pani33
عضو جدید
یک حاجت بیدلی روا می نکنند
یک وعده عاشقی وفا می نکنند
این است غم ما که درین تنهایی
ما را به غم خویش رها می نکنند
دل روشن من چو برگشت ازوي
سوي تخت شاه جهان کرد روي
که اين نامه را دست پيش آورم
ز دفتر به گفتار خويش آورم
یک حاجت بیدلی روا می نکنند
یک وعده عاشقی وفا می نکنند
این است غم ما که درین تنهایی
ما را به غم خویش رها می نکنند
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندارم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
ماییم ومی ومطرب و این کنج خرابدیوارهای کور کهن ناله می کنند :
ما را چرا به اسارت خاک نشانده اید ؟
ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم .
بس در سر زلف بتان جا کردی ای دلماییم ومی ومطرب و این کنج خراب
جان ودل وجام وجامه در رهن شراب
فارغ زامید رحـــمت و بیم عذاب
آزاد ز باد و خاک و از آتش و آب
لبش می بوسم و در می کشم میبس در سر زلف بتان جا کردی ای دل
ما را میان خلق رسوا کردی ای دل
غافل مرا از فکر فردا کردی ای دل
تا از کجا ما را تو پیدا کزدی ای دل
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
آن یار کزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از غیب بری بود
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت....
تا شویم اعجوبهی دور زمان
تا نهیم اندر زمین امن و امان
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |