نامه عاشقانه من

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
و رویای ما به حقیقت پیوست ، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد
به تو رسیدم در اوج آسمان عشق ، این بود قصه ی من و تو و سرنوشت.
تو آمدی و دنیا مال من شد ، همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد
تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد.
باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
عشق معجزه نیست ، حقیقتیست در قلب ها که پنهان است
به پاکی عشق ، به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را.
و با عشق پرواز میکنیم ،
میرویم به جایی که تنها آرامش باشد در بینمان،
تا در یک سکوت عاشقانه و در اوج آرامش بدون هیچ غمی در آغوشت آرام بگیرم !
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم میخواهد دست در دستانت زیر باران قدم بزنم
شمعدانی ها را ببوییم
دلم میخواهد تا آخر دنیا قدم بزنیم
 
آخرین ویرایش:

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانستی در جعبه مداد رنگی دلم
توچه رنگی هستی؟
میدانستی
؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نام تو
فکر و ذکر هر عاشق محبت کردن به معشوق است
و همواره سعی دارد با قول و عمل موجبات شادی و خوشنودی او را فراهم کند.

عاشق درپی فرصتی ست تا با نثار بهترین هدیه عشقش را به محبوب نشان دهد؛
گلی خوشبو، جمله ای عاشقانه، هدیه ای زیبا و ... تقدیم هرکدام به معشوق نشانگر عشق، علاقه و محبت عاشق به معشوق ست.

اما ...
محبوبم!
مگر غیر ازین ست که تمام گلهای زیبای جهان، همه جملات ناب و زیبای عاشقانه، بهترین هدایا و ... همه از توست،
پس من از خود چه دارم که تقدیمت کنم ؟

آه عزیز !
در وادی عشق چه حرفی میتوانم برای گفتن داشته باشم؟ من هیچم، حتی عشق هم آفریده دستان هنرمند توست.
معشوقم! ای مهربانترین، مرا دریاب که بی تو...
عشق بازیست نه بازی که مرا مات کنی
نازنینا دل من صفحه شطرنج که نیست
هر چه آید به سرم باز گویم گذرد
وای ازین عمر که با میگذرد، گذرد
گاهی میان وسعت دستان خالیم حس میکنم
تمام دارو ندارم نگاه توست
تا کی تحمل غم و تا کی خدا خدا؟
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا!
عشق بازیست نه بازی که مرا مات کنی
نازنینا دل من صفحه شطرنج که نیست
کنارم که هستی
خیابانها از ماهیت می افتند
رسیدنی در کار نیست
شانه به شانه ی مقصدم قدم می زنم
هر چه آید به سرم باز گویم گذرد
وای ازین عمر که با میگذرد، گذر
گاهی میان وسعت دستان خالیم حس میکنم
آنقدر به انتظارت نشستم
که تمامی درب های باز بر روی پاشنه ی انتظار پوسیدند
نگاه کن آندور دست ها یکی تنها به انتظار ایستاده
لبخندی عاشقانه ، دستی برایش تکان بده
تا بشکند حصار سنگی تنهای اش
اینجا به جز دوری تو
چیزی به من نزدیک نیست...
توضیح نمی خواهد
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از قاعده به در از دایره برون
نگاه بان تنهایی خویش ام
در پرده ای که نه فزایینده ای
و نه حتی کاهنده ایی
خطر عبور را به خود نمی دهد.
هر چه هست سکون است و سکوت و موسیقی از امتداد هایی که دیرگاهی ست به پایان رسیده اند و همچنان در من جاری اند.
خواب هایم آشفته اند از شدت آرامشی که در جستجوی آنم..
بی نهایت خویش را در من به کرات تکرار کن
نهفته ماندن هر چه در برون خواستنی تر باشد که در در درون مرگ است و نیستی..
بهانه را بهانه میاور..
بتاب
پر فروغ تر

به کوری سفید مبتلایم کن..
شاید این شب عمیق را خاکستری توانی کرد..

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم ای تک رویای زندگی من
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک چراغ زندگی منی با من بمان
تو آن تک واژه زندگی من هستی
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک خوشی زندگی منی با من بمان
تو آن تک عشق زندگی من هستی
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک کلید خوشبختی منی با من بمان
تو آن تک یاردوران تنهایی من هستی
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک ستاره ی زندگی منی با من بمان
تو آن تک نیاز زندگی من هستی
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک امید زندگی منی با من بمان
تو آن تک آوای زندگی من هستی
دوستت دارم ای تنها عشق من
تو تک دوست شبهای منی با من بمان
تو تک معنی دهنده ’ زندگی من هستی
دوستت دارم ای تک رویای زندگی من

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش در آغوش تو . . می مردم .


تنها جایی که


لحظه هایش آکنده ام می کرد


از فراموشی ی عمیقی


که دردهایم را به تمامی


از یاد می بردم . .



کاش آن لحظه که

تپش قلبهامان یکی می شد


ضربان قلبم را


از کار می توانستم انداخت



تا تنها کنار لالایی ی نبض نفسهای تو

به خوابی ابدی بروم . . .



کاش میان دستهای تو که بودم

ساعتها می ایستادند


و ما


بر خطی ممتد از زمان


تا بی نهایت می رفتیم . .



تا جایی که رسالت انسان بر زمین

به انتها برسد


تا دوباره به هیات آدم و حوا


به سرزمین موعودمان


عروج کنیم.


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نشانی تو فقط


بغض همه ی سنگ ها و

یک دلِ سیر گریه کردن ابرهاست٬

و سرخی نشکفته یک خاک٬

پریدن اولین سهره ی بیدار٬

و دست خطی ساده٬ پریده رنگ

از نامه ای که هیچگاه به مقصد نرسید.

...

نشانی تو...

راستی نشانی تو کجاست؟!


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ازدلبری چشمهایت بگوکه چگونه دلم راهوایی کرده


ازهــرچــه خــودت مــیــخــواهـی

ازخـــودت بـــگـــو


چـــه فــرق داردازچـــه

فـــقــــط بـــگــــو

حـــرف بـــزن

عاشقانه صدایت رادوست دارم...


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای عزیزم به انتظارت خواهم ماند ...
تا ابد برای همیشه ...
زیرا میدانم که به سوی من باز خواهی گشت .
پس با همه ی توانم تلخی این انتظار را تحمل خواهم کرد و به انتظارت خواهم ماند
زیرا قلب من با هر تپش خود آهنگ خاطرات گذشته را مینوازد.
قلبی که یاد و خاطرات تو تا ابد در آن مدفون خواهد ماند.
ای گل همیشه بهارم به یاد تو چشمه ی چشمانم هرگز خشک نخواهد شد.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در تکاپوی جریان رعد

برسرزمین یخ بسته زمستان قلبم

غرش غم هایی که زنگار تبسم دیروزم بودن

می دریدن لحظه هایی را که

به دروغ،آرام بودن

آرامشی که خوف بر انگیز بود

تکه های یخ بسته احساسم

پازلی از زندگی برایم ساختن

و اینک گم شده تکه ی خوشی

در گیرو دار دلتنگی ها

من نا امید از یافتن وچیدن آن

بر گذر عمری می اندیشم،که بس ناجوانمردانه

شلاق شکست را بر تن نحیفم می نشاند

وقتی نگاهم در نگاه طوفانیت گره می خورد

شعله می شود،می گدازد ومی سوزاند

ردپای تمامی تردیدها را...

قلب شیدایم حاکم می شود

و فرمانروایی دیرینه اش را از سر می گیرد

عقل بی جان در تلاطم این گرداب سراب مانند

دست وپا می زند

چنگ می اندازد

تا شاید حلقه شود به درک حقیقت

و از آن ریسمانی بسازد ومرا از این

خلسه ی هم آغوشی نگاهمان رهایی دهد

تا بیاد بیاورم باورهای ازهم گسسته زندگی ام را

و سکان کشتی حواسم را در دست گیرم

تا ازدریای مواج چشمانت بگریزم وغرق نشوم
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمدی...پنجره ای رو به جهانم دادی
ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی

چشمهایم را از پشت گرفتی ناگاه
نَفَسم را بند آوردی و جانم دادی

جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان
تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی

از گُلِ پیرهنت، چوب لباسی گُل داد
در رگِ خانه دویدی ...هیجانم دادی

شوقِ این جانِ به تنگ آمده،آغوشِ تو بود
آن چه می خواستم از عشق،همانم دادی

تو در این خانه ی بی پنجره، "صبح" آوردی
روشنم کردی و از مرگ، امانم دادی...!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچکس مثل تو نیست
وقتی آغوش می شوی و زمستانی ترین غم ها در گرمای مهربانی ات ذوب می شوند

وقتی بوسه می شوی و گونه هایم را مهمان می کنی به بارش شکوفه های بوسه

وقتی واژه می شوی و از دوست داشتن می گویی



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو را دوست دارم برای تمام لحظه هایی

که از من از خلوص ثانیه ها

از بی کرانی دستها و از روشنایی حضور پر کردی

تو را دوست دارم به وسعت عروج خصمانه ی زمان

که بر بام دلتنگی اتراق می کند

تو را دوست دارم به بزرگی جای پای احساس

بر سینه ی بی تاب تنهایی

تو را دوست دارم نه به خاطر دیده ی آسمان رنگت

به خاطر عظمت تابناک نگاهت

که بر تاریکی دهکده ی خاموش دلم نظری کافیست

تو را دوست دارم تا زمانی که کوه دلتنگی از صدای تو سرشار تخلخل می شود

تا زمانی که هستم جسم در خاک کوی تو ساکن است .......
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیام به تو محتاجه
همونی میشم که تومیخوای
توفکر کن یه جور باجه
نبودم قد دنیات ،نبودم اون جوری که تو میخواستی
من هرکاری واست کردم که پای عشقم وایستی

چقدر راحت داری میری
چقد این قصه غمگینه

چشمام حتی تو بیداری داره کابوس میبینه
دلم درگیر اشوبم دارم سرگیچه میگیرم

یه کاری با دلم کردی که حتی از خودم سیرم
بیا برگرد که احساسم بهونه تورو داره
من ازتو میگذرم اما دلم دست برنمیداره
چقدر راحت چقدر ساده چشماتو رو من بستی
چقدر راحت داری میری چقدر این قصه غمگینه
چشمام حتی تو بیداری داره کابوس میبینه

باج کامران تفتی
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی تــــــــــــو . . .

گاهی یــــــــاد
تـــــــــو . . .

گاهی نبــــــــودن
تـــــــو . . .

آخــــــر این ”
تـــــــــو ” کار مــــرا تمـــــــام می کنـــــد . .




 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خط به خط زندگیمون بازم امشب دوره کردم
با مرور خاطراتت بازم زخمهامو تازه کردم
حتی این کاغذ های خیسم مثل من خسته ان از این اشکهام
حتی این شعرهای ناتمومم ،دیگه موندن توکار دنیا
مینویسم با چشم خیسم
خاطراتمون رو دونه دونه
شاید یه روزی اونارو خوندی ، شایدبفهمی چی کشیدم این عاشق دیونه
گریه کردم تا بمونی
نشد احساسمو بدونی
تو با بی رحمی دروبستی رفتی ورفتی ازاین خونه


خط به خط زندگیمو رو بازم امشب دوره کردم
حتی این کاغذهای خیسم بازم مثل من خسته ان از این اشکام
مینویسم با چشم خیسم خاطراتمون رو دونه دونه
شاید یه روزی خوندی فهمیدی چی کشیدم :cry:

حمید عسگری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهــــــــا
هفتــــــــــــه ها
و سالهــــاست که نیستـــی
سالهـــاست بغــــــ ـــض های نشکستــه
گلویــم را چنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می زنــد
سالهــاست دلتنگـی ها رهــایم نمی کنـد
سالهــاست زبــان ِ عاطفـــه ام دیگــر نـام تـــو را صــدا نمی زنــد
سالهــــــــاست چـراغ خانــه مان
دیگــــر فروغــــی نـدارد
سالهــــاست خاطــراتَت را نبــش ِ قبـــر می کنــم
و با یــاد ِ نــــــــــــوازش هایت دل را آرام می کنـم
سالهـــاست
تمــام ِ درد و دل هـــــایم را
بغـــــ ـــض هایم را
دلتنگـــی هایم را
حســــــ ــــــرت هایم را
به قـاب عکــس ِ روی دیـــــــ ــــــ ــــ ــــ ـــــــوار می گویــم
کـــاش بــودی
و می توانستــم گلـــــــــــــــــــــــه هایم را از زندگــی با تـــ ــو بگویـم
کــاش مثل آن روزهـــــــا
زندگـــی زیبــا بـود
عشــــ ــــق تــو بودی
و تمـام ِ نیــازم گرفتـن دســـــــــــ ــــــــــــت های ِ تـــو بود
کــاش وقـــت ِ رفتـــن
مرا با خــود می بـــُــردی
تا نبینــم روزهـــایی را که بـــــی تــ ــو هر لحظــه اش دَرد اســت
نمی دانـی چقدر دَرد دارد دَرد ِ نبــــــــــــــودنت
این روزهـــــــ ـــــا
آن قــدر تلخــــــــم
آن قــدر خستـــه و دلتنگـــــم
که دلــم می خواهــد در آغـــوش گرمــَت
زار زار بگـــریَـم
تا بنگــری که چقـــــدر بـــــــــودَنـَت را کـــــ ـــم دارم
ای آرامـــش ِ همیشـــه ی زندگیــــــــــم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز


ســــــــاز بزن

تــو بـــــــــــــرایم
ســـاز بــزن مـــــن بـــــــــرایتــــــــ عــــاشقــــانــه

مـیـــــــرقـــــصـــــــــم

تـــــو بــــــــــرایـــــــــــــم از دل بـــــــــــزن من بــــــرایــــتـــــــــ بــاز هــم

عــاشقــــانه میـــــرقصــــــــــــم . . .

تـــــو که ســـــــــاز میـــــــــزنی من بی اراده همپــــــای ســـــــــازت
عـــاشـقــــــانه

مـیـــــــرقـــــصـــــــــم . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کــاش مثل گذشته ها که کنارم بودی
زندگـــی زیبــا بـود
عشــــ ــــق تــو بودی
و تمـام ِ نیــازم گرفتـن دســـــــــــ ــــــــــــت های ِ تـــو بود
کــاش وقـــت ِ رفتـــن
مرا با خــود می بـــُــردی
تا نبینــم روزهـــایی را که بـــــی تــ ــو هر لحظــه اش دَرد اســت
تا نبینــم تنهـــایی و دلتنگـــــی ها را
تا نبینــم جــای خالــــــــــــــــــ ــــــــــی ات را در خانــه ای که دیگــر روشــن نیســت
آه نازنینم...
نمی دانــی چه دلشــوره ای به پــاست در دلــم
نمی دانــی که روزها هر لحظــه اش چـقدر برایـم سخـــت می گـذرد
نمی دانـی چقدر دَرد دارد دَرد ِ نبــــــــــــــودنت
این روزهـــــــ ـــــا
آن قــدر تلخــــــــم
آن قــدر خستـــه و دلتنگـــــم
که دلــم می خواهــد در آغـــوش گرمــَت
زار زار بگـــریَـم
تا بنگــری که چقـــــدر بـــــــــودَنـَت را کـــــ ـــم دارم
ای آرامـــش ِ همیشـــه ی زندگیــــــــــم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیاده رو بارونیه
همیشه این موقع شب
زمزمه میکنم همش
ترانه هامو زیر لب
چی باعث تداعیه
خاطره های من میشه
انقدر که پرسه میزنم
کم کم هوا روشن میشه
حالمو خوب میدونیو
برنمیگردی پیش من
دنیا رو بی تو نمیخوام
یه بار دیگه صدام بزن

شیشه بارون زده
یه قلب تنها میکشم
میارمت تو رویاهام هرموقع که تنها میشم

دلتنگ دیدنت
دلتنگ اون روزا
حالم بده ببین بی تو الان کجام
بااینکه لحظه ها ممحتاج شادیه
این بی صداشون واسه تو عادیه
حالمو خوب میدونیو
برنمیگردی پیش من
یه بار دیگه صدام بزن


به شیشه بارون زده
یه قلب تنها میکشم


پرسه مجتبی حاج عباسی
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته امــــــــــــ

از زمیــــــن و از زمــــــــــان؛

دلمـــــ نگـــــــاه می خـــــــواهد

نگاهـــــی از ســـــر شــــــوق

کــــــه از آن طـــــــــرف چـــــــــــــهــا راه

آمــــدنـــــم را بنگــــــــرد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عاشقانه دوست دارم
اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
و زیبایی تو را دوست می دارم
تو را عاشقانه دوست دارم
مثل گلهای بهاری
مثل پنجره های باز رو به دریا
مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
من عاشقم
عاشق صدای شرشر بارن
عاشق پنجره های خیس باران خورده
و عاشق کوچه های نمناک انتظار
من عاشقم
عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
من عاشقم
عاشق پاکی و معصومیت
عاشق نگاهی پاک و بی ریا
عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا


 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش عشق هم مثل فصلها بود آمدنی بود ماندنی بود و از فصلی به فصلی تغییر میکرد
بهار بود سبز لطیف بینظیر اردیبهشت
تابستان بود گیلاس توت فرنگی گرمقدرتمند
پاییز بود عاشقانه با بارانهایی خیال انگیز
زمستان بود سپید سپید
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه تکه تکه های سهمم از تو را
کنار هم بگذارم ؟
چگونه بسازمت ؟
آدم ها . . . فـرامـوش نـــميکــــنند !!
فــــــــقط . . .
ديـــگر سـاکت ميشـوند
هـمين . . .
ميدوني دلم چي مي خواااآااد؟
يه شماره ي نا آشنا
با بي ميلي جواب بدم!!
صداآاي !!!! تووووووووو
دیدین وقتی یه آدم میــــــــگه ،
هیچ کس منو دوســــــــت نداره
منظورش از هیچ کــــس ،
یک نفــــــــر بیشتر نیست
همون یه نفری که برای اون همه کســــــــه
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اصلاً مى دانى عشق چيست؟

مــن عـاشـق تــو هـسـتـم ...

عاشق چشمانى كه اقيانوسى از آرامش را در خود دارند !

عاشق دستانى كه خداوند،

نوازش را با الهام از آنها معنا كرده است !

و عاشق لبخندى كه زيبايى را تمام و كمال به تصوير مى كشد

دوسـتـت مـی دارم !!!

اصلاً می دانی عشق چیست؟

من عاشق تو هستم ...

عاشق زمينى كه بر روى آن خرامان خرامان راه مى روى !

عاشق گناهى كه ارتكابش با تو مى تواند

زيباترين خاطره ى هر آدميزاده اى باشد !!!

و عاشق نسيمى كه عطر تو را با خود به همراه مى آورد!

دوسـتـت مـی دارم !!!

اصلاً مى دانى عشق چيست؟

من عاشق تو هستم ...

عاشق قلبى كه براى عاشقى در سينه ات مى تپد !

عاشق محبتى كه در كلامت موج مى زند

و عاشق تصورى كه از زندگی در ذهن امیدوارت داری!

دوسـتـت مـی دارم !!!

اصلاً چه لزومی دارد بدانی عشق چیست؟

می خواهم به اندازه ای که تو باید عاشقم باشی

هم دوستت داشته باشم !!!

بگذار فردا که خاک و خاکستر شدم

هر دلداده ای که شعرهای مرا می خواند

زیر لـب بـا خـود بگویـد: او یـک دیــوانه بــود!
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مدت میخوام ول کنم زندگی رو
بزارم کنار عشق ودیونگی رو
چشمامو رو دنیا ببندم، با هیچکی نخندم ،یه مدت میخوام لنگ چیزی نباشم
هراسون ودلتنگ چیزی نباشم
بترسن همه ادمها از منی که
قرار یه مدت بشم یکی دیگه
یکم فرصت واستراحت میخوام
یه شب خواب شیرین وراحت میخوام
باز میخوام بچه شم
یه مدت جداشم ازاین حس وحال
یه مدت جداشم از این حس وحال

یکم فرصت واستراحت میکنم
یه شب خواب شیرین وراحت میخوام
یه مدت جداشم ازاین حس وحال
یه مدت جداشم از این حس وحال
ببخشید که اروم نمیگیرم از عشق
گریزونم از عشق
بهت قول میدم باز بشم مثل اول
یکم فرصت واستراحت میخوام


مسعود امامی
 

Similar threads

بالا