تا توانی دلی بدستاور
دل شکستن هنر نمی باشد دی
دوست آن باشد ک گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
تا توانی دلی بدستاور
دل شکستن هنر نمی باشد دی
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بوددوست آن باشد ک گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
دیری است که در حنجره فریاد ندارمیاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهمدیری است که در حنجره فریاد ندارم خشکیده به لبهای خموشم گل آواز دیوانه پروازم و برخاک عجب نیست مرغ قفسم نیست مرا زهره پرواز
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردمیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید..
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ؟ندانم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
من ن آنم ک زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد!!
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی برخسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
نفس خروس بگرفت ك نوبتي بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
سلام!دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بیسر و سامان که مپرس
سلامسلام!
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
ندا آمد ک واصل شو ب الطاف خداوندی : )
سلام!
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
ندا آمد ک واصل شو ب الطاف خداوندی : )
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
دل پرده پرده خون شود تا پرده دیگرگون شود
چون مرغ حق خون می چکد از نغمه های نای من
نامت و خوندم خوب من اشک و چکوندم خوب من
یه لحظه بردم جای تو خودم و نشوندم خوب من
عزیزم مشاعره سنتیه ها :دی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
نمیگم خخ
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا راعزیزم مشاعره سنتیه ها :دی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
نمیگم خخ
دلا چونی دلاچونی دلاچون ...همه خونی همه خونی همه خونعزیزم مشاعره سنتیه ها :دی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
نمیگم خخ
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دلا چونی دلاچونی دلاچون ...همه خونی همه خونی همه خون
رفتی و ندیدی که بی تو، شکسته بال و خسته امای که دستت می رسد کاری بکن
قبل از آن کز تو نیاید هیچ کار...
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استرفتی و ندیدی که بی تو، شکسته بال و خسته ام
رفتی و ندیدی که بی تو، چگونه پر شکسته ام
رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا
رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها
الان داره آهنگشو میخونه : )
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانمآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت.. با دشمنان مدارا..
اینجا نیز هم : )
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم
وز من جفا نیاید، دانم که نیک دانی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |