سارا شورد آزاد شد.
سارا شورد آزاد شد؟ هواپیمای خصوصی؟ فرش قرمز؟ هیات بدرقه؟ و لابد دست تکان دادن پایانی برای تبعه آمریکایی؛ اما "مرگ بر آمریکا"؟ سارا شورد، تبعه آمریکایی، به اتهام جاسوسی بیش از 13 ماه در ایران بازداشت بود اما روز گذشته پس از یک هفته جنجال رسانهای، آزاد شد. جنجال رسانهای از وقتی آغاز شد که رامین مهمانپرست، خبر آزادی شورد را با حضور نمایندگان دولتی در هتل استقلال و در روز عید فطر اعلام کرد، اما دولتآبادی، دادستان تهران کمی بعد از انتشار این خبر، صحت این ادعا را تکذیب کرد و تصریح کرد که دلایل و مستندات موجهی برای اتهام جاسوسی این خانم و دو همراه دیگرش وجود دارد و "پرونده در دست بررسی است". دو روز بعد، قرار وثیقه 500 میلیون تومانی صادر شد اما خانوادهاش اعلام کردند که توان پرداخت این مبلغ را به دولتی که دختر کوهنوردشان را بازداشت کرده ندارند، در ادامه آمریکا نیز حاضر به پرداخت این مبلغ نشد اما به استناد حرف دادستان تهران "ضمانت"، موجب شد تا بدون دریافت وثیقه، سارا شورد آزاد شود و ایران را به مقصد عمان و بعد وطنش ترک کند. خبر آزادی همیشه امیدوار کننده است؛ چه ایرانی و چه غیر ایرانی، چه از زندان وطن چه از زندانهای دنیا؛ که آزادی، همان کرامت انسان و حق ذاتی اوست.
اما گویا حق با جرج اورول، نويسنده داستان "قلعه حيوانات" است که
"همه با هم برابرند ولی بعضی ها با هم برابرترند"!
تناقضات رفتاری حاکمیت چنان بالاست که درست هفتهای قبل از آزادی سارا شورد پرچمهای آمریکا در سراسر ایران توسط تظاهرکنندگان روز قدس به آتش کشیده میشود و یک هفته بعد هیات بدرقه با تبعه آمریکایی آزاد شده "بای بای" میکنند و قرار آزادی برای کوهنورد آمریکایی متهم به جاسوسی از قرار آزادی فعالان حقوق بشر در کشورمان نه مساوی بلکه مهمتر و فوری تر است. در کشوری که اگر متهم امکان پرداخت وثیقه را نداشته باشد باید در زندان بماند و هیچ "ضمانتی" هم جوابگو نباشد اما وقتی یک تبعه آمریکایی، نه خانواده و نه دولتش حاضر به پرداخت مبلغ تعیین شده نیستند با هواپیمای خصوصی بدرقه میشود. ممکن است پاسخ حاکمیت در قبال این پرسش این باشد که ما با دولت و سیاستهای آمریکا مشکل داریم نه با مردمش. آن وقت سوال من این می شود که تعدادی از همان مردمی که شما با آنها مشکل ندارید بر خلاف میل دولتی که با آن مشکل دارید قرآن سوزانده اند؛ چرا امروز کفنپوشان همیشه آماده و همیشه در صحنه شما علیه آن چند شهروند آمریکایی به خیابانها آمدهاند یا در حال برنامه ریزی برای بر سر کوفتناند؟ مگر نه آنکه دولت آمریکا از رئیسجمهور تا وزیر امور خارجه، قرآن سوزی و بیاحترامی به دین دیگر را تقبیح کردند؟ پس مسئله نه دولت آمریکاست نه مردم آمریکا، نه اتهام جاسوسی مهم است نه فعالیت حقوق بشری، نه سوزاندن قرآن و نه مخالفت با آن، نه سارا مهم است نه شیوا... آنجا که "در بوق و کرنا کردن قرآن سوزی" که دوست و دشمن، همه محکومش کرده اند، به نفع وحدت اسلام طالبانی در سراسر جهان است و جبهه شما علیه غرب را محکم می کند نگرانی برای "دامن زدن به نفرت از قرآن" چه اهمیتی دارد؟ آنجا که ویترین بینالمللی، بدرقه خانم آمریکایی با هواپیمای خصوصی، تشکر او از احمدینژاد در فرودگاه ایران و وجود منشور کوروش در سرزمینی مدعی حقوق بشر در دستور کار دولت قرار می گیرد حقوق انسانی شیوا، کوهیار، سهراب، ندا، محرم، امیر، بهمن و صدها اسم دیگر چه اهمیتی دارند؟ آنجا که گروگانگیری میکنند تا صندوق ذخیره ارزی خالی شده توسط این کابینه را دوباره پر کنند و برای بدرقه دستتکان میدهند دیگر چه اهمیتی دارد که ما عزیزانمان را بر تابوتی از بغض و حیرت، بیآنکه کسی برای بدرقه آمده باشد به خاک سپرده ایم. آنجا که فرش قرمز پهن می کنند و از هتلها و همایشهای شان با هزار عکاس و خبرنگار "جاسوسان" را به وطن می فرستند، دیگر چه اهمیتی دارد که ما خواهر و برادرهایمان را از خیابانهای تهران بر فرشی از خاک به وطن حقیقی و آغوش حق فرستاده ایم. کلوتید ریس و سارا شورد شاید اسامی متفاوتی داشته باشند و برای دولتمردان ما "برابرتر" باشند اما آنها در کشور خودشان فرقی با خواهرها و برادرهای ما ندارند. جرم برادر و خواهر من چیست؟ فعال حقوق بشر و روزنامهنگار و اعتراض؟ یا ایرانی بودن و افتخار شهروندی آمریکا را نداشتن؟! بگذریم؛ ما آزادی هر دو را جشن می گیریم حتی اگر شما آزادی شیوا را برای بستن دهان ما پس از بدرقه باشکوه سارا صدقه داده باشید... اما نمی گذاریم سارا با شیوا برابرتر باشد؛ مطمئن باشید!
سارا شورد آزاد شد؟ هواپیمای خصوصی؟ فرش قرمز؟ هیات بدرقه؟ و لابد دست تکان دادن پایانی برای تبعه آمریکایی؛ اما "مرگ بر آمریکا"؟ سارا شورد، تبعه آمریکایی، به اتهام جاسوسی بیش از 13 ماه در ایران بازداشت بود اما روز گذشته پس از یک هفته جنجال رسانهای، آزاد شد. جنجال رسانهای از وقتی آغاز شد که رامین مهمانپرست، خبر آزادی شورد را با حضور نمایندگان دولتی در هتل استقلال و در روز عید فطر اعلام کرد، اما دولتآبادی، دادستان تهران کمی بعد از انتشار این خبر، صحت این ادعا را تکذیب کرد و تصریح کرد که دلایل و مستندات موجهی برای اتهام جاسوسی این خانم و دو همراه دیگرش وجود دارد و "پرونده در دست بررسی است". دو روز بعد، قرار وثیقه 500 میلیون تومانی صادر شد اما خانوادهاش اعلام کردند که توان پرداخت این مبلغ را به دولتی که دختر کوهنوردشان را بازداشت کرده ندارند، در ادامه آمریکا نیز حاضر به پرداخت این مبلغ نشد اما به استناد حرف دادستان تهران "ضمانت"، موجب شد تا بدون دریافت وثیقه، سارا شورد آزاد شود و ایران را به مقصد عمان و بعد وطنش ترک کند. خبر آزادی همیشه امیدوار کننده است؛ چه ایرانی و چه غیر ایرانی، چه از زندان وطن چه از زندانهای دنیا؛ که آزادی، همان کرامت انسان و حق ذاتی اوست.
اما گویا حق با جرج اورول، نويسنده داستان "قلعه حيوانات" است که
"همه با هم برابرند ولی بعضی ها با هم برابرترند"!
تناقضات رفتاری حاکمیت چنان بالاست که درست هفتهای قبل از آزادی سارا شورد پرچمهای آمریکا در سراسر ایران توسط تظاهرکنندگان روز قدس به آتش کشیده میشود و یک هفته بعد هیات بدرقه با تبعه آمریکایی آزاد شده "بای بای" میکنند و قرار آزادی برای کوهنورد آمریکایی متهم به جاسوسی از قرار آزادی فعالان حقوق بشر در کشورمان نه مساوی بلکه مهمتر و فوری تر است. در کشوری که اگر متهم امکان پرداخت وثیقه را نداشته باشد باید در زندان بماند و هیچ "ضمانتی" هم جوابگو نباشد اما وقتی یک تبعه آمریکایی، نه خانواده و نه دولتش حاضر به پرداخت مبلغ تعیین شده نیستند با هواپیمای خصوصی بدرقه میشود. ممکن است پاسخ حاکمیت در قبال این پرسش این باشد که ما با دولت و سیاستهای آمریکا مشکل داریم نه با مردمش. آن وقت سوال من این می شود که تعدادی از همان مردمی که شما با آنها مشکل ندارید بر خلاف میل دولتی که با آن مشکل دارید قرآن سوزانده اند؛ چرا امروز کفنپوشان همیشه آماده و همیشه در صحنه شما علیه آن چند شهروند آمریکایی به خیابانها آمدهاند یا در حال برنامه ریزی برای بر سر کوفتناند؟ مگر نه آنکه دولت آمریکا از رئیسجمهور تا وزیر امور خارجه، قرآن سوزی و بیاحترامی به دین دیگر را تقبیح کردند؟ پس مسئله نه دولت آمریکاست نه مردم آمریکا، نه اتهام جاسوسی مهم است نه فعالیت حقوق بشری، نه سوزاندن قرآن و نه مخالفت با آن، نه سارا مهم است نه شیوا... آنجا که "در بوق و کرنا کردن قرآن سوزی" که دوست و دشمن، همه محکومش کرده اند، به نفع وحدت اسلام طالبانی در سراسر جهان است و جبهه شما علیه غرب را محکم می کند نگرانی برای "دامن زدن به نفرت از قرآن" چه اهمیتی دارد؟ آنجا که ویترین بینالمللی، بدرقه خانم آمریکایی با هواپیمای خصوصی، تشکر او از احمدینژاد در فرودگاه ایران و وجود منشور کوروش در سرزمینی مدعی حقوق بشر در دستور کار دولت قرار می گیرد حقوق انسانی شیوا، کوهیار، سهراب، ندا، محرم، امیر، بهمن و صدها اسم دیگر چه اهمیتی دارند؟ آنجا که گروگانگیری میکنند تا صندوق ذخیره ارزی خالی شده توسط این کابینه را دوباره پر کنند و برای بدرقه دستتکان میدهند دیگر چه اهمیتی دارد که ما عزیزانمان را بر تابوتی از بغض و حیرت، بیآنکه کسی برای بدرقه آمده باشد به خاک سپرده ایم. آنجا که فرش قرمز پهن می کنند و از هتلها و همایشهای شان با هزار عکاس و خبرنگار "جاسوسان" را به وطن می فرستند، دیگر چه اهمیتی دارد که ما خواهر و برادرهایمان را از خیابانهای تهران بر فرشی از خاک به وطن حقیقی و آغوش حق فرستاده ایم. کلوتید ریس و سارا شورد شاید اسامی متفاوتی داشته باشند و برای دولتمردان ما "برابرتر" باشند اما آنها در کشور خودشان فرقی با خواهرها و برادرهای ما ندارند. جرم برادر و خواهر من چیست؟ فعال حقوق بشر و روزنامهنگار و اعتراض؟ یا ایرانی بودن و افتخار شهروندی آمریکا را نداشتن؟! بگذریم؛ ما آزادی هر دو را جشن می گیریم حتی اگر شما آزادی شیوا را برای بستن دهان ما پس از بدرقه باشکوه سارا صدقه داده باشید... اما نمی گذاریم سارا با شیوا برابرتر باشد؛ مطمئن باشید!