تا رنج تحمل نكني گنج نبيني
تا شب نرود صبح پديدار نباشد
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ی جرس کاروانیم
تا رنج تحمل نكني گنج نبيني
تا شب نرود صبح پديدار نباشد
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ی جرس کاروانیم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
دایی به شاهی مقابل نشیند
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
در ان زلفین ان یارم چه سوداها که من دارم
گهی در حلقه می ایم گهی حلقه شمار باشم
اگر عالم بقا یابد هزاران قرن و من رفته
میان عاشقان هر شب سمر باشم سمر باشم
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
زبامي كه برخاست مشكل نشيند
تا چه خوردست این دهان کز ذوق آن
اقتضای بیزبانی میکند
تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی
دل بر غریبی مینهی این کی بود شرط وفا؟؟
از بن هر مژه ام سیل روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد!
تو را که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری؟؟
شب خوش!! خداحافظ
مرادی نیست نزد ما ای دوست
مراد ما نزد بهترین هاست
تو که درد دل دیوانه ی من می دانی
چنـد دور از تو خورم خون جگر پنهانی
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مردیک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه ی شکسته ای دمی ابی سرد
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
لطفا معنی شعر رو کامل کنید
چشم
سلام
در دهر هر انکه نیم نانی دارد
وز بهر نشست اشنایی دارد
چشمت بی بلا.درود
در بزرگی و داروگیر عمل
ز آشنایان فراغتی دارند
روز درماندگی و معزولی
درد دل پیش دوستان آرند
دیدم به سر عمارتی مردی فرد
کاو گل به لگد میزد و خارش میکرد
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين
خدا گواه که هر جا که هست با اويم
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين
خدا گواه که هر جا که هست با اويم
منم اين گياه تنها
به گلي اميد بسته...
همه شاخه ها شكسته!
به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم
در آن سياه منزل
به هزار وعده مانديم
به يك فريب خفتيم .
ما درس سحر بر سر میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |