مثل شمعی خسته از بیداری شمعها بمیدر خور ماندن نداند هيچ روشندل جهان را
شبنمي بودم كه هم دير آمدم هم زود رفتم
بي نشان زين ره نشايد رفت از اين منزل شتابان
تا غبار كاروان در راه پيدا بود رفتم
مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |