قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسيار عالي بود اما جايي ايرادي كوتاه داشت كه احتمالا ايراد تايپي بوده
(دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند) اينجا دلم همچنان در تماشا نشيند؟ يا دل و جان يا كلمه ديگر؟؟
حضور رو هم تصحيح بفر مائيد (به )حر ف اضافه اي است كه بايد جدا نوشته شود زيباتر است .ممنون
ممنون دوست عزیز از دقت تان.......در مورد مصراع(دل و، همچنان در تماشا نشیند) باید عرض کنم که از (دلم همچنان در تماشا نشیند) موزون تر است و بهتر با مصراع نخست ارتباط برقرار میکند..........دل و، به مصراع اول مربوط است....
اما حظور اشتباه تایپی ست که حضور درست است........
سرسبز باشید.........
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

تكيه مي دهم به تك درخت سبز و شاد
باد مي وزد و مي برد
گيسوي مرا به سمت موي شاخه ها
برگ مي كند نوازشم
چشم هاي شاد و كودكانه ام
خنده مي زنند.
در كنار من،
بازي قشنگ برگ و باد
مثل يك ترانه قشنگ
مي كند نوازشم
فكر مي كنم؛
بازي درخت و برگ و باد
شادي كودكانه من و تو است.
نقد بفرماييد.
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن دل که درو عشق ندارد خانه
بی شعله و شور ومستی و پیمانه
محتاج به یک سبد پر از لبخند است
تنها تو بیا! عشق!درین غمخانه

خیلی قشنگ.....فقط یه کامنت کوچو اینکه........شعله و شور و مستی در دل جای داره......اما پیمانه نه.....میشه که درین قسمت کمی تغیر بیاورید.......اما بیت دوم
محتاج به یک سبد پر از لبخند است
تنها تو بیا! عشق!درین غمخانه

خیلی زیباست........
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بله..مرسییی..حق با شماست...
میگردم یه جایگزین پیدا میکنم..ممنون که شعر رو خوندید و نظرتون رو نوشتید...
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین لبخند را تو به یادت آور
رقص ماهی توی حوض آب را تو به یادت آور
چرخش آن پیچک رو درخت نارون
تو به یادت آور همه ی حرف ها را
لرزش دست ها را
ترس ریزان شدن اشک ها را
ترس ویران شدن بغض ها را
تو به یادت آور.
به تو گفتم نفسم را دریاب
معنی طرز نگاهم را بشناس
گفتی هستی به بهاران سوگند
به همین پیچک خیزان سوگند
نفسم هستی،تو نگارم هستی
همه ی دارو ندارم هستی
تو نگاهت همه ی خوبیهاست
دو تا چشمات صدف پاکیهاست
در همان لحظه ماهی از آب پرید
پیچک خیزان از شاخه برید
بغض من هم ترکید
اشک چشمم غلتید
و تو رفتی
و ندیدی
و به خاطر نسپردی همه ی حرف ها را
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین حرف ها را
آهخرین حرف ها را
تو به یادت آور
.............
نظرتونو بگید لطفا:redface:
 

مهندس شکوفه

عضو جدید

تكيه مي دهم به تك درخت سبز و شاد
باد مي وزد و مي برد
گيسوي مرا به سمت موي شاخه ها
برگ مي كند نوازشم
چشم هاي شاد و كودكانه ام
خنده مي زنند.
در كنار من،
بازي قشنگ برگ و باد
مثل يك ترانه قشنگ
مي كند نوازشم
فكر مي كنم؛
بازي درخت و برگ و باد
شادي كودكانه من و تو است.
نقد بفرماييد.
خییییلییییییییییییییی قشنگه
 

Erris

عضو جدید
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین لبخند را تو به یادت آور
رقص ماهی توی حوض آب را تو به یادت آور
چرخش آن پیچک رو درخت نارون
تو به یادت آور همه ی حرف ها را
لرزش دست ها را
ترس ریزان شدن اشک ها را
ترس ویران شدن بغض ها را
تو به یادت آور.
به تو گفتم نفسم را دریاب
معنی طرز نگاهم را بشناس
گفتی هستی به بهاران سوگند
به همین پیچک خیزان سوگند
نفسم هستی،تو نگارم هستی
همه ی دارو ندارم هستی
تو نگاهت همه ی خوبیهاست
دو تا چشمات صدف پاکیهاست
در همان لحظه ماهی از آب پرید
پیچک خیزان از شاخه برید
بغض من هم ترکید
اشک چشمم غلتید
و تو رفتی
و ندیدی
و به خاطر نسپردی همه ی حرف ها را
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین حرف ها را
آهخرین حرف ها را
تو به یادت آور
.............
نظرتونو بگید لطفا:redface:

قشنگه مهندس جان. حتما اگر بیشتر مطالعه کنید بهتر خواهید شد.....
 

Erris

عضو جدید


سخن بر لبانت چه زیبـــــا نشیند


چو موجی که بر قلب مینا نشیند


به بحر نگاه تو عمریست غر قست


دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند


تو الهام شـعری که از جوشش تو


بطبع و خیـــــــــــالم غزلها نشیند


زگرمای حسنت ز وجد حضورت


عرق بر جبین تمنــــــــــــــــا نشیند


اگر ره بسویت بلند ست و پیچان


دل اندر امیــــــد و تقـــــــــلا نشیند


شکستی اگر وعده ی وصل امروز


به امیــــــــــــــــد دیدار فردا نشیند


تومعنای عشقی که مفتون رویت


چو مجنون به سودای لیــــــلا نشیند


مگرباوصالت دراین تیره روزی


همـــــــای خوشی برســـــــرما نشیند


چه شوري به يمن حظورت به افتد


چه شعفي بسيما به سيما نشيند

نقدکنید لطفا ً......

خیلی خیلی قشنگه اکرام جان.........موفق باشید
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
به حرمت تمام خاطرات خوب شبی به خاطر آر مرا
شبی به جست و جوی من بیا شبی صدا بزن مرا
شبی به خود بگو،بگو چه کرده است دلم با او
چه کرده است نگاه من با قلب پاک باز او
بشین و پس بزن غبار را نگاه کن روزهای یادگار را
گشت کن گذر بزن گذشته ها را به خاطر آر روزهای ماندگار را
اگر تو این گذشته ها پلی به برگشت زدن ها
تو این به یاد آوریای خاطرات خوب ما
دیدی دلت یه وقت گرفت تپید تو سینه لرز گرفت
به یاد بیار نگاهتو خیره روی نگاه من
ببین نبودی عاشق سادگیه نگاه من؟!!!

 

Erris

عضو جدید
مرسی از نظرت گلم خیلی دوست دارم یکی راهنماییم کنه
میشه بگی اشکالش کجاست؟ممنون میشم

ببین دوستم شعر نو و سپید و کلاسیک همه رو بهم آمیخته ای.
اگه شعر سپیده و یا هم نوه... نیاز نیست بعضی کلمات و ردیف هارو تکرار کنی چون زیبا از آب در نمیاد... و اگر شعر کلاسیک و غزل بخوای بگی باید دارای وزن باشه..
شعرت در بعضی جاهاش وزن داره در بعضی جاها نداره و به صورت عموم از لحاظ ساختار موهوم به نظر میرسه.... مطالعه به این خاطر گفتم. ولی در کل خوبه.
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
ببین دوستم شعر نو و سپید و کلاسیک همه رو بهم آمیخته ای.
اگه شعر سپیده و یا هم نوه... نیاز نیست بعضی کلمات و ردیف هارو تکرار کنی چون زیبا از آب در نمیاد... و اگر شعر کلاسیک و غزل بخوای بگی باید دارای وزن باشه..
شعرت در بعضی جاهاش وزن داره در بعضی جاها نداره و به صورت عموم از لحاظ ساختار موهوم به نظر میرسه.... مطالعه به این خاطر گفتم. ولی در کل خوبه.
خیلی ممنونم از راهنماییتون:gol:
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین لبخند را تو به یادت آور
رقص ماهی توی حوض آب را تو به یادت آور
چرخش آن پیچک رو درخت نارون
تو به یادت آور همه ی حرف ها را
لرزش دست ها را
ترس ریزان شدن اشک ها را
ترس ویران شدن بغض ها را
تو به یادت آور.
به تو گفتم نفسم را دریاب
معنی طرز نگاهم را بشناس
گفتی هستی به بهاران سوگند
به همین پیچک خیزان سوگند
نفسم هستی،تو نگارم هستی
همه ی دارو ندارم هستی
تو نگاهت همه ی خوبیهاست
دو تا چشمات صدف پاکیهاست
در همان لحظه ماهی از آب پرید
پیچک خیزان از شاخه برید
بغض من هم ترکید
اشک چشمم غلتید
و تو رفتی
و ندیدی
و به خاطر نسپردی همه ی حرف ها را
آخرین دیدار را تو به یادت آور
آخرین حرف ها را
آهخرین حرف ها را
تو به یادت آور
.............
نظرتونو بگید لطفا:redface:

سلام شعرتون قشنگ بود با توجه به اينكه من نميدونم از چه زمان شروع به كار كردين ولي به نظرم كمي تازه كاريد . شما ميتونيد بسيار موفق باشيد همونطور كه دوستمون هم اشاره كردن تكرار در شعر شما زياد به چشم ميخوره علاوه بر اين سعي كنيد دايره وازگانتون رو بالا ببريد و با خوندن شعر ميتونيد لغات زيادي داشته باشيد تا شعري هر چه روانتر و دلنشين را بگووييد.
در جايي از شعر گفتين دو تا چشمات صدف پاکیهاست ميتونستين روانتر بگييي و دو چشمت صدف پاکیهاست چشمات ثقيل است.ديدي چقدر راحت ميشه دلنشين ترش كرد.[/B]
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانه گاه خوشت، خوارمیکند گـــــاهی


بدام یأس گرفتار میکند گــــــــــــــــاهی


چه سایه ها که فراروی مهـــــــر افگندد


چه روز ها بسرت تار میکند گـــــــــاهی


نوای بلبــــــــــــــــــل باغ گل طبیعت را


بسان نالۀ بیمار میکند گـــــــــــــــــــاهی


خدنگ مرگ خرامان زچله ی تقــــــدیر


بجان زنده دلی کارمیکند گـــــــــــــاهی


کسیکه اهل دل است و ندیم حکمت و راز


بدانچه نیست سزاوار میکند گـــــــــــاهی


زدست حادثه پای گریز ناممــــــــــــــکن


چه صحنه هاست که تکرارمیکند گاهی


بسیم ازصفت جور دهر کمـــــــــتر گوی


غبارآینه راتارمیکند گــــــــــــــــــــاهی
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به حرمت تمام خاطرات خوب شبی به خاطر آر مرا
شبی به جست و جوی من بیا شبی صدا بزن مرا
شبی به خود بگو،بگو چه کرده است دلم با او
چه کرده است نگاه من با قلب پاک باز او
بشین و پس بزن غبار را نگاه کن روزهای یادگار را
گشت کن گذر بزن گذشته ها را به خاطر آر روزهای ماندگار را
اگر تو این گذشته ها پلی به برگشت زدن ها
تو این به یاد آوریای خاطرات خوب ما
دیدی دلت یه وقت گرفت تپید تو سینه لرز گرفت
به یاد بیار نگاهتو خیره روی نگاه من
ببین نبودی عاشق سادگیه نگاه من؟!!!


هم این شعر تون قشنگه و هم اون شعری که دوستان نقد کردند......اما در هردو تا اون تکرار قسما ً ناموزون همون طوریکه کهmahboobeyeshab و Erris بهش اشاره کردند وجود داره که فقط با مطالعه ی بیشتر این اشکال بر طرف خواهد شد.
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
سلام شعرتون قشنگ بود با توجه به اينكه من نميدونم از چه زمان شروع به كار كردين ولي به نظرم كمي تازه كاريد . شما ميتونيد بسيار موفق باشيد همونطور كه دوستمون هم اشاره كردن تكرار در شعر شما زياد به چشم ميخوره علاوه بر اين سعي كنيد دايره وازگانتون رو بالا ببريد و با خوندن شعر ميتونيد لغات زيادي داشته باشيد تا شعري هر چه روانتر و دلنشين را بگووييد.
در جايي از شعر گفتين دو تا چشمات صدف پاکیهاست ميتونستين روانتر بگييي و دو چشمت صدف پاکیهاست چشمات ثقيل است.ديدي چقدر راحت ميشه دلنشين ترش كرد.[/B]

خیلی ممنونم دوست خوبم
آره درست میگین با عوض کردن بعضی کلمه ها چقدر شعرو میشه دلنشین تر کرد روش کار می کنم حتما بازم مرسی
3.4سالس می شه شعر می گم اما مطالعه ام خیلی کم بوده
الان جدیدا بیشتر پیگیری میکنم چندتا شعر دیگه هم دارم بعدا میذارم خوشحال میشم نظرتونو بگید
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
هم این شعر تون قشنگه و هم اون شعری که دوستان نقد کردند......اما در هردو تا اون تکرار قسما ً ناموزون همون طوریکه کهmahboobeyeshab و Erris بهش اشاره کردند وجود داره که فقط با مطالعه ی بیشتر این اشکال بر طرف خواهد شد.

خیلی ممنونم از راهنماییتون
فکر می کردم با تکرار نظر خواننده رو بیشتر میشه به اون چیزی که مد نظر هست جلب کرد
ولی سعی می کنم دیگه از تکرار پرهیز کنم
بازم ممنون
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانه گاه خوشت، خوارمیکند گـــــاهی


بدام یأس گرفتار میکند گــــــــــــــــاهی


چه سایه ها که فراروی مهـــــــر افگندد


چه روز ها بسرت تار میکند گـــــــــاهی


نوای بلبــــــــــــــــــل باغ گل طبیعت را


بسان نالۀ بیمار میکند گـــــــــــــــــــاهی


خدنگ مرگ خرامان زچله ی تقــــــدیر


بجان زنده دلی کارمیکند گـــــــــــــاهی


کسیکه اهل دل است و ندیم حکمت و راز


بدانچه نیست سزاوار میکند گـــــــــــاهی


زدست حادثه پای گریز ناممــــــــــــــکن


چه صحنه هاست که تکرارمیکند گاهی


بسیم ازصفت جور دهر کمـــــــــتر گوی


غبارآینه راتارمیکند گــــــــــــــــــــاهی

بسيار غزل دلنشين و زيبايي است. ايراداتي كوچك دارد كه مطمعناا خودتان بر آن واقفيد. حرف( ز) را به كار نبريد زيرا اين كلمه كهن است و اكنون كاربردي ندارد، مصراع اول شعرتان كمي سنگين است وايرادي جزئي دارد (زمانه گاه خوشت، خوارمیکند گـــــاهی)زمانه گاه خوشست و خوار مي كند گاهي به نظر مناسب تر است فعل مي كند و هر فعل ديگري كه با مي آغاز مي كني سر هم ننويس. مي كند، مي دهد، مي خواهم و...
(چه سایه ها که فراروی مهـــــــر افگندد)افگندد؟ افگندست بهتر نيست؟
(بسیم ازصفت جور دهر کمـــــــــتر گوی)بسيم رو هم عوض كن اين كلمه كهنه . بهت پيشنهاد ميكنم غزل غزلنويسان معاصر رو مثل آقاي منزوي رو بخونين. غزل كهن داري كلماتي است كه اكنون متروك و مرده هستند و ارزش شعر شما رو كم مي كنن.


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسيار غزل دلنشين و زيبايي است. ايراداتي كوچك دارد كه مطمعناا خودتان بر آن واقفيد. حرف( ز) را به كار نبريد زيرا اين كلمه كهن است و اكنون كاربردي ندارد، مصراع اول شعرتان كمي سنگين است وايرادي جزئي دارد (زمانه گاه خوشت، خوارمیکند گـــــاهی)زمانه گاه خوشست و خوار مي كند گاهي به نظر مناسب تر است فعل مي كند و هر فعل ديگري كه با مي آغاز مي كني سر هم ننويس. مي كند، مي دهد، مي خواهم و...
(چه سایه ها که فراروی مهـــــــر افگندد)افگندد؟ افگندست بهتر نيست؟
(بسیم ازصفت جور دهر کمـــــــــتر گوی)بسيم رو هم عوض كن اين كلمه كهنه . بهت پيشنهاد ميكنم غزل غزلنويسان معاصر رو مثل آقاي منزوي رو بخونين. غزل كهن داري كلماتي است كه اكنون متروك و مرده هستند و ارزش شعر شما رو كم مي كنن.


ممنون دوستم.....اما! در مورد کهنه گی واژه ها و ترکیب ها در لینک زیر مطلبی نوشته ام که جواب کامل دادم به این مسئله.
http://www.www.www.iran-eng.ir/show...کیده-از-قلم-من-(سروده‌هاي-اعضاي-تالار)/page92

خوشت یعنی خوش ترا! و ضمن اینکه خوشست سنگین می شود... اون می هاهم چون شعرو قبلا در فایل ورد نوشته بودم بهم چسپیده اند و گر نه جدا نوشتن بهتره حتمن..... منظور از افگندد، اندازد هست نه انداخته است....... ضمن اینکه می دانم کاستی ها در نوشته ها کاسته نیست......به هر صورت ممنون... و بسیم اسممه.......محمداکرام بسیم
 

Erris

عضو جدید
راستی اون شعر قبلیتم دیدم mahyan68 خیلی زیبا و شاعرانه بود..آفرین
 

sati nar

عضو جدید
پدر بزرگ

پدر بزرگ

سلام بر دوستای خوبم من وقتی 12 یا 13 سالم بود این نوشته رو برای پدر بزرگم گفتم سالگردش نزدیکه اگه یه صلوات یا فاتحه برای روح همه رفتگان( علل خصوص بابا بزرگی من )بفرستین ممنون میشم

پدر یادها
دلم تنگ است !
برای به یاد آوردن...
در کنار هم بودن...
چه تنگ است!
برای ترسیم سرنوشت در انتهای کابوس هایم
تکرار آواز زندگی و زمزمه ای چشمه ها
برای موسیقی شاد کودکانه و پاهای خیس
چه تنگست دلم!
خیس عطر شالیزار رو رخص گندم زار
صوت قران بابا در ستاره باران روستا
بوی چراغ دودگرفته و خسته شده ی یلدای زمستان
برای آرام گرفتن کودکان زیر لحاف خواب
انتظار کشنده ی سیاهی و طلوع سپید روز
برای نان های داغ پدر بزرگ روی اجاق خاموش شده الان
و چه تلخ است این جای خالی............

:gol::gol::gol:
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن شب ساکت و سردی که
نگاهت به نگاهم افتاد
و دلم همچو برگی لرزان
کم کم از سینه ی بیتاب فرو ریخت و من
یادم آمد که شبی
با تو و عشق تو تنها بودم
من دعا میکردم
کاش یک بار دگر عمق نگاهت به نگاه نگرانم برسد
آتشی گردد و بر دل بزند
سینه را سوزد و خاکستری از عشق کند
و تو خاکسترخاموش مرا
در دلت جای دهی
و بجای من ِ خاموش بخونی هر شب
"زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز"

لطفا نظر دهید... ممنون...
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن شب ساکت و سردی که
نگاهت به نگاهم افتاد
و دلم همچو برگی لرزان
کم کم از سینه ی بیتاب فرو ریخت و من
یادم آمد که شبی
با تو و عشق تو تنها بودم
من دعا میکردم
کاش یک بار دگر عمق نگاهت به نگاه نگرانم برسد
آتشی گردد و بر دل بزند
سینه را سوزد و خاکستری از عشق کند
و تو خاکسترخاموش مرا
در دلت جای دهی
و بجای من ِ خاموش بخونی هر شب
"زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز"

لطفا نظر دهید... ممنون...

زيبا بود و از واج ارايي خوبي برخوردار در انتها ضربه اصلي زده شده است.
و اين به خوبي مشهود است.
(خاموش بخونی هر شب)فكر كنم بخواني است الف آن جا افتاده.ويرايش كن
(سینه را سوزد و خاکستری از عشق کند) (کاش یک بار دگر عمق نگاهت به نگاه نگرانم برسد) واج ارايي داردو در قسمت دوم تصوير خوبي ايجادشده..موفق باشيد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زيبا بود و از واج ارايي خوبي برخوردار در انتها ضربه اصلي زده شده است.
و اين به خوبي مشهود است.
(خاموش بخونی هر شب)فكر كنم بخواني است الف آن جا افتاده.ويرايش كن
(سینه را سوزد و خاکستری از عشق کند) (کاش یک بار دگر عمق نگاهت به نگاه نگرانم برسد) واج ارايي داردو در قسمت دوم تصوير خوبي ايجادشده..موفق باشيد


ممنون دوست خوبم که نظر دادید.. بله... الف جا افتاده..ممنون از دقتتون...
متأسفانه دیگه برای ویرایش دیر شده...
امیدوارم دوستان درست بخونن..
موفق باشید...
 
بالا