دارمت دوست به حدی که خدا می داند
این گفته فقط باد صبا می داند
مهرت ای دوست زمانی ز دلم پاک شود
که همه پیکر من زیر زمین خاک شود
دل از من برد و روی ازمن نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
دارمت دوست به حدی که خدا می داند
این گفته فقط باد صبا می داند
مهرت ای دوست زمانی ز دلم پاک شود
که همه پیکر من زیر زمین خاک شود
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ی ناجور
در عشق تو از بس که خروش آورديم
درياي سپهر را به جوش آورديم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتيم و زبانهاي خموش آورديم
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
دلا معاش چون کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهدشیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
حافظ
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یکساعت عمری که در آن داد کند
شراب عشق در جام خرد ریز
از آنجا جرعهای بر جان خود ریز
.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |