مشاعرۀ سنّتی

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت

دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
تواضع کن ان را که دانشور است
به دانش ز تو قدر او برتر است
جامی
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الا هو
هاتف اصفهانی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از لبت شیر روان بود که من می گفتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
 
  • Like
واکنش ها: abfa

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
 
  • Like
واکنش ها: abfa

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم


زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
 
  • Like
واکنش ها: abfa

abfa

عضو جدید
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه ی مراد رسید ای محبّ خموش
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
 
  • Like
واکنش ها: abfa

abfa

عضو جدید
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
 
  • Like
واکنش ها: abfa

phalagh

مدیر بازنشسته
در عشق توام نصيحت و پند چه سود
زهرآب چشيده‌ام مرا قند چه سود
گويند مرا كه بند بر پاش نهيد
ديوانه دل است پام بر بند چه سود
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلا از دست تنهایی به جونوم
به آه و ناله خود در فغونوم
شبون تار ازدست جدایی
گره فریاد مغز استخونوم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا