من و زندگی در زاهدان

وضعیت
موضوع بسته شده است.

royalblue

عضو جدید
تبریک

تبریک

سلام
به به عروسی
ایشاا... که خوشبخت شن و به پای همدیگه پیر نه جوون شن:D
منم تبریک میگم
اینم دسته گلهای عروسی واسه ی تازه عروس و دوماد


 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
Love street:heart:

این مسیر دانشگاه مشهور بود به خیابون عشق.اغلب دختر و پسرها اونجا قدم میزدند و این مسیر ختم می شد به کوی اساتید و کتابخونه.من این مسیر رو خیلی دوست داشتم.پر از فواره های آب بود و صدای شر شر آبش منو یاد شمال مینداخت.همیشه واسه رفتن به کلاسها از این مسیر می رفتم.شبها که تا دیر وقت کتابخونه بودم و از این مسیر بر میگشتم،فواره های آب خاموش بود یه آهنگ دکلمه حسین پناهی رو از رو گوشیم میزدم و تو خودم غرق میشدم تا به خوابگاه برسم همراه حسین پناهی این دکلمه رو زمزمه می کردم...
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم
دین را دوست دارم ولی از کشیشها می ترسم...
سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم...
کودکان را دوست دارم ولی از آیینه می ترسم...
عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم
من می ترسم،پس هستم!
اینچنین می گذرد روز و روزگار من!
من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم...


اونوقت کسی چپ چپ نیگات نمیکنه؟:D
من چند وقته پیش رفتم بودم کنار دریا،واسه خودم یه گوشه نشسته بودم و آهنگ سوغاتی شکیلا رو گذشته بودم و این آهنگم که بخونه من ناخودآگاه میرم تو حس و باهاش میخونم...یهو به خودم اومدم دیدم همه دارند چپ چپ نگاهم میکنند نگو من کله آهنگ رو با چنان سوز و گدازی دارم میخونم که خودم خبر ندارم
فاطمه زهرا هدایتی عروووووووووووووووووووس شده
هاااااااااااااااااااا؟ :eek:
پس بگووووووووووو چرا حالش خوب نبود،داشت به آینده فکر میکرد:w31:
وااااااااای خیلی خوشحال شدم:w42:

بچه ها اینم عکسش
اسم=علی
شغل دکترای مغز واعصاب
بچه ی مشهد
خییییییییییییییییییلی هم گل مثه من

همه بیین تبریک بگید زوووووووووووووووووووود

به به..به به...به سلامتی...ایشالله خوشبخت بشند...:w23:
از طرف من به این آقا بگو مراقب دوست جونم باشه ها:w30:
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه اومدم دانشگاه.باید پروپوزالمو بدم به استاد راهنمام.برام دعا کنید.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز صبح تو همون لحظه های اولیه بمب گذاری در چهاربهار خبرش تو خوابگاه پخش شده.همه نگرانند.ما از خوابگاه بیرون نرفتیم.حوصله ام سر رفته.مامان همش زنگ میزنه و آیه و قسم که فاطمه نری تو شهر.بدجور هوای محرم کردم.اینجا محرمش به قول بچه های راست راستکیه.جگر شیر میخواد که بری و برای حسین عزاداری کنی ...
تلفنم پشت هم زنگ میخوره.اعصابم بهم ریخته.حالم اصلا خوب نیست.راحیل رفته خونه.مریم و نجمه رفتن مسجد دانشگاه.اما من تنها تو اتاقم و نشستم تمام غمهای خودمو ورق می زنم...
 
آدمی ات راآدمی ات بایدش تواین جوری فکرکن من دختربازم اماگفتی بچه های وزارت هستم موافقم اماکم نیاری درمقابل بچه های وزارت وبالامن بچه حزب اللهی سخت مثل تونیستم وخداروشاکرم که انقدردم ازدین نمی گزنم مثل توآره داداش درضمن فحش های جالبی دادی اما20سالته ازمن کوچک تری احترام خودت رونگه دار.من هیچ وقت فحش نمیدم بچه حزب اللهی زودم مثل بعضی هاازکوره درنمی روم خانواده خوبی دارم چون اون هادرس دین داری واسلام روبه من یاددادند.درضمن یادم دادندکه کسانی که زیادازدین دم میزنندخودشان نیازبه طهارت دارندیعنی نجس انددین لباس نیست دلاور.یه چیزه دیگه مراقب بچه های وزارت مشهدباش کاردستت ندند.شمایی که ازدین دم میزنیدبانام های ساختگی چرااومدی باشگاه؟یکیnahid67یکی اسم خودت یکی دیگه هم توی پروفایل من هست.ونام های دیگه بچه حزب اللهی آیادرسته گفتم من منتظربچه های وزارت هستم من وبه امام رضاقسم نده که چه می کنی هرکاری می کنی زودتر.درضمن اون 4تادختری که دوست هستیدبااون ها قضیه اش چیه بگیدمشتاقم بدونم.هم من هم دوستانم.بچه حزب اللهی ماهم چنان منتظریم من هم حزب اللهی هستم امانه این جوری قاشق داغ کنم بزنم روی پیشونی ام یاجانمازآب بکشم مثل تومن ریابلدنیستم مثل بعضی ها.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمی ات راآدمی ات بایدش تواین جوری فکرکن من دختربازم اماگفتی بچه های وزارت هستم موافقم اماکم نیاری درمقابل بچه های وزارت وبالامن بچه حزب اللهی سخت مثل تونیستم وخداروشاکرم که انقدردم ازدین نمی گزنم مثل توآره داداش درضمن فحش های جالبی دادی اما20سالته ازمن کوچک تری احترام خودت رونگه دار.من هیچ وقت فحش نمیدم بچه حزب اللهی زودم مثل بعضی هاازکوره درنمی روم خانواده خوبی دارم چون اون هادرس دین داری واسلام روبه من یاددادند.درضمن یادم دادندکه کسانی که زیادازدین دم میزنندخودشان نیازبه طهارت دارندیعنی نجس انددین لباس نیست دلاور.یه چیزه دیگه مراقب بچه های وزارت مشهدباش کاردستت ندند.شمایی که ازدین دم میزنیدبانام های ساختگی چرااومدی باشگاه؟یکیnahid67یکی اسم خودت یکی دیگه هم توی پروفایل من هست.ونام های دیگه بچه حزب اللهی آیادرسته گفتم من منتظربچه های وزارت هستم من وبه امام رضاقسم نده که چه می کنی هرکاری می کنی زودتر.درضمن اون 4تادختری که دوست هستیدبااون ها قضیه اش چیه بگیدمشتاقم بدونم.هم من هم دوستانم.بچه حزب اللهی ماهم چنان منتظریم من هم حزب اللهی هستم امانه این جوری قاشق داغ کنم بزنم روی پیشونی ام یاجانمازآب بکشم مثل تومن ریابلدنیستم مثل بعضی ها.
بچه خوب اول اسم طرف رو می نوشتید بعد،
بچه ها این با یکی دیگه هستها!نه من.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین چند دقیقه پیش زلزله اومد.داشتم با تلفن حرف میزدم.احساس گیجی شدید کرد و یهو دیدم زمین زیر پام بدجور می لرزه...فرزانه پرید تو راهرو با قدرت هر چه تمامتر جیغ زد که زلزله اومد!دیگه هر کی نمی دونست با این صدای فرزانه زلزله 6 ریشتری رو تجربه کرد...همه پریدیم تو حیاط خوابگاه...
الان هم که برگشتم اتاق تمام تنم می لرزه...آخرش من یکی از زلزله اینجا جون سالم به در نمی برم...
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز اولین ران آزمایشم درست انجام شد...تو فصل امتحانات یه پام تو آزمایشگاه هست و یه پام خوابگاه...خدا رحم کنه و من این یه درس رو به سلامتی پاس کنم که آخر عمری شرمنده نشیم تو دانشگاه...
اینجا زاهدان است...:gol::gol:
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامان امروز زنگ زده.میگه دیشب زاهدان زلزله اومد،احساس کردی؟میگم مامان جان من که دیشب سکته کردم از بس شدید بود!یه کم حرارت خوندم.ظهر هم من و نجمه و مریم بی خیال امتحانات زدیم تو کار خواب و تا ساعت 5خوابیدیم.بعد هم بیدار شدیم و دوساعت همو نگاه کردیم تا نجمه مجبور شد بره چایی بذاره.امشب نوبت نجمه بود شام درست کنه.شام خوشمزه ای بوده اما منو اذیت کرده.مریم هم فردا امتحان داره.اما بی خیال درس بلند شده رفته طبقه پایین تولد همکلاسیش.منم رفتم پیش سمیرا جون و کلی با هم حرف زدیم.کشش درس خوندن ندارم.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها دلم عجیب گرفته.عجیب و عجیب...
 

unknown2036

عضو جدید
حاجی من شنیدم زابل شبا حکومت نظامیه کسی نباید بیاد بیرون. راس میگن؟
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاجی من شنیدم زابل شبا حکومت نظامیه کسی نباید بیاد بیرون. راس میگن؟
:surprised::eek::surprised::eek::surprised:
این حرفها کدومه.البته حق دارید که این دید بد رو داشته باشید.من خودم قبل از اومدن فکر میکردم دارم میرم خط مقدم.اما اومدم اینجا دیدم نه!اینجا هم مثل همه شهرهاست.فقط گهگاهی یه بمبی میترکه:biggrin:
جدا از شوخی شهر آرومیه.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز دیر از خواب بیدارشدم.مامان زنگ زد.کلی باهاش حرف زدم.وقتی حرف میزنه دلم میخواد این صحبتها تموم نشه.دلم براش تنگ شده.
کار خاصی نداشتم.با یه دوست نشستیم و همزمان با فاصله دور به یه آهنگ گوش دادیم و من کلی گریه کردم...هوای خونه دارم،هوای با تو بودن،چه سخته باورش که تو رفتی از کنارم...
نتونستم جلوی اشکهامو بگیرم...مریم که از خواب بیدار شد رفتیم خرید واسه همشهریش که اونو جلسه دفاعش دعوت کرده بود.منم رفتم واسه خودم پارچه خریدم...و واسه مامانم.میدونم که حالا حالاها نمی تونم برم خونه...اما وقتی دلم میگیره وقتی ازش دورم دلم به این خوش می کنم...
شام هم یه غذا سر هم کردم و دادم به خورد این بدبختهای هم اتاقیم...
 

maryy jo0n

عضو جدید
بابا دانشگه فقط فضایه سبزو گلو بلبل نیستش که، بار علمی نداره اون دانشگاه... همون دانشگاه ازاد بمونی بهتره
شما که چیزی نمیدونی الکی شررررررررررررررررررررررررر نگو..
چهارمین دانشگاست ازنظر بار علمیش
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

unknown2036

عضو جدید
:surprised::eek::surprised::eek::surprised:
این حرفها کدومه.البته حق دارید که این دید بد رو داشته باشید.من خودم قبل از اومدن فکر میکردم دارم میرم خط مقدم.اما اومدم اینجا دیدم نه!اینجا هم مثل همه شهرهاست.فقط گهگاهی یه بمبی میترکه:biggrin:
جدا از شوخی شهر آرومیه.
حاجی حالا این قبول.ولی این یکی دیگه دروغ نمیشه.شنیدم جلو دانشگاش پلیس با مسلسلو تفنگ مفنگ وایساده که این تروریست مروریستا نزنن دانشجوا رو بترکونن.اینو از یکی از رفیقام که رفته بود اونجا شنیدم.
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

termah

مدیر بازنشسته
امروز دیر از خواب بیدارشدم.مامان زنگ زد.کلی باهاش حرف زدم.وقتی حرف میزنه دلم میخواد این صحبتها تموم نشه.دلم براش تنگ شده.
کار خاصی نداشتم.با یه دوست نشستیم و همزمان با فاصله دور به یه آهنگ گوش دادیم و من کلی گریه کردم...هوای خونه دارم،هوای با تو بودن،چه سخته باورش که تو رفتی از کنارم...
نتونستم جلوی اشکهامو بگیرم...مریم که از خواب بیدار شد رفتیم خرید واسه همشهریش که اونو جلسه دفاعش دعوت کرده بود.منم رفتم واسه خودم پارچه خریدم...و واسه مامانم.میدونم که حالا حالاها نمی تونم برم خونه...اما وقتی دلم میگیره وقتی ازش دورم دلم به این خوش می کنم...
شام هم یه غذا سر هم کردم و دادم به خورد این بدبختهای هم اتاقیم...


سلام عزيزم.واي زاهدان!! منو ياد گريه هاي بد نتيجه كنكورم انداختي:cry: منتظر رتبه 400 ، 500 بودم كه رتبم 900 شد:crying2: استادم گفت روزانه زاهدانو مياري واي كه چقد گريه كردم:crying: اين همه دوري.!! نتونستم خودمو قانع كنم اصلا زاهدانو نزدم الانم خدا رو شكر روزانه دامغان دارم ميخونم:smile: و راضي هستم. برات ارزوي موفقيت و شادي ميكنم:w30::w40:
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاجی حالا این قبول.ولی این یکی دیگه دروغ نمیشه.شنیدم جلو دانشگاش پلیس با مسلسلو تفنگ مفنگ وایساده که این تروریست مروریستا نزنن دانشجوا رو بترکونن.اینو از یکی از رفیقام که رفته بود اونجا شنیدم.
پلیس چیه؟خوردنیه یا آشامیدنی؟ما جلوی ساختمانها خوابگاهمون نگهبانهم نداریم:cry::cry::cry:
چه برسه به دانشگاه که پلیس وایسه:w08::w08:
حراست دم در دانشگاهه،مثل همه دانشگاه ها!می تونید خودتون یه سفر چند روزه داشته باشید تا با حقایق آشنا بشید،البته دور از جون قبلا وصیت نامه رو هم به والدینتون بدید و بیاین!:crying2::smoke::crying:
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزيزم.واي زاهدان!! منو ياد گريه هاي بد نتيجه كنكورم انداختي:cry: منتظر رتبه 400 ، 500 بودم كه رتبم 900 شد:crying2: استادم گفت روزانه زاهدانو مياري واي كه چقد گريه كردم:crying: اين همه دوري.!! نتونستم خودمو قانع كنم اصلا زاهدانو نزدم الانم خدا رو شكر روزانه دامغان دارم ميخونم:smile: و راضي هستم. برات ارزوي موفقيت و شادي ميكنم:w30::w40:
ممنون خانمی.شکر خدا راضی ام.گاهی وقتها باید دور شد.باید سفر کرد و گاهی وقتها رفت تو دل جایی که میگند خطره...اینجا که منو ساخت...تجربه سخت و قشنگیه برام.
 

unknown2036

عضو جدید
پلیس چیه؟خوردنیه یا آشامیدنی؟ما جلوی ساختمانها خوابگاهمون نگهبانهم نداریم:cry::cry::cry:
چه برسه به دانشگاه که پلیس وایسه:w08::w08:
حراست دم در دانشگاهه،مثل همه دانشگاه ها!می تونید خودتون یه سفر چند روزه داشته باشید تا با حقایق آشنا بشید،البته دور از جون قبلا وصیت نامه رو هم به والدینتون بدید و بیاین!:crying2::smoke::crying:

من همیشه دوست داشتم بیام زاهدان.واقعا دلم میخواد یه سفر داشته باشم اونجا.ولی خدایی یه جورایی میترسم.اومدیمو رسیدیم سر تاسوکی.مام که شانس نداریم.یهو از پشت علفا این دارودسته ریگی میگی ریختن بیرون زدن ما رو از زندگی ساقط کردن! کی جوابگوئه!؟هیشکی! بد میگم بگو بد میگی!
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز

یه بار به سرم زد که برم و از این نوارهای مخصوص لباس بلوچی بخرم و بزنم دور لبه آستین مانتوم.من و مریم شال و کلاه سر کردیم و رفتیم بازار.دود از سرمون بلند شد.فکر می کردیم این نوارهای دور لباسشون یه چیز ساده هست.در صورتی که کار دست بوده و کلی گرونند....
حالا ببینیم وام می تونیم بگیریم تا لااقل برای آستین مانتو بتونیم از این نوارها بخریم ییا نه:biggrin:
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همیشه دوست داشتم بیام زاهدان.واقعا دلم میخواد یه سفر داشته باشم اونجا.ولی خدایی یه جورایی میترسم.اومدیمو رسیدیم سر تاسوکی.مام که شانس نداریم.یهو از پشت علفا این دارودسته ریگی میگی ریختن بیرون زدن ما رو از زندگی ساقط کردن! کی جوابگوئه!؟هیشکی! بد میگم بگو بد میگی!
البته خطرش با اومدن هواپیما بیشتره که صد درصد پاتون به زمین نمیرسه.باز حالا شاید یه درصد احتمال داره تو جاده به دست اشرار محترم بیفتید...اووووووووووووووووووه
نه بابا.جاده امنه.جدی میگم.کلی اینجا مخصوصا جاده ها تحت نظر نیروهای امنیتیه.تا چند سال پیش شب هیچ ماشینی جرئت نمیکرد تو جاده زاهدان بره و بیاد اما الان کلی ماشین شخصی میان و میرن.
سربازهای گمنام امام زمان رو که میگن باید بیاین تو زاهدان ببینید نه تو پایتخت و پشت میزهای ریاست...:gol:
 
آخرین ویرایش:

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز

رقص شمشیر بلوچها واقعا معرکه هست با موسیقی قشنگ اینجا...بار اول رقص شمشیر رو تو مراسم سالگرد تاسیس دانشگاه دیدم...
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوصلمون سر رفته بود
من و مریم زده بود به سرمون که چکار کنیم...دیدیم تبلیغ اکران یه فیلم تو تالار دانشگاهه...فکر کردیم قضیه یه فیلم خانوادگیه ...
شال و کلاه کردیم و رفتیم تو تالار نشستیم.چیزی از اسم فیلم نتونستیم در بیاریم که محتواش چیه...ما منتظر یه فیلم خانوادگی ....
اکران که شروع شد با این جمله بود:من طه...هستم دانشجوی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف.بماند که تو ابتدا یه مشکل پیش اومد و این آقا طه سه بار گفتند که دانشگاه شریف درس می خونند و کلی پز شریف رو داد...ما هم زاهدان درس میخونیم آقا طه!دلت بسوزه!جایی که کمتر کسی می تونه بیاد:biggrin:مثل شریف:D
 

unknown2036

عضو جدید
البته خطرش با اومدن هواپیما بیشتره که صد درصد پاتون به زمین نمیرسه.باز حالا شاید یه درصد احتمال داره تو جاده به دست اشرار محترم بیفتید...اووووووووووووووووووه
نه بابا.جاده امنه.جدی میگم.کلی اینجا مخصوصا جاده ها تحت نظر نیروهای امنیتیه.تا چند سال پیش شب هیچ ماشینی جرئت نمیکرد تو جاده زاهدان بره و بیاد اما الن کلی ماشین شخصی میان و میرن.
سربازهای گمنام امام زمان رو که میگن باید بیاین تو زاهدان ببینید نه تو پایتخت و پشت میزهای ریاست...
من تو کل ایران 2 تا استانو نرفتم.گرگان که موقعیتش پیش نیومده و سیستان که ترسیدم بیام.اینجوری که شما میگی باهاس یه سر اومد اونجا. ولی قبلش ادرس این تاپیکو میدم به خونواده که اگه این ریگی اینا گرفتن منو کشتن بیان اینجا یه صحبتی با شما بکنن!:D
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو کل ایران 2 تا استانو نرفتم.گرگان که موقعیتش پیش نیومده و سیستان که ترسیدم بیام.اینجوری که شما میگی باهاس یه سر اومد اونجا. ولی قبلش ادرس این تاپیکو میدم به خونواده که اگه این ریگی اینا گرفتن منو کشتن بیان اینجا یه صحبتی با شما بکنن!:D
خوب حتما آدرس بدید که اگه اومدند برای تحویل جنازه،تو شهر غربت دچار مشکل نشن و من کمکشون کنم:biggrin:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا