مشاعرۀ سنّتی

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز

تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
 

meh_61

عضو جدید
[FONT=&quot] [/FONT]
در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست
اين دل زار نزار اشک بارانم چو شمع[FONT=&quot][/FONT]
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت
 

elva

عضو جدید
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر روز به پای یک کسی پا بستی

گفتا شیخنا هر آنچه گویی هستم
تو خود چنانچه می نمایی هستی؟
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنین لطفون وار یولداش

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
من که امروز مهمان توام فردا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
:gol:
 

lighthearted

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب به فریاد دلم رس که فریاد ها دارد
فریاد ز درد غم هجران ها دارد
من نه آن عاشق کوه کن بودم و نیستم
که روم سر به بیابان بگذارم نیستم
به خدا عاشق عشقم نشود معشوقم
که دگر معشوقم شور شیرین نیستش
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
lighthearted;1388981[SIZE=1 گفت:
]یا رب به فریاد دلم رس که فریاد ها دارد
فریاد ز درد غم هجران ها دارد
من نه آن عاشق کوه کن بودم و نیستم
که روم سر به بیابان بگذارم نیستم
به خدا عاشق عشقم نشود معشوقم
که دگر معشوقم شور شیرین نیستش[/SIZE]

از دیده خون دل همه بر روی ما رود

بر روی ما ز دیده چه گویم چه‌ها رود
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم:gol:

 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از این طالع شوریده برنجم ور نی

بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
تو كز سراي طبيعت نمي روي بيرون
كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي
غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا