مشاعرۀ سنّتی

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاری که دستگیری یاری کند کجاست
گر سینه‌ای خراشد و جیبی درد کسی

یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بیوفاست کجا می‌برد کسی
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست؟
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
...ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مي گشايدم يك زن رو مي گشايدم يك مرد

دستم به كوبه ماسيده پايم مردد و دلسرد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل

نام تو آرام جان، درد تو درمان دل
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را من چشم دراهم
که میگیرند در شاخ تلاجن
سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که امروزم بهشتم نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
مزرع سبز فلک دیدم داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی وخورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
مزرع سبز فلک دیدم داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی وخورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو

وصف رخساره ی خورشید ز خفاش مپرس

که در این آینه صاحب نظران حیرانند...
 

polsar

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
من درد ترا ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم



از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من درد ترا ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم



از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم

من كه از ياقوت ولعل اشك دارم گنجها
كي نظر در فيض خورشيد بلند اختر كنم
 
آخرین ویرایش:

polsar

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
 

polsar

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنی با رقصی آتش باد از این ویرانه خاک آباد
می آید گردبادآسا به خود پیچیدنی امشب
 

froozan2010

عضو جدید
با اوازی یک دست
یک دست
دنباله ی چوبین بار
در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک می کشید.
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی دیگر شبی شب تر شبی از روز روشن تر
تبی پر تاب و تب دارم تبی تابیدنی امشب

به خط و خال گدایان مده خزانه ی دل

به دست شاه وشی ده که محترم دارد...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا