یـار من آن که لطف خداوند یار اوستبه چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب راتا سر نکنم در سرت ای مایه ناز/کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هر چند که راهم به تو دور است و دراز/در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید،
هیچکس عصبانی نیست!
هیچکس سوار اسب نیست!
هیچکس را در حال تعظیم نمیبینید!
در بین این صدها پیکر تراشیده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد!
اینها اصالت ما هستند: مهربانی، خوشرویی، قدرت، احترام، ادب، نجابت
آتشِ سوزان نکند با سپند
آنچه کند دودِ دلِ دردمند
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میروددستِ من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سرِ من دار که در پایِ تو ریزم جان را
یار آن حریف نیست که از در درآیدمدر وهم نیاید که چه شیرین دهنی/این است که دور از لب و دندان منی
ما را به سرای پادشاهان ره نیست/تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود
دگر نه عزم سیاحت کند نه عزم وطن/کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
شبی و شمعی وجمعی چه خوش بود تا روز/نظر به روی تو کوری چشم اعدا راتو از ما فارغ و ما با تو همراه
ز ما فریاد می آید تو خاموش
اگر نه بندهنوازی از آن طرف بودیشبی و شمعی وجمعی چه خوش بود تا روز/نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
نه عاشق است که هر ساعتش نظر به کسی/نه عارف است که هر روز خاطرش جائی استاگر نه بندهنوازی از آن طرف بودی
که زهره داشت که دیبا برد به قسطنطین؟
نه عاشق است که هر ساعتش نظر به کسی/نه عارف است که هر روز خاطرش جائی است
آن چه بر من میرود دربندت ای آرام جان/ با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدستتا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگرجوش مرا
آن چه بر من میرود دربندت ای آرام جان/ با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 |