مشاعرۀ سنّتی

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو تا ز شرم فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
 

Dr.PC

عضو جدید
تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من
چرا من گذرم از یه استخون به اسم تن
تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مپسند بیش از اینم در بند، چون اسیران
ای نرگست همه ناز چشمی به گوشه گیران
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
آسمان همچو صفحه ی دل من
روشن از جلوه های مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل از ما می‌کند دعوی سر زلفت به صد معنی

چو دل‌ها در شکن دارد چه محتاج است دعوی را



دوستان عزیز شرمنده تشکرام فعال نی.:gol:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این تخم توبه ای که تو در آب کرده ای
موقوف آبیار یاشک ندامت است
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهروی از پشت دیواری
می خزد در آسمان خاطری غمگین
نرم نرمک ابر دودوآلود پنداری
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هلاک همت مرغ شکسته بال دلم
که از شکاف قفس در کمین صیاد است
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تن ما به ماه ماند که ز عشق می‌گدازد

دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خیل اسیران کهن نیستم اما
روزی زده ام در قفسی بال و پری چند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دارم دلی همچون جهان تا می‌کشد کوه گران

من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسودگی کنج قفس کرد تلافی
یکچند اگر زحمت پرواز کشیدیم
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از گریه سوختیم و تو آهی نمیکنی
در آب و آتشیم و نگاهی نمیکنی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یارم تویی به عالم یار دگر ندارم

تا در تنم بود جان دل از تو بر ندارم
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما ز هر روشندلی یک رشته فن آموختیم
عقل از مجنون و عشق از کوهکن اموختیم
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی که خون نا حق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را بسر برد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دردمندان را دلی چون شمع می باید رهی

گر نه ای بی درد اشک گرم و آه سرد کو
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وزیدی ای صبا بر هم زدی گلهای رعنا را
شکستی زان میان شاخ گل نو رسته ی ما را
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ای بهارستان اقبال ای چمن سیما بیا

فصل سیر دل‌ گذشت اکنون به‌ چشم ما بیا



دوست عزیز شب خوش.:gol:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از پریدنهای رنگ و از تپیدنهای دل
عاشق بیچاره هرجا هست رسوا میشود

شب خوش :gol:
 

fairy a

عضو جدید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا