تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟
ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟
تو را در آب باید دید
و معنای تو را در واژه های ناب
جهان تار است در چشمی
که غافل باشد از چشمت
نگاهت را مگیر از من ...
اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز
یه روز سرد پاییز ،بی غزل، بی کینه
میرم از شهر چشات،نمیذارم کسی ببینه
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
من کیستم بی نوایی با درد و غم آشنایی
هر لحظه گردد بلایی چون سایه پیر امن من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |