نگرشی بر اخلاق..... بیا یه مطلب بگو ..... یه مطلب یادبگیر.

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز

به نام خداوند عزیز و مهربان. درود بر حضرت محمد (ص) آخرین فرستاده ی خداوند و بر اهل بیت طاهرش.

سلام بر تک تک شما دوستان خوبی که میهمان خوان پر نعمت و برکت خداوند هستید .... آماده باشید نفسهای شما در این ماه عزیز عبادت است.....

دوستان این تاپیک پیرو نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما عزیزان در خصوص تاپیک برای بیان نکات اخلاقی ، به پا شده است. قبلا از همکاری صمیمانه شما و حضور گرمتان در تاپیک تصمیم گیری برای برنامه های ماه رمضان تشکر می کنیم و برای همه از خداوند عزیز سلامت و سعادت می خوایم.. و بعد از آن لازم است نکاتی چند در رابطه با تاپیک عرض شود.
"از آنجایی که وظیفه ی همه ما این است که از رذایل اخلاقی فاصله بگیریم و به سمت کسب فضایل اخلاقی حرکت کنیم بنابراین پرداختن به هر دو مهم است و این تاپیک به صورت یک در میان به بررسی هر یک می پردازد.

برنامه تاپیک به این شرح است :

توسط یکی از دوستان (در ابتدا استارتر و بعد از آن توسط دوستان دیگری که همراه تاپیک هستند) یک موضوع ارائه می شود سپس در مورد این موضوع دوستان هر مطلبی را می توانند ارائه دهند . منظور اینکه : بررسی آن موضوع در قرآن، احادیث ، سیره ائمه و بزرگان و ....
و این می طلبد که قبل از گذاشتن پست،مختصر (حدود ده دقیقه ) مطالعه و یا سرچ مطلب داشته باشیم و بعد خلاصه اون مطالب رو در پست قرار دهیم به زبانی روان و ساده.
دوستان! در این تاپیک بنا نیست به تفسیر از جنبه ی فنی و قاعده ای پرداخته بشه، بلگه قرار است با زبان ساده و قابل فهم اخلاق را آموزش داده شود ، و تک تک شما مربی هستید که می توانید با مراجعه به تفاسیر و کتابهای اخلاق خلاصه مطالب رو برای همه به اشتراک بگذارید.


چنانچه برنامه روشن نیست، طی دو سه روز که با تاپیک همراه باشید آشنایی کامل به دست می آوردید ان شاءالله."
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
موضوع 1 : توکل و اعتماد به خدا


توکل در لغت یعنی اعتماد کردن و تکیه کردن است . از جمله موضوعات اخلاقی در کتاب آسمانی مسلمانان، موضوع توکل است که این واژه و مشتقات آن در قرآن کریم ۷۰ مرتبه در ۲۹ سوره و در ۶۱ آیه آمده است.


کسانی كه بر خدا توكل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمی‏كند بلكه به اتكای لطف خدا و علم و قدرت بی پایان او خود را پیروز و فاتح می‏بیند و حتی شكست‏های مقطعی او را مایوس نمی‏سازد.
هرگاه توكل به مفهوم صحیح كلمه در جان انسان پیاده شود به یقین امیدآفرین، نیروبخش و باعث تقویت اراده و تحكیم مقاومت و پایمردی است.
مساله توكل در زنگی انبیای بزرگ الهی درخشش فوق‏ العاده ‏ای دارد، بررسی آیات قرآنی در این زمینه نشان می‏دهد كه آنها همیشه در برابر مشكلات طاقت فرسا
و دشمنان بی رحم اعتمادشان بر خدا و تكیه ‏گاهشان ذات پاك او بوده است، و از وابستگی و اعتماد غیر لز خدا مبری بوده ‏اند. و یكی از دلایل مهم پیروزی آنها داشتن همین فضیلت اخلاقی بوده است.

نخست از نوح- عليه السلام - پيامبر بزرگ خدا شروع مي‏كنيم:

1- و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان كان كبر علیكم مقامی و تذكیری بآیات الله فعلی الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لایكن امركم علیكم غمه ثم اقضوا الی و لاتنظرون (سوره‏ یونس،آیه‏71)

سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام كه به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر تذكرات من نسبت‏ به آیات الهی، بر شما سنگین(و غیر قابل تحمل) است، (هر كار از دستتان ساخته است‏ بكنید) من بر خدا توكل كرده‏ ام! فكر خود و قدرت معبودهایتان را جمع كنید، سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند(تمام جوانب كارتان را بنگرید) سپس به حیات من خاتمه دهید و (لحظه ‏ای) مهلتم ندهید!

دومين آيه از زبان هود پيامبر- عليه السلام - است كه بعد از دوران نوح- عليه السلام - مي‏زيسته هنگامي كه از سوي قوم بت ‏پرستش تهديد به مرگ مي‏شود، با صراحت ‏به آنها مي‏گويد:
2- انی توكلت علی الله ربی و ربكم (سوره‏ هود،آیه‏56)

من، بر «الله‏» كه پروردگار من و شماست توكل كرده ‏ام!

آيه اشاره به گوشه‏اي از سرگذشت ابراهيم- عليه السلام - و توكل او بر خدا در يكي از مشكل‏ترين ساعات زندگانيش مي‏كند، و مي‏فرمايد:

3- ربنا انی اسكنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتك المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشكرون (سوره ‏ابراهیم، آیه‏37)

پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، و در كنار خانه ‏ای كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات به آنها روزی ده ، شاید آنان شكر تو را بجای آورند!

آيه اشاره به ماجراي شعيب- عليه السلام - مي‏كند كه مدتي بعد از هود، و كمي قبل از موسي مي‏زيسته كه او هم در مقابل سرسختي قوم مشرك و بت ‏پرست و تهديدات آنها مي‏گويد:

4- ...ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب (سوره ‏هود، آیه‏88)

من جز اصلاح - تا آنجا كه در توانایی دارم - نمی‏خواهم! و توفیق من جز به(كمك) خداوند نیست. بر او توكل كردم و به سوی او بازمی‏گردم!

آيه سخن از يعقوب كه جد والاي بني اسرائيل است‏ به ميان آمده، آن زمان كه در تنگناي شديدي قرار گرفته بود از يكسو فرزند عزيزش يوسف- عليه السلام - را از دست داده، و از سوي ديگر قحطي شديد در كنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، و به حكم اجبار، فرزند دلبند ديگرش بنيامين را به دست‏ برادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا براي به دست آوردن آذوقه بار ديگر به سرزمين «مصر»بروند و از «عزيز مصر» كمك بطلبند، در اينجا بود كه يعقوب سفارشي به اين مضمون به فرزندان خود كرد:

5- و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه و ما اغنی عنكم من الله من شی‏ء ان الحكم الا لله علیه توكلت و علیه فلیتوكل المتوكلون (یوسف،67)

و(هنگامی كه می‏خواستند حركت كنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یك در وارد نشوید، بلكه از درهای متفرق وارد گردید(تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و(من با این دستور) نمی‏توانم حادثه‏ ای را كه از سوی خدا حتمی است از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آن خداست!(برای پیروزی شما) بر او توكل كرده ‏ام و همه متوكلان باید بر او توكل كنند»!



آيه ماجراي موسي- عليه السلام - و بني اسرائيل مي‏رسد در آن هنگام كه موسي- عليه السلام - دعوت خويش را آشكار كرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولي با اين همه تنها گروهي از بني اسرائيل به او ايمان آوردند، در حالي كه آنها نيز از فرعون و اطرافيانش بيمناك بودند، مبادا آسيبي به آنها برسانند و مورد شكنجه واقع شوند، زيرا هنگامي كه فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ايمان به موسي- عليه السلام - تحت‏سخت‏ترين شكنجه‏ ها قرار مي‏دهد، پيداست‏ با ديگران چه خواهد كرد، به همين دليل موسي بن عمران براي اينكه آرامشي به آنها ببخشد و از وحشت رهايي يابند، دستور توكل را به آنها داد و فرمود:
6- و قال موسی یا قوم ان كنتم آمنتم بالله فعلیه توكلوا ان كنتم مسلمین × فقالوا علی الله توكلنا ربنا لاتجعلنا فتنه للقوم الظالمین ( سوره‏ یونس،آیات‏84و85)
موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده ‏اید، بر او توكل كنید اگر تسلیم فرمان او هستید»! - گفتند: «تنها بر خدا توكل داریم، پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده!

آيه زمانهاي بعد از موسي- عليه السلام - مي‏رسد، در آن زمان كه بني ‏اسرائيل زير سيطره سلطان جباري به نام «جالوت‏» قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پيامبر زمان خود «اشموئيل‏» آمده، از او تقاضا كردند كه فرمانده‏اي لايق براي آنها تعيين كند، تا براي به دست آوردن سرزمين خود با جالوت بجنگند، اشموئيل، طالوت را كه جوان نيرومند و آگاه و از هر نظر لايقي بود براي اين امر برگزيد، بني‏اسرائيل نخست زير بار نمي‏رفتند، سپس با تمهيداتي از ناحيه آن پيامبر، فرماندهي او را پذيرفتند.
طالوت پس از آزمايشهاي متعددي افرادي را كه آمادگي بيشتري براي جهاد داشتند گزينش كرد و به ميدان نبرد آورد.
آيه مورد بحث از لحظاتي سخن مي‏گويد كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند لشكر نيرومند جالوت و لشكر ظاهرا ضعيف طالوت، مي‏فرمايد:

7- و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرین (سوره‏ بقره،آیه‏250)

و هنگامی كه در برابر «جالوت‏» و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شكیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت ‏بدار! و ما را بر جمعیت كافران، پیروز بگردان!

آيه سخن از پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله - و مقام توكل اوست، در آن هنگام كه در برابر مشكلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعليم داد چگونه بر مشكلات پيروز گردد، مي‏فرمايد:

8- فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توكلت و هو رب العرش العظیم (سوره ‏توبه، آیه‏129)

اگر آنها(از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا كفایت می‏كند، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توكل كرددم، و او صاحب عرش عظیم است!


آيه سخن از تمام پيامبران پيشين به ميان آمده است، از زمان نوح- عليه السلام - تا پيامبراني كه بعد از او بودند، مي‏گويد:

9- و ما لنا الانتوكل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوكل المتوكلون (سوره ‏ابراهیم،آیه‏12)
و چرا بر خدا توكل نكنیم، با اینكه ما را به راه‏های(سعادت) رهبری كرده است، و ما به طور مسلم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم كرد(و دست از رسالت ‏خویش برنمی‏داریم) و توكل كنندگان باید فقط بر خدا توكل كنند»!

آيه با ذكر نتيجه روشني براي توكل بر خدا همگان را تشويق به اين امر مي‏كند، و وعده نجات و پيروزي به آنها مي‏دهد، مي‏فرمايد:

10- ...و من یتوكل علی الله فهو حسبه... (سوره‏ طلاق،آیه‏3)


و هر كس بر خدا توكل كند كفایت امرش را می‏كند... .


آيت الله مكارم شيرازي - اخلاق در قرآن، ج2

 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارزش توكّل:
قرآن كریم ده ها بار به صراحت و كنایت انسان ها و به ویژه مؤمنان را به توكل به خداوند فرا خوانده است و در برابر این اعتماد و اطمینان بندگان، وعده خداوند مبنی بر كفایت امور آنان را اعلام می دارد. از جمله در قرآن آمده است:

« وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ » [1]
«و مؤمنان باید تنها بر خدا توكل كنند.»

«ان الله یحب المتوكلین؛ خداوند توكّل كنندگان را دوست می دارد.»[2]

همچنین برای اطمینان بخشی نسبت به سرانجام توكّل و اعتماد به پروردگار می فرماید:
« و من یتوكل علی الله فهو حسبه »
«و هر كس بر خدا اعتماد كند، او برای وی بس است.»[3]

احادیث نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ و سخنان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ سرشار از عباراتی است كه منزلت توكل و فضیلت آن را بیان می كنند. از باب نمونه سخن امام صادق ـ علیه السّلام ـ را نقل می كنیم كه فرموده است:
به درستی كه بی نیازی و عزت در حال گردش اند و هنگامی كه به جایگاه توكّل گذر كنند، آن جا را وطن خود می گزینند.[4]

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] . آل عمران، آیه 122 و 160، مائده، آیه 12 و 26، توبه، 52، ابراهیم، 11، مجادله، 10، و تغابن، 13.
[2] سوره آل عمران، آیه 159.
[3] سوره طلاق، آیه 3.
[4]. كلینی: كافی، ج 2، ص 65، ح 3.
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]حدیث (1) امام على عليه السلام :[/h]اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّه نَجاةً مِنْ كُلِّ سوءٍ وَحِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ؛
توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.
بحارالأنوار، ج78، ص79، ح56
[h=5]حدیث (2) امام على عليه السلام :[/h]مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَْسْبابِ؛
هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد.
غررالحكم، ج5، ص425، ح9028
[h=5]حدیث (3) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :[/h]مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللّه كَفاهُ مَؤنَتَهُ وَرِزْقَهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ؛
هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى دهد.
كنزالعمال، ج3، ص103، ح5693
[h=5]حدیث (4) قال الصادق علیه السلام :[/h]إِنَّ الغِنى وَالْعِزَّ يَجولانِ فَإِذا ظَفِرا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنا؛
بى نيازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جايگاه توكل دست يافتند در آنجا قرار مى گيرند.
كافى، ج2، ص65، ح3
[h=5]حدیث (5) قال الباقر علیه السلام :[/h]مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللّه لايُغْلَبُ وَمَنِ اعْتَصَمَ بِاللّه لايُهْزَمُ؛
هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.
جامع الأخبار، ص 322
[h=5]حدیث (6) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :[/h]اَلتَّوَكُّلُ بَعْدَ الْكَيْسِ مَؤْعِظَةٌ؛
توكّل كردن (به خدا) بعد از به كار بردن عقل، خود موعظه است.
كنزالعمال، ج3، ص103، ح5696
[h=5]حدیث (7) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :[/h]اَلطِّيَرَةُ شِرْكُ وَمامِنّا إِلاّ وَلكِنَّ اللّه يُذْهِبُهُ بِالتَّوَكُّلِ؛
فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، اما خداوند با توكل به او آن را از بين مى برد.
سنن ابن ماجه، ج2، ص1170، ح3538
[h=5]حدیث (8) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :[/h]رَأى رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله قَوْما لا يَزْرَعونَ قالَ: ما أَنْتُمْ؟ قالوُا: نَحْنُ الْمُتَوَكِّلونَ، قالَ: لا، بَلْ أَنْتُمْ المُتَّكِلونَ؛
رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شما چه كاره ايد؟ عرض كردند ما توكل كنندگانيم. فرمودند: نه، شما سر باريد.
مستدرك الوسائل، ج11، ص217، ح12789
[h=5]حدیث (9) قال الكاظم علیه السلام :[/h]لَمّا سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعالى: (وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه فَهُوَ حَسْبُهُ) ـ : اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللّه دَرَجاتٌ، مِنْها أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللّه فى اُمورِكَ كُلِّها فَما فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ راضيا تَعْلَمُ اءَنَّهُ لايَألوكَ خَيْرا وَفَضْلاً وَتَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فى ذلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه بِتَفويضِ ذلِكَ إِلَيْهِ وَثِقْ بِهِ فيها وَفى غَيْرِها؛
در پاسخ به سؤال از آيه «و هر كس به خدا توكل كند او براى وى بس است» توكل كردن بر خدا درجاتى دارد: يكى از آنها اين است كه در تمام كارهايت به خدا توكل كنى و هر چه با تو كرد از او خشنود باشى و بدانى كه او نسبت به تو از هيچ خير و تفضّلى كوتاهى نمى كند و بدانى كه در اين باره حكم، حكم اوست، پس با واگذارى كارهايت به خدا بر او توكل كن و در آن كارها و ديگر كارها به او اعتماد داشته باش.
كافى، ج2، ص65، ح5
[h=5]حدیث (10) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :[/h]يَقولُ اللّه عَزَّوَجَلَّ ما مِنْ مَخْلوقٍ يَعْتَصِمُ دونى إِلاّ قَطَعْتُ أسْبابَ السَّماواتِ وَأسبابَ الأَْرْضِ مِنْ دونِهِ فَإِنْ سَأَلَنى لَمْ اُعْطِهِ وَإِنْ دَعانى لَمْ اُجِبْهُ؛
خداوند عزوجل مى فرمايد: هيچ مخلوقى نيست كه به غير من پناه ببرد، مگر اين كه دستش را از اسباب و ريسمان هاى آسمانها و زمين كوتاه كنم، پس اگر از من بخواهد عطايش نكنم و اگر مرا بخواند جوابش ندهم.
امالى طوسى، ص585، ح1210
[h=5]حدیث (11) قال الكاظم علیه السلام :[/h]
مَن أرادَ أن یکنَ‌ أقوَی النّاسِ‌ فَلیتَوکل عَلی اللهِ؛
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.​
بحار الانوار، ج7، ص143​
[h=5]حدیث (12) امام رضا علیه السلام :[/h]ما حَدُّ التَّوکل؟ فَقال لی: اَن لا تَخافَ معَ اللهِ اَحَداً؛
حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی
جهاد النفس،ح 292​
[h=5]حدیث (13) امام موسی کاظم علیه السلام :[/h]مَن اَراد ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله؛هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .
بحاالانوار، ج71، ص143​
[h=5]حدیث (14) امام جواد علیه السلام :[/h]
الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ؛اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.​
بحارالانوار، ج۵، ص۱۴​
[h=5]حدیث (15) امام جواد علیه السلام :[/h]
ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .​
مسند الامام الجواد، ص 247​
[h=5]حدیث (16) امام علی علیه السلام :[/h]
مَن تَوکَّلَ عَلَی اللهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَت عَلَیهِ الأسبابُ
هر که بر خدا توکل کند دشواریها برایش آسان شده و اسباب برایش فراهم گردد.​
غررالحکم ح3888 ص197​
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مفهوم شناسی توکل
برای مفهوم «توکل» تعاریف گوناگونی وجود دارد که از آن میان، حضرت امام خمینی(س) تعریف ذیل را برگزیده است:
ظاهر آن است ـ چنانچه مشتقات آن دلالت بر آن دارد ـ به معنی واگذاری امر است به معتمدی از باب آن‏که خود را در صورت دادن آن امر عاجز می بیند و از این باب است، وکالت و توکیل.
[1]برخی از اهل معرفت در تعریف توکل می گویند: «التوکّل کلة الأمر کلّه إلی مالکه والتعویل علی وکالته»؛
[2] توکل، واگذار نمودن جمیع امور است به مالک آن و اعتماد نمودن به وکالت او است.بعضی دیگر گفته اند: «التوکّل علی الله، انقطاع العبد إلیه فی جمیع ما یأمله من المخلوقین»؛
[3] توکل به خدا، منقطع شدن بنده است به خدا در هر چه که امیدوار است از خلایق.و برخی عرفا گفته اند: «التوکّل طرح البدن فی العبودیة وتعلّق القلب بالربوبیّة»؛
[4] توکل، صرف کردن بدن است در عبودیت خدا و پیوند نمودن قلب است به مقام ربوبیت حق.
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توکل در قرآن

توکل در قرآن


1. )اللهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَعَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏(؛[5] خدا است که جز او معبودی نیست و مؤمنان باید فقط بر خداوند اعتماد کنند.

حضرت امام(س) درباره این آیه فرموده: این‏که کلمه شریفه توحید را توطئه قرار داده، و پس از آن امر فرموده با تأکید که مؤمنین بر خدای تعالی توکل کنند، اشاره ممکن است باشد به مرتبة بالاتری از مقام اوّل، و لهذا مؤمنین را که در آیة سابقه از خواصّ آن‏ها «توکّل علی الله» را قرار داده بود، در این آیه شریفه امر به توکّل فرموده. و شاید این ذکر کلمه توحید اشاره به آن باشد ـ که سابقاً مذکور شد ـ که پس از مقام ایمان و کمال آن جلوة توحید فعلی در قلب سالک ظاهر شود، و به این جلوه دریابد که الوهیّت و تصرّفی از برای موجودی از موجودات نیست در مملکت حق تعالی، و او است یگانه متصرّف و مؤثّر در امور، و غیر او ضارّ و نافعی در عالم وجود نیست. پس به مرتبه بالاتری از توکل رسد.[6]

2. )وَمَنْ يَتَوَكّلْ عَلَى الله فَهُوَ حَسْبُهُ(؛[7] و هر کس بر خدا اعتماد کند، او برایش بس است.

حضرت امام(س) در اشاره به این معنا فرموده: متوکّل را منقطع از مخلوق فرموده و این غایت عزّت و عظمت نفس و غنای ازدیگران است.[8]

3. )فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكّلْ عَلَى الله إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكّلِينَ(؛[9] پس چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن. به درستی که خدا توکل کنندگان را دوست می دارد.

امام(س) در ذیل این آیه می فرماید: و آن توکّلی است که از برای سالک... در این مقام در عین حال که در کثرت واقع است، در «توحید جمع» مستغرق است، و در عین حال که تصرّفات موجودات را تفصیلاً می بیند، جز حق تعالی موجودی را متصرّف نمی بیند. و لهذا، حق تعالی امر فرموده رسول خدا را به این مرتبه و فرموده: )إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكّلِينَ( و مرتبه محبوبیّت برای متوکّلین ثابت فرموده.[10]

4. )وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكّلُونَ(؛[11] و چون آیات بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل کنند.

5. )إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ فَعَلَيْهِ تَوَكّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ(؛[12] اگر به خدا ایمان آورده اید و اگر اهل تسلیمید، پس بر او توکل کنید.

6. )إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً(؛[13] در حقیقت، تو (شیطان) را بر بندگان من تسلطی نیست و حمایتگری پروردگارت بس است.

7. )وَمَا لَنَا ألا نَتَوَكّلَ عَلَى الله وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى الله فَلْيَتَوَكّلِ الْمُتَوَكّلُونَ‏(؛[14] و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن‏که ما را به راهنمایان رهبری کرده است و البته ما بر آزاری که به ما رساندید، شکیبایی خواهیم کرد و توکل‏کنندگان باید بر خدا توکل کنند.
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست

راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش


معناي توكل


توكل در رابطه فرد با خدا مطرح است كه اين رابطه در اعمال انسان تأثير داشته و رابطه فرد با خدا را نمايان مي سازد. در حالي كه انسان رابطه خويش با خدا را از طريق دعا، استعاذه، انجام فرايض، و مستحبات نيز نشان مي دهد، در توكل جنبه اي از رابطه فرد با خدا نمايان است كه تلويحاً فرد متوكل پيش فرضهايي را پذيرفته است كه مهمترين آنها باور و ايمان به قدرت، حكمت و شفقت خداوند به بندگانش مي باشد و همين جنبه اعتماد و ايمان است كه رابطه توكل گونه را از انواع ديگر رابطه ها متمايز مي كند. اين جنبه اعتماد از نظر عرفاني بسيار با اهميت است، چون دوستي اركاني دارد كه از مهمترين آنها "اعتماد" است. به خاطر همين درجه بالاي توكل است كه خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد. و در قرآن مي فرمايد: "ان ا... يحِبُّ المُتَوَكلين".

در توكل فرد همچنين به وعده هاي خداوندي در قرآن علم و ايمان دارد و مي داند كه خداوند به اهداف خود خواهد رسيد و تلاشهاي انسان در راه خدا بي نتيجه نخواهد ماند. لازمه پياده كردن توكل در عمل تشخيص وظيفه و برنامه هاي فردي و شخصي از برنامه هاي خداوندي است و تفكيك اين امر است كه مسؤوليت انسان در كوشش و تلاش تا چه حدي است و از چه مرز ديگري مسؤوليت انسان تمام شده تلقي مي گردد، و فرد بايد كار را به كاردان واقعي (يعني خداوند متعال) واگذار نمايد.


ج) در توكل همچنين علم به اينكه در چه كارهايي مي توان توكل نمود و در چه كارهايي توكل دامنه اش جاري و ساري نيست، لازم است.
براي روشن شدن محدوده توكل هستي به دو نكته نيز اشاره مي كنيم:

1- از لحاظ عملي انسان بايد تا آنجا كه توان دارد به تدبير امور بپردازد و در جايي كه تدبير امور از عهده اش خارج است بايد به خداوند متعال توكل كند. بين توكل و اقدام عملي براي انجام كارها منافاتي وجود ندارد. مي توان بر خداوند توكل كرد و از او در حصول مقاصد ياري جست و در عين حال از علل و اسباب نيز براي حصول نتيجه استفاده كرد. هر چند كه معناي توكل ترك تدبير است، ولي ترك تدبير به معناي ترك استفاده كردن از اسباب نيست، بلكه ترك تدبير در سطحي بالاتر از اسباب است، در اين سطح نتايج كار و تقديرها بيرون از اختيار ماست.


2- از لحاظ اعتقادي انسان بايد باور داشته باشد كه زماني كوششهايش مثمرثمر خواهند بود كه توأم با خدا باشد؛ يعني كوشش انسان براي رسيدن به مطلوب هر چند لازم است، ولي كافي نيست و توفيق خداوندي نيز بايد با آن قرين گردد تا انسان بتواند به مطلوب خود برسد.

به هر حال توكل نوعي رابطه فرد با خداوند است كه در آن فرد با توجه به اعتقادي كه به قدرت، حكمت و رأفت و شفقت خداوند دارد در تمام حركات و سكنات حضور خدا را در نظر گرفته، و در تمام لحظات براي موفقيت خود از او استمداد مي طلبد.

فرد متوكل ضمن استفاده از اسباب و علل مادي و غير مادي توفيق رسيدن به نتيجه را مشروط به خواست و مشيت الهي دانسته، ضمن اسناد امور و اتفاقات جهان به خواست خداوندي، براي حصول نتيجه به خدا تكيه نموده و اطمينان دارد كه خواست خداوند در جهت خير و صلاح اوست.

 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
مؤلفه هاي توكل


با استفاده از بررسي آيات و احاديث مؤلفه هاي زير در توكل به خدا، شناسايي مي شوند:

1- اسناد امور و اتفاقات به خداوند متعال


اعتماد قلبي به خداوند و اسناد امور و اتفاقات به حضرت باريتعالي در ايجاد سكينه قلبي و آرامش دروني به حد ي مؤ ثر است كه موجب مي شود اضطراب و تشويش در فرد متوكل از بين رفته و فرد به راحتي در راه حصول به نتيجه گام بردارد.
از علايم و ويژگيهاي افراد متوكل اين است كه از روي آورد روزگار خيلي به خود نمي بالند و از برگشت و ادبار آن زياد دچار تشويش و اضطراب نمي شوند، بلكه تا حد امكان براي رسيدن به مطلوب كوشش نموده و نتيجه كار را به خدا واگذار مي نمايند و اطمينان دارند كه خداوند آنان را در رسيدن به مطلوب كمك خواهد كرد. در حقيقت حال اين افراد بمانند اشخاصي مي باشد كه به حصار و قلعه عظيمي پناه برده و درِ آن را به روي دشمن بسته اند. و كسي را ياراي پيروزي بر آن قلعه نيست لذا اضطراب و خوف براي آنان معني ندارد.

2- معناي الوهي دادن به اتفاقات زندگي

افراد متوكل به اتفاقات زندگي معنايي مي دهند كه آنان را در تعبير و تفسير پديده هاي زندگي كمك نموده و به توازن شناختي و عاطفي آنان كمك مي نمايد، و آنان را از خلأ زيستي، بي هدفي، پوچي و سردرگمي رهايي مي بخشد. اين افراد با تمام كوششي كه در راستاي رسيدن به مطلوب و مقصود به كار مي گيرند، اگر نتيجه موافق طبعشان نبود و نتيجه نامساعد گرفتند، باور دارند كه خير واقعي را خداوند مي داند و به فرمايش خداوند در قرآن باور دارند كه مي فرمايد:
" چه بسا ناخوش داريد چيزي را در حالي كه خير شما در آن باشد، و چه بسا از چيزي خوشتان آيد در حالي كه بدي شما در آن باشد، خدا مي داند در حالي كه شما نمي دانيد."

3- اميدوار بودن به خدا

يكي ديگر از ابعاد توكل به خدا، اميدواري انسان متوكل به لطف خداوند متعال در شرايط سخت زندگي است. اميدواري به رستگاري و رسيدن به مطلوب و نجات يافتن از ناراحتي ها و غم و اندوه، گشايش گرفتاريها، و نصرت حق در غلبه بر باطل، هدايت از گمراهيها به سوي نور، همه از بركات توكل است. فرد متوكل به وعده هاي نصرت خدا در قرآن اعتقاد و ايمان دارد لذا در گرفتاريها خود را نمي بازد. نمونه هاي زيادي در قرآن در مورد مداخله خداوند در شرايط سخت زندگي وجود دارد كه مايه تسلي و اميدواري براي افراد متوكل است.
ابوعلي دقاق ، توكل را "آرامش دل انساني به وعده هاي خداوندي مي داند". وي معتقد است كه در افراد متوكل آنقدر ايمان به وعده هاي خداوند زياد است كه دلشان به وعده هاي حضرتش آرام گرفته و اضطرابي به آنها رو نمي آورد (قرضاوي، 1995)


4- داشتن نقش فعال در زندگي

مطالعه دقيق آيات و احاديث نشان مي دهد توكل پسنديده كه قرآن آنرا به عنوان صفت برجسته انبيا و مؤمنين برشمرده است هرگز با كوشش براي رسيدن به مطلوب منافاتي ندارد، بلكه عين كوشش است.
در قرآن كريم مي خوانيم كه حضرت يعقوب (ع) زماني كه فرزندانش را به مصر مي فرستد تا به حضور سلطان رسيده از او گندم بخرند چنين وصيت مي كند:
"فرزندانم هنگام ورود به دربار پادشاه (مصر) همه تان از يك در وارد نشويد و از درهاي مختلف وارد شويد (تا از چشم زخم دشمن و يا از سؤ ظن او براي ايجاد آشوب در امان باشيد). البته اين نصحيت من شما را از خداوند بي نياز نمي كند، حكم و دستور از آن خداست. بر او توكل مي نمايم و افراد متوكل همگي بايد به او توكل كنند."
همانطور كه ملاحظه مي كنيد در اين آيه اقدامات لازم براي رسيدن به نتيجه مطلوب سفارش شده ولي نتيجه نهايي به خواست خدا واگذار شده است. احاديثي كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است نيز بر كوشش فرد تأكيد مي كنند و مسلمانان را به كوشش و فعاليت و برنامه ريزي در هنگام توكل به خداوند ترغيب مي نمايند. معروف است كه عربي به حضور مبارك حضرت پيامبر"ص" رسيد، حضرت از او پرسيدند كه شترت را چه كردي، اعرابي گفت: "به خدا توكل نموده و آن را در بيابان رها نمودم" حضرت فرمودند:
"أعقلها و توكل" يعني شترت را ببند و به خدا توكل كن.

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام... واقعا از خواهرای گلم تشکر می کنم که حق مطلب رو ادا کردند ایشالا خداوند بهشون ایمانی عنایت کنند که همیشه به خداوند اعتماد و توکل کنند.....

من از این آیات و تفاسیر فهمیدم که همه ی مومنان باید بر خداوند توکل کنند، خداوند منشا همه خیر و خوبی ها هست، و خداوند برای همه امور ما کافیست..... و با تاسی به پیامبران بزرگ خداوند ما باید به خداوند توکل کنیم.....

حالا بیاید راهکار بدیم واسه اینکه این توکل به خداوند رو واقعا تو دلمون ایجاد کنیم، یعنی وقتی میگم راضیم به رضای خداوند دیگه نگران هیچی نباشیم.....

دوستان لطف کنند هر کس خاطره ای داره که واقعا اثر توکل رو دیده بیان کنه....

هر کس یه راه میتونه نشون بده که ما هم از اون راه بریم که دلمون گرم اعتماد به خداوند باشه همیشه....

خلاصه من پیشنهادم اینه تو این تاپیک بعد از اینکه به اهمیت موضوعات واقف شدیم ...... بعد یه کلاس عملی بذاریم و یاد بگیریم....
........................
دوستان لطف کنید در مباحث شرکت کنید.

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی یه کار رو میخوایم انجام بدیم و فک می کنیم که فلان دوستمون میتونه یه کمک خوب بهمون بکنه، همون لحظه چقد فک کردیم که خداوند به او کمک می کنه و بعد او به ما کمک می کنه؟؟؟؟؟پس چرا همون اول خودمون از خدا نخواستیم ..... ؟ چون اعتمادمون کمه....نه....نه..... شناختمون نسبت به خدا کمه.

خدا بی نیاز است و همه ما نیازمند.....

دوستان ادامه بدید لطفا ....
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هر جا می برم و کم میارم ................ توکل به خدا به زانوهام قدرت ایستادن می ده ........ یه توکل به خدا تنها امیدم میشه
اینو بارها و بارها تجربه کردم

خدایا تو از دلم خبر داری ........ می دانی چقده دوست دارم این کار انجام بشه........... اگر نشه چیکار کنم ؟.....
ترس و دلهره وجودمو می گیره ... دنیا برام تاریک میشه ....... انگار پوچ و خالی شدم

میگم خدایااز خواسته ام خبر داری ..... پس توکل به خودت ..... مطمئنم امید هیچ کس رو نا امید نمی کنی ...... نا خودآگاه یه قطره اشک جاری میشه
نمی دانم بهم میده یا نه ......... ولی مطمئنم قلبم را آشوب نمی کنه ......... مطمئنم بدون پناهم نمی ذاره ......
این آرامشه را واقعا دوست دارم ، انگار آب یخی میشه که می ریزن روی آتش

خدایا توکل به خودت ....... که اگر توکل نبود ........ امیدی برای زندگی نبود .......

کسایی که خود کشی می کنن ، توکلشون را از دست دادن و گرنه این خدای که رحمن و رحیم هست
خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیکتره ........ خدایی که ستار العیوبه
خدایی که از روح خودش در کالبد جان ما دمیده
مگه میشه خیر و صلاح ما را ندونه ؟؟؟ از درد ها و ناراحتی ها با خبر نباشه ؟؟؟
مهربانی آن کجا و ما کجا؟؟؟
اگر بهش شک نداشته باشه ...... اگر توکل داشته باشه ........ بازم اینکار رو میکنه؟؟؟
توکل ........... امید به زندگی میده ...........
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هر جا می برم و کم میارم ................ توکل به خدا به زانوهام قدرت ایستادن می ده ........ یه توکل به خدا تنها امیدم میشه
اینو بارها و بارها تجربه کردم

خدایا تو از دلم خبر داری ........ می دانی چقده دوست دارم این کار انجام بشه........... اگر نشه چیکار کنم ؟.....
ترس و دلهره وجودمو می گیره ... دنیا برام تاریک میشه ....... انگار پوچ و خالی شدم

میگم خدایااز خواسته ام خبر داری ..... پس توکل به خودت ..... مطمئنم امید هیچ کس رو نا امید نمی کنی ...... نا خودآگاه یه قطره اشک جاری میشه
نمی دانم بهم میده یا نه ......... ولی مطمئنم قلبم را آشوب نمی کنه ......... مطمئنم بدون پناهم نمی ذاره ......
این آرامشه را واقعا دوست دارم ، انگار آب یخی میشه که می ریزن روی آتش

خدایا توکل به خودت ....... که اگر توکل نبود ........ امیدی برای زندگی نبود .......

کسایی که خود کشی می کنن ، توکلشون را از دست دادن و گرنه این خدای که رحمن و رحیم هست
خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیکتره ........ خدایی که ستار العیوبه
خدایی که از روح خودش در کالبد جان ما دمیده
مگه میشه خیر و صلاح ما را ندونه ؟؟؟ از درد ها و ناراحتی ها با خبر نباشه ؟؟؟
مهربانی آن کجا و ما کجا؟؟؟
اگر بهش شک نداشته باشه ...... اگر توکل داشته باشه ........ بازم اینکار رو میکنه؟؟؟
توکل ........... امید به زندگی میده ...........


آفرین خواهرم.....

من یه نکته میگم از حرفای صبا جون هر کس یه چیز بگه .... هدفم اینه یاد بگیریم....

وقتی بخدا توکل می کنیم حتی اگه چیزی که اون لحظه میخوایم واسم اتفاق نیفته اما دلمون آروم میشه....

توکل ................. آرامش
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
تلاش و توکل
گر چه با دقت در ماهیت توكّل روشن می گردد كه توكّل منافاتی با سعی و تلاش و استفاده از ابزار و اسباب ندارد، گاهی شبهه ای پدید می آید كه اشاره به آن مفید است. انسان نسبت به اموری كه اسباب و علل آن خارج از اراده او است، چاره ای جز توكّل ندارد؛ ولی نسبت به حوادثی كه ایجاد اسباب و علل آن در توان او است،در عین حال كه به موجب توكّل برای ابزار و اسباب، تأثیر مستقل قائل نیست، ولی وظیفه دارد كه برای فراهم آوردن آنها بكوشد و آنچه را به سببیّت آن یقین یا گمان دارد، به كار گیرد و در این جهت از تعقّل و اندیشه خویش بهره برد. زیرا سنّت خداوند بر این قرار گرفته است كه امور عالم با اسباب و علل خاص خود پیش رود. بر همین اساس فرموده است :

كه هنگام جنگ با شیوه ای خاص و با اسلحه نماز بخوانید،
« وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوهِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَكُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا... » [1]

و توان و قدرت دفاعی برای خود آماده كنید.
« وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ...» [2]


به موسی ـ علیه السّلام ـ دستور داد كه بندگان مرا شبانه و به دور از چشم فرعونیان از شهر بیرون ببر
« فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ». [3]

پیامبر هنگامی كه مردی اعرابی را دید كه به بهانه توكّل بر خداوند، شترش را در بیابان رها نموده، فرمود:‌ اعقلها و توكّل؛
«شتر را ببند و توكّل برخداوند نما».
[4]

توکل کردن به معنی دست روی دست گذاشتن نیست !!!!!


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]سوره نساء، آیه 101.
[2]. سوره انفال، آیه 60.
[3] سوره دخان، آیه 23.
[4]طوسی: امالی، ص 193، ح 329.
احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني ـ اخلاق اسلامي، ص 89
 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام... صباجون به خوب نکته ای اشاره کردند.

توکل به خداوند به این معنی نیست که هیچ کاری انجام ندیم و توکل به خدا بکنیم، بلکه باید وظیفمون رو درست انجام بدیم و به خدا هم توکل کنیم....

میگن یه شاگرد و استادی سفر میرن و استاد به شاگرد میگه که خداوند زمام تمام امور رو به دست داره و باید به او توکل کنیم. شب که میشه به شاگرد میگه برو افسار اسب رو به سنگ ببند، شاگرد با خودش فکر می کنه و میگه توکل به خدا اسب رو نمی بندم.... صبح میبنند اسب نیست.... استاد میگه خداوند به دست تو میخواست اسب رو نگه داره.


خداوند مسبب الاسباب است و این قدرت رو گهگاه در وسیله یا انسانی قرار میده و از طربق او امور رو اداره می کنه.

پس توکل به معنای تلاش نکردن نیست.

دوستان نمیخواهید نظر بدید تو کلاس؟؟؟؟ اشتباهات منو نمیخوای تصحیح کنید؟؟؟
 

sara-z-a

عضو جدید
توکل = اعتماد به نفس:

توکل نه‏تنها با اعتماد به نفس سازگار است، بلکه اعتماد به نفس را در انسان تقویت مى‏کند. کسى که به جاى قدرت محدود خود، به قدرت لایزال خداوندى تکیه کند، قدرت روانى فوق‏العاده‏اى در وى ایجاد مى‏شود و به راحتى مى‏تواند در برابر گرفتارى‏هاى زندگى مقاومت کند و در نتیجه، سطح سلامت روانى خود را بالا ببرد. امام على علیه‏السلامفرمود: «هر کس به خدا توکل کند، دشوارى‏ها براى او آسان مى‏شود و اسباب موفقیت برایش فراهم مى‏گردد». پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز فرمود: «هر کس دوست دارد نیرومندترین مردم باشد، باید به خداوند متعال توکل کند»
:gol:
 
آخرین ویرایش:

sara-z-a

عضو جدید
من خودم تو دیفرانسیل اصلا بخودم اعتماد نداشتم. همش فک می کردم هیچی بلد نیسم . برایه همین حتی امتحان کلاسیمو خراب میکردم. جوری شده بودم که صبح امتحان نهایی بخواهرم گفتم اگه نرم امتحان بدم چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
اما باورتون نمیشه منی که ترم اول شدم10.25 امتحان نهایی شدم 15.25.
تنها کاری که کردم قبل رفتن 2رکعت نماز خوندم.
اونموقعه بود که واقعا فهمیدم توکل یعنی چی
:gol:
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
موضوع دوم :: حسادت

حسادت احساسی است كه بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .

پروفسور رولف هوبلمی گوید كه حسادت وقتی بهوجود می آید كه شخص احساس كند آنچه دارد ، كمتر از آن چیزی است كه باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد كه باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشتیك نفر یا به كسی كه برنده یك جایزه شده حسودی كنم ، ولی به طور كل وقتی انسان حسودی می كند كه آنچه كه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من كه حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به كسی كه این كار را می كند حسودی نخواهم كرد .

حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی كه در آن جامعه ارزش جلوه می كند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می كنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یك كالایبخصوص یا انجام عملی تشویق كنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می كند ، زیرا حسادت یك انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .
حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلكه انسان به خاطر این كه شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .
حسود هیچ وقت فكر نمی كند آن فردی كه بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر كار كرده ، او گمان می كند كه هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد كه شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اكثر افراد حسود فكر می كنند كه حق آنان ضایع شده و آنها كمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی كه می پذیرند دیگری حقش بوده كه بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می كشند . این حسودان سعی می كنند با یك رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله كنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند كه طرف مقابل از امكانات بهتری كه دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می كنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می كنند كه دیگری را تحسین می كنند ، ولی در واقع بسیار رنج می كشند .
حسادت یك احساس مطلق نیست ، بلكه مخلوطی است از خشونتو شكست.خشونتی كه حسود احساس می كند مانع از رنج بیشتر او از شكست می شود .
اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شكست رنج می كشد . چنین شخصی متوجه می شود كه اگر او تمام قدرتش را هم بهكار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج كننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی كند كه به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسد سرچشمه رذایل اخلاقی


می ‏دانیم بسیارى از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه مى‏گیرند، یا به تعبیر دیگر تاثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتى است که از صفات زشت دیگرى ناشى مى‏شود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانى است!

علماى اخلاق براى حسد سرچشمه‏ هاى زیادى ذکر کرده‏ا ند: از جمله
عداوت و کینه است که موجب مى‏شود انسان آرزوى زوال نعمت از کسى که مورد عداوت اوست کند.

دیگر
کبر و خودبرتربینى است، به همین جهت اگر ببیند دیگران مشمول نعمت‏هاى بیشترى شده‏ اند آرزو دارد بلکه تلاش مى‏کند که نعمت آنان زایل گردد تا برترى او را نسبت‏به دیگران به خطر نیفکند!


سوم
حب ریاست است که سبب مى‏شود آرزوى زوال نعمت دیگران کند، تا بتواند بر آنها حکومت نماید; زیرا اگر امکانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بیش از دیگران نباشد پایه ‏هاى ریاست او سست مى‏شود.

چهارم از اسباب حسد
ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصور مى‏کند نعمت‏هاى الهى محدود است اگر دیگران به آن دست‏یابند امکان رسیدن او را به آن نعمت‏ها کم مى‏کنند.

پنجمین سبب
احساس حقارت و خود کم بینى است، افرادى که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایى را نمى‏بینند و از این نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مى‏کنند دیگران هم به جایى نرسند تا همانند یکدیگر شوند!

ششمین اسباب
حسد بخل و خباثت نفس است
زیرا بخیل نه تنها حاضر نیست از نعمت‏هاى خود در اختیار دیگران بگذارد بلکه از رسیدن دیگران به نعمت‏هاى الهى نیز بخل مى‏ورزد و ناراحت مى‏شود، آرى تنگ نظرى، کوته‏بینى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى‏کشاند و گاه مى‏شود که همه این امور ششگانه دست‏به دست هم مى‏دهند و گاه دو یا سه منشا به هم ضمیمه مى‏شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى‏یابد.

ولى فراتر از اینها
حسد ریشه ‏هایى در عقاید انسان نیز دارد، کسى که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه مى‏تواند حسد بورزد؟
شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى‏کند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟ این چه حکمتى است و چه عدالتى؟ چرا به من نمى‏دهى؟ و نیز به زبان حال مى‏گوید:

هرگاه خدا به دیگرى نعمتى دهد ممکن است از دادن مثل آن به من العیاذ بالله عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد
صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار، و به عقاب عقبی مبتلا می‏سازد، زیرا كه: حسود در دنیا لحظه‏ای از حزن و الم و غصه و غم خالی نیست. چون كه او هر نعمتی كه از كسی دید متألّم می‏شود. و چون نعمت خدا نسبت به بندگان خود بی‏نهایت است، و هرگز منقطع نمی‏شود، پس حسود بیچاره، پیوسته محزون و غمناك است. و اصلا به محسود ضرری نمی‏رسد، بلكه ثواب و حسنات او زیاد می‏شود. و درجات او بلند می‏گردد. و به جهت غیبتی كه حسود از او می‏كند و سخنی كه نباید، در حق او می‏گوید، گناه محسود را بر دوش خود می‏گیرد. و اعمال نیك خود را به نامه اعمال او نقل می‏نماید. و با وجود همه این‏ها اگر حسود به دقّت تأمل كند، می‏فهمد كه:
او در مقام عناد و ضدّیت با رب الارباب است.
پس مشیّت و اراده او چنین اقتضا فرموده است كه: آن نعمت از برای آن بنده حاصل باشد. ولی این حسود مسكین، زوال آن را می‏خواهد. و این نیست مگر نقیض مقدّرات الهی را خواستن. و اراده خلاف مراد خدا را كردن، بلكه حسود، طالب نقص بر خداوند - سبحانه - است. یا خدا را - العیاذ بالله - جاهل می‏داند، زیرا كه: اگر آن محسود را لایق آن نعمت می‏داند و با وجود این، زوال آن را از خدا می‏طلبد، این نقص بر خداست، كه كسی را كه سزاوار نعمتی باشد منع نماید. و اگر او را لایق نمی‏داند، پس خود را به مصالح و مفاسد داناتر از خدا می‏داند. و این هر دو كفر است.
چون شكی نیست كه: آنچه خدا می‏كند محض خیر و مصلحت، و خالی از جمیع شرور و مفاسد است. پس حاسد در حقیقه دشمن خیر، و طالب شرّ و فساد است. پس او شرور و مفسد است. و از این‏ها معلوم می‏شود سرّ آنچه ذكر شد، كه: حسد، بدترین رذایل، و حاسد، شریرترین مردمان است و چه خباثت از این بالاتر كه: كسی از راحت بنده‏ای از بندگان خدا متألّم باشد، كه هیچ ضرری به او نداشته باشد. و از این جهت آیات و اخبار بی‏نهایت در مذمّت این صفت وارد شده است. چنان كه خدای - تعالی - در مذّمت قومی می‏فرماید:
«أمْ یَحْسُدون النَّاسَ عَلی ما آتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
یعنی: «یا اینکه نسبت به مردم بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد می‏ورزند ؟».
(سوره نساء، ایه 54)
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از: معراج السعاده- ملا احمد نراقي،ص 323 و اخلاق شبر- سيد عبدالله شبر
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز

حسد از منظر آيات قرآن
يكي از عمده‌ترين عوامل تخريب و فساد در جهان، تخريب و فسادي است كه از ناحيه افراد حسود نشأت مي‌گيرد و بدون شك ارتكاب هر گناهي براي تأمين يكي از خواسته‌هاي نفساني است.
قرآن حسادت را عامل نخستين قتلي كه در روي كره زمين رخ داده است، معرفي كرده و مي‌فرمايد:

«وَتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأ ابْنَي ءادَمَ بّالحَقِّ إذ قَرّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أحَدِهِما وَلَمْ يُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ الأقتُلَنّكَ قالَ إنّما يَتَقَبَّلَ اللهُ مِنَ المُتَّقينَ» (مائده 27)
«داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان هنگامي كه هر كدام عملي براي تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از يكي پذيرفته شد و از ديگري قبول نشد و او گفت به خدا سوگند تو را خواهم كشت (ديگري) گفت: به درستي كه خداوند از پرهيزكاران مي‌پذيرد »

از اين آيه استفاده مي‌شود كه در زمان حضرت آدم مراسم قرباني وجود داشته و هابيل و قابيل كه فرزندان حضرت آدم بودند، به دستور پدرشان عبادت قرباني را انجام دادند، ولي تنها، قرباني هابيل پذيرفته شد و برادر ديگر كه قرباني‌اش پذيرفته نشده بود، به شدت خشمگين شد و آتش حسادت به برادرش هابيل در دل او شعله كشيد و سرانجام، او را به قتل رسانید.[1]
يكبار ديگر تاريخ در حال اجرا بود و آن هم در مورد يوسف پيامبر، آنجا كه برادران او به خاطر حسادت به يوسف، تصميم به قتل او گرفتند و در نهایت او را در چاه انداختند.[2]

«قالَ قائِلُ مِنْهُمْ لاتَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلقُوهُ فِي غَيابات الجُبّ يَلتَقِطْهُ بَعْضَ السَّيارَةِ إنْ كُنْتُم فعِلينَ » (يوسف 10)


«يكي از برادران گفت: يوسف را نكشيد و اگر كاري مي‌خواهيد انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد تا بعضي از قافله‌ها او را بردارند و به مكان دوري ببرند »

اين آيه در مورد حسادت يهوديان به مسلمانان است، كه چون خودشان ايمان نداشتند، مي‌خواستند آنها را نيز از ايمان برگردانند.

«وَدّ كَثيرٌ مِنْ أهْلِ الكِتابِ لَوْ‌ يَرُدُونَكُمْ مِنْ‌بَعدِ إيمنِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أنفُسِهِم مِنْ بَعدِ ما تَتَبيّنَ لَهُمُ الحَقّ....»

«بسياري از اهل كتاب دوست داشتند، كه شما را بعد از ايمان آوردنتان از آن برگردانند، به خاطر حسادتي كه بر ايمان شما در نفس خود داشتند، بعد از آنكه حق بر آنها روشن شده بود »(بقره 109)

خداوند در سورۀ فلق حسد را از بدترين و زشت‌ترين صفات برشمرده و دستور داده که از شر شخص حسود به خدا پناه ببرید:
«مِنْ شَرِِّّ حاسِدٍ إذا حَسَد»(فلق 5)

«پناه مي‌برم به خدا از شر حسود، آنگاه كه حسادت كند »


«إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها

اگر نیکی به شما برسد آنها را ناراحت می کند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد خوشحال می‌شوند.
(آل عمران؛ 120)

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] . مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، قم، 78، چاپ اول، ج 3، ص 201 و 202.

[2] . مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 70، چاپ دهم، ج 9، ص 326.

 
آخرین ویرایش:

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منظور از توکل عبارت است از اعتماد به خدا در انجام کارها و واگذاری امور خود به او، طوری که تعادل روانی فرد را افزایش داده و در صورت نرسیدن به هدف، او را اضطراب بازدارد.
پس کسی توکل دارد که به قدرت و حکمت و رأفت و شفقت خداوند اعتقاد دارد. این اعتقاد، حالتی را در شخص به وجود می آورد که موجب می شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این رو آرامش در دلش ایجاد می شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی شود و کارهایی را که مدیریت و برنامه ریزی آنها خارج از تدبیر اوست به خدا واگذار می کند.
به عبارت بهتر فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیر مادی، توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست و مشیت الهی می داند و ضمن نسبت دادن امور و اتفاقات جهان به خواست پروردگار، برای حصول نتیجه به او تکیه نموده و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مطلوب یاری خواهد کرد.
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسد یکی از زشت‌ترین و قبیحترین خصلتهایی است که در هر جامعه‌ای دیده می‌شود. عده‌ای همه چیز را برای خود می‌خواهند. از آسایش و یا پیشرفت دیگران ناراحت می‌شوند. خودخوری می‌کنند و رنج خود را بصورت آزار دادن ، بدگویی و کار شکنی کردن ابراز می‌کنند. به جای اینکه بکوشند تا خودشان هم پیشرفت داشته باشند ، می‌کوشند تا دیگران را ساقط کنند و از ارزش بیندازند. این واکنش همان حسد است که خصلتی ناپسند و نکوهیده است.

کار حسد ممکن است به جایی برسد که حتی برای زوال نعمت از شخص ، محسود خود را به آب و آتش زده و او را نابود کند. چنانچه نمونه‌اش در داستانها و تاریخ معروف است. در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلی که در جهان واقع شد از ناحیه قابیل نسبت به برادرش هابیل بود که بر اثر انگیزه حسد چنین اتفاقی افتاد.
[h=1]حسد نشانه چند نوع کمبود است.[/h]
  • فرد حسود خودخواه است و همه چیز را تنها برای خود می‌خواهد.
  • کم ظرفیت و زبون است و گرنه در برابر مقام یا پیشرفت یا امتیازاتی که دیگران بدست می‌آورند، خود را اینچنین نمی‌بازد.
  • کوردل و کوته بین است و به همین دلیل دیگران را نمی‌بیند، فکر نمی‌کند که دیگران هم حقی دارند و باید به جایی برسند.
  • متجاوز است و حاضر است به طرف ضربه بزند و حیثیت و آسایش او را به خطر بیندازد تا به خیال خود عقده و کمبودی را که در خود می‌یابد بگشاید.
[h=1]شخص حسود در روایات معصومین[/h]
  • امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید : «اِنَّ الحَسدَ ایَاکُلَ الایمانَ کَما تَاکُلَ النّارَ الحَطَب ؛ حسد ایمان را می‌خورد همانگونه که آتش هیزوم را» (کافی _ ج 2)
  • پیامبر عظیم الشان اسلام در این باره می‌فرماید : «خداوند به موسی بن عمران فرمود : مبادا بر مردم حسد بری ، درباره آنچه من به آنها داده‌ام از فضل خودم. چشمانت را به دنبال آن دراز مکن و دل خود را به دنبال آن روانه مساز، زیرا آنکه حسد برد نعمت مرا بد داشته و از آن قسمتی که میان بنده‌هایم کردم، جلو گرفته و هر که چنین باشد من از او نیستم او هم از من نیست» (کافی _ ج 2)
    [*]امام جعفر صادق علیه‌السلام می‌فرماید : «اصول الکُفر ثَلاثَه :الحرص و الاستکبار و الحسد ؛ اساس کفر سه چیز است : حرص ، تکبر و حسد» (کافی _ ج 2)
    [*]حضرت علی علیه‌السلام فرمود : بخیلان و حسودان لایق مصاحبت و همنشینی نیستند و همین در وصف حاسدان بس است که حق تعالی فرموده است : «و مِن شَرِّ حاسِدٍ اِذا حَسَد» پس از شر حاسدان و بخیلان پناه به رب جلیل بریم و بخل نکنیم و حسد بر کسی نبریم که اول گناهی که در آسمان و زمین کرده شد، حسد و بخل بود که شیطان در آسمان به آدم علیه‌السلام حسد برد و به لعنت خدا گرفتار شد.
[h=1]راه علمی و عملی جلوگیری از حسد[/h]راه علمی به مراجعه کردن و تفکر در آنچه از مفاسد حسد ذکر شد بلکه در مزمت دنیا و فنای آن است تا درخت خبیث دوستی دنیا که ریشه هر گناهی است از دل بیرون رود و آزاد گردد. طریق عملی پیروی نکردن و عملی نبودن چنین خاطره زشتی است. زیرا هر خاطره‌ای که از آن پیروی نشد بخودی خود از بین می‌رود. چنانچه در روایت چنین رسیده که (وسوسه مانند حمله کردن به سگ است. اگر به او اعتنا شود ستیزه‌تر می‌گردد و اگر بی اعتنایی شود دور می‌شود.)
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1- نشانه حسود

امام صادق عليه السلام:
قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: وَلِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَغتابُ إِذا غابَ وَيَتَمَلَّقُ إِذا شَهِدَ وَيَشمَتُ بِالمُصيبَةِ؛
لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، روبه رو تملّق مى گويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.
(خصال، ص 121)
2- ماهیت حسادت

امام على عليه السلام:
اَلحَسَدُ عَيبٌ فاضِحٌ وَشُحٌّ فادِحٌ لايَشفى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ فيمَن يَحسِدُهُ؛
حسادت عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گيرد.
(غررالحكم، ج2، ص164، ح2205)
3- ویژگی های حسود

امام على عليه السلام:
اَلحَسودُ سَريعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛
حسود زود خشمگين مى شود و دير كينه از دلش مى رود.
(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)
4- نتیجه حسادت

امام على عليه السلام:
اَلحَسَدُ لايَجلِبُ إِلاّ مَضَرَّةً وَغَيظا يوهِنُ قَلبَكَ وَيَمرِضُ جِسمَكَ؛
حسادت نتيجه اى جز زيان و ناراحتى كه دلت را سست و تنت را بيمار مى گرداند به بار نمى آورد.
(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)
5- حسد ابزار شیطان

امام صادق عليه السلام:
يَقولُ إِبليسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَينَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما يَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّركَ؛
شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.
(كافى، ج2، ص327، ح2)
6- نصیحت پذیری و حسود؟

امام صادق عليه السلام:
اَلنَّصيحَةُ مِنَ الحاسِدِ مُحالٌ؛
نصيحت و خيرخواهى از حسود محال است.
(خصال، ص 269)
7- تلازم نعمت و حسد

پيامبر صلى الله عليه و آله:
اِستَعينوا عَلى قَضاءِ حَوائِجِكُم بِالكِتمانِ، فَإِنَّ كُلَّ ذى نِعمَةٍ مَحسودٌ؛
در برآوردن نيازهاى خود از پنهان كارى كمك بگيريد، زيرا هر صاحب نعمتى مورد حسد واقع مى شود.
(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)
8- آثار حسادت

پيامبر صلى الله عليه و آله:
إِيّاكُم وَالحَسَدُ، فَإِنَّهُ يَكُلُ الحَسَناتِ كَما تَكُلُ النّارُ الحَطَبَ؛
از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.
(جامع الأخبار، ص 451)
9- حسادت و عدالت

امام على عليه السلام:
لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛
آفرين بر حسادت! چه عدالت پيشه است! پيش از همه صاحب خود را مى كشد.
(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)
10- مومن و حسادت ؟

امام صادق عليه السلام:
سِتَّةٌ لاتَكونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّكَهُ وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالكَذِبُ وَالبَغىُ؛
شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
(تحف العقول، ص 377)
11- تاثیر حسد بر بدن

امام على عليه السلام:
اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.
(غررالحكم، ح 943)
12- حسد ریشه چاپلوسی

امام على عليه السلام:
اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصيرُ عَنِ الستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ؛
تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
(نهج البلاغه، حكمت 347)
13- تفاوت غبطه و حسادت

امام صادق عليه السلام:
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لايَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
(كافى، ج2، ص307، ح7)
14- حسد نورزی به تو غبطه می خورند

پيامبر صلى الله عليه و آله:
رَأى موسى عليه السلام رَجُلاً عِندَ العَرشِ فَغَبَطَهُ بِمَكانِهِ فَسَأَلَ عَنهُ فَقالَ: كانَ لايَحسُدُ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ؛
حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.
(روضة الواعظين، ص 424)
15- حسد انگیزه ای برای گناه

امام على عليه السلام:
اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛
حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.
(نهج البلاغه، حكمت 371)
16- به چه حسد نمی برند؟

امام حسن عسکری علیه السلام:
التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها؛
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.
(تحف العقول، ص489)
17- محبت اثر دوری از حسادت

امام صادق عليه السلام:
اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتهُ السَّكينَةُ وَ استَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاستَغنى وَ رَضىَ بِما اُعطىَ وَ انفَرَدَ فَكُفىَ الخوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرتِ المَحَبَّةُ وَ لَم يُخِفِ النّاسَ فَـلَـم يَخَفهُم وَ لَم يُذنِب اِلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم وَ سَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَى‏ءٍ ففازَ وَ استَكمَلَ الفَضلَ وَ اَبصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم دين‏دار چون مى‏انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏كند متواضع است. چون قناعت مى‏كند، بى‏نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بى‏نياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدى‏ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمى‏ترساند پس از آنان نمى‏هراسد و به آنان تجاوز نمى‏كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمى‏بندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى‏يابد و عافيت را به ديده بصيرت مى‏نگرد پس كارش به پشيمانى نمى‏كِشد.
(امالى مفيد، ص 52، ح 14)
18- حسود بسیار دور از پیامبر

پيامبر صلى الله عليه و آله:
اَلا اُخبِرُكُم بِاَبعَدِكُم مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَلفاحِشُ المُتَفَحِّشُ البَذى‏ءُ، اَلبَخِيلُ، اَلمُختَالُ، اَلحَقودُ، اَلحَسُودُ، اَلقاسِى القَلبِ، اَلبَعِيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى، غَيرُ المَمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛
آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.
(كافى، ج 2، ص 291، ح 9)
19- حسد ریشه چیست؟

امام صادق عليه السلام:
اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.
(تحف العقول ، ص 315)
20- حسد ریشه کفر

امام صادق عليه السلام:
اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛
ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.
(جهاد النفس، ح 550)
22- حسد آفت دین

امام صادق عليه السلام:
آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
(جهاد النفس، ح 545)
 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز

فرق حسد و غبطه :
هنگامی که خداوند به برادر یا خواهر دینی انسان نعمتی عطا می فرماید ، چه نعمت مادی باشد و چه نعمت معنوی از قبیل تقوا و علم ، دو حالت برای انسان مؤمن پیش می آید :
1 – انسان آن نعمت داده شده به دیگری را دوست نمی دارد و خواهان نابودی آن است ، به این حالت حسد یا رشک گفته می شود ، که این مذموم است ، مصداق آیه قرآن کریم :

وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ
لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ...( بقره آیه 109 )
گروهی از اهل کتاب بر شما حسد می ورزند و با آنکه حقيقت بر آنها آشکارشده ، دوست دارند شما را از راه خود به کفر بازگردانند .

2 – انسان مؤمن از وجود و دوام آن نعمت برای برادر و خواهر دینی خود نفرت ندارد ، امّا مثل آن نعمت را از خداوند برای خود می خواهد ، به این حالت غبطه و یا اشتیاق گفته می شود ، که این ممدوح است ، مصداق آیه قرآن کریم :
و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.( مطففین آیه 26 ) .
و غافلان برای این نعمت و شادمانی ابدی باید به شوق و رغبت بکوشند .

عوامل ایجاد حسد :
عوامل گوناگونی در ایجاد این رذیله اخلاقی دخالت دارند از جمله :
1 – دشمنی .
2 – بزرگی طلبی .
3 – تکبر و خود بزرگ بینی .
4 – ترس .
5 – حب جاه و مقام .
ممکن است برخی یا تمام این عوامل در ایجاد حسد در فردی دخیل باشند .
درمان حسد
براي درمان هر يك از رذايل اخلاقي دو راه وجود دارد.
درمان علمي: انسان بايد به پيامدها و آثار ويرانگر حسد در زندگي و روح و روان خود بنگرد و اينكه چقدر براي دين و دنياي او مضرّ است و در آن انديشه كند، شايد متنبّه شود.
درمان عملي: مواظبت بر آثار خيرخواهي كه ضد حسد است، يعني به كسي كه حسادت مي‌كند، برعكس آن عمل كرده و دائماً صفات خوب و نيك او را بيان كرده، تا براي خودش ملكه شده و دست از حسادت بردارد.[1]

منشأ حسد : از دو چیز است :
یکی عداوت و حقد ، مثل آن که با کسی به جهت جلب نفعی یا دفع ضرری که از او توقع داشتی و نکرد یا به تو ضرری زد ، دشمن شدی ، لازمه ی دشمنی حسد است .
و یکی از حبّ ریاست و این محتاج به سابقه ندارد . خود علتّ تامّی است زیرا که ریاست با شرکت نمی سازد .
در هر جهت که ریاست داری می خواهی در آن جهت همسر نداشته باشی ، پس اسم هر کس برده شود قلباّ منقبض شوی و حسد بری .
و امّا حبّ حیات حسد نیاورد و غبطه آورد . زیرا که غرض نفس از جهت این حبّ آن است که اسباب عیشش مهیا باشد و از برای سایر خلق هم اگر باشد . و لکن از حبّ حیات ، زود عداوت خیزد و از عداوت ، حسد .[2]
--------------------------------------------------------------------------------------------

[1] . مجتبوي، سيد جلال الدين؛ علم اخلاق اسلامي (ترجمه جامع السعادات، نشر حكمت، سال 66، چاپ دوم، ج 2، ص 255.
[2]اقتباس از کتاب کاشف الاسرار عارف و عالم ربّانی ملا نظر علی طالقانی رحمة الله علیه


 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
موارد جواز حسد کدامند ؟

رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله دو مورد را از استثنائات حسد ذکر فرموده اند ، به حدیث زیر توجه کنیم :

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
لا حسد الّا فی اثنین ، رجل اتاه الله مالاَ فسلّطه علی هلکته فی الحق و رجل اتاه الله علماَ فهو یعمل به و یعلمه الناس .
( المحجة البیضاء ، ج5 ص 332 )

حسادت جز در مورد دو نفر جایز نیست :
مردی که خداوند او را مال دهد و او را در آن مال ، در راه حق مؤفق گرداند ، و مردی که خداوند او را علم داده و او به آن علم ، غافل باشد ، و به مردم نیز بیاموزد

مراتب حسد

ما حسد چند مرتبه دارد
مرتبه اول اينكه :
دوست بدارد زوال نعمت ديگرى راهر چند زوال نعمت از ديگرى براى او نفعى نداشته باشد و اين بدترين مراتب حسد است .
دوم اينكه:
دوست دارد زوال نعمت ديگرى را به جهت آنكه آن نعمت به او برسد مثلاينكه كسى خانه يا زن جميله اى دارد و ديگرى مايل باشد كه از دست او خارج شود تا بهدست او برسد و در خباثت اين مرتبه از حسد و حرمت آن نيز شكى نيست ؛ چنانكه خداىتعالى مى فرمايد:
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُبِهِ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ.[2]
و آرزو نكنيدچيزى را كه خداوند تفضيل و برترى داده به آن، بعضى از شماها را بر بعضى دیگر.
سوم اينكه :
ميل نفس او به مثلآنچه ديگرى دارد باشد نه به خود آن چيز، اما چون از رسيدن به آن عاجز باشد ميلداشته باشد كه از دست او نيز برود تا با يكديگر مساوى باشند و اگر قادر باشد كه آننعمت را از دست او بيرون ببرد سعى مى نمايد تا بيرون نمايد.
چهارم اينكه :
مثل سوم باشد ليكن اگر متمكن شود از اينكهآن نعمت را از دست او بيرون كند سعى نمى نمايد، دين و عقل او مانع مى شود از اينكهچنين كارى كند بلكه بر نفس خود خشمناك مى شود. و صاحب اين مرتبه را اميد نجات هست وميل نفسانى او چون مورد بغض و خشم اوست و از خودش و حالش بدش ‍ مى آيد مورد عفوخداوند خواهد بود.[1]
-----------------------------------------------------------------------------------

[1]
الکافی، ج2، ص 308.
[2]نساء ؛ ایه 54



 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم از دوستان خوبم

حسادت یکی از بزرگترین مشکلات روحی هستش که علاوه بر تاثیری که در روح خودمون میذاره و واسه بقیه بعضا مشکلات درست می کنه، یه طوری نارضایتی نسبت به کارهای خداست....

اینکه یه چیزی که قسمت ما نبوده و خدا نداده بهمون..... ما به این وضعیت راضی نباشیم.....

راه حل عملی که من ازش استفاده کردم و واسم ماثر بوده اینه که خودمو جاهایی کنترل کردم، اوایلش سخت بود ولی بهتر شده....

اعتراف میکنم واقعا دور کردنش زمانبر و سخت هست اما ممکنه.

ایشالا خدا یه ایمان قشنگ بهمون بده که راضی باشیم به هر بهمون عنایت فرمودند...
...................................................................

دوستای خوبم لطفا دو سه روزی موضوع رو عوض کنید....

التماس دعا

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.... از تاخیر به وجود امده معذرت میخوام.

موضوع سوم : صبـــــــــــــــر و بردبــــــــــــــــاری

پیامبر اکرم (ص) :

ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ جَمَعَ اللّه لَهُ خَيرَ الدُّنيا وَالخِرَةِ: اَلرِّضا بِالقَضاءِ وَالصَّبرُ عِندَ البَلاءِ وَالدُّعاءُ عِندَ الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ؛
کسی كه سه خصلت در او باشد خداوند خير دنيا و آخرت را براى او فراهم مى كند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى .

بحارالأنوار، ج68، ص156، ح
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهيت و جايگاه صبر


تمثيل صبر جايي بود که جنگ بود، و جنگ جايي بود که دو لشکرِ مخالف بُوَند: يکي از خيل ملائکه و يکي از خيل شياطين، که در سينه آدمي جمع اند. پس اول قدم در راه دين، مشغول شدن است بدين جنگ؛ زيرا صحراي سينه را لشکر شياطين در کودکي فرو گرفته اند، و لشکر ملائکه به نزديک بلوغ پديد آيند. پس تا بر لشکر شهوت غلبه نکند به سعادت خويش نرسد، و تا جنگ نکند و در جنگ صبر نکند، غلبه نتواند کرد.(1)

اهميت صبر


نکته گزاردن هيچ طاعت و بگذاشتن هيچ معصيت، بي صبر صورت نمي گيرد.(2)

فوايد صبر


تمثيل فوايد صبر به شرح حاجت ندارد. گواه اين سخن آن است که از انواع ميوه ها هر چه بر شاخ صبورتر است، از سلامت بهره مند تر. و هر چه در بيرون آمدن به شتاب تر است، همواره از سرما در خطر باشد.(3)

1ـ کيمياي سعادت، ج2، ص347
2ـ همان، ص343
3ـ مکار اخلاق، ص108
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
انواع صبر


نکته بدان، که بنده اندر همه اوقات از چيزي خالي نبود که موافق هواي وي بود يا مخالف هواي وي، و در هر حال وي را به صبر نياز بود.(1)

اما آنچه موافق هواي وي بود، همچون: مال و نعمت و جاه و تندرستي و زن و فرزندِ صالح و...، و صبر در هيچ حال از اين مهم تر نيست...و صبر در نعمت، آن بوَد که دل بر آن نبندد و شادي بسيار نکند بدان، و بداند که امانت است و زود از وي بخواهند گرفتن؛ بلکه بايد آن را نعمت نداند، که شايد آن، سببِ نقصان درجاتِ وي بوَد در قيامت. پس به شکر آن مشغول بود تا خداي - تعالي- از مال واز تندرستي و از هر نعمت که دارد بدهد، و اندراين، هر يکي، به صبري حاجَت بود.


اما آن احوال که موافق هواي نفس وي نبوَد، سه نوع است:
يکي آن که به اختيار بوَد، همچون: طاعت وترک معصيت؛
وديگر آن که به اختيار وي نبود، همچون: بلا ومعصيت؛
وديگر آن که اصل به اختيار وي نبود وليکن وي را در دفع آن اختيار بود، همچون: برنجانيدن مردمان... .


و در هر طاعتي به صبر حاجت بود، در اولِ آن و در ميان آن و در آخر آن. اما اول آن که اخلاص در نيت حاصل کند و ريا از دل دور کند و اين صبر دشوار بود. و ديگر آن که در ميانه صبر کند به شروط و آداب آن، تا به هيچ چيز آميخته نکند، و اگر در نماز بود از هيچ سوي ننگرد و از هيچ چيز پروا ندارد از دنيا. و اما پس از عبادات، صبر کند از ريا و بازگفتن با مردمان که چه کردم و صبر کند از غرور ورزيدن بدان.


و اما معصيت ها؛ شک نيست که دست بداشتن از آن، جز به صبر ممکن نيست، و هر چند شهوت قوي تر آن معصيت آسان تر. و از آن است که، صبر از معصيتِ زبان، دشوار تر است؛ که زبان جنبانيدن آسان تر است، و چون بسيار گفته آيد، عادت شود وعادت، به اخلاق سرشته گردد. و يکي از لشکرهاي شيطان عادت است، و بدين سبب زبان در غيبت و دروغ و ثنا بر خويشتن و عيب جويي از ديگران و امثال اين روان باشد.
و در يک کلمه که بر زبان آيد و مردمان را از ان عَجب آيد و بپسندند، در صبر کردن از آن رنج بسيار بوَد؛ و معمولاً با آميختن با مردمان ممکن نگردد، مگر به گوشه نشيني از ان سلامت جويد.


اما نوع دوم آن بود که بي اختيار وي بوَد، همچون: رنجيدن از مردمان به دست و زبان؛ و ليکن وي را در مجازات اختياري هست، که به صبر تمام حاجت آيد تا زماني که مقابله نکند، يا در مجازات حد نگه دارد...

اما نوع سوم که اول آخر آن در اختيار تو نيست، مصيبت است، همچون: مرگ فرزند و هلاک مال و تباه شدن اندام ها چون چشم و گوش و دست و بلاهاي آسماني، هيچ صبر با ثواب تر از اين نيست... و گريستن يا به دل اندهگين شدن از فضيلت صبر نکاهد، بلکه ثواب آن انگاه کاسته شود که بانگ کند و جامه بدرد و شکايت بسيار کند (2)


1ـ کيمياي سعادت، ج2، ص349
2ـ کيمياي سعادت، ج2، صص349-353
 
بالا