پیتر آیزنمن
پیتر آیزنمن
پیتر آیزنمن
بازنویسی و چاپ در هفته نامه پژوهشی، تحلیلی، آموزشی
نقش نو دوره نو – شماره 1+3 – 7 شهریور 1385
پیتر آیزنمن یک معمار ویک معلم میباشد. در سال 1932 در نیوجرسی متولد شده است.
موفق به کسب لیسانس معماری از دانشگاه کورنل در سال1955 و فوق لیسانس معماری از دانشگاه کلمبیا و همچنین فوق لیسانس و دکترای معماری از دانشگاه کمبریج و دکترای افتخاری هنرهای زیبا از دانشگاه ایلینویز شیکاگو گردیده است.
درسال 1967 وی انستیتوی نیویورک را برای دانشجویان معماری و شهرسازی تاسیس کرد.
آیزنمن کتب بسیاری در زمینه معماری تالیف کرده. همچنین مقالات بیشماری در زمینه تئوری معماریش در مجلات و روزنامه های بین المللی منتشر کرده است.
درسال 1980 پس از سالهای طولانی تدریس، تالیف و تولید تئوریهای مورد احترام، دفترکار حرفه ایش را در نیویورک، با تمرکز ویژه برروی ساختمان سازی تاسیس کرد.
گپی با پیتر آیزنمن ( Peter Eisenman )
8 آوریل 2002 ، میلان - ایتالیا
بهترین لحظه روز چه زمانی است؟
فکر میکنم زمانی که از خواب بیدار میشوم.
خیلی زود از خواب بیدار میشوم و خیلی انرژی دارم. فرصت دارم در آرامش مطالعه کنم و باخودم باشم و فکر کنم، بنابراین این زمان بهترین زمان برای من میباشد.
اکنون به چه نوع موسیقی گوش میدهید؟
به موسیقی های گوناگونی گوش میدهم. اینجا، درهتل به اولین کارهای کاروسو گوش میدهیم. درباره گوش دادن به واگنر امروز صحبت میکردیم. من به اپرا میروم پس مواجه میشوم با روسینی، بلینی و موتسارت اما آهنگساز مورد علاقه من واگنر است.
چه كتابهایی روی میز كنار بسترتان دیده میشود؟
کتابهای گوناگونی روی میز کنار بسترم دارم.
الان افسانه میخوانم، نوشته های مرموز و معمایی مطالعه میکنم.
در پرینستون ژاک دریدا میخواندم.
چیزهای خیلی متفاوت و گوناگونی، از همه نوع مطالعه میکنم.
اخبار را از چه طریقی دریافت میکنید؟
اخبار را از اینترنت میگیرم ( سی ان ان و نیویورک تایمز )؛
همچنین اخبار روزانه و شایعات را از دوستانم.
شما توجه میكنید زنها چطور لباس میپوشند؟ شما چه سلیقه ای دارید؟
من به زنها توجه میکنم (خنده)، امروز با همسرم خرید رفتم، ما به فراگامو، گوچی و آرمانی رفتیم. فرض میکنم توجه میکنم ... ،
من به پارتی هایی که مردم تیپ میزنند و مد میپوشند نمیروم.
من به مهمانیهایی که مردم مانند مردم لباس میپوشند میروم.
ما حول و حوش طراحان لباس نمیرویم بنابراین فرض میکنم یا بهتر بگم، به زنان به این جهت که چگونه لباس میپوشند نگاه نمیکنم.
چه نوعی از لباسها را اجتناب میكنید بپوشید؟
هرگونه لباس مد روز.
حیوان خانگی دارید؟
دو گربه داریم. دو بچه داریم که حیوانات هم متعلق به آنهاست.
بچه هام همیشه گربه داشتند. من حیوانات خانگی را تحمل میکنم.
كجا روی طرحها و پروژه هایتان كار میكنید؟
من یک استودیو طراحی دارم. دفترم مثل یک آتلیه است و من یک میز آنجا دارم، دفتر مخصوص به خودم ندارم، مینشینم در وسط استودیو، ما 20 - 30 نفریم ومن قادر به شنیدن هر انچه اتفاق میافتد هستم. تلفن اختصاصی ندارم ... . این جایی که تمام کارم، ترسیماتم و تفکراتم را آنجا انجام میدهم. من با کارمندانم کار میکنم. مدل و ماکتی میسازم و میگویم این را میخواهم، بیایید انجامش بدیم. من به کامپیوتر هایشان نگاه میکنم، به موضوعاتی فکر میکنم و مینویسم، درتمام زمان با کارمندانم هستم.
چه چیزهایی مایلید طراحی بكنید؟
فرض میکنم میخواهیم یک آسمانخراش بسازیم.
یک پروژه در برلین داریم یک آسمانخراش به بلندی 200متر.
روی یک استادیوم در ایالات متحده کارمیکنیم، این چیزی که مایلم بسازم برای اینکه من مجذوب فوتبالم و به مسابقات زیادی میروم.
... اما مایلم ساختمانهای بلند بسازم.
زمانیکه بچه بودید میخواستید چه کاره بشوید؟ آیا همیشه میخواستید یک معمار بشوید؟
هرگز نه، من نمیدانستم که معمار چه کار میکند. نمیدونستم که چیزی این چنین به عنوان معمار وجود دارد تا زمانی که به کالج رفتم. هرگز نخواستم که چیزی بشوم برای اینکه به چیزی فکرنمیکردم و چیزی نمیدونستم.
من خنثی بودم. هیچی نبودم، هیچ، هیچ.
شما با معماران و طراحان در مورد کارتان بحث و تبادل نظر میكنید؟
بله، همیشه. مانند لئون کریر، امروز باهم ناهار خوردیم، یا رافائل مونئو، فلیپ جانسون. من بامعماران جوان بحث میکنم. همیشه با مردم حرف میزنم جف کیپنیس، مارک ویتلی، رابرت سترن ... . خیلی زیاد با مردم صحبت وتبادل نظر میکنم.
سبكتان را شرح بدهید،مانند اینكه به یك دوست خوبتان آنرا شرح می دهید.
کسی دراین زمان نمیتواند بداند که وضعیت اجتماع چیست؛ این معروف است به روح زمانه، وچگونه معماری باید به آن پاسخ دهد؟ کسی همیشه باید خارج و بیرون از معماری برود. من میبایست این کار را انجام بدهم، بنابراین به دنبال این سئوال رفتم که چه کاری باید انجام دهم؟ و مایل بودم بحث کنم که فلسفه یکی از مهمترین دسترسی های آسان است.
اینطوری بگوییم که معماری در هر زمانی 2 روش داشته، این دو چیزی دربین بازتاب و آشوب میباشد.
فکرکردن درباره چیزی که میتواند چیزهایی را در حال حاضر مختل کند. فکرمیکنم کارم بیشتر شبیه آشوب و آشفتگی، سریعتر از دگرگونی، یک دگرگونی بنیادی، این مطمئنا بازتاب نیست.
من میخواهم بگویم اختلال، آشوب، آشفتگی، اخطار، منادی، پیشرو.
کدامیک از پروژه هایتان شما را بسیار ارضا میكند؟
همان پروژه ای که بیشترین جلب توجه دربین کارهایم برای اکثر مردم خواهد داشت هرچند که خیلی متفاوت با اکثر پروژه هایم میباشد. بنای یادبود هولوکاست در برلین. این یک موضوع و یک پروژه بحث انگیز میباشد.
فکرمیکنم زمانیکه این پروژه ساخته شود، خواهد بود ... ، نمیدانم شبیه چه چیزی خواهد بود اما به گونه ای که این پروژه قصد دارد خیلی جالب توجه بشود باید ساخته بشود.
از پروژه هاییکه ساخته ام، فکرمیکنم احتمالا مرکز وکسنر خوب میباشد؛ که بمن احساس بسیار خوبی میدهد و هنوز به عنوان کار آموزشی باقی مانده است.
اما فکر میکنم دریک عمر زندگی، شاید 2 – 3 پروژه قانونی و استاندارد به عنوان پیشرو کارهای دیگر بتوان انجام داد. برای من فکرکنم وکسنر یکی بود و پروژه هولوکاست یکی دیگر خواهد بود. و مطمئنا هر چیزی که موفق میباشد در ارتباط با نهاد وابسته به پیشرو میباشد.
آیا ازمعماران و طراحان ماقبل از شما کسی هست كه تحسینش کنید؟
اوه، من از معماران زیادی قدردانی میکنم، از گذشته، من عاشق پالادیو هستم، روی یک کتاب درباره اش کارمیکنم و پیرانزی، لکوربوزیه و تراینی را دوست دارم. کتابم در مورد تراینی بالاخره بیرون آمد. من به معماران زیادی عقیده دارم.
و شخص خاصی هست که تقدیرش کنید؟
من واقعا به لئون کریر احترام میگذارم اگرچه بااو هم عقیده نیستم. مادوستان خیلی خوبی هستیم، همچنین مونئو ...
چه نصیحتی برای جوانان دارید؟
جزاینکه شما واقعا ملزم به معمار شدن در حس و درک درست کلمه هستید، این یک تجارت وحشتناک میباشد و تمایل ندارم این را برای هیچ کس توصیه کنم. مگراینکه شما به چند دلیل شخصی لازم است این کار را انجام دهید.
میخواهم بگویم وارد عرصه تجارت بشید، برید به سمت قانون، پزشکی، اما معمار نشوید.
شما از چه چیزی در خصوص آینده میترسید؟
مرگ. من میترسم بمیرم و برای همیشه نباشم.
راجع به پول، کار و چیزهای دیگه نگران نیستم، اما نمیتوانم با این نظر که شبی میخوابیم و دیگه بیدار نمیشویم موافق باشم. این تنها چیزی است که هراسانش هستم و نباید به آن فکر کنم برای اینکه دیوانه خواهم شد. وجود مرگ یک فکر مهیب ترسناک میباشد. این تنها مورد است، بقیه موارد دیگر رویایی هستند.
زندگی باورنکردنی است، حتی زمانیکه وخیم و خراب میشود، من درمورد چیزی نگران نیستم، برای اینکه میدانم به تابوتم خواهم رفت. قادر خواهم بود که وارد باشم، آنها دریچه برویش خواهند گذاشت و میدانم به آنجا خواهم رسید و هر صبح بیدار خواهم شد. ومن میگویم تمام زندگیم را در مقابلم دارم و این حقیقی و درست است و این به من لذت باور نکردنی و امید زیاد و خوشحالی میدهد، این است آنچه مرا تقویت میکند.