من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
 

banooyeariayi

عضو جدید
می ترسم او تو را از من بگیرد

یا ذره ای ز مهر تو را از من بگیرد



یک آشنای ساده

می خواهد عشق دیر سالم را بگیرد



او می اید

از من تمام خاطراتم را بگیرد


عابــــــــــرم...
عابر کوجه ی نگاهت...
در قاب چشمانت...
تصویر فراموشی...
راحبس کردم...
تا خویشتن را گم کنی...
و رو به رویای تازه آوری...
به کندی از پل لحظه ها ...
عبــــــــــور می کردم...
وبر تن خاکـــــــــــــ...
طرح رسیدن را ...
نقاشی می کنم...
و پرواز خوابم را...
آرام آرام...
نقاشی می کنم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


می سپارمت به خدا ….
خدایی که هیچ وقت تو را به من نسپرد !
هر كس در شب ستاره داشت

و شب ها مونس تنهائيش بود

ستاره من هم تو بودي

تو كه تنها مونس تنهائيم بودي

كسي كه تمام دلتنگيم را برايش باز گو مي كردم

چه آسمانها وچه كهكشانهائي كه به ستاره من حسادت مي ورزيدند

شب دلتنگيم درست از آن زمان آغاز شد كه تو رفتي

رفتي براي هميشه

رفتنت همانند خزاني زود هنگام بود بر بهار دلم

تمام غنچه هاي دلم در اوج ناباوري ريخت

ريخت و پر پر شد

گلبرگ هايش را جمع كردم و با همراه عطر يادت

در گوشه از طاقچه اتاقم گذاشتم

تا ترنم آن هميشه اتاقم را خوش بو كند

تا از بوي خوش او قناري ام آواز سر خواند

هنوز هم تنها بهانه آواز قناريم

بوي خوش تو در فضاي دلم هست

اشك‌هائي كه از رفتن تو از چشمم سرازير شد

رو گوشه اي خلوت رفتم و ريختم

تا كسي ندونه كه دردم چيه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بهانه ام باش

براي چشم گشودن

به يك واژه ي رويايي

براي فردا

مدتها ست

در ديروز

جا مانــــــده ام ....


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهی فعل ها
چنان سریع ماضی می شوند
که باور نمی کنی
می گویند...می گفتــــ
می شود...شد
و رفتــــ
می رفتـــ
و رفتــــ
و دیگر هیچ گاه
باز نخواهد گشتــــ ...


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوستت ندارم ... این دروغ را باور کن...
و هرگز...
برنگرد...
زیرا تو را خواهم بخشید...
و بخشش...
قانون من است...
برنگرد
و بیش از این تحقیرم مکن...
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو که حرف میزنم ،همه ی فعل هایم ماضی اند
ماضی خیلی خیلی بعید....
کمی نزدیکتر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در اين فكر

كه چگونه بيش از هميشه

قدر آن زمان

كه در كنار هم خواهيم بود را

خواهم دانست



دوستت دارم
 

K.K.J

عضو جدید
هنوز خسته‌ام از فهمِ حجمِ ثقیل نابهنگامِ تنهایی‌ِ خودم
من تو را بیشمار ... بیشمار ... دوست داشتم
تو اما چیزی بیش از یک تهدید در سر داشتی
رفتن ... عزیزم ... تقدیر نبود ... تصمیم بود
فقط درد نیست ... اعتراف هم هست ...
مشقّت تحملِ نداشتن تو ... برای همیشه ...
به مضحکه می‌گیرد
هضمِ خفّت آورِ داشتنِ کسی‌ را ... که ... هرگز نبوده است

در هراسِ سکون بعد از تو
سهمی از سقوط می‌‌شوم
در سوگِ خودم
دچار یک دقیقه سکوت می‌شوم

هزار لعنت
هزار لعنت به روزگاری که رفتنِ تو را بر بستر فعل جاری کرد
هزار لعنت به روزگاری که هیچ یقینی برایِ بازگشتی دوباره باقی‌ نگذاشت
فقط درد نیست
اعتراف هم هست
من ... من ... هنوز خاطراتم را با غبارش دوست دارم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم و شادی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
پس چرا عاشق نباشم؟
پس چرا عاشق نباشم؟
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
من که می دانم اجل ناخوانده و بیدادگر
سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا عاشق نباشم؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو که گفتی باکی نداری ، بگم آخر یه روزی میرم
ندونسته یه کاری کردی ، همه حرفامو پس بگیرم
.
تو که از من فراری بودی،تا ازت با خبر نباشم
تویی که با اون غریبه میری،تاکه من پشت سر نباشم
.
حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
اونی که می خواستی واسه روز فردات حالا دیگه رفته
.
تو این دو سالی نشد یک بار، نگران دلم باشی
مگه میشد یه روز باشی، مگه میشد که تنها شی
.
تا ببینی چقد سخته،که پریشون فردا شی
که یکی از خودت بدتر تنهات بذاره
.
دیگه حس نمیکنی یه کسی چش براته
از تو دوره و تو خیالش باهاته
.
تو خودت رو ملامت کن،تو به این دوری عادت کن
بی تـــفــاوت به احساســه ،همه دنــیـــا خــیانــت کن
.
غافل از این که هر فردی
خـــــــدایــــــــــی داره
.
حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
اونی که می خواستی واسه روز فردات حالا دیگه رفته
 

saijoon

عضو جدید
[FONT=&quot]شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]وبرف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و نيستي و اين در و ديوار ، هيچ وقت ...
غير از تو من به هيچ کس انگار ، هيچ وقت ...
اينجا دلم براي تو هي شور مي زند
از خود مواظبت کن و نگذار هيچ وقت ...
اخبار گفت : شهر شما امن و راحت است
من باورم نمي شود ، اخبار ، هيچ وقت
حيف اند روزهاي جواني ، نمي شوند
اين روزها دو مرتبه تکرار ، هيچ وقت
من نيستم بيا و فراموش کن مرا
کي بوده ام برات سزاوار ؟ هيچ وقت !
بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوري بمان هميشه که انگار ، هيچ وقت ...
نجمه زارع
 

saijoon

عضو جدید

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

.
.
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولين روز که چشمامو باز کردم ديدم يکي کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟
گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم
گفتم : تا هميشه پيشم ميموني
گفت : آره
گفتم : باهام بازي ميکني؟
گفت : نه
گفتم : واسه چي؟
گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم
من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد
گفت : هنوز گريه نکن
گفتم : واسه چي؟
گفت : هنوز وقتش نرسيده
من هم بيشتر گريه کردم
مامانم اومد منو بغل کرد
اون گفت : ميدوي اين کيه ؟
گفتم : نه
گفت : اين مادرته
گفتم : مادر چيه؟
گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : آره
گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو
گفت : ولي...
گفتم : ولي چي؟
گفت : اون تو رو تنها ميزاره
گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نميزاره
گفت : تنهات ميزاره
منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد
اون گفت : اين رو ميشناسي؟
گفتم : نه
گفت : اين پدرته
گفتم : پدر
گفت : آره
گفتم : اين کيه ؟
گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره
گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره
ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد
گفت : ميدوني اين کيه؟
گفتم : نه
گفت : اين خواهرته
گفتم : خواهر
گفت : آره خواهر هم راز هم درد هم بازي
گفتم : اين پيشم ميمونه
گفت : نه اين هم تنهات ميزاره
گفتم : آخه چرا ؟اون که منو دوست داره
گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم
گفتم : نه
وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد
گفت : ميدوني اين کيه ؟
گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره
گفت :نه اون هم و رو تنها ميزاره
گفتم : نه نه نه
گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واس مياره ولي بهش دل نبند
گفتم : چرا؟
گفت : تنهات ميزار
بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم
ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن
تا روزي که....
داشتم قدم ميزدم ديدم يکي داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم
روز بعد وقتي از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتي بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم
روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد
وقتي اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توي دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکي اومد جلوم ايستاد و شاخه گلي به طرف من گرفت وقت نگاش کردم ديدم خودشه هموني که هميشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....
ديدم يکي بهم گفت : تنهات ميزاره
آره خودش بود اوني که هميشه باهام بود و می گفت تنهام نميزاره
گفتم : اون که دوستم داره
گفت : اين دليل موندن نيست
من هم اون گل رو از اون گرفتم
هر روز منتظرم به درختي تکيه ميکرد و با يک گل سرخ
کم کم معني عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود
اما من از جدايي ميترسيدم خيلي....
روزي رسيد که ديدم کنار درخت کسي نيست ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود
وقتي نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاتريني
به خيابون نگاهي کردم ديدم خودش بود اما دستاش توي دستاي يکي ديگه....
توي همون لحظه ديدم يک دست روي شونه هام گذاشت
گفت : ديدي گفتم باتو نميمونه
من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامي گريه کردم
گفتم : تو که تنهام نگذاشتي
گفت : آره من تنها کسي هستم که کسي رو تنها نميزارم
گفتم : تو کي هستي؟
گفت : خدا
گفتم : خدا؟
گفت : آره اوني که با همه ميمونه هيچ کسی رو توي تنهايي تنها نميزاره
اشکامو پاک کردم و رفتم جايي که ديگه کسي منو پيدا نکنه
اما تنها کسي که منو تنها نگذاشت خدا بود .....
 

K.K.J

عضو جدید
[h=6]بهار که برسدديگر رفته ام
يعنی دور
يعنی دير
غمی آرام شُره می‌کند حوالی تن ‌ام
تن می ‌دهم
بی آن كه ‌که حسرت‌ خوار باشم .. حسرت‌ خواری کنم
کاش وقتِ بهتری دوست‌ ات می ‌داشتم
کاش روزگار ديگری دوست ات مي داشتم ..
[/h]
 

K.K.J

عضو جدید
[h=6]کاش یادت نرود در این شهر شلوغ
بین ناباوری آدمها.....
یک نفر می خواهد که تو خندان باشی
نکند بین هیاهوی جهان....
بروم از یادت....!
[/h]
 

K.K.J

عضو جدید
[h=6]همیشه باید کسی باشد
که معنی سه نقطه*های انتهای جمله*هایت را بفهمد ..
همیشه باید کسی باشد
تا بغض*هایت را قبل از لرزیدن چانه*ات بفهمد..
باید کسی باشد
که وقتی صدایت لرزید؛ بفهمد ..
که اگر سکوت کردی، بفهمد ..
کسی باشد
که اگر بهانه*گیر شدی بفهمد ..
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن؛
بفهمد به توجهش احتیاج داری ..
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد ..
که دلگیری . .
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است !
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران؛
برایِ بوسیدنش؛
برایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده است..
همیشه باید کسی باشد
همیشه...!
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم كه دوستت دارم ، گفتی كه باور نداری
گفتم اين كلمه را از حفظ نمی گويم از ته دلم می گويم ، گفتی دلم را نيز باور نداری
سكوت تلخی كردم و از ته دلم آه كشيدم. مدتی سكوت با چشمانی خيس
گونه ام خيس شد و قلبم شكسته
گفتی كه تو قلبم را شكستی ، گفتم كه قلبت شكسته نشد ، احساست در هم شكست
گفتی سكوت كن ميخواهم گريه كنم ، من نيز سكوت كردم و با گريه تو نا آرام شدم و اشك ريختم

گفتی بی خيالی از اشكهايم ،چيزی نگفتم ، و باز سكوت و يك آه تلخ
گفتی كاش كه عاشق نمی شدم ، گفتم عاشقی همه اين دردها را دارد
گفتی خسته شدی از همه كس ، گفتم من با تو می مانم
گفتی خيلی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است تنهايی را نمی شناسد
و باز گفتی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است قلب يارش بايد همان تنهايی او باشد
گفتی كه اين حرفايت تكراری است ، گفتم به جز تكرارش راهی نيست



گفتی كه آغوشت را ميخواهم ، گفتم كه منتظر بمان عزيزم
گفتی كه شانه هايت را ميخواهم ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم
گفتی كه تو از حرفهايم پريشانی ، گفتم حرفی نيست و حرفهايت شكنجه ای بيش نيست
گفتی كه لبخندی بزن ، گفتم كه حس لبخند نيست
گفتم با اينكه اين كلمه تكراری است و با اينكه باور نداری باز ميگويم كه دوستت دارم
چيزی نگفتی و سكوت كردی


گفتم كه دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم و اشك از چشمانم سرازير شد
و باز چيزی نگفتی و به جای سكوت اينبار تو نيز مانند من اشك ريختی

 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز

برای روزی که نمی شد که بود...
هر چند دیر ...!
دست من نبود تقصیر کشتی بود...
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پروازکبوترباشد

چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد.
 

Elham.mir

عضو جدید
رفتی و
نخواستی حرف هایم را بزایم و خلاص شوم از این همه بار
دلم میخواست میبودی و سرم را روی شانه های خیانت کارت میگذاشتم
و دوباره صدایت میکردم
اما برای چه نمیدانم؟؟؟؟؟؟؟
تنها میدانم که برای یافتنش
سال ها باید
پاهایم پوزخند
دستانم گریه و
گوش هایم زجه بزند........
الهام.م
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاییز را دوست دارم

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش...
وتورا بخاطر..........

 

mar.1980

عضو جدید
خاطرات تنهايي . . .

خاطرات تنهايي . . .

***گاه که از غربت ايام دلم ميگيرد ، مرغ اميد من از شدت غم ميميرد ،
دل به روياي خوش خاطره ها مي بندم
باز هم خاطره ها دست مرا ميگيرد
***
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار شعر و ترانه

مانده در دلم

اما تورا که میبینم

سکوت میشود

همه آوازم

چه ریخته ای در چشمهای زیبایت

که ساکن میشود

در این هیاهو

دلم......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بار اخر من ورق را با دلم بر میزنم

بار دیگر حکم کن اما نه بی دل

با دلت دل حکم کن

حکم دل

هرکه دل دارد بیندازد وسط تا ما دل هایمان را رو کنیم

دل که روی دل بیافتد عشق حاکم می شود

پس به حکم عشق بازی میکنیم

این دل من

حالا رو کن دلت را

دل نداری بر بزن اندیشه ات را

حکم لازم

دل گرفتن

دل سپردن

هر دو لازم
 

Similar threads

بالا