باید رفت و این لغت رفتن چقدر سخت است !!!
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
پروردگارم؛
مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود ...
د.ع.ش
آخرین ویرایش:
با ترس نمی گویم
من به تو مدیونم
من الفبای دوست داشتن را درست نمی دانستم
من بهانه ی تو را در تنهایی ها به خاطره های باد سپردم
این ندای بی مهری را کسی برایت معنی نکرد
می دانم که آفات عشق
سکوت در واژه گانی است که به دستم رقم می خورد
ای کاش می گفتی :
که الفبای دوست داشتن تنها حضور توست
می خواهم بمیرم !
نگو که نمی توانی
این خواستن توانستن نیست ، آرزوست .
و امشب چقدر تاریک است
نه مهتابی، نه ستاره ای، و نه نور چشمهایت
هیچ یک را نمیبینم،
تنها آسمان تیره شده ی
آرزوهایم را می بینم
که ابرهایش بغض کرده اند
اما حتی شانه ای از درخت خشکیده ای
برای بارش نمی یابند
میترسم از روزی که بی هوا
هوای دلم طوفانی شود
از طوفانش هراسی ندارم
اما با بی پناهی چه کنم،
نه چمنی، نه سبزه زاری،
که بر آن بغض فرو خفته ام ار جاری کنم،
بیا....
شانهایت را برای گریه کردن دوست دارم...
من به تو مدیونم
من الفبای دوست داشتن را درست نمی دانستم
من بهانه ی تو را در تنهایی ها به خاطره های باد سپردم
این ندای بی مهری را کسی برایت معنی نکرد
می دانم که آفات عشق
سکوت در واژه گانی است که به دستم رقم می خورد
ای کاش می گفتی :
که الفبای دوست داشتن تنها حضور توست
می خواهم بمیرم !
نگو که نمی توانی
این خواستن توانستن نیست ، آرزوست .
و امشب چقدر تاریک است
نه مهتابی، نه ستاره ای، و نه نور چشمهایت
هیچ یک را نمیبینم،
تنها آسمان تیره شده ی
آرزوهایم را می بینم
که ابرهایش بغض کرده اند
اما حتی شانه ای از درخت خشکیده ای
برای بارش نمی یابند
میترسم از روزی که بی هوا
هوای دلم طوفانی شود
از طوفانش هراسی ندارم
اما با بی پناهی چه کنم،
نه چمنی، نه سبزه زاری،
که بر آن بغض فرو خفته ام ار جاری کنم،
بیا....
شانهایت را برای گریه کردن دوست دارم...
file:///C:/Users/KIAN/Downloads/%CB%99%C2%B7%D9%A0%E2%80%A2%E2%97%8F%E2%99%A5%20%20%20%D8%AF%D9%84%D9%85%20%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%20%20%20%D8%AE%D8%B3%D8%AA%D9%85%20%20%20%E2%99%A5%E2%97%8F%E2%80%A2%D9%A0%C2%B7%CB%99_files/23732630935835718028.jpg
” سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن
بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
چـه جمـلـه ای !پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن
بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
هــِـي روزگــار
مَن بـه دَرَکــ
خــودَت خــَـســتــه نــَـشـُـدي
از ديــدَن تــَصـويــرِ تــِکـراريــه دَرد کــِـشـيـدنِ مــَـن
مَن بـه دَرَکــ
خــودَت خــَـســتــه نــَـشـُـدي
از ديــدَن تــَصـويــرِ تــِکـراريــه دَرد کــِـشـيـدنِ مــَـن
تا می خواهم از تو دل بکنم
صبر می آید !
چقدر این عطسه های
" پاییزی "
را دوست دارم ...
صبر می آید !
چقدر این عطسه های
" پاییزی "
را دوست دارم ...
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم ...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم ...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
دوست دارم بدانی
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ، نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم....
همیشه با منی
محتاج دیدنت نیستم ...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم ...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
دوست دارم بدانی
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ، نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم....
همیشه با منی
امشب بجای شعر
سکوت مینویسم
می خواهی بخوانی
نگاه م کن
سکوت مینویسم
می خواهی بخوانی
نگاه م کن
آرام دوستت خواهم داشت
طوری که
حتی خودت هم
از این عشق بویی نبری ..!
طوری که
حتی خودت هم
از این عشق بویی نبری ..!
گور پدر شعر
خودت از این همه نیامدن
خسته نشدی ؟!
خودت از این همه نیامدن
خسته نشدی ؟!
دیشب
خوابی دیدم
کسی شبیه تو را ...
اما ...
مرا دوست داشت !
خوابی دیدم
کسی شبیه تو را ...
اما ...
مرا دوست داشت !
خدا " تو " را که می آفرید
حواسش
پرت آرزو های من بود !
شدی همان آرزوی من ...!
حواسش
پرت آرزو های من بود !
شدی همان آرزوی من ...!
کاش می شد ...
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی
کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی
کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !
می توانم تو را " مال خودم " صدا کنم ؟
آن وقت
من اسمم را فراموش میکنم
و تو هم می توانی مرا
" مال خودم " صدا کنی !
آن وقت
من اسمم را فراموش میکنم
و تو هم می توانی مرا
" مال خودم " صدا کنی !
نقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای ...
که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق میدهی
در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
" دوستت دارم " ؟
که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق میدهی
در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
" دوستت دارم " ؟
نمی دانم شب ها
من شاعر می شوم
و تو را غزل باران می کنم
یا تو بهانه می شوی
و من
غزل غزل می بارم ؟!
من شاعر می شوم
و تو را غزل باران می کنم
یا تو بهانه می شوی
و من
غزل غزل می بارم ؟!
اونـــقــَـــدری کــــهـ تـــــو ایـــرآن شــــآخ هــَــســت
تـــــو دنــیـــآ گــــآو نــیــســت {!}
کــَـــســـی کــــهـ بـــآ یـــهـ عــَـــکـــس عــــآشــِـــق بـــِـــشـــهـ
مـــِـــثـــهـ کـــَـــســـی مــیـــمــونـــهـ کـــهـ بـــآ دلــِـــســتـــِـــر مــَـــســـتــــ بـــِـــشـــهـ !
پـــَــــس وقـــتــــی دوســـتــــی هــــآ در حـــَـــدهـ { وایـــبـــِــــرهـ }
نــِـــگــَـــرآن نــَـــبـــآش کــــهــ ...
واااااااااااااای بـــــِــــــرهـ !
تـــــو دنــیـــآ گــــآو نــیــســت {!}
کــَـــســـی کــــهـ بـــآ یـــهـ عــَـــکـــس عــــآشــِـــق بـــِـــشـــهـ
مـــِـــثـــهـ کـــَـــســـی مــیـــمــونـــهـ کـــهـ بـــآ دلــِـــســتـــِـــر مــَـــســـتــــ بـــِـــشـــهـ !
پـــَــــس وقـــتــــی دوســـتــــی هــــآ در حـــَـــدهـ { وایـــبـــِــــرهـ }
نــِـــگــَـــرآن نــَـــبـــآش کــــهــ ...
واااااااااااااای بـــــِــــــرهـ !
همیشه هم قافیه بوده اند، “ســ ـ ـیب” و “فریـ ـ ـب”!
همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم با هم میگوییم
“سیــــــــ ــب”
و دوربین های عکاسی را فریب میدهیمـــ
تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی…
همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم با هم میگوییم
“سیــــــــ ــب”
و دوربین های عکاسی را فریب میدهیمـــ
تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی…
اینایی که تو پارک تنها یه گوشه میشینن و هندزفری تو گووششونه...
اینایی که تو خیابون همیشه سرشونو پایین میندازن و راه میرن...
اینایی که تو تاکسی همیشه خودشونو میچسبوونن به در، که کناریشون معذب نباشه ...
اینایی که دلشون واسه هیشکی تنگ نمیشه ...
اینااااا ... ایناااااااا ....
اینااااااااا رو خیـــــــــــــــــــلی مواظبشون باشین ، اینا هیچی واسه از دست دادن ندارن
قبلاً یه نفر هر چی داشتن رو ازشون گرفته ...!!!ا
اینایی که تو خیابون همیشه سرشونو پایین میندازن و راه میرن...
اینایی که تو تاکسی همیشه خودشونو میچسبوونن به در، که کناریشون معذب نباشه ...
اینایی که دلشون واسه هیشکی تنگ نمیشه ...
اینااااا ... ایناااااااا ....
اینااااااااا رو خیـــــــــــــــــــلی مواظبشون باشین ، اینا هیچی واسه از دست دادن ندارن
قبلاً یه نفر هر چی داشتن رو ازشون گرفته ...!!!ا
منو میگه ها........!!!!!!!! : )
یه سری پسرا هستن تیپ های سنگین خاصی میزنن...
قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن ...
تلخ تلخ!
پسرایی که شبا ساعت 1 نصفه شب یه اهنگ خاص رو 100بار گوش میدن..
همونایی که تنهایی کافه رستوران میرن...
تنهایی قدم میزنن...
تنهایی میرن قهوه خونه و یه قلیون سنگین رو تا آخر میکشن...
از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده توهم...
ولی وقتی نزدیک میری باهاشون حرف بزنی با آرامش خاصی باهات حرف میزنن...
توی جمع با لبخند رو لبشون میرن تو فکر و داغون میشن...
اما این پسرا یه زمانی خیلی شاد بودن...
با صدای بلند میخندیدن چشم چرونی میکردن و خیلی شیطنت های دیگ...
تا اینکه یه"دختر"اومد تو زندگیشون و عاشق شدن...
دختری که زندگیشونو عوض کرد و بی دلیل تنهاشون گذاشت و رفت...
خلاصه از اون روز خیلی عجیب و خاص شدن...
این پسرا از دور خیلی جذابن ولی وقتی وارد زندگیشون بشی...
وقتی بهشون بگی دوست دارم غصه رو تو چشاشون میبینی...
انتظار نداشته باش بگن منم دوست دارم!!
این پسرا دیگ برای قراراشون شور و هیجان ندارن.
مکالمه تلفنشون کمتر از 1 دقیقه میشه
این پسرا دیگه سخت اعتماد میکنن...
قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن ...
تلخ تلخ!
پسرایی که شبا ساعت 1 نصفه شب یه اهنگ خاص رو 100بار گوش میدن..
همونایی که تنهایی کافه رستوران میرن...
تنهایی قدم میزنن...
تنهایی میرن قهوه خونه و یه قلیون سنگین رو تا آخر میکشن...
از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده توهم...
ولی وقتی نزدیک میری باهاشون حرف بزنی با آرامش خاصی باهات حرف میزنن...
توی جمع با لبخند رو لبشون میرن تو فکر و داغون میشن...
اما این پسرا یه زمانی خیلی شاد بودن...
با صدای بلند میخندیدن چشم چرونی میکردن و خیلی شیطنت های دیگ...
تا اینکه یه"دختر"اومد تو زندگیشون و عاشق شدن...
دختری که زندگیشونو عوض کرد و بی دلیل تنهاشون گذاشت و رفت...
خلاصه از اون روز خیلی عجیب و خاص شدن...
این پسرا از دور خیلی جذابن ولی وقتی وارد زندگیشون بشی...
وقتی بهشون بگی دوست دارم غصه رو تو چشاشون میبینی...
انتظار نداشته باش بگن منم دوست دارم!!
این پسرا دیگ برای قراراشون شور و هیجان ندارن.
مکالمه تلفنشون کمتر از 1 دقیقه میشه
این پسرا دیگه سخت اعتماد میکنن...
مچاله کن.بشکن.خط بزن.ارث بابات که نیست دل تنهای منه....
شب شد...یه عده کنار عشقشونن
یه عده هم دارن با گوشی با عشقشون میحرفن
یه عده دارن با عشقشون چت میکنن...یه عده هم اس ام اس میدن
منم پتومو سرم می کشم...بغضمو قورت میدم
چشامو میبندم و میگم : به درکــــــــ که نیستـــــــی شب شد...یه عده کنار عشقشونن
یه عده هم دارن با گوشی با عشقشون میحرفن
یه عده دارن با عشقشون چت میکنن...یه عده هم اس ام اس میدن
منم پتومو سرم می کشم...بغضمو قورت میدم
چشامو میبندم و میگم : به درکــــــــ که نیستـــــــی
یه عده هم دارن با گوشی با عشقشون میحرفن
یه عده دارن با عشقشون چت میکنن...یه عده هم اس ام اس میدن
منم پتومو سرم می کشم...بغضمو قورت میدم
چشامو میبندم و میگم : به درکــــــــ که نیستـــــــی شب شد...یه عده کنار عشقشونن
یه عده هم دارن با گوشی با عشقشون میحرفن
یه عده دارن با عشقشون چت میکنن...یه عده هم اس ام اس میدن
منم پتومو سرم می کشم...بغضمو قورت میدم
چشامو میبندم و میگم : به درکــــــــ که نیستـــــــی
خسته ام از این دنیا
دوباره سیب بچین حوا...
بگذار از این جاهم بیرونمان کنند
دوباره سیب بچین حوا...
بگذار از این جاهم بیرونمان کنند
زمانی که با مشتش قلبم را میشکست
تمام فکرم این بود مشتش زخمی نشود
تمام فکرم این بود مشتش زخمی نشود
میگفت پات وایمیستم حرف من حرفه....
رفت.. راست میگفت حرفش فقط حرف بود.....
با چشم های خیس ار اشک دنبال قبرم مبگشت...
درحالی که فراموش کرده بود روز جدایی به من گفت: برو گورتم گم کن....
رفت.. راست میگفت حرفش فقط حرف بود.....
با چشم های خیس ار اشک دنبال قبرم مبگشت...
درحالی که فراموش کرده بود روز جدایی به من گفت: برو گورتم گم کن....
آنقدر دلم را شکسته اند
که تمام راه های منتهی به دل خراب شده است
چندیست تابلو زده ام
کارگران مشغول کارند، آهسته برانید
که تمام راه های منتهی به دل خراب شده است
چندیست تابلو زده ام
کارگران مشغول کارند، آهسته برانید