كه در سال196 قبل از ميلاد به معابد مصري پيشكش كرده بود مورد ستايش قرار مي داد.
نگاههايدانشمندان فورأ متوجه نگاره هاي هيروگليفي شد كه از قسمت بالاي سنگرونويسي شده بود. آنها اكنون كاملأ مي دانستند كه كل آن نوشته هيروگليفيچه مطلبي را بيان مي كرد، و آنچه باقي مي ماند، به نظر آنان منحصر مي شدبه برابر نهادن نقوش آن نوشته با حروف يوناني پايين سنگ. به رغم موقعيتمخاطره آميز ناپلئون در مصر، در فرصتي مناسب دستور داد تا نوشته روي لوحرشيد را دقيقأ رونويسي كنند و براي مطالعه زبان شناسان به فرانسه بفرستند.
مدتزيادي از اين ماجرا نگذشته بود كه خود ناپلئون و بيشتر دانشمندانش بهفرانسه باز گشتند.نبرد مصر به ناكامي انجاميده بود وناپلئون را به فوريتبه فرانسه احضار كردند.اندكي بعد هم ارتش فرانسه با انگليسي ها و تركها بهتوافق رسيد،و نيروي نظامي فرانسه به وطن باز گشت داده شد.لوح رشيد به دستانگليسي ها افتاد، و امروزه يكي از آثار گرانبها وباد آورده موزه لندن است
طيبيست سال بعد ذهن دانشمندان همچنان به هيروگليف هاي لوح رشيد باقيماند.آنها بدون اشكال زياد به كشف و باز خواني نوشته ناشناخته مياني سنگنايل آمده بودند.اين نوشتار كه "دموتيك" نام داشت،شكل تغيير يافته وپيشرفته اي از خط هيروگليف بود و مصريان زمان بطلميوس پنجم در نوشتههايشان از آن استفاده مي كردند.

امادانشمندان هر چه كوشش كردند نتوانستند معناي هيروگليف ها را به دستآورند.وقتي آن نقوش كوچك را با متن هاي يوناني و دموتيك برابر مينهادند،به هيچ وجه معنايشان آشكار نمي گشت.چنين به نظر مي رسيد كه دنياهرگز نخواهد دانست مصريان باستان چه سخناني درباره خود گفته اند.

تابستان سال 1822 فرا رسيد _درست دوازده ماه پس از آنكه ناپلئون در تنهايي و تبعيد جزيره سنت هلن در گذشته بود.
پساز ساله كار طاقت فرسا،سر انجام يك جوان فرانسوي به نام ژان فراسواشامپوليون خط هيروگلف را كشف كرد. او توانست دستور زبان و شيوه جمله بنديرا در نوشته هاي مصر باستان كشف و تنظيم كند.
آنچهشامپليون از هيروگليف كشف كرده بود اين اميد را بر مي انگيخت كه شايدبتوان فرهنگ هاي مرده، يا دست كم يكي از آنها را جان دوباره بخشيد.

درسالهاي بعد مردماني رنگارنگ به سوي مصر سرازير شدند.بعضي از آنهاتماشاگران ساده اي بودندكه با كشتي هاي بخاري تفريحي به بالاي رودنيل
سفرمي كردند تا از بناهاي باستاني ديدن كنند.بعضي ديگر دلال ها و مجموعهداران خصوصي بودند كه به دنبال اشياء عتيقه و خريد و فروش آنها ميرفتند.تعداد زيادي هم باستان شناس بودند.بعضي از اين باستان شناسان به همتخودشان به مصر مي رفتند و بعضي ديگر هم از طرف موزه هاي بزرگ اروپا وآمريكا به آن ديار فرستاده مي شدند. آنعا مجهز و آماده مي آمدند تا گذشتهرا بكاوند.
شامپوليون بهباستان شناسان اين توانايي را بخشيده بود كه كلام و سخن شاعران،قصه گويان،كاهنان، و فراعنه را بخوانند ودريابند.همين باستان شناسان بودند كه ميبايست با بيل هايشان بقيه تاريخ مصر باستان را بنويسند.از زمان ناپلئون تابه حال حفاري ها و كاوشهاي باستان شناسان در دره نيل،سرگذشت يكي ازبزرگترين و نخستين تمدنها،يعني سرگذشت مردم و فراعنه مصر باستان را بتدريجروشن كرده است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مصريان نخستين
باستانشناسان به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين ساكنان مصر،به دليل تغييراتي كهدر فاصله ميان 25000 تا 10000 سال قبل از ميلاد در آب و هواي جهان به وجودآمد،اجبارأ به سوي اين سرزمين كشيده شدند.پيش از آن،نيل نه به صورترودخانه، بلكه به شكل درياچه اي عظيم يا رشته اي از درياچه ها بود.
صحراهاي بي آب وعلفي كه هم اكنون در امتداد سواحل آفريقاي شمالي گستردهاست،پوشيده از دشتها و جنگلهاي سبز و خرم بود. در آن سوي دريايمديترانه،قسمت اعظم اروپا در زير پوششي از يخ قرار داشت و منجمد بود.
سپسبه دلايلي كه درست روشن نيست،آب و هواي جهان رو به گرمي و خشكيگذاشت.سرپوش يخي اروپا رفته رفته آب شد و پس نشست.بارش باران در جنوبمتوقف شدو دشتها و جنگلهاي سواحل شمالي آفريقا به دليل فقدان آب كم كم خشكشدندو از بين رفتند. همچنانچه كه خشكي هوا شدت مي يافت، درياچه بزرگ نيلهم كوچكتر و كم آب تر مي شد و سر انجام از آن درياچه پهناور جز رودخانه ايباقي نماند.
انسانها و آدميان در حال مرگ آفريقاي شمالي به سمت اين دره تنگ و طويل
وبهسوي رودي كه رفته رفته به صورت تنها منبع آب آنها در مي آمد،به حركت درآمدند. اين رود خروشان از ميان قاره آفريقا به سوي شمال و درياي مديترانهسرازير مي شد و و هنگامي كه به مصر سفلي مي رسيد نيرو و فشارش كاهش مييافت،از اين رو به جاي آنكه ويرانگرانه دره را درهم كوبد وپیش رود فقط بهآرامي طغيان مي كرد، يعني آب رود بالا مي آمد و بر كف دره جاري مي شد،وسواحل هر دو سويش، به مسافت سه ونيم تا حدود ده كيلومتر را در زير خود ميپوشاند. نيل در طي اين سفر طولانيش به مصر گل و لاي فراواني در خود ميانباشت و با خود مي آورد،مدت چهار ماه به همان وضع باقي مي ماند. اين گل ولاي در روزگار كهن يكي از بهترين و غني ترين كودهاي جهان بود.

پيشاز متداول شدن آبياري،اعقاب مصريان نخستين،در كنار نيل در روستاهاي كوچكيگرد هم آمدند.در آن روستاها هر كس براي خودش كار مي كرد،هر كس افزارهاوظرفهاي پخت وپز را خودش مي ساخت، و كلبه اش را با گل و ني هاي كناررودخانه بنا مي كرد.

آبياري به تدريج همه چيز را تغيير داد، ساكنان دره نيل رفته رفته در كناركارهاي گوناگون صاحب تخصص شدند. و به اين ترتيب رفته رفته و در طي سالياندراز،داد و ستد پر جنب و جوشي در دره نيل پا گرفت. چنين تغييراتيدگرگونيهاي سياسي را هم به دنبال آورد.گروهي از روستاها تحت رهبرينيرومندترين مرمي كه از ميان خودشان برخاسته بودباهم متحد شدند.اين گروهاز روستاها گسترش و توسه پيدا كردندو به ولايات و سپس به پادشاهي هاي كوچكتبديل شد. تا سال 3200 قبل از ميلاد،يا در آن حدود دره به سه قلمروپادشاهي تقسيم شده بود و بر هر يك از آنها يكي از پادشاهان نيرومند پش ازتاريخ حكومت مي كرد.
نخستينقلمرو پادشاهي در مصر سفلي،در ناحيه،دلتاي نيل قرار داشت. در اينجا "زنبورشاه" سلطنت مي كردكه نشان و علم رسمي اش زنبور عسل يا زنبور سرخ بود.زنبور شاه تاج سرخي بر سر مي گذاشت و مقر سلطنتش كاخ ساده و ابتداي بودكه" خانه سرخ" ناميده مي شد.
دومينقلمرو در مصر وسطي نزديك قاهره كنوني قرار داشت. اين منطقه متعلق به "نيشاه "بود كه علم سلطنتي اش شاخه اي از گياه پاپيروس بود.
او تاج بلند سفيدي بر سر مي گذاشت و كاخش "خانه سفيد "ناميده مي شد.
سومينقلمرو پادشاهي در مصر عليا واقع شده بود. اين منطقه نزديك به محل نخستينآبشارها قرار داشت كه محلي صخره اي و پلكاني و شيب دار در مسير رود نيلبود و مصر را از همسايه جنوبي اش نوبه جدا مي كرد. اين بخش از دره زيرفرمان" شاهين شاه" بود كه علم سلطنتي اش از شاهين هايي كه در اعماق آسمانبي ابر مصر پرواز مي كردند اقتباس شده بود.


گفتهشده است كه كمي پيش از سال 3200 قبل از ميلاد، جنگجوي نيرومندي به نام"عقرب " بر سرزمين شاهين شاهان فرمان مي راند. عقرب به مصر وسطي در شماللشكر كشيد و ني شاه را برانداخت.جانشين او هم كه در عين حال هم پادشاه مصرعليا بود و هم پادشاه مصر وسطي منطقه دلتا يا مصر سفلي را هم از چنگ زنبورشاه بيرون آورد. بدين ترتيب، دره نيل در تاريخ طولاني اش براي نخستين بارزير تسلط پادشاه واحدي قرار گرفت و وحدت يافت.

نام اين پادشاه "منس" بود منس نخستين فرعون مصر باستان است،و تاريخ مصر رسمأ با او آغاز مي شود.

هنگاميكه فرعون منس بر مصر فرمانروايي مي كرد، كل ساكنان دره به دو طبقه تقسيممي شدند: غني و فقير. اكثريت عظيم مصريان را شخم كاران و دهقانان سادهتشكيل مي دادند كمي بالاتر از آنها،از لحاظ مرتبه اجتماعي،صنعت گران ماهرقرار داشتند.در سطح بالاي اجتماع، درست پايين دست فرعونهاي نيرومند، اشرافو نجبا قرار داشتندكه از خويشان فرعون و از اعقاب رهبران و پادشاهان پيشاز تاريخ بودند.
مصريانتازه وحدت يافته،از لحاظ ظاهر با نياكان دورشان _نخستين مردمي كه به درهنيل پا گذاشته بودند_ چندان تفاوتي نداشتند.آنها با قدي در حدود155سانتيمتر احتمالأ كمي بلندتر از اجدادشان بودند.اما به همان لاغري ساكناندره در سه هزار سال پيش،موي مجعد و پوست قهوه اي متمايل به قرمزداشتند.اگر چه طرز تفكر و شيوه زندگي آنها طي قرون متمادي بسيار تغييركرده بود،اما اعتقادشان به زندگي پس از مرگ با اعتقاد اجدادشان تفاوتينداشت.
مصر عليا و سفلي،اگر چه حكومت واحدي داشتند و رود بزرگي آنها را به هم پيوند مي داد كه هردو در آن سهيم بودن، باز آمادگي داشتند تا با مشاهده كوچكترين نشاني ازضعف و دشواري از نو به حكومتهاي پادشاهي جدا گانه اي مبدل شوند.
بااين حال، فرعون از لحاظ سياسي عاقلانه مي دانست كه تفاوتها و حقوق هر دومنطقه را به رسميت بشناسد. از اين روي، تاج رسمي او تركيبي از تاج سرخ مصرسفلي و تاج سفيد مصر عليا بود. كاخ او هميشه با دو دروازه ساخته مي شد:دروازه شمال و دروازه جنوب.فرعون هيچ گاه به عنوان پادشاه مصر ناميده نميشد. از او هميشه با عنوان "پادشاه دو سرزمين " يا " پادشاه مص



منس يا همان نارمر پادشاه

.مي گويند منس همان نارمر پادشاه است كه تصويرش روي يك سنگ لوح درهيراكونپوليس به دست آمده است. سنگ لوح يا لوحه مزبور در اصل به عنوانلوحي براي تهيه داروي آرايش چشم مورد استفاده قرار مي گرفت.لوحه آرايشپادشاه نارمر نمونه ای رسمي از يك وسيله كار در دوره پيش از سلسله ها است.اين لوحه نه فقط به عنوان يك سند تاريخي كه وحدت دو بخش مصر و آغاز دورهسلسله ها را بر خود ثبت كرده است بلكه به عنوان نخستين فرمولي براي نمايشپيكره كه تا 3000 سال بر هنر مصر مسلط بود نيز اهميت بسيار دارد. در پشتلوحه پادشاه در حاليكه تاج دراز و دوكي شكل مصر عليا را بر سر گذاشته،درصدد است دشمني را به عنوان قرباني بكشد. در برابرش يك شاهين يعني نمادهوروس خداي آسمان و نگهبان پادشاه،تكه زمين انسان _سري را كه بر سطحشپاپيروس مي رويد (نماد مصر سفلي)به اسارت گرفته است. زير پاي پادشاه،دو تااز نفرات دشمن بر زمين افتاده اندو بالاي سرش دو سرديس هاثور، الهه اي كهنظر مساعد نسبت به نارمر دارد ديده مي شوند.در سوي ديگر اين لوحه نارمر باتاجي از مار كبرا كه مختص مصر سفلي است در حال سان ديدن از انبوه جسد هايبي سر شده دشمن نمايانده شده است.
درهر دو مورد، مسئله مهم اين است كه پادشاه، در جايي بالاتر از زير دستانخود و دشمنانش _چون مقامش برتر است_ وظيفه آييني اش را به تنهايي انجام ميدهد.


دراين اثر آنچه اهميت دارد تمركز توجه بر شخص پادشاه به عنوان موجودی خدايي،جدا از همه انسانهاي عادي و به مراتب برتر از ايشان است كه به تنهاييمسئول و عامل پيروزيهاي خويش است. در پيكره نارمر تقليدي از والا مقاميشاهانه را مي بينيم كه با چندين تغيير جزيي در باز نمايي بعدي پادشاهانمصر بجز آخن آتون در سده چهاردهم ‌‌‍[ق.م] تكرار خواهد شد. شاه باپرسپكتيوي مركب از نماهاي نيم رخ سر، پاها،و دستها با نماهاي رو به روييچشم ها وبالاتنه ديده مي شود.با آنكه ابعاد و نسبت هاي پيكره تغيير خواهديافت، روش باز نمايي يا نمايش آن به صورتي استاندارد براي كل هنر مصر درسده هاي بعدي در خواهد آمد


لوحهآرايش پادشاه نارمر علاوه بر ثبت يك رويداد مهم تاريخي و وضع قواعديبنيادي براي هنر هاي تصويري ، چندين مرحله از تكامل خط مصري را نيز تجسمبخشيده است. داستان پيروزي هاي نارمر در صحنه هاي مختلف با درجات متفاوتيازنماد پردازي نمايانده شده است. از روايت صريح تصويري براي براي نشاندادن شاه در حاليكه از پي پرچم دارانش در يك رژه پيروزي مي رود و از جسدهاي كشتگان دشمن سان مي بيند استفاده شده است.اين شيوه تصوير نگاري سادهوقتي نمادين مي شود كه در صحنه پايين، پادشاه را به صورت گاوي مي بينيم كهديواره هاي يك دژ دشمن را در هم مي شكند. نماد پردازي، در انبوه نفرات بيسر شده دشمن، انتزاعي تر مي شود. در اينجا هر جسد در حاليكه سرش باآراستگي و زيبايي خاصي ميان دو پا گذارده شده، احتمالأ نماد عددي براينمايش تعداد معيني از نفرات كشته شده دشمن است. سر انجام، در علايمي كهنزديك سر هاي پيكره هاي مهم تر ظاهر مي شوند، علايم تصوير نگار داراي ارزشصوتي مي شوند، چون اسامي افراد با هيروگليف هاي حقيقي نوشته شده اند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ولين مجموعه به شكل هرم

پادشاهزوسر يا "شاه جوز" از پادشاهان سلسله سوم بود.در دوره زوسر آرامگاههايسلطنتي از آجر و به شكل راست گوشه ساخته مي شد و سقف آنها راست و مسطحبود. اين نوع آرامگاهها بعدها به آرامگاههاي مصطبه اي معروف شد مصطبه درزبان عربي به معني سكو مي باشد.اين آرامگاهها كه بر روي مقبره اي زيرزميني ساخته مي شد به وسيله هوا كشي با بيرون ارتباط پيدا مي كرد. شكلمصطبه احتمالأ از تپه هاي خاكي يا سنگي كه مقبره هاي پيشين را مي پوشاندهاست گرفته شده است.

فرعونزوسر كه مي دانست آجر دوام چنداني ندارد و با گذشت زمان از بين مي رود،آرزو داشت آرامگاهي براي خود بسازد كه تا ابد باقي بماند. از اين رو سرمعمار و وزير اعظمش،كه مردي برجسته به نام ايم حوتپ بود، به اين فكر افتادكه آرامگاه ابدي سرورش را به تمامي از سنگ بسازد. ايم حوتپ دستور دادكهصخره هاي آهكي را بركنند و بتراشند و به شكل و قطع آجر در آورند. او بااين آجر هاي سنگي مصطبه اي عظيم ساخت.بر فراز آن مصطبه ، مصطبه اي كوچكتر،و روي مصطبه دوم مصطبه اي باز هم كوچكتر بنا كرد. در مجموع شش مصطبه برروي همديگر قرار دارد. مصطبه ها با ارتفاعي بيش از 60 متر همچون پلكانيغول آسا به نظر مي رسيد. اين آرامگاه كه به آرامگاه پلكاني شهرتيافت،نخستين ساختماني بود كه به تمامي از سنگ ساخته مي شد.
بدينترتيب اولين هرم پا به عرصه وجود گذاشت. و ايم حوتپ از نظر نسل هاي آيندهتبديل به يك نيمه خدا گرديد. بدون شك او اولين معمار بزرگ در كار با سنگاست كه بكارگيري سنگ آهك دقيقأ تراشيده شده را براي بالا بردن كل بناهاابداع كرد.
ايم حوتپ دورتا دور هرم زوسر را با مجموعه عظيمي از محوطه ها و عبادتگاه هاي مربوط بهمراسم تدفين احاطه كرد. و دور تا دور اين مجموعه را ديوار حائلي به طول يكونيم كيلو متر و به ارتفاع 11 متر كشيد. اين مجموعه نماد مراسمي بود كهشاه طي آن به قدرت رسيدن خود را جشن گرفته و درباريان معتقد بودند اين جشنتا ابديت ادامه خواهد يافت. باور عميق مصريان به زندگي پس از مرگ، انگيزهاصلي روي هم قرار دادن سنگها و بر پايي چنين بناي تاريخي در اين ابعادبود."هرم پله اي" 60 متر ارتفاع دارد و هرم هاي بعدي ارتفاع بيشتري پيداكردند. نكته مهم اين نبود كه هرم حجيم باشد، بلكه مسئله اصلي استحكا م وپايداري آن تا ابديت بود.





(هرم پله اي زوسر)











( مجسمه برنزي ايم حوتپ سر معمار فرعون زوسر از سلسله سوم)






(هرم سخم خت از سلسه سوم در سقاره)








(هرم خميده در داشور)




نمودار فوق نشان دهنده تغييرات در ساخت هرم و مقبره ها در مصر است .

اولين نوع اين مقبره مصطبه mastaba که ساده ترين نوع مقبره است وجود دارد.

دوم هرم ۴ پلکانی و سوم هرم ۶ پلکانی است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اهرام مصر مشهورترينآثار باستاني، اهرام هستد كه شمار آنها بالغ بر 90 عدد مي شود و اكنوناكثر آنها به صورت مخروبه در آمده اندو شكل اوليه آنها غير قابل تشخيصاست. با كيفيت ترين اهرام در شنزارهاي "جيزه" و گورستانهاي "سقاره""داهشور" و"ميدوم" واقع در اطراف جيزه قرار دارند. نكته جالب اين است كههمين اهرام، قديمي ترين اهرامي هستند كه توسط فراعنه "پادشاهي"كهن" در طول500 سال ازسال 2575 تاسال 2134 قبل از ميلاد ساخته شده اند.
تعداد انگشت شماري از آثار تاريخي تمدنهاي از ميان رفته وجود دارند كه به اندازه اهرام پادشاهي كهن مصر الهام بخش و مرموزباشند.



(اهرام بزرگ جيزه)

اهرام بزرگ جيزه
درجيزه،غرب قاهره امروزي، سه هرم از فراعنه سلسله چهارم _خوفو (خئوپسيوناني)، خفرع( خفرن يوناني)، و منكورع(موكرينوس يوناني) وجود دارد. اينهرمها پس از سال 2700 پيش از ميلاد ساخته شده اند. اهرام جيزه، نقطه اوجيدر تكامل آن شيوه معماري است كه با ساختن مصطبه ها آغاز شد.ساختمان ايناهرام زاييده ضرورتي خاص نبود؛ پادشاهان مي توانستند مصطبه هارا تا بينهايت بر روي هم انباشته و مقبره هايشان را سنگينتر كنند.
بلكهمي گويند وقتي پادشاهان سلسله سوم اقامتگاه دايمي خود را به ممفيس انتقالدادندتحت تأثیر هلپو پوليس كه در مجاورتشان بود قرار گرفتند. اين شهر مركزكيش نيرومند "رع" خداي آفتاب بود كه بتش به صورت يك سنگ هرمي شكل به نامبن_بن ساخته شده بود. در دوران سلسله چهارم، فراعنه مصر،خود را فرزندان رعناميدند و به همين علت از آن پس كوشيدند او را بر روي زمين مجسم كنند.بنابراين فراعنه ديگر فاصله اي با انتقال از اعتقاد به وجود روح و قدرت رعدر سنگ هرمي شكل بن بن تا اعتقاد به امكان نگهداري از روح و جسم خداگونهخودشان به همان طريق مشابه در درون مقبره هاي هرمي شكل داشتند.
ازاهرام سه گانه جيزه، هرم خوفو كهنترين و بزرگترين است. به استثناي راهروهاو اتاقك تدفين،توده غول پيكري از بنايي با سنگ آهك يا كوهي از سنگ است كهمطابق همان اصول ساختماني هرم پله دار پادشاه زوسر در سقاره ساخته شدهاست،فضاي دروني موجود در كف و بالاتر از آن نسبتأ كوچكند، گويي در اثرفشار تنهاي سنگ در نقسه اصلي ايجاد شده اند.
سنگآهك از صخره هاي شرق نيل به دست مي آمد وبا استفاده از طغيان هاي سالانهنيل به ساحل غربي آن انتقال داده مي شد. پس از آنكه سنگتراشها كار تراشسنگ ها را به پايان مي رساندند، براي آنكه جاي هر قطعه سنگ را در بنا مشخصكرده باشند آن را با مركب قرمز علامت گذاري مي كردند. آنگاه گروهاي بزرگياز كارگران، دست به دست هم مي دادندو سنگها را از روي خر پشته هاي موقتيبالا مي كشيدند(چرخ تا ان زمان اختراع نشده بود) و رج رج روي هم مينهادند. سر انجام، نماي هرم با پوششي از سنگ آهك سفيد مرواريد رنگ پوشيدهمي شد؛ اين سنگها رابا چنان ظرافتي مي تراشيدند كه درزهاي ميانشان را بهسختي مي شدبا چشم تشخيص داد.
عظمتهرم خوفو را مي توان از روي برخي از ابعاد آن به عدد درست نشان داد: طولضلع قاعده هرم 227 متر، طول هر يالش 217 متر، ارتفاع كنونيش 138 متر است وقاعده اش بيش از پنج هكتار زمين را در بر گرفته است. مطابق نظر فليندرزپتري، اين ساختمان از حدود 2 ميليون و 300 هزار قطعه سنگ ساخته شده است كهوزن متوسط هر يك به 2/1 2 تن مي رسد؛ بنا به يك محاسبه، با اين مقدار سنگمي شود ديواري كوتاه به گرداگرد فرانسه كنوني كشيد.



(هرم خوفو در جیزه)

اماهنر سازندگان اين هرم فقط به عظمت كار و مهندسي موفقيت آميزشان محدود نميشود بلكه طراحي صوري_ تناسبهاو ابهت بيكران آن كه اين چنين با كاركردتدفيني و مذهبي اش سازگار بودو با محيط جغرافيايي اش جور در مي آمد_ رانيز در بر مي گيرد. چهار گوشه قاعده هرم به سوي چهار جهت قطبنماست و مقبرهو توده ساده سنگ، بر چشم انداز گسترده افق مسلط است.نتيجه طنز آلود اينتلاش طاقت فرسا را مي توان از روي مقطع عمودي هرم مشاهده كرد.در تصويرصفحه بعد خطوط نقطه چين موازي در قاعده هرم، نقبهايي را نشان مي دهد كهدزدان عصر باستان براي ربودن اشياي گرانبهاي داخل مقبره حفر كردهاند.دزدها كه نتوانسته بودند به راه ورودي بسته و كور شده مقبره برسند، ازنقطه اي به ارتفاع تقريبأ 10 متر نقب تازه اي زدند و آن قدر پيش رفتند تابه راهروي صعودي آن رسيدند.بسياري از مقبره هاي سلطنتي تقريبأ بلافاصله پساز پايان مراسم تدفين غارت شده بودند؛از همه طرف پيدا بودن هرم خود انگيزهاي بود كه دزدان را به يغماگري فرا مي خواند. جانشينان هرم سازان پادشاهيكهن،از اين وقايع ناگوار عبرت گرفتند؛آنها به تعداد كمتري هرم ساختند،كهاندازه شان كوچكتر بود واز همه طرف ديده نمي شد.


1-نیمرخ سیاه با روکار سنگ اصل/ 6 - به اصطلاح اتاق ملكه
2- نقبهاي دزدان / 7 - اتاق كاذب مقبره
3- راه ورود / 8 - سنگهاي كمكي
4 - راهروي بزرگ / 9- ميله هوا
5- اتاق پادشاه


( هرم خفرع در جيزه)





پیکرهنشسته خفرع یکی از چندین پیکره مشابه بود که برای معبد ابوالهول خفرعتاشیده شده بودند.این پیکره ها که یگانه شکلهای ارگانیک در درون ساختمانخشک و هندسی معبد بودندبا تیرهای عمودی و افقی تخت شان، فضای گیرایی ازابهت شاهانه به آن می بخشیدند. خفرع بر اورنگی نشسته است که بر قاعده اشنقش در هم بافته ای از دو گیاه پاپیروس و نیلوفر آبی مصری- نماد مصر متحد-حکاکی شده است.بالهای محافظ شاهین – نماد آفتاب – پشت سر او را پوشاندهاست و این نشانه ای از پایگاه خدایی خفرع به عنوان پسر رع است.او دامنساده مرسوم در دوره پادشاهان کهن را به تن کرده است و یک روسری کتانی برسرش دارد که پیشانی او را پوشانده و با چین های ریز تا روی شانه اش رسیدهاست. چهره پادشاه از فردیتی نیرمند برخوردار است و در همان حال آرامشیخونسردانه از آن ساطع است که بازتابی از نیروی ابدی فرعون و مقام پادشاهیبه طور اعم به شمار می رود.پیکره خفرع از فشردگی و یکپارچگی نیرومندیبرخوردار است و چند نقطع برآمده و شکستنی نیز دارد؛شکل هدف را که ماندن تاابدیت است بیان می کند. بدن خفرع به تخته سنگ پشتی اش چسبیده است، دستهایشنزدیک بالاتنه ورانهایش قرار گرفته اند، پاها تنگ هم هستند و با پرده هایسنگی به اورنگ شاهی متصل شده اند.
حالتپیکره مانند تندیسهای بین النهرین، از روبه رو جدی، و قرینه دار است.اینالگوی قابل تکرار، بخشهای بدن را چنان در کنار هم قرار می دهد که تمامأ بانمای رو به رو یا تمامأ بانمای نیمرخ نشان داده می شوند.

همچنانکه پیکره مطابق نقشه تراشیده می شد، تناسبهای آن نیز پیشاپیش تعیین می شد.قانون تناسبهای کمال مطلوب، به عنوان قانون بازنمایی عظمت شاهانه ، کاملأمستقل از واقعیت بصری پذیرفته و به کار بسته شده بود.نمایش کلی اندامهایبدن در هنر پیکر تراشی مصری حتی تا عصر بطالسه دوام آورد،و در آن زمان ایناحتمال پدید آمده بودکه نفوذ پیکر تراشی یونانی بتواندپیکر تراشی مصری رابه سوی رئالیسم هدایت کند.پیکر تراش مصری ظاهرأنسبت به نمایش رئالیستی بدنبی تفاوت بوده و ترجیح می داده است در جهت وفا داری به طبیعت در هنر چهرهسازی که مصریان را رقیبی در این رشته بود گام بردارد.

درتاریخ هنر، مخصوصأ در تاریخ چره سازی،تقریبأ پذیرفته شده استکه هر گاهموضوع کار یک شخصیت پر اهمیت نباشداز شدت شخصیت کاسته و بر درجه واقعنمایی افزوده شود.تندیس چوبی معروف به شیخ البلدیکی از این موارداست.
اینتندیس، بازنمایی زنده گونه مردی است که وظیفه اش خدمت به پادشاه در جهانروح – مانند خدمت به او در جهان خاکی – بود.چهره به طرز حیرت انگیزی زندهنماست، و چشمان سنگ بلوریش بسی بر قدرت این تأثیر می افزاید. شیخ به شیوهسنت رو به بیننده ایستاده و پای چپش را جلو گذاشته است. هیکل پرش فاقدتناسبهای قهرمانانه و مطلوبی است که در شبیه سازی از اعضای خاندان سلطنتیو اشراف به چشم می خورد؛ زیرا شیخ مزبور یک مأمور دون پایه بوده است. چوبیبودن ماده کار ، به هنرمند امکان داده است که سنگ تکیه گاه پشتی را حذفکندو حالت آزادانه تری به این پیکره ایستاده بدهد. در واقعین آنچه ما میبینیم ، مغز چوبی است که در اصل با پرده یا گچ رنگ آمیزی شده پوشانده شدهبود؛این روش زمانی به کار گرفته می شد که پیکر تراش از چوب نرم یا پستاستفاده می کرد.پیکر تراش مصری که نسبت به زیبایی ذاتی ماده کارش حساسیتنشان میداد،چوب سخت را همچون سنگ سخت از کار در می آورد. این گونه چوبهارا صیقل می داد ولی رنگ نمی زد
پساز مرگ خوفو پسر او خفرع و نوه اش منكورع دو هرم كوچكتر از هرم خوفو درفلات جيزه ساختند. در كنار اهرام مزبور، معابد، سنگ فرشها، و گورهاي مكملنيز بر پا شدند.



(مجسمه فرعون منكورع و ملكه اش بعد از 3500 سال از زير خاك خارج شدند.اين مجسمه از زيباترين مجسمه هايي است كه تا كنون كشف شده است.)


(فرعون منكورع وهمسرش از پادشاهان سلسله هشتم)
ابوالهول برزگ

دركنار راه خاك ريز و مشرف بر معبد خفرع مجسمه ابوالهول بزرگ قرار داردكه بهنشانه بزرگداشت فرعون از يك صخره طبيعي تراشيده شده است.اين مجسمه بهدستور شاه خفرع ساخته شد. اين مجسمه 17 متر طول و 20 متر ارتفاع دارد. سرابوالهول را غالبأ تجسمي از چهره خفرع تلقي كرده انذ،ولي برجستگيها و خطوطسيمايش به قدري عام هستند كه فرديت خاصي در آن قابل تشخيص نيست. تنه مجسمهياد آور يك شير در حالت نشسته است.





مصريانباستان معتقد بودند اين حيوان افسانه اي از اماكن مقدس نگاهباني ميكند.ممكن است جنبه هاي مهم ديگري نيز براي سازندگان مجسمه عظيم ابوالهولوجود داشته باشد كه بر ما پوشيده است. "لنر" مصر شناس آمريكايي نظر دادهكه مجسمه ابوالهول همان خفرع است كه به صورت "حوروس"خداي سلطنت تغيير شكلداده است ودر حال تقديم هدايايي به رع خداي خورشيد است. براي اثبات نظريهخود،او به اين نكته اشاره دارد كه كه مصريان در زمان حكمفرمايي خفرع بهپرستش خورشيد روي آورده بودند.
 

Similar threads

بالا