هر کی سوتی داده تعریف کنه!

middbox

کاربر بیش فعال
بچه بودیم(البته خودمو میگمااا...بقیه که کلاً بزرگ هستن) از این سوتیاااااا زیاد میدادم....
الان یکیش یادم اومد...3-4سالم که بود فکر میکردم گوسفند بچّه اسبه:surprised::D...وقتی بزرگ میشه اسب میشه....برای همین اگه گوسفند می دیدم سریع می رفتم سوارش بشم :biggrin:!

ای خدا روده بر شدم از خنده
اینقدر خندیدم از این یکی که حالم بد شد.....
آخه اسب کجا و گوسفند کجا......
 

itorict

عضو جدید
سلام.خیلی وقت بود ندیده بودمتا...تومگه آموزشیت تموم شد؟
سلاااااااااااام. خوبي؟
نه هنوز يك ماه ديگه دارم
هر بار سربازان نمونه رو 5 روز ميفرست مرخصي منم الان مرخصي ام نه اينكه آموزشي تموم شده.
 

itorict

عضو جدید
يه روز فرماندمون اومد و لباس همه رو در آورد و هركه موهاي زير بغلشو نزده بود تنبيه كرد و فرستاد حمام تا نظافت كنن منم بودم البته اينم بگم الكي به منگير داده بود خلاصه ما سريع وسايلامون برداشتيم و يكي از دوستان گفن من ژيلت ندارم و من ژيلتمو دادمش و يادم رفت يكي ديگه بردارم و كلا يادم رفت و بعد از حمام فرمانده نامرديشو در نياورد و از دوباره همه رو چك كرد واي تا منو ديد پيراهن منو كلا در آورد و به همه نشون داد و 5 روز اضافه خدمت.
نامردسربازي با شخصيتي مثل من رو زد بد جور خورد و له كرد.دي:cry:
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
sare klas zaban umadam tamiz bazi dar biyaram raftam az kenare takhte shoro be neveshtan konam....ke yeho az rooye sakkoo oftadam paeen....kelas raft roo hava...namard pesara ke terkidand
ostad khodesh mikhandid va dar hamoon halat bache ha ro dava mikard ke nakhandid....D
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز سوتی دادام اساسی
رفتم خرید شد 5850تومن
15هزاری گذاشتم برا بقیه اش هم 4000دیگه دادم!!!!
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با مامانم رفته بودیم خرازی،مامانم میخواست نخ بخره برگشت به فروشنده گفت:آقا نخ نامرئی مشکی دارین!؟!!من از ترس ضایع شدن سریع از مغازه زدم بیرون و هرگونه نسبتیو با مامانم منکر شدم!حالا بعد کلی خنده وروده بر شدن مامانم میگه:پارادوکسو حال کردین؟!
 

mina jigili

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند روز پیش سر نماز بودم یکی از شبکه ها فیلم افسانه مرلین را گذاشته مامان بنده هم خیلی علاقه مند به این سریاله.وقتی که تیتراژش پخش شد مامانم بلند گفت:آخ جون افسانه میل لنگ من انقدر سر نماز خندیدم که فکر کنم باطل شد.:biggrin::biggrin::biggrin:
 

mina jigili

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با مامانم رفته بودیم خرازی،مامانم میخواست نخ بخره برگشت به فروشنده گفت:آقا نخ نامرئی مشکی دارین!؟!!من از ترس ضایع شدن سریع از مغازه زدم بیرون و هرگونه نسبتیو با مامانم منکر شدم!حالا بعد کلی خنده وروده بر شدن مامانم میگه:پارادوکسو حال کردین؟!
مامانت چه شیطونه پارادوکسو میدونه چیه:biggrin:
 

sare_r

عضو جدید
دو شب پیش تاکسی دربست گرفته بودم...دیدم داریم از کوچمون رد میشه (تو فکر بودم) یهو داد زدم آقا بپیچ چپ ...میگفت کجا..میگفتم چپ :))
کوچمون سمت راست بود.:biggrin:
 

shadow_IR

کاربر بیش فعال
امروز داشتم سفره رو جمع می کردم مامانم گفت نونای تو سفره رو بریز برا گنجیشکا کفترا بخورن!
 

kayvan90

عضو جدید
یه بار رفیقم دعواش شده بود پریدم وسط تو اون شلوغی حواسم نبود یه دیدچاگی خابوندم تو شکم ناظممون.البته بنده خدا راحی بیمارستان شد منم تا یک هفته راحی خونه!!!!:redface:
 

shadow_IR

کاربر بیش فعال
اين سوتي امو هيچ وقت فراموش نمي كنم !
يه بار كه رفته بوديم مشهد داشتم توي يه مكان شلوغ راه مي رفتم ودنبال بابام مي گشتم !يه مرده پشتش به من بود از كاپشنش وقد وهيكل وطرز راه رفتنش فهميدم بابامه.اومدم شيطنت كنم براي همين يواشكي به سمتش دويدم ومحكم بغلش كردم وتو گوشش جيغ زدم :خيلي دوست دارم !
مرده باتعجب برگشت !تازه فهميدم اون بابام نيست !در حال سكته زدن بودم !يه دفعه يه جيغ كوچولو زدم وفرار كردم !خيلي فاجعه بود !بيچاره مرده !خدا مي دونه چقدر شوكه شد !
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين سوتي امو هيچ وقت فراموش نمي كنم !
يه بار كه رفته بوديم مشهد داشتم توي يه مكان شلوغ راه مي رفتم ودنبال بابام مي گشتم !يه مرده پشتش به من بود از كاپشنش وقد وهيكل وطرز راه رفتنش فهميدم بابامه.اومدم شيطنت كنم براي همين يواشكي به سمتش دويدم ومحكم بغلش كردم وتو گوشش جيغ زدم :خيلي دوست دارم !
مرده باتعجب برگشت !تازه فهميدم اون بابام نيست !در حال سكته زدن بودم !يه دفعه يه جيغ كوچولو زدم وفرار كردم !خيلي فاجعه بود !بيچاره مرده !خدا مي دونه چقدر شوكه شد !

:eek::biggrin:
 

ایلناز71

عضو جدید
یکی از شاگردای بابام سرما خورده بود، بابام بهش گفت خدا بد نده؟
گفتش: آره امروز ورزش داشتیم رفتیم تو حیاط سرما خوردم.(از قضا اونروز هوا خیلی سرد بود و برف اومده بود)
بابامم گفت : عجب مرتیکه احمقی بوده ها!
پسره با مظلومیته تمام جواب داد: معلممون بابام بود........!!!
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
این سوتیه مال یه نفر دیگه ست ولی چون باحاله گفتم بنویسمش اینجا:

یه بار یه نفر با دوستش داشتن به طور کاملا رسمی چت می کردن بعد یهو یکیشون می خواسته بنویسه aha! حواسش نبود که کیبوردش روی فارسیه به جاش می نویسه ش*ش!!:biggrin:
 

ایلناز71

عضو جدید
بچه بودیم(البته خودمو میگمااا...بقیه که کلاً بزرگ هستن) از این سوتیاااااا زیاد میدادم....
الان یکیش یادم اومد...3-4سالم که بود فکر میکردم گوسفند بچّه اسبه:surprised::D...وقتی بزرگ میشه اسب میشه....برای همین اگه گوسفند می دیدم سریع می رفتم سوارش بشم :biggrin:!
:biggrin:
 

ایلناز71

عضو جدید
خب يه روز تو اداره بودم شلوارم جر خورد وتا خونه دستم و كاپشنمو گذاشتم رو باسنم وتا خونه اومدم وهمه اينطوري نگاهم ميكردن:surprised::surprised::surprised:
بعد كه كاپشنم اوفتاد رو زمين وكج شدم تا اون وردارم يهو معلوم شد كه چه خبره و بعد ملت اينطوري شدن:eek::eek::eek:
وبعد همه با هم اينطوري شدن:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
مرسیییییییییییی :biggrin: ;)
 

mohammad-25

عضو جدید
اين سوتي امو هيچ وقت فراموش نمي كنم !
يه بار كه رفته بوديم مشهد داشتم توي يه مكان شلوغ راه مي رفتم ودنبال بابام مي گشتم !يه مرده پشتش به من بود از كاپشنش وقد وهيكل وطرز راه رفتنش فهميدم بابامه.اومدم شيطنت كنم براي همين يواشكي به سمتش دويدم ومحكم بغلش كردم وتو گوشش جيغ زدم :خيلي دوست دارم !
مرده باتعجب برگشت !تازه فهميدم اون بابام نيست !در حال سكته زدن بودم !يه دفعه يه جيغ كوچولو زدم وفرار كردم !خيلي فاجعه بود !بيچاره مرده !خدا مي دونه چقدر شوكه شد !

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

kayvan90

عضو جدید
یه روز توی دبیرستان زنگ تفریح خواستم به رفیقام ضرب شصت نشون بدم پامو بردم بالا سرم وقتی اوردم پایین فهمیدم شلوارم دو تیکه شده بعد توری که هیشکی نفهمه کاپشنمو بستم به کمرم تا رسیدم خونه فکر میکردم تمام مردم کوچه خیابون چششون به اونجای منه:redface:
 

mohammad-25

عضو جدید
یه روز توی دبیرستان زنگ تفریح خواستم به رفیقام ضرب شصت نشون بدم پامو بردم بالا سرم وقتی اوردم پایین فهمیدم شلوارم دو تیکه شده بعد توری که هیشکی نفهمه کاپشنمو بستم به کمرم تا رسیدم خونه فکر میکردم تمام مردم کوچه خیابون چششون به اونجای منه:redface:

بابا تکواندو کار
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
7-8 ساله که بودم ، رفتم فروشگاه لوازم تحریری به فروشندهه خیلی مودب و جدی گفتم آقا یه خط کش 30...ک یلومتری بدین... خط کش 30 کیلومتری دارین؟...خط کش 30 کیلو متری میخواستم:mad:...(فروشنده هه رو بزنی بچسبه به دیوار) فروشنده هی میپرسید چی میخوای؟ مطمعنی!! نزدیک بود جفت پا برم تو صورتش که گفت بگیر 30سانتی نه 30 کیلو متری مگه میخوای کجارو متر کنی!..این قیافه ی من بود:redface:... تو راه خونه قیافم شد این:biggrin:...توخونه اینجوری شدم:w15:
 

yasihood

عضو جدید
سوتی که زیا دادم یکیش اینه
وقتی که تعلیم رانندگی میرفتم سر یه خیابونی همیشه میپیچیدیم سمت راست، روز آخر سر همون خیابون مربیم گفت بپیچ چپ (منم همیشه چپ و راست و مغرب و مشرق و قاطی میکنم) واسه همین دیگه فکر نکردم ساعت کدوم دستمه طبق معمول پیچیدم راست:D مربیم اینطوری شد:surprised: بعدش گفت چپ اونوره
 

سیاه مشق

عضو جدید
با سلام خدمت عزیزان

یه روز وارد یک نمایندگی ایران خودرو که با چند تن از پرسنل آنجا دوست بودم شدم و جوک جدیدی که شنیده بودم روتعریف میکردم جوکه طبق معمول مربوط به ترکها بود.جکه از این قرار بود:
یک روز فارسها تصمیم می گیرند کاری بکنند که مردم اول هر جوکی به جای ترکه بگن یک روز یه فارسه.واسه همین میان توی بیابان سد میزنند و خوشحال از کار احمقانه ای که کردن که ناگهان
میبینند یه ترکه با قایق موتوری رد شد. وقتی این جوک رو تعریف کردم همه زدند زیر خنده و من خوشحال بودم که یه مشتری به سمت من برگشت و با لهجه ترکی گفت:درسته که میگن ترکها
خرند ولی تا این اندازه!!!!!!

 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب مامان گفت ناهار چی خوردی ؟؟
گفتم: با ........... رفتیم پیتزا فروشی

گفت: به به چشمم روشن ............ کیه بذار مهر طلاقت خشک بشه بعد یکی رو پیدا کن
منو میگی:confused:
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
دیشب مامان گفت ناهار چی خوردی ؟؟
گفتم: با ........... رفتیم پیتزا فروشی

گفت: به به چشمم روشن ............ کیه بذار مهر طلاقت خشک بشه بعد یکی رو پیدا کن
منو میگی:confused:
جدی جدی به این زودی با یه دختر دیگه رفتین بیرون؟:(
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جدی جدی به این زودی با یه دختر دیگه رفتین بیرون؟:(

سلام من نرفتم ایشون اومدند دنبال من البته دوستیمون خیلی خیلی سالمه

چند ساله پیش از شاگردام تو دانشگاه بودند

تو بدترین روزهای زندگیم اومده کنارم و خیلی تونسته روحیمو عوض کنه خیلی ازش ممنونم

اما هیچ کس نمی تونه جای همسرمو واسم بگیره اون ........................
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همممممممممم...با سوتی های ساده شما احتمالا من خدای سوتی میشم....
خدایا الان براتون میگم چه سوتی هایی میدم..:دی
به سوتی بنده توجه فرمایید:

بله ما دوستی داریم بسی خل!!!!
(عقلش پاره آجر بر میداره بیچاره)
دم در دانشگاه به همراه یکی دیگر از دوستان به اسم فاطمه(این ختر دلقکیه واسه خودش مهران و یلدا در جریانند) منتظر دایی من بودیم...این دختر اومد
من:فافا مرضیه اومد

فاطمه:کو؟؟؟هی وای... مرجان روتو کن انور الان میاد با تراکتور از رو مخمون رد میشه....
من:فافا؟؟؟داره میاد اینور خوووو
فاطمه:ای که من حلواتو بخورم...داری میای جهنم؟؟؟چشمت ندارم

مرضیه:سلام بچه ها
من:سلام،چطوری؟؟
فاطمه:تو هنوز زنده ای؟؟؟
مرضیه؟

من در حال ماست مالی:میگه خوبی؟؟؟
خلاصه یه خرده حرفیدیم...این درباره بی اف جدیدش میگفت من الکی میگفتم :اهان
فاطمه هم هی اس ام اس میداد
مرضیه:آره دیگه مرجان جون،علی خیلی ماهه...
من:پدرام چی شد؟؟
مرضیه:الکی بهش گفتم ازدواج کردم
من:آهان
فاطمه همچنان در حال اس دادن
مرضیه:به علی گفتم اولین بی افمه
من:اهان
مرجان گوش میدی؟؟
من:آهان،نه یعنی آره
مرضیه:ا سلام
من و فاطمه دیدیم یه پسره اومده.....
مرضیه:بچه ها بی افمه
من:خوشوقتم
فاطمه:ا؟؟؟آیشون آقا پدرامن؟؟

من و مرضیه:

من در حال ماس مالی:نه...اون که مال خیلی وقت پیش بد...ایشون آقا رضا هستن
علی:

مرضیه:

فاطمه:ا...چیزه..اهان یادم اومد...آقا فرهاد؟؟؟
مرضیه:

من:ابله...اون که بی اف نتیش بود


 

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
همممممممممم...با سوتی های ساده شما احتمالا من خدای سوتی میشم....
خدایا الان براتون میگم چه سوتی هایی میدم..:دی
به سوتی بنده توجه فرمایید:

بله ما دوستی داریم بسی خل!!!!
(عقلش پاره آجر بر میداره بیچاره)
دم در دانشگاه به همراه یکی دیگر از دوستان به اسم فاطمه(این ختر دلقکیه واسه خودش مهران و یلدا در جریانند) منتظر دایی من بودیم...این دختر اومد
من:فافا مرضیه اومد

فاطمه:کو؟؟؟هی وای... مرجان روتو کن انور الان میاد با تراکتور از رو مخمون رد میشه....
من:فافا؟؟؟داره میاد اینور خوووو
فاطمه:ای که من حلواتو بخورم...داری میای جهنم؟؟؟چشمت ندارم

مرضیه:سلام بچه ها
من:سلام،چطوری؟؟
فاطمه:تو هنوز زنده ای؟؟؟
مرضیه؟

من در حال ماست مالی:میگه خوبی؟؟؟
خلاصه یه خرده حرفیدیم...این درباره بی اف جدیدش میگفت من الکی میگفتم :اهان
فاطمه هم هی اس ام اس میداد
مرضیه:آره دیگه مرجان جون،علی خیلی ماهه...
من:پدرام چی شد؟؟
مرضیه:الکی بهش گفتم ازدواج کردم
من:آهان
فاطمه همچنان در حال اس دادن
مرضیه:به علی گفتم اولین بی افمه
من:اهان
مرجان گوش میدی؟؟
من:آهان،نه یعنی آره
مرضیه:ا سلام
من و فاطمه دیدیم یه پسره اومده.....
مرضیه:بچه ها بی افمه
من:خوشوقتم
فاطمه:ا؟؟؟آیشون آقا پدرامن؟؟

من و مرضیه:

من در حال ماس مالی:نه...اون که مال خیلی وقت پیش بد...ایشون آقا رضا هستن
علی:

مرضیه:

فاطمه:ا...چیزه..اهان یادم اومد...آقا فرهاد؟؟؟
مرضیه:

من:ابله...اون که بی اف نتیش بود


 

Similar threads

بالا