و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک اسیر آبی دریای بیکران باشد!
دوست دارم همه را با تو اگر همراهند
من به جمعیت عشاق تو می پیوندم
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک اسیر آبی دریای بیکران باشد!
مي روم خسته و افسرده وزار
سوي منزلگه ويرانه خويش
به خدا ميبرم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
منم دیگه تشکر ندارم متاسفم
نازنین تر زقدت در چمن نازترست
خوشتراز نقش تو درعالم تصویر نبود
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت[FONT="]دلم يه ديوومه شده واست ميازاره هنوز [/FONT]
[FONT="]از دل ديوونه نترس آخ كه دوست داره هنوز[/FONT]
دلم از سوز عشق آتش بجان بی
بکامم زهر از آن شکر دهان بی
همان دستان که با ته بی بگردن
کنونم چون مگس بر سر زنان بی
دوش دور از رویت ای جان جانم ازغم تاب داشتدگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
دردا و دريغا كه درين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
[FONT="]از يه دريچه تاريك و سياه[/FONT][FONT="]هرچه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |