تو زادهٔ ایامی مردم نبود زین سان
این مادر دهر الحق شیرین پسری دارد
در پرده ی اسرار کسی را ره نیست
زاین تعبیه جان هیچکس راحت نیست
زاین تعبیه جان هیچکس راحت نیست
تو زادهٔ ایامی مردم نبود زین سان
این مادر دهر الحق شیرین پسری دارد
تو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسید
هر که از خود نرود هیچ به جایی نرسد
تندرستی که ندانست نجات اندر عشق
اینت بیمار که هرگز به شفایی نرسد
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دايماً يکسان نباشد حال دوران غم مخور
رو بر سر لوح بین ککه استاد قضا
اندر ازل انچه بودنی بود نوشت
دلا تا كي درين زندان فريب اين و آن بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
دلا تا كي درين زندان فريب اين و آن بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
یا رب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم اسمان در دامان دریا بیا
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست بسیار آشنایی
یکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزنده تر از شاخه ی بیدم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
در بيابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
این همه اختر که شب بر آسمانست
لقمهای گردد چو قرص خور رسید
ثریا چون منیژه بر سر چاهدر بهاي بوس هاي جاني طلب
مي كنند اين دلستانان الغياث
خون ما خوردند اين كافردلان
اي مسلمانان چه درمان الغياث
نخست موعظه پير صحبت اين حرف استثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من به او چون چشم بیژن
دوش در حلقه ما قصه گيسوی تو بوددر آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست
چنان رسد که امان از میان کران گیرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |