هرکی هر شعری رو دوست داره اینجا بنویسه....

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن....وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور
گربهارعمر باشد باز بر تخت چمن....چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی برمراد ما نرفت....دایما یکسان نباشدحال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند...چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی معین که اومدی!!

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاری
مببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...​
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز...گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم...گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت...آتشى بود درين خانه كه كاشانه بسوخت
تنم از واسطه ی دورى دلبر بگداخت...جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بين كه ز بس آتش اشكم دل شمع...دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری حرفای شخصی یه ترانه ی خصوصی
مینویسم رو پیانو با یه خودنویس توسی
یه قشنون حس منظم
مثل یه ارتش محکم پشت تو وایستادم
اینجا توی این توسی مبهم
عصبی تر از همیشه این روزا خیلی کلافم
روحمو میشکافم اینبار تا یکی از نو ببافم
ذهن خلاق حقیقت با سلیقم نمیخونه
نوسان داره و درمن همه چی رنگ جنونه
من به سبک خودم اینبار بیمه میشم تو ترانه
با همین حرفای شخصی که ندارن عاشقانه

من به سبک خودم اینبار بیمه میشم تو ترانه
با همین حرفای شخصی که ندارن عاشقانه



روزا میشه عاطفی تر مستقل شدی تو از من
توی جسمم مُرد باتو روح آخرین تهمتن
یه شناسنامه ی تازه واسه ی خودم گرفتم
یه شناسنامه که قلبم باید عادت کنه کم کم
واسه من دیگه مهم نیست کی کجای قصه جاشه
چه کسی بدون دعوت پاش تو این ترانه واشه
دیگه یا زنگیه زنگی ,یا که نه رومیه رومی
خسته ام از این تعادل این تعادل عمومی

من به سبک خودم اینبار بیمه میشم تو ترانه
با همین حرفای شخصی که ندارن عاشقانه

من به سبک خودم اینبار بیمه میشم تو ترانه
با همین حرفای شخصی که ندارن عاشقانه



من یه عمریِ نشستم
به هوای یه نشونه با
یه مشت فکری که انگار دو هزار سالشونه

یه نشونه یا یه آدرس که به سمت تو نباشه
کوه خاطرات با تو یدفعه از هم بپاشه
فاجعه خیلی عمیقه نه تحت کنترل نیست
من دیگه اسمی ندارم تو بهم میگی آنارشیست
اینارو میگم که شاید درد دوری عادی تر شه
این ترانه ی خصوصی یکمی عمومی تر شه



من به سبک خودم اینبار بیمه ام با این ترانه
با همین حرفا که گفتن فارغ از هر عاشقانه

من به سبک خودم اینبار بیمه ام با این ترانه
با همین حرفا که گفتن فارغ از هر عاشقانه


 

niki kiyani

عضو جدید
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت با رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
منکه مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی!!!!!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو اگه میخوای بری ،
دلت نسوزه واسه من !!
اینجوری که کلافه ای
بد تره خب ، دل رو بکن !!
بکن دل و از این همه خاطره های روی آب
فکر کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !!
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دل بکن ..
من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری
چون میدونستم که تو از اول راه مســـافری !!
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دلو بکن
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
ابری که از همه خاطره هات لبریزه

دلی که میخواد بمونه تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره

بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بی خیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه توفرقی نداره دل من چه رنگیه

مثل تنهایی میمونه با تو هم سفر شدن
توی شهر عاشقی بی خودی در به در شدن

حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت

بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده

بی خیال قلبی که این همه تنها مونده
 

kolaqermezi

عضو جدید
مرسی معین که اومدی!!

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاری
مببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...​

رسيد مژده كه آمد بهارو سبزه دميد،وظيفه گربرسد مصرفش گل است ونبيد.صفيرمرغ برآمد بط شراب كجاست،فغان فتاد به بلبل نقاب گل كه كشيد.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانوي من امشب
ترانه سازي كن
با اين شبِ وحشي
دوباره بازي كن!

بانوي سرگردون
عاشقترين ميشم
دور حريمِ تو
ديواره چين ميشم!!!

قد ميكشم تا سيب
هواي رويايي
بهشت همين دنياست
وقتي تو اينجايي

دستامو مي بخشم
به اعتمادِ تو
چهل ستون ميشم
امشب براي تو !

يه اتفاق راه
تا شب شكن باشي
پلنگ مغرورم
تو ماه من باشي

بانوي من امشب
ترانه سازي كن
با اين شبِ وحشي
دوباره بازي كن

بانوي سرگردون
عاشقترين ميشم
دور حريم تو
ديوارِ چين ميش

ميچينم اين سيبو
هواي رويايي
بهشت اين دنيا
وقتي تو اينجايي

دستامو مي بخشم
به اعتمادِ تو
چهل ستون ميشم
امشب براي تو


يه اتفاق راهِ
تا شب شكن باشي
پلنگ مغرورم
تو ماه من باشي
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدون تو هيچم يه خاليه تو هم
تصويري مخدوشم از پازلي مبهم
يه اشك بي بغض و يه ابر بي بارون
يه درد بي درمون يه زخم بي مرحم

بدون تو هيچم يه سايه تو سايه
تو خونه ي وحشت بدون همسايه
يه پيچك رو ديواربه هيچي مي پيچم
بدون تو هيچم بدون تو هيچم

بدون تو هيچم اوجي سرازيرم
يه رفت و برگشت فقط عقب ميرم
يه شعر بي شاعر يه عشق بي معشوق
يه كوه بي قله يه دشت بي شيرم

بدون تو هيچم يه تانگوي مفرد
يه جاده بي مقصد يه پوچي ممتد
سرابی تو در تو، پست ته پیچم
بدون تو هيچم بدون تو هيچم

بدون تو هيچم يه دردِ تو دردم
تو كوچه اي تاريك تنهاترين مردم
قراري كنسل و يه كافه ي تعطيل
يه سيگار خيس و يه قهوه ي سردم...

بدون تو هيچم ، يه خالي سرشار
يه تيزي روي رگ تو روزهاي شب وار
اتاقي درهم و چند كاغذ پاره
يه تقويم سوخته يه ساعتِ بيكار
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که من و تو رو بشونن واسه گفتن خوبی


من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی

همونقدر که یک اطاقک بشه خونه خیالی


من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی

بکشم رو تنه دنیا رنگه خوبی و قشنگی


آدمهای دستو دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه


من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی

که من و تو رو بشونن واسه گفتن خوبی


من از این دنیا چی میخوام دو تا بال برای پرواز

برم تا روز تولد برسم به فصل آغاز


برم پیش بچه هایی که یه لقمه نون ندارن

که یک شب با یک دل سیر چشاشونو هم بذارن


بگم غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد


من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی

که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بس رو كارتن خوابيده از تخت ميترسه !
از عابراي ظاهرا خوشبخت ميترسه !

از كوچه از تنهايي از هرچي تو دنياشه
از گربه هاي گشنه حتي سخت ميترسه !

چند ساله از هيچكس دلش پر نيست
چند ساله از چيزي نميرنجه
هر روز تو روياهاش پي نقشِ
هرشب تو آشغالا پيِ گنجِ !

چند ساله كه تاريك و كم حرفِ
چند وقته كه خالي از احساسِ
چند ساله چيزي رو نمي بينه
جز برق سكه تو شبِ كاسه !

بارون با بغضش هم نفس ميشه
وقتي كه جوب از گريه سر ميره!
از عابرا تصوير ميگيره
عمرش همينجوري هدر ميره!

دنيا براش جاي قشنگي نيست
دنيا براش تلخ و نفس گيره
چند ساله كه از تنهايي خسته است
چند ساله كه ، از گشنگي سيره !

با برفي كه چند وقته بي وقفه
روي موهاش ميشينه، ميسازه
از پيتهاي خاليِ روزنامه
تو روياهاش ، شومينه ميسازه

زل ميزنه به آسمون گاهي
سقفش چقدر از بسترش دوره
راه رفتن آسون نيست واسه مردي

كه عابرا فكر ميكنن كوره ......


از بس رو كارتن خوابيده از تخت ميترسه !

از عابراي ظاهرا خوشبخت ميترسه !
از كوچه از تنهايي
از هرچي تو دنياشه
از گربه هاي گشنه حتي ،
سخت ميترسه !
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺗﻮ ﺑﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘﻲ ﺷﺒﻢ زﻳﺮ و رو ﺷﺪ
‫ﻳﻪ ﺑﻐـﺾ ﺷـﻜـﺴـﺘﻪ رﻓﻴـﻖ ﮔـﻠﻮ ﺷﺪ
‫ﺗﻮ ﺑـﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘـﻲ دل ﺑﺎغ ﭼﻪ ﭘﮋﻣﺮد
‫ﺗـﻤﺎم وﺟـﻮدم ﺗـﻮي آﻳـﻨﻪ ﺧﻂ ﺧﻮرد

‫ﻫﻨﻮز وﻗﺘﻲ ﺑﺎرون، ﺗﻮ ﻛﻮﭼﻪ ﻣﻲﺑﺎره
‫دﻟـﻢ ﻏــﺼـﻪ داره دﻟـﻢ ﺑـﻲ ﻗـﺮاره
‫ﻧﻪ ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اس ، ﻧﻪ روﻳﺎ ﻗﺸﻨﮕﻪ
‫دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗـﻮ ﺧـﻮﻧﻪ دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺗﻨﮕﻪ

‫ﻳﻪ ﺷﺐ زﻳﺮ ﺑﺎرون ﻛﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ راﻫﻪ
‫ﻣﻴـﺒﻴـﻨﻢ ﻛـﻪ ﻛـﻮﭼـﻪ ﭘـﺮ ﻧـﻮر ﻣـﺎﻫﻪ
‫ﺗﻮ ﻣﺎه ﻣﻨﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎرون رﺳﻴﺪي
‫اﻣـﻴﺪ ﻣـﻨﻲ ﺗـﻮ ﺷـﺐ ﻧـﺎ اﻣﻴﺪي

ﺗﻮ ﺑﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘﻲ ﺷﺒﻢ زﻳﺮ و رو ﺷﺪ
‫ﻳﻪ ﺑﻐـﺾ ﺷـﻜـﺴـﺘﻪ رﻓﻴـﻖ ﮔـﻠﻮ ﺷﺪ

‫ﺗﻮ ﺑـﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘـﻲ دل ﺑﺎغ ﭼﻪ ﭘﮋﻣﺮد
‫ﺗـﻤﺎم وﺟـﻮدم ﺗـﻮي آﻳـﻨﻪ ﺧﻂ ﺧﻮرد
‫ﻫﻨﻮز وﻗﺘﻲ ﺑﺎرون، ﺗﻮ ﻛﻮﭼﻪ ﻣﻲﺑﺎره
‫دﻟـﻢ ﻏــﺼـﻪ داره دﻟـﻢ ﺑـﻲ ﻗـﺮاره
‫ﻧﻪ ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اس ، ﻧﻪ روﻳﺎ ﻗﺸﻨﮕﻪ
‫دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗـﻮ ﺧـﻮﻧﻪ دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺗﻨﮕﻪ

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه ها رو با تو بودن در نگاه تو شکفتن

حس عشقو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه

با تو رفتن با تو موندن مثل قصه تو رو خوندن

تا همیشه تو رو خواستن مثل تشنگیه آبه


اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات می سپردم

اگه اسمم رو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم

اگه با من تو می موندی همه دنیا رو می بردم

بی تو اما سر سپردن بی تو و عشق تو بودن

تو غبار جاده موندن بی تو خوب من ، محاله

بی تو حتی زنده بودن بی هدف نفس کشیدن

تا ابد تو رو ندیدن واسه من رنج و عذابه


اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات می سپردم

اگه اسمم رو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم

اگه با من تو می موندی همه دنیا رو می بردم


توی آسمون عشقم غیر تو پرنده ای نیست

روی خاموشی لبهام جز تو اسم دیگه ای نیست

توی قلب من عزیزم هیچ کسی جایی نداره

دل عاشقم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد منه تا نبری بنیادم

رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

می مخور با دگران تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
چهره را آب مده تا ندهی بر بادم

چون فلک سیر مکن تا نکشی حافظ را
رام شو تا بدهد طالع فرخ دادم

شمع هر جمع مشو،ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
«من از آن روز که در بند توام آزادم»
 

mohammadreza1001

کاربر فعال
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز

تن ادمی شریف است به جان ادمیت

نه همین لباس زیباست نشان ادمیت

اگر ادمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان ادمیت؟

خورو خواب و خشم و شهوت شعب است و جهل و ظلمت

حیوان خبر ندارد زجان ادمیت

به حقیقت ادمی باش وگرنه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان ادمیت

مگر ادمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟

که فرشته ره ندارد به مکان ادمیت

رسد ادمی به جائی که بجز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان ادمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت

به درای تا ببینی طیران ادمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از ادمی شنیدم بیان ادمی
ت
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنار ِ سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی... عاشقم
ابر شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی

لیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو
گمگشته در بارون تو

مجنون لیلی بی خبر
در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش بر آب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد در دلت

کنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی بی خبر از دلدادگی... عاشقم

ماه شدم, ابر شدی
اشک شدم صبر شدی
برف شدم آب شدی
قصه شدم خواب شدی

لیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو
گمگشته در بارون تو

مجنون لیلی بی خبر
در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش بر آب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد در دلت
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
خمي که ابروي شوخ تو در کمان انداخت...به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود...زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
به يک کرشمه که نرگس به خودفروشي کرد...فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست...سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست
سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد...تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کيست...که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
 

kolaqermezi

عضو جدید
دل گمراه من چه خواهد كرد،بابهاري كه ميرسد از راه؟
يانيازي كه رنگ ميگيرد،درتن شاخه هاي خشك وسياه
 

faryad beseda

عضو جدید
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان ميروم وانگشتانم را بر پوست كشيده ي شب ميكشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
كمك كن ببندم چمدونمو
لباسامو بايد خودت تا كني
تو بارون يك ريز اين پنجره
بايد رفتنمو تماشا كني

نبايد پراز گريه شي پشت من
نذار فكر من باشي ديوونه وار
بذار آينه خيس هق هق بشه
ولي تو به روي خودت هم نيار

توكه نقش حوا براي توئه
تاكي ميخواي مردو ادم كني
خودم بايد از بغض تو رد بشم
نبايد بذارم تو تركم كني
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما...
از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم
پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه
اما فکر کردم کنارم...
شونه های یک رفیقه
داشتم اشتباه میکردم.
تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم...
تو از اولم نبودی
داشتم اشتباه می کردم...
که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم
حالا اینجا تک و تننها... برگ خشک بی درختی، غرق بادم
نوش جونت اگه بردی
نوش جونت هرچی خوردی
تورو هیچ وقت نشناختم...
نوش جونم اگه باختم.
تو منو ساده گرفتی.
زدی رفتی مفتی مفتی
اما اون روز رو می بینم که به زانوهات می افتی...
تو به زانوهات می افتی...!
 

badboy_00

عضو جدید
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت......
اون وسطی یه پسر خوشگل با نجابت....
 

Similar threads

بالا