عاشقانه ی 3 اما متفاوت....

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستای خوب...
یه سری از دوستا گلایه کردن که چرا همش نوشته های عاشقانه میزارم...
یه سری ها فکر کردن من عاشق شدم...
نه به خدا...
اشتباه میکنید...
اما از انتقادتون ممنونم
بخاطر همین سری سوم عاشقانه خیلی متفاوت تره...
یه عشق پاکه که همه ی ما تو دنیا تجربش میکنیم...


ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
مادر جان

تو را هر كس ندارد دل ندارد
ميان سينه جز باطل ندارد
دلم را هدیه دادم بر تو مادر
نوشتم روي آن قابل ندارد
 

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است
آسمان زندگی شد روشن از نور پدر
گلشن هستی مصفا از صفای مادر است
قوت شیر از شیره جان می خوراند طقل را
وین شگفت آید که خون دل غذای مادر است
گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب
مهربان تر دیگر از مادر خدای مادر است
از دم روح القدس عیسی پدید آمد اگر
باز هم پرورده در ظلّ همای مادر است
اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او
چون دم عیسی بن مریم در دعای مادر است
قدر و جاهی را که در اسلام دارا شد اُویس
از کمال طاعت و خدمت برای مادر است
امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی
چون رضای مصطفی هم در رضای مادر است
بسکه محبوب است مادر داشتن بر هر کسی
مصطفی را دخترش زهرا، به جای مادر است
من که از مهر علی جان و دلم دارد صفا
این صفای باطن من از صفای مادر است
طبع والایم که منت بر نمی دارد ز کس
شرمگین از رحمت بی منتهای مادر است
بهترین منظر به چشم و دل مرا سیمای اوست
خوش ترین آواز در گوشم صدای مادر است
با تضرع چهره بر پایش (موید)سود گفت:
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
 

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز

یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست




شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر



عشق يعنی چه؟
عشق يعنی پر گسستن در هوايه بيشه زار
عشق يعنی پاره پاره کردنه زنجيره تن
عشق يعنی گريه کردن با صدايه مادرم
عشق يعنی آسمانی زيستن
عشق يعنی پرسه در قلبه مادر زدن
عشق يعنی بغض کردن با صدايه مادرم
عشق يعنی خلوته سکوته مادرم
عشق يعنی هستی و ماوايه من
عشق يعنی سبزيه فصله بهار
عشق يعنی يعنی رنگه سبزه بيشه زار
عشق يعنی جا نمازه مادرم
عشق يعنی مشقه شب در پيکرم
عشق يعنی کودکانه زيستن
عشق يعنی فرياده دله بی مادران
عشق يعنی چرخشه نيلوفری بر دوره ياس
عشق يعنی پيچشه تسبحه مادرم
عشق يعنی مردانگی همچون علی
عشق يعنی مردمه ايرانه من
عشق يعنی يک صدايه آشنا
عشق يعنی نم نمه باران در بوته ها


مادر ای مهر آسمان افروز گرمی ی کلبهء دل سردم
بيتو در انعقاد تنهايی
ماتمم حسرتم غمم دردم
در طراوت سرای باغ اميد
شاخه های شکستهء زردم
بيتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرم
تا در اقليم کاج ها رفتی
پايمال خزان غم شده ام
از نم اشک صبح و گريهء شام
همچو ديوار کهنه خم شده ام






 

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر
نرفت از سرم هـــــر گز هواي تو مادر
هنوز مي تپد اين دل براي تو مـــــــــادر
چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فداي تو مادر
چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقاي تو مـــــــادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــداي تو مادر
درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفاي تو مادر
مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضاي تو مادر
نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفاي تو مادر
رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطاي تو مادر
نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــا ل (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــاي تو مادر





مادر ای مادرم چه پاکست
آغوش پر زمهرت
تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس
آغوش پر زنازت
گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست
آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو. گيتی
مادر مرا به ياد است
هر ناز و هر گپ تو
آن رنج هر شب تو


 

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
....

....

به نظر من بهترين شعر را در مورد مادر استاد شهريار سروده است .
شعري كه هر بار مي خوانم تمام بدنم مي لرزد

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول ميخورد
هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود
چادر نماز فلفلي انداخته بسر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز ميخرد
بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد بجستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال
هر شب در آيد از در يك خانه فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله ميزند
ناهيد ، لال شو
بيژن ، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش ميپزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نميشود .
پس اين كه بود ؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد ،
در نصفه هاي شب .
يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب
نزديكهاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش
آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه هاي محلي كه ميسرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنجسال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ
تنها مريضخانه ، باميد ديگران
يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طوماز سرنوشت و خبرهاي سهمگين
درياچه هم بحال من از دور ميگريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم بسوره ياسين چكيد
مادر بخاك رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر بغرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او بجهان بلند برد
آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور
يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او
اما خلاص ميشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مباركت .
آينده بود و قصه بيمادري من
ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ
من ميدويدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاك
خود را بضعف از پي من باز ميكشيد
ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه
خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز :
از من جدا مشو
ميآمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب ميكنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
خاموش و خوفناك همه ميگريختند
ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :
تنها شدي پسر .
باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :
بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟
تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر جان ؛

9 ماه باردارم بودی ...

چند سال شب ها نخوابیدی تا مرا آرام در آغوش گرمت بخوابونی ...

سال های زیادی بهترین غذاها رو به من دادی ولی خودت خون دل خوردی تا من بزرگ بشم ...

و اکنون

من آنقدر بزرگ شدم که برات درشتی می کنم ...

چه سخت بزرگم کردی و چه آسون بی معرفتی و قدرنشناسی می کنم.

دوست دارم بگم خاک پاتم ولی لیاقت ندارم زیر پات باشم

چون

پیامبر رحمت و مهربانی فرموده:" بهشت زیر پای مادران است"

حالا دیدی زیر پاتم جایی ندارم

ولی

با همه ی بدی هام میگم: عاشقانه دوستت دارم..........

 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر جان ؛

9 ماه باردارم بودی ...

چند سال شب ها نخوابیدی تا مرا آرام در آغوش گرمت بخوابونی ...

سال های زیادی بهترین غذاها رو به من دادی ولی خودت خون دل خوردی تا من بزرگ بشم ...

و اکنون

من آنقدر بزرگ شدم که برات درشتی می کنم ...

چه سخت بزرگم کردی و چه آسون بی معرفتی و قدرنشناسی می کنم.

دوست دارم بگم خاک پاتم ولی لیاقت ندارم زیر پات باشم

چون

پیامبر رحمت و مهربانی فرموده:" بهشت زیر پای مادران است"

حالا دیدی زیر پاتم جایی ندارم

ولی

با همه ی بدی هام میگم: عاشقانه دوستت دارم..........


سعی کن پسر خوبی بشی. حتی اگه مادرت گفت تو خیلی خوبی باور نکن به هر حال اون یه مادره بهتر از بچه خودش کسی رو نمی شناسه. پسر خوبی بشو:w07::w24:
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آزاده جان خیلی قشنگ است. ولی باید بدونی عاشقانه نوشتن خیلی زیباست ولی نباید غمگین و نا امید باشی امیدوارم به زودی با عشق عاشقانه بنویسی:love::love:
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
آزاده جان خیلی قشنگ است. ولی باید بدونی عاشقانه نوشتن خیلی زیباست ولی نباید غمگین و نا امید باشی امیدوارم به زودی با عشق عاشقانه بنویسی:love::love:



تو یه تمبک بگیر دستت بزن و برقص.

یادت باشه اونایی که وانمود می کنن شادن، غمگین ترین افراد دنیا هستند.

نباید بهشون نزدیک بشی چون بهت آسیب می رسونن. آره درست فهمیدی

این آدما قتی کم میارن زمین و زمان رو به هم می دوزن.


 
آخرین ویرایش:

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
سعی کن پسر خوبی بشی. حتی اگه مادرت گفت تو خیلی خوبی باور نکن به هر حال اون یه مادره بهتر از بچه خودش کسی رو نمی شناسه. پسر خوبی بشو:w07::w24:



هنوز آتیشت خاموش نشده؟؟؟؟
:w15:

بابا حالا کم آوردی دیگه چرا با حرفات نشون میدی که هنوز بچه ای؟ :child:

مطالعه کن. گریه نکن
:crying2:
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب مگه نشنيدي ميگن::::

تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها

خوب حتما عاشق شدي كه ميگن؟؟؟؟

ممنونم
عالي بودن
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مادر زیباترین شعر هستیه اصن
مامان دوستت دارم
:w38::love::heart:
(انیس و مامان خودم)
مرسی گلم
:gol:
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو یه تمبک بگیر دستت بزن و برقص.

یادت باشه اونایی که وانمود می کنن شادن، غمگین ترین افراد دنیا هستند.

نباید بهشون نزدیک بشی چون بهت آسیب می رسونن. آره درست فهمیدی

این آدما قتی کم میارن زمین و زمان رو به هم می دوزن.



حسود آره من خیلی شادم خدا یه همسر مهربون بهم داده یه بچه زیبا و باهوش بهم داده کلی دوست مهربون تو باشگاه مهندسان بهم داده . حالا باید به خاطر تک و توک بدخواه و حسود ، نالان بشم؟
تو تنبک بزن من می رقصم.
:w31::w33:
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا بهروز کوتاه بیا بد می بینی. کوچولو کی می خواهی بزرگ بشی.:w02:



برو بچه جون. داری منو تهدید می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟

من دوست دارم بد ببینم.

لطف کن دیگه روی پست های من نظر نذار.

من اگه مثل تو خود شیفته و خود بزرگ بین بودم

برای خودم اسم کاربری آقا بهروز درست می کردم ...

درست مثل " طناز خانمی ".

دیگه به پست هام دخالت نکن.

مجبورم نکن تا گزارش تخلف بدم.

خدانگهدار
 
آخرین ویرایش:

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا بهروز کوتاه بیا بد می بینی. کوچولو کی می خواهی بزرگ بشی.:w02:

حسود آره من خیلی شادم خدا یه همسر مهربون بهم داده یه بچه زیبا و باهوش بهم داده کلی دوست مهربون تو باشگاه مهندسان بهم داده . حالا باید به خاطر تک و توک بدخواه و حسود ، نالان بشم؟
تو تنبک بزن من می رقصم.
:w31::w33:



بیچاره سعدی حق داشته که گفته:

نرود میخ آهنین در سنگ ...
 

Similar threads

بالا