مشاعرۀ سنّتی

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
لباست را
جا گذاشتی
با چند خرده ریز
در جیب هایش

قلبم را
بردی
با تمام دریچه های پیچ در پیچش

:redface:
 

elva

عضو جدید
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم،نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزها فکر من این است همه شب سخنم
که چرا غافل احوال دل خویشتنم
 
  • Like
واکنش ها: elva

oli

عضو جدید
تا به تو تکیه کردم پشتم و خالی کردی

تو رسم بی وفایی رو بد جوری حالی کردی
 

pani33

عضو جدید
تا به تو تکیه کردم پشتم و خالی کردی

تو رسم بی وفایی رو بد جوری حالی کردی

ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که مي‌زد رقم خير و قبول
بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در عین گوشه‌گیری بودم چو چشم مستت
واکنون شدم به مستان چون ابروی تو مائل
 

elva

عضو جدید
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوست من پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: elva

elva

عضو جدید
تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم

تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
 

pani33

عضو جدید
خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم

تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی

يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال
کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال
برلوح کائنات مصور نمي‌شود
نقشي بدين جمال و جمالي بدين کمال
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لب بسته ای ز گفتنِ رازِ نهان رهی
غافل که از زبانِ تو گویاتر است اشک
 

pani33

عضو جدید
فردوسی

فردوسی

لب بسته ای ز گفتنِ رازِ نهان رهی
غافل که از زبانِ تو گویاتر است اشک

کنون اي خردمند وصف خرد
بدين جايگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داري بيار از خرد
که گوش نيوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ايزد بداد
ستايش خرد را به از راه داد
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هوا داری آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
 
  • Like
واکنش ها: elva

elva

عضو جدید
تن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی

ز تست آن که دمیدی نه ز سرناست خدایا
 

x-nik

عضو جدید
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون خیلی حال کردم می نویسم

فریاد که از شش جـــــهتم راه ببستند
آن خال وخط و زلف و رخ و ابرو و قامت

زیبای زیبای زیبا


با درود


تنم تنهانمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند
دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند
خواجو :gol:
 

تندباد

عضو جدید
با درود


تنم تنهانمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند
دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند

خواجو :gol:


در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو وباده ودفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عراقی

عراقی

شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟

نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا