بیا !
و مرا با خودت ببر ،
تمام تو در من جا مانده است ...
و مرا با خودت ببر ،
تمام تو در من جا مانده است ...
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
روزگــار نبودنت را برايم ديکـتـه می کند
و نـمـره ی من باز می شود صــفر...
هنوز نـبودنـت را ياد نگرفته ام
و نـمـره ی من باز می شود صــفر...
هنوز نـبودنـت را ياد نگرفته ام
چه ساده لوح اند
آنان که مي پندارند
عکس تو رابه ديوار هاي خانه ام آويخته ام
و نمي دانند که من
ديوار هاي خانه ام را
به عکس تو آويخته ام!
....
آنان که مي پندارند
عکس تو رابه ديوار هاي خانه ام آويخته ام
و نمي دانند که من
ديوار هاي خانه ام را
به عکس تو آويخته ام!
....
قلبم تیر میکشد
این تنها یادگاری است که از تو ...
بر سینه ام مانده است
این تنها یادگاری است که از تو ...
بر سینه ام مانده است
دلتنگم
مثل مادربزرگ بیسوادی که
بچه اش را گم کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد
مثل مادربزرگ بیسوادی که
بچه اش را گم کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد
تــــــو رفته ای
و من افتاده ام!
تــــو از دستــــ ...
مــن از پــــــا ...!!
و من افتاده ام!
تــــو از دستــــ ...
مــن از پــــــا ...!!
درشکه ای می خواهم سیاه
که یاد تو را با خود ببرد
یا نه
نه
یاد تو باشد
مرا با خود ببرد.
که یاد تو را با خود ببرد
یا نه
نه
یاد تو باشد
مرا با خود ببرد.
وقتی خواستی باشم در کنارت بودم، وقتی خواستم باشی دنیا تو رو از من گرفت!!
مطمئنم که تو لایق ترین بودی
پس یا من لایقت نبودم یا دنیا حسود بود...
مطمئنم که تو لایق ترین بودی
پس یا من لایقت نبودم یا دنیا حسود بود...
این روزها زیادی ساکت شده ام
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو ؛
از چشمهایم بیرون می آیند ...
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو ؛
از چشمهایم بیرون می آیند ...
آمـــــــــدهــــ بوديمـــــ دنيـــــا،
زندگــــــــــــي كنيم،
گــــــرفتنمـــــانـــ....
عـــــــــــــاشقمانــــ كردنــــــد....
رهــــــــايمانـــــ كردنــــــد....
بعد هم بي بهانه مــــــرديم،
در يـــــــاد تمـــــامــــ كسانـــــــي كهــــ
عـــــــاشقشـــــان بوديمــــــ!!!
زندگــــــــــــي كنيم،
گــــــرفتنمـــــانـــ....
عـــــــــــــاشقمانــــ كردنــــــد....
رهــــــــايمانـــــ كردنــــــد....
بعد هم بي بهانه مــــــرديم،
در يـــــــاد تمـــــامــــ كسانـــــــي كهــــ
عـــــــاشقشـــــان بوديمــــــ!!!
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
دست هایم خالیست
و درونم سرشار...
پُرم از آرزوهای پوشالی
و دلم خوش است به خواب شیرین شب بو
و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد...
و چه زیباست، پشت پا
زدن به آن هایی که تو را رنجاندند!
و چه خوب است،
گاه گاهی دروغ بگویی به دلت
و نگذاری که بداند، بی نهایت تنهاست..
و درونم سرشار...
پُرم از آرزوهای پوشالی
و دلم خوش است به خواب شیرین شب بو
و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد...
و چه زیباست، پشت پا
زدن به آن هایی که تو را رنجاندند!
و چه خوب است،
گاه گاهی دروغ بگویی به دلت
و نگذاری که بداند، بی نهایت تنهاست..
نقاش باشی
چقدر می گیری
بیایی صفحه های سیاه دلم را رنگ کنی؟
بعد برای دیوار اتاقم ،
یک روز آفتابی بکشی
که نور آفتاب تا میانه اتاق آمده باشد ...
راستی، من روی صورتم یک خنده می خواهم
نرخ خنده که گران نیست?????????
چقدر می گیری
بیایی صفحه های سیاه دلم را رنگ کنی؟
بعد برای دیوار اتاقم ،
یک روز آفتابی بکشی
که نور آفتاب تا میانه اتاق آمده باشد ...
راستی، من روی صورتم یک خنده می خواهم
نرخ خنده که گران نیست?????????
سکوتـــ میکنمـ ــ به احتـ ـرامـ ــ آنـ ـ همه حرفــ ــ هایی که در دلــ ــم مُـــرد
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
آقا ما هنوز نقاش ماهر نشدیم.ولی خوب باهات تا میکنمااااا.اما کارگر گرونهاااااااا.
خوب دوررو برتو نگاه کن یکی خیلی از من ماهرتره هست فقط باید تو بهش اجازه بدی بیاد.
كاش هفت ساله بودم روي نيمكت چوبي مي نشستم مداد سوسماري در دست باصداي تو ديكته مي نوشتم تو ميگفتي بنويس دلتنگي من آن را اشتباه مي نگاشتم اخمي بر چهره مي نشاندي و من به جبران دلتنگي را هزار بار مي نوشتم!
هیچ چیز
بیشتر و بدتر
از این دل آدمو نمی سوزونه که
اطرافیانت بهت بگن
اگه
دوستت داشت
نمیرفت....!
بیشتر و بدتر
از این دل آدمو نمی سوزونه که
اطرافیانت بهت بگن
اگه
دوستت داشت
نمیرفت....!
من یاد گرفته ام وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم
منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم
من یاد گرفته ام
که اگر زمین می خورم خودم برخیــــــــــزم
من یاد گرفته ام
راهی را بسازم به صداقت
من یاد گرفته ام
که همه رهگذرنــــــــد
همـــــــــــه...
وقتی اشک می ریزم
منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم
من یاد گرفته ام
که اگر زمین می خورم خودم برخیــــــــــزم
من یاد گرفته ام
راهی را بسازم به صداقت
من یاد گرفته ام
که همه رهگذرنــــــــد
همـــــــــــه...
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت . . .
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت . . .