معماری با مصالحی از جنس دل

[mina12345]

خــــــود را به تَمَـــسخُــر گرفته ام

از عشق مینویسم اما عاشـــــق نــیستم


از درد مینویسم...اما دردمــــــــند نیـــــــــستم


از غم و اشک مینویسم

اما.. سرمــــَــــست و خندانم


مرا جــِــــــدّی نگــــــــیر...!

این روزهـــــــــا....


من همۀ آن چه میگویم هـــــــستم و هـــــــــــیچ نـــــــیستم


به گــــُــــمانم


مـــن


دیـــــــوانه ای بــــــــیش نیستم ...

 

[mina12345]

مینـــویســــم سـرشـــار از عـشـــق

بـــرای تـــویــی کـــه همیــشـــــــه ...

تنهـــا مخـاطـبـــ خـــاصّ دل نـــوشـتـــ‌ه‌هــــای ِ منــــی!!!

بــــرای تــــو کـــه بـخـوانـــی!!! بـــدانـــی!!!

دوستـــــ داشتـنـتــــــ در مــــن بــــی‌انتـــهـاستـــــــ ...

 

[mohammad azizi]

تن من زخمی است
...

یک خراش کمتر یا بیشتر


چه فرقی دارد ... ؟
!


راحت بـاش
!

 

[mohammad azizi]

... چه قدر خوب میشد اگر
​

... یك بار​

... فقط یك بار​

... آسمان به زمین بیاید​

... تا وقتی​

... اشك میریزم​

: نگویند

​

مگر آسمان به زمین آمده ؟؟؟؟​

​

 

[mohammad azizi]

سخت نه دردناکه واقعا
از بی كسی حرفهات رو به خودت بزنی.....!

 

[mina12345]

نگران نباش ...

حال دلم خوب است ...

نه از شیطنت های کودکانه اش خبری ست

نه از شیون های مداومش ...

آرام گوشه ای نشسته و رویاهایش را

به خاک می سپارد ...

 

[mohammad azizi]

شونه آدم که هیچی …
شونه تخم مرغم پیدا نمیشه سرمونو بذاریم روش یه دل سیر گریه کنیم ! …

 

[mina12345]

مجنون همیشه نباید مرد باشد

گاهی مجنون دخترکی تنهاست

که روزی

لیلی کسی بوده...

 

[mohammad azizi]

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من

چه جنونی٬چه نیازی٬چه غمیست..

یا نگاه تو٬که پر عصمت و ناز٬بر من افتد

چه عذاب و ستمی ست

دردم این نیست ولی

دردم این است که من بی تو دگر

از جهان دورم و بی خویشتنم

مسعودم !

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم...!

 

[mohammad azizi]

[h=2]
[/h]

حالی که پریشان است
احتیاج به آرامش دارد
نه سرزنش
کاش میفهمید.....!

​

​

 

[mina12345]

شونه آدم که هیچی …
شونه تخم مرغم پیدا نمیشه سرمونو بذاریم روش یه دل سیر گریه کنیم ! …

گاهی اوقات آدم باید خیلی چیزارو عوض کنه...
زندگیشو...
طرز فکرشو...
رفتارشو...
شاید ما مقصریم...کسی چه میدونه..؟!
​

 

[mohammad azizi]

بعضی حرف ها را باید بنویسی...
نه برایِ تشکر...
برای اینکه خفــه نشی
مسعود من دلم تنگ شده برات...

 

[mohammad azizi]

زندگی !

کلاهت را بـه هوا بیانداز ...

که من دگر جان بازی کردن ندارم !

توبردی..

 

[mohammad azizi]

تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام ،آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود وباز نیاید
تا بال گشودم پرم از شعله ی غم سوخت
پروانه همان به که به پرواز نیاید
دور از تو به تن مانده جان ضعیفی
کان هم به لب است تا به ناساز نیاید
با تیر غمت لب به شکایت نگشودم
از کشته ی شمشیر تو آواز نیاید
یک دم به نوا ی دل من گوش فردا داد
کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید
​

 

[mohammad azizi]

دلتنگي يعنی

روبروي دريا ايستاده باشی

ولي خاطره ی يك خيابون خفت كنه . . .


​

 

[mohammad azizi]

خسته ام ...!
خسته نبودنت ...!
خسته از روزهایی که بی تو شب میشود
و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد
تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند
و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ...!
میگذرد ...!
میگذرد و باز هم میگذرد

 

[mohammad azizi]

وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد ...
​

فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !​

وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
​

فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !​

وقتی دلت خسته شــد
.
.
.

​

 

[mohammad azizi]

یک روز دیگر هم تمام شد...​

فردا هم روز دیگری آغاز خواهد شد...​

و من در این اندیشه ام که :​

چرا دنیا بی تو ...
​

هنوز دنیاست ... !!!!!!!!​

 

[mohammad azizi]

زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود

 

[mohammad azizi]

دلتنگم... دلتنگ...!!!!!!
​

دلتنگم برای همه ی لحظه های با تو بودن...
​

همه ی لحظه های با تو نفس کشیدن...​

دلتنگم برای شنیدن دوباره ارامشی که در وجودم تزریق می کردی...​

دلتنگم برای شنیدن صدای مهربانت که آرام جانم بود ...​

دلتنگم برای اون غم هایی که پشت خنده ها مون پنهونش می کردیم...​

 

[mohammad azizi]

​

​

​

بـزن بـاران ...​

مـن سـفر کـرده ای دارم ...​

کـه یـادم رفـت آب پـشت پـایـش بـریـزم.....
​

 

[mohammad azizi]

عشق من !

نبودنت را ، تــــــاب می آورم

رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم ......


فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم...

امــــــا......

فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــا رِ مــــــن

نــــــیست ....!!!

 

[mohammad azizi]

مسعود من

مسعود من

من خیس

این باریدن

چشم هایت می شوم....

بی چتر

آسمان چشم های تو را

قدم می زنم!

 

[S&M R]

حواست به دلت باشد ، آن را هر جایی نگذار !
این روزها دل را میدزدند بعد که به دردشان نخوردی جای صندوق پستی آن را در سطل آشغال می اندازند و تو خوب میدانی دلی که المثنی شد دیگر دل نمیشود !

 

[S&M R]

مراقب من باش!
​

از من فقط تو مانده‌ای . . .
​

 

[S&M R]

گاهی دلم تنگ تو می شود …

به تمام دلایلی که نیستی …

و به اجبار آروم می گیرم …

چه اجبار تلخی ..!

 

[presante]

زندگی یک چمدان است که میاوری اش
بار و بندیل سبک میکنی و میبری اش
خودکشی مرگ قشنگیست که به ان دل بستم
دست کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم…

 

[S&M R]

کم سرمایه‌ای نیست داشتن آدم‌هایی که حالت را بپرسند
از آن بهتر داشتنِ آدم‌هایی است که
بتوانی در جواب احوال‌پرسی‌هایشان بگویی :
“خوب نیستم . . .

 

[S&M R]

خدا خیــــر بدهد این کفشــــهای بنـــــد دار را!
که رفتنتــــ را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد…

 

[zahra.71]

بـــــه چـــ ــه بهانـــــه ای می خواهــ ـــی ,
" مـــــن " را فرامــ ـــوش کنـــــی ؟
آن هـــــم درســ ـــت زمانـــــی کـــ ــه ,
مـــــن بـــ ــا هـــــر بهانـــــه ای ...
تـــــو را بـــ ــه یـــــاد مــ ـــی آورم!!